معلم رسمى محمد على ميرزا، كه در اينجا به وى اشاره مىشود، شاپشال
خان معروف، يك يهودى فرائيم[1] اهل كريمه
بود، كه آقاى پانوف فصل كوتاهى از كتاب منتشر نشدهاش را به وى اختصاص مىدهد.
گزيدههاى ذيل از اين فصل مىتواند به عنوان نمونه ارائه گردد:
«آقاى شاپشال اين حقيقت دارد كه هيچ ايرانى انقلابى «شما را سياه
نقاشى» نخواهد كرد، نه به خاطر آنكه شما لايق رنگ سفيد هستيد، بلكه صرفا به اين
دليل هيچ رنگ سياهى در جهان وجود ندارد كه بتواند براى اندودن شما مناسب باشد. من
معتقدم كه مرتجعين همانقدر از شما دورى مىجويند كه شيطان از بوى خوش عود در
كليسا، زيرا شما از هرمرتجعى مرتجعتر بوديد.»
«شما هشت سال معلم سرخانه شاه بوديد، در چه زمينهاى به وى درس
داديد؟ وى دو كلمه روسى هم نمىداند. شما روز و شب تلاش داشتيد وى را متقاعد سازيد
كه مفهوم مشروطيت حذف كامل شاه مىباشد و او بايد با تمامى توان با آن مبارزه
نمايد ... به خاطر تدريس، شما سالانه 16 هزار روبل دريافت مىنموديد، نمىدانم
براى «آماده كردن» شاه چقدر دريافت مىكرديد! ...»
«آقاى شاپشال، من اميدوارم كه ماجراى رسوايىآميز احداث جاده جلفا-
تبريز را فراموش نكرده باشيد. اگر فراموش كردهايد، من آمادهام در يك دادگاه
حقوقى علنا آن را به خاطر شما بياورم. دليل بىچونوچراى گفته فوقالذكر اين
واقعيت خواهد بود كه شما توانستيد طى هشت سال، با حقوق سالانه 16 هزار روبل، ملكى
را در آذربايجان به ارزش 300 هزار روبل خريدارى كنيد و نيز مبلغ سرراستى معادل 580
هزار روبل را در بانكى كه من آماده معرفى آن هستم به حساب بگذاريد ...»
«مجادله شما با امير بهادر جنگ صرفا يك نمايش تئاترى بود كه فقط براى
گمراه كردن مردم طراحى شده بود. به دستور ارتجاع ايران، شاه، و حكومتى كه شما يك
عامل مخفى در خدمت آن هستيد، بود كه محرمانه به اروپا آمديد تا زمينه يك وام براى
ايران، كه فقط وسيلهاى براى پيروزى ارتجاع در كشور، و فرصتى عرضه شده جهت اشغال
سرپوشيده ايران بود، را فراهم كنيد. با نهايت تأسف فكر مىكنم كه شما در ايفاى نقش
شرمآور خود موفق بودهايد و اكنون سرگرم اجراى آخرين
[1] - تيرهاى از يهود كه تنها نص تورية را قبول دارند.
و منكر احاديث و تفسير علما هستند و آنها را به عبرى« فرائيم» يعنى« خوانندگان»
مينامند- م.