نام کتاب : ايران؛ ديروز، امروز، فردا نویسنده : نصرى، محسن جلد : 1 صفحه : 50
براهين، من همراه كردم. از خود آن آقايان عظام مىتوانيد اين
مطلب را جويا شويد. الآن هم من همان هستم كه بودم؛ تغييرى در مقصد و تجددى در رأى
من به هم نرسيده است.
صريحاً مىگويم؛ همه بشنويد و به غايبين هم برسانيد كه من آن مجلس
شوراى ملى را مىخواهم كه عموم مسلمانان آن را مىخواهند؛ به اين معنى كه عموم
مسلمانان مجلسى مىخواهند كه اساسش بر اسلاميت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شريعت
محمدى و بر خلاف مذهب مقدس جعفرى، قانونى نگذارد ... پس من و عموم مسلمين بر يك
رأى هستيم. اختلاف، ميانه ما و لامذهبهاست كه منكر اسلاميت و دشمن دين حنيف
هستند، چه بابيه مزدكى مذهب و چه طبيعيه فرنگى مشرب ... بر سخط و غضب الهى گرفتار
باشند كسانى كه مطلب مرا به خلاف واقع انتشار مىدهند كه به مسلمانان نرسد و به
خرج مردم بدهند كه فلانى و ساير مهاجرين منكر اصل شوراى ملّى شدهاند![1]
11. پاى چوبهدار در ميدان توپخانه تهران، آخرين سخنان شيخ
فضلاللهنورى چنين بود:
خدايا! تو شاهد باش كه من آنچه را كه بايد بگويم، به اين مردم گفتم
... خدايا! خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز هم به اين مردم مىگويم كه مؤسسين
اين اساس، لامذهبين هستند كه مردم را فريب دادهاند. اين اساس، مخالف اسلام است.
محاكمهمن و شما مردم بماند پيش پيغمبراكرم حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و
آله.[2]
بدينسان، نهضت عدالتخانه كه براى اجراى قوانين اسلام و تحققق عدالت
شكل گرفته بود، با نفوذ فرصتطلبان وابسته و توطئه انگليس و طرح «مشروطه» به
انحراف رفت و انگليس اينبار به نام مجلس، قانون، آزادى و مشروطه، استبداد جديدى
را پى ريخت. پس از مدتى مردم و علماى طرفدار مشروطه، اشتباه خود را دريافتند و به
صحت سخنان شيخ شهيد پى بردند و در نتيجه چند سال بعد نيز كودتاى انگليسى رضاخان
شكل گرفت.