كسبهاى كوچك و پرزحمت امرارمعاش كنند.
ميرزا مهدى يك مغازه دوافروشى را اداره مىكرد و هنگامى كه جهت خريد چاى و شكر يا
امثال آن به بازار مىرفت، پدرش به وى اجازه نمىداد كه يك باربر جهت حمل
بستههايش استخدام كند، بلكه تأكيد داشت كه شخصا آنها را حمل كند، بدين ترتيب وى،
عليرغم موقعيت برجستهاش بعنوان يك روحانى و عالم، غالبا ديده مىشد كه با زحمت در
حال حمل يك ساك سنگين روى شانههايش مىباشد، در حاليكه نفسش بريده و عرق مىريزد
و همه به وى چشم دوختهاند. همچنين شيخ هادى يكى از فاضلترين شاگردانش، به نام
سيد احمد، را وادار ساخت كه در يك قهوهخانه، به نام قهوهخانه قصر واقع در جاده
تهران- شميران، خدمت كند و او در پشت پيشخوان، با مزدى معادل سى شاهى در روز،
مىايستاد. يكبار يكى از دوستانش او را در حالى يافت كه روى كف زمين مدرسهاى كه
استادش شيخ هادى تأسيس نموده بود با حالتى كاملا خسته دراز كشيده است در حاليكه
مدت 24 ساعت چيزى براى خوردن در اختيار نداشته زيرا استادش به وى گفته بود قبل از
آنكه بتواند چيزى بخورد بايد پولى به دست آورد و او علاقه نداشت كه مطالعاتش را
جهت جستجوى كار ترك كند و يك شاهى در اختيار نداشت. روزى فردى به نام حسين خان، كه
به دليل اعتيادش به افيون ترياكى خوانده مىشد، نزد شيخ هادى آمد و شكايت كرد كه
مدت دو روز است كه هيچ ترياكى در اختيار نداشته است و خواستار پنج شاهى پول جهت
خريد مقدارى ترياك شد. شيخ هادى نه تنها خود از دادن هرگونه پولى به وى امتناع ورزيد،
بلكه سردار مكرّم را نيز از دادن پول به او منع نمود و گفت كه كمك به فردى كه پولش
را صرف ترياك مىكند حرام است. بنابراين حسين خان در حال نفرين كردن شيخ هادى از
در خارج شد و مىگفت: «خدا عذابت را در هردو دنيا زياد كند. زيرا تو نه خودت پولى
به من مىدهى و نه به ديگرى اجازه مىدهى كه به من پول بدهد، اگرچه من در حال مردن
از نداشتن ترياك هستم!» شيخ هادى در اوايل سلطنت مظفر الدين شاه وفات يافت.(M
.M) .
يادداشت شماره 6 (در مورد قصر اميريه)
باغ و قصر اميريه، واقع در نزديكى باغ شاه، نهچندان دور از ميدان
اسبدوانى، توسط نايب السلطنه كامران ميرزا، يكى از فرزندان ناصر الدين شاه، ساخته
شد و يكى از زيباترين و بهترين باغهاى تهران است.(M
.M) .