سردار بيگ حاكم بروع و گنجه و غيرهم از
امراى بىعدل و انصاف، در اين جنگ طعمه حسام انتقام واقع گشته، از اجساد خبيثه
آنها غذايى از براى مار و مور و حوش و طيور حاصل شد. و اللّه على كلّ شىء قدير.
از جانب اولياى سلطنت نيز امير الامراء الكرام، حسن پاشاى سردار و
اميرالامراى روم ايلى و از امراى روم ايلى نيز حسن آقا حاكم موره و مالقوجاوغلى
حاكم صوفيه و طور على بيگ حاكم سلستره و سليمان بيگ حاكم پرزرين و از امراى
آناطولى محمد بيگ حاكم قرهسى و اويس بيگ حاكم بيگشهرى و غيرهم من الامراء كه
كسوف زوال به آفتاب عمر آنها رسيده بود، واصل زمره شهدا و متواصل عالم اعلى شدند.
الحكم للّه العلىّ الكبير. بيت:
اولمدن
قورتيلور يوقدر جهانده
بو
دردى چكمز اولماز انس و جانده
كشينك
عمرى چونكيم آخر اوله
يك
اولدر كيم غزا يولنده اوله
على بيگ كه شاه گمراه را تعاقب كرده بود، غالب گماشتگان كار آمد او
را كشته و اسير كرده بود و چند دسته از سپاهيان كه مأمور به تعاقب قزلباشان شده
بودند، آنها نيز جمعى را كشته و اسير كرده، آختارمه زياد آوردند.
اردوى همايون به غنايم قزلباشان مالامال و عساكر منصوره خرّم و
خوشحال گشت. زنان جميله قزلباشان كه لايق آن بىدينان نبود و از براى تزييد جرأت و
تحكيم غيرت با هم آورده بودند، نصيب مسلمانان شد. از آن جمله، بهروزه خانم و تاجلى
خانم نام، دو خاتون كه اول زوجه، [و] ثانى معشوقه شاه اسماعيل بودند.[1] بنا به فتواى علما، سلطان سليم
خان، بهروزه خانم را به مزاوجت جعفر چلبى الملقب به تاجزاده داد و نيز تاجلى خانم
كه اسير مسيح پاشازاده شده و بعد از آنكه دو شب در چادر مشار اليه مانده بود، يك
زوج گوشواره خود را كه در شكل غلبهاى از لعل و يكى از آن شكسته بود، به مشاراليه
فديه نجات داده و لباس مردانه پوشيده سوار به سمت تبريز روانه شد. معروف است كه
طاق گوشواره معهود را شبى در مستى، شاه اسماعيل با دو انگشت فشرده و شكسته شد.
خلاصه، ساير خواتين نيز به امراى اردو نكاح گرديد.
استطرداد [در تأثير شكست چالدران بر شاه اسماعيل]
غالب مورخين ايران و عثمانى بر آنند كه شاه اسماعيل كه در جنگ منحوس
چالدران حاضر شد، در آن وقت بيست و هفت سال داشت و تا اين جنگ در هيچ محاربتى، نه
شكست خورده و نه زخمى برداشته بود. چون هميشه خود را مظفّر و منصور و هماوردش را
منهزم و
[1] - درباره ترديد در صحت خبر اسارت زن شاه اسماعيل در
اين جنگ كه در منابع تركى به صورتهاى متفاوت آمده، بنگريد: نوايى، شاه اسماعيل، صص
139- 140