دلهايشان بزدود و به نيكى راغب ساخت، اما در روزگار ما
دنيادوستى برايشان چيره شده است و چنين كسانى نتوانند بر دو نان حسبت كنند تا چه
رسد به پادشاهان و بزرگان. و خدا در همه حال ياور ماست.
عادت همه گذشتگان بر اين بود كه بر كارداران نيز حسبت مىكردند و از
تفويض حسبت از طرف ايشان خود را بىنياز مىديدند، و كسى كه امر به معروف مىكرد
يا كاردار راضى بود كه چه بهتر، يا خشمگين بود كه در اين صورت وى عهدهدار بود كه
از همين خشم غير مشروع او به عنوان منكر نهى كند تا چه رسد به اينكه حسبت را به
اجازه او واگذار كند و طريقه گذشتگان كه پيشوايان را نيز نهى از منكر مىكردند
بدين امر دلالت دارد.
روايت كردهاند كه مروان بن حكم در روز عيد خطبه را پيش از نماز
خواند. مردى به وى گفت: خطبه پس از نماز است. مروان گفت: اين روش برافتاده است.
ابو سعيد گفت: اى مروان، اين مرد وظيفهاى را كه بر عهده داشت انجام داد. رسول خدا
(ص) به ما گفته است: «هركه منكرى را ببيند بايد آن را با دستش انكار كند، اگر
نتواند با زبانش و اگر نتواند با دلش، و اين سستترين ايمانهاست.»
گذشتگان ما از اين عمومات بدين امر پى مىبردند كه پادشاهان خود
مشمول امر به معروفاند تا چه رسد به اينكه موكول به اجازه ايشان باشد، زيرا حسبت
اين است كه كسى را از كار ناشايست براى خاطر خدا بازدارند تا از ارتكاب بدان محفوظ
ماند.
از سفيان ثورى نقل شده است كه گفت: مهدى در سال 166 حج كرد، ديدم او
را كه رمى جمره مىكند، گروهى از چپ و راست او را فراگرفته مردم را با تازيانه
مىزنند. ايستادم و گفتم: اى زيبارو،[1] ايمن بن
وايل از قدامة بن عبد اللّه كلابى روايت كرد كه رسول خدا را ديدم كه روز نحر بر
شترى سوار بود و رمى جمره مىكرد و ضرب و دورراندن و تازيانه و