سنان پاشا و منصب بيگلربيگى آناطولى به زينل
پاشا حاكم سابق ولايت قرامان و حكومت قرامان نيز به خسرو بيگ مرحمت گرديد و از شهر
خوى فتحنامهها نوشته شده، به توسط سفراء و مبشّرين به خدمت سلطان مصر و سلطان
سليمان نايبالسلطنه و خان قريم و ساير امراء ارسال گرديد.
[فتح نامه شاه سليم براى جنگ چالدران]
چون مطالعه اين فتحنامهها خالى از فايده نيست و مطالب تمامى آنها بر
سياق واحد است، لهذا ترجمه صورت فتحنامهاى كه به تركى نوشته و به خان قريم
فرستاده شده است، مناسب ديده شد كه به لحاظ مطالعهكنندگان فخام رسانيده شود.[1] اين است ترجمه آن:
جناب امارت مآب، ايالت نصاب، دولت انتساب، سعادت اكتساب، مالك ممالك
العزّ و الجلال، سالك مسالك المجد و الاقبال، الفائز بالقدح المعلّى من قداح
الرفعة و العلى، المحفوف بصنوف لطايف عواطف الملك المنّان، پدرم منگلىگراى خان-
دام علوّه و زاد سموّه- تحيّات وافره و تسليمات متكاثره كه محضا از عنايت پادشاهى
و از عين عاطفت شاهنشاهى صادر مىشود، مطالعه گرديده، عواطف خسروانه و عوارف
ملوكانه ما را در شأن شما شامل احوال و محصل آمال بدانيد.
بعده: آنچه به ضمير منير شما انها گرديده مىشود، اين است كه چون پيش
از اينها اردبيلاوغلى نام ملحد، كفر و الحاد و فتنه و فساد و تعذيب عباد و تخريب
بلاد را شعار و دثار كرده بود، محض اعانت ملهوفين و اغاشت مظلومين و احياى مراسم
دين و اقامت ناموس شرع مبين با لشكر بىشمار اسب تازى سوار، به قصد او متوجه بلاد
مشرقيه شده، در ايامى كه از دريا عبور نموده شد، حكم شريف فرستاده فرمودم كه چون
به تواتر رسيد كه اباحه فروج محرّمه و اراقه دماء مكرّمه و تخريب مساجد و معابد و
احراق مقابر و مراقد اقدام نموده، و از اين قبيل افعال شنيعه لا تعدّ و لا تحصى از
تو صادر شد، لهذا مشايخ و علماى اسلام به مقتضاى «من استحلّ ما حرّم اللّه فقد
كفر» على رءوس الاشهاد، حكم به كفر تو كرده، فتواى به قتل تو دادند؛ اما از آنكه،
قبل از «سيف» تكليف «اسلام» از حكم شريعت مصطفى عليه السلام است، به اين جهت اين
كتاب را به تو فرستادم كه خبير و آگاه شده، اگر از صميم دل به اعمال قبيحه و افعال
فضيحهاى كه مرتكب شدهاى ندامت نموده و تبديل اخلاق ذميمه داده، مسلمان سنّى
المذهب شوى و آن نواحى و اراضى را كه در زمان سابق، مستسعد به سعادت تقبيل سمّ
ستور لشكر منصور ما شده بود، معدود از مضافات ممالك محميّه عثمانى نمايى، به
[1] - متن فتح نامه تركى شاه سليم به پسرش سليمان را
ببينيد در: نوايى، شاه اسماعيل صفوى، صص 213- 215. چند نمونه ديگر نيز همانجا
آمده است.