در فصل پيشين، به موافقتنامه روس و انگليس، منعقد در 31 اوت 1907،
تنها اشارهاى رفت.
زيرا بحث بيشتر در آن باب، توالى سير حوادث را قطع مىكرد. مختصر
مىتوان گفت اين موافقتنامه به سه كشور آسيايى تبت، افغانستان و ايران مربوط بود
كه مدتها موضوع رقابت روس و انگليس بودند.
هدف اين توافقنامه اين بود كه تا حد امكان به آن رقابتها پايان داده
و بين روس و انگليس، در باب مسائل بيشمارى كه در گذشته به اختلافات قابلملاحظهاى
بين دو كشور انجاميده و لااقل يكبار آنان را در آستانه جنگ قرار داده بود،
حسنتفاهم برقرار سازد. اميد بدانكه سرانجام نتيجه مطلوب حاصل گشته، استقبال هردو
كشور از اين توافق را با ابراز هيجان بسيار در پى داشت. گرچه طبعا در هردو كشور
اقليتى بودند كه در اين مورد غرولند كرده و باور داشتند كه از اين رهگذر كشورشان
بيش از آنچه كسب كرده از دست داده است.
در انگلستان، اگرچه اين توافق حتى از سوى رهبران مخالف به مثابه يك
پيروزى سياسى تلقى گرديد، ولى شديدا مورد انتقاد برخى سياسيون آشنا به مسائل
ايران، همچون لرد كرزن و آقاى اچ. اف. بى. لينچ قرار گرفت. امّا، طبق معمول، اين
انتقاد چندان ناظر بر كيفيت تعيين سرنوشت ايران در عين ناديدن احساسات اين كشور
نبود، كه بيشتر به تقسيم بالقوه خاك اين مملكت بين دو همسايه بزرگش- كه بهنظر
مىرسيد از قبل پيشبينى شده باشد- بازمىگشت. اين توافق نه از جهت اساسى
غيراخلاقى آن، كه به لحاظ آنكه انگلستان سهم بدتر را كسب كرده بود، مورد انتقاد
قرار مىگرفت. بااينوجود، آقاى لينچ طى سخنرانى بسيار فصيحى كه در 14 فوريه 1904
نتوانست بهطور كامل در مجلس نمايندگان ايراد كند، امّا بعد در نشريه «امپريال اند
اژياتيك كودرترلى»، در ماه آوريل، درج گرديد، هردو جنبه توافق را مورد بررسى قرار
داد. وى راجع به فعاليت خود در ايران گفت: «از سه جادهاى كه دوستان و شخص خودم در
ايران ساختهايم و صدها مايل را درمىنوردد، اين دو آقاى شريفى كه برابر من قرار
دارند، دو جاده را- جاده قم به تهران با مجوز امتداد تا اصفهان و