شبيخونى نموده و از تاريكى نيز مستفيد گشته،
به لشكر عثمانى شبيخون زدند. لشكر خوابيده از خواب بيدار شده، ديوانهوار هر يكى
به سمتى فرار كرد و يك سمت تپه كه اردوگاه آنها بود، منتهى به يك پرتگاه بسيار
غريب و مهلكى مىشد، غالب فراريان به خصوص سنان پاشا كه به آن طرف متوجه شده
بودند، از آن عقبه پرت و هلاك گشتند. نظر به ضبط تواريخ عثمانيه قريب به دو هزار
نفس از عثمانيان در جنگ روز و در شبيخون آن شب ترى العجب، به هلاكت پيوسته است.
جلاليان نيز اردوى عثمانيان را تاخته و سر و سلب مردگان و كشتگان را
برداشته، متوجه ارزنجان شده، در آنجا كه مقرشان بود اقامت گزيدند و سرهاى مقطوع را
هم به درگاه شاه اسماعيل فرستادند.
محض اينكه سلسله وقوعات گسيخته نشود، عجالة نورعلى روملو را در
ارزنجان ساخلو و مشغول به چاپيدن ممالك عثمانى و جلب و جمع بىسر و پايان گذارده،
لازم است كه اطلاعى هم از احوال شاهزاده مراد و شاه اسماعيل و سلطان سليم بدهيم.
[شاه اسماعيل و سلطان سليم]
شاه اسماعيل كه از جلوس سلطان سليم و از مقتولى سلطان احمد اطلاع به
هم رسانيد، بسيار اندوهناك شد؛ زيرا مىخواست كه بعد از سلطان بايزيد صاف درون
درويش نهاد و بدبخت، مثل سلطان احمد، يك شخص ترياكى بىاعتنا، بل ابله و نادان و
هواپرست در اورنگ عثمانى جلوس نمايد كه به اجراى لطايفالحيل در ايران و آناطولى
بلامانع سلطنت صفويه را تأسيس و مستقر ساخته، بعد به تركستان و هندوستان
دستاندازى نمايد. لهذا سلطان احمد را دوست مىداشت و هميشه با او مخابره كرده، در
ضمن هم از او تقويت مىنمود. شاهزاده سلطان مراد كه به ايران آمده، التجا به درگاه
دولتش نمود، از اين فقره بسيار خرسند شده، شاهزاده را گرامى داشت و وعده امداد و
يارى به او داد.
با اينكه شاه اسماعيل سلطان سليم را مثل شيبك خان اوزبك و سلطان مراد
حقير مىشمرد و لشكر روم را مانند لشكر تركستان و تراكمه بىسروپا و جبان
مىپنداشت و مغرور به فتوحات متواليه خود شده، قبل از اينكه با لشكر روم تلاقى
نمايد، در جلو خود منهزم مىديد، باز احتياط را از دست نداده، به خيال تدارك
متّفقى در جنگ سلطان سليم افتاد. لهذا شاهزادگان صغار سلطان احمد و مصطفى و
شاهزاده علاء الدين را به استدعاى امداد و معاونت به دربار سلطان غورى پادشاه مصر
و شام فرستاد و مقدارى از قشون حاضر در ركاب خود نيز تهيه نموده، در اين تدارك بود
كه سلطان مراد را هم به دياربكر نزد خان محمد خان استاجلو فرستاده، در ممالك
آناطولى فتنه برخيزاند. سفراى سلطان سليم به ايران آمده، نامه و هداياى سلطان را
به شاه اسماعيل تقديم نمودند و على الرسم از جلوس او و