responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 108

اسكندرشأن بر ايشان اسب انداخت؛ به هر طرف كه مى‌تاخت از دشمنان لشكرى مى‌انداخت و از هر جانب كه حمله مى‌كرد از كشته پشته مى‌ساخت. آب تيغ آتش بارش هر بار بى‌محابا كه‌[1] به گردن رسيدى، بر خاك هلاك مى‌افتاد و آتش حمله دوزخ شرارش، هر مخالفى كه دريافتى، به زاويه هاويه مى‌فرستاد. بيت:

به هرجا كه شمشير در كار كرد

يكى را دو تا كرد و دو را چار كرد

و منتشا سلطان استاجلو و قورچيان، جنگ‌هاى نمايان كردند و روميان خود را [بار ديگر] به آن حضرت رسانيدند. خاقان اسكندرشأن به اتفاق قورچيان بر مخالفان حمله كرد و رمح ثعبان شكل از سروران بار آورد و تفنگ آتش‌افشان در عيبه جوشن و حلقه زره شهاب‌وار مى‌افروخت. قلماق دربر دلاوران بسان كوره آتش تفسيده و مغفر[2] بر سر گردنكشان بر مثال نقره درگاه بگداخت.

خاقان اسكندرشأن فرمود كه كرناى نواختند و موازى سيصد سوار به نزد آن حضرت جمع آمدند. بنا بر آن، ترك قتال كرده، جلو گردانيد و جوق جوق كه قلب را شكسته بودند، در ميان ايشان مى‌رسيد و صفوف ايشان را شكافته، روانه مى‌گرديد. در آن اثنا، اسب آن حضرت به سياه آبى فرورفت. خضر آقاى استاجلو بارگى خود را كشيده، خاقان سوار گرديده، روانه شد و لشكر روم، سلطان على ميرزاى افشار را گرفته تصوّر كردند كه خاقان اسكندرشأن است. نزد سلطان سليم بر آمد. بعد از تحقيق، ديد كه ديگرى است، او را به قتل آوردند.

ميمنه قزلباش كه ميسره روم را شكسته بود، [از عقب رفته بودند،] مراجعت كرده، بر قلب لشكر سليم خود را زده جنگ نمايان كرده، از معركه بيرون رفتند. و سلطان سليم امر كرد كه تعاقب سپاه قزلباش ننموده، احدى به غارت دست نگشايد؛ به واسطه آنكه مبادا مكر كرده باشند. قريب به شب معلوم كردند كه اثر حشر قزلباش در آن حدود باقى نمانده، به ضبط اموال و اسباب شروع كردند.

در بين جنگ، خان محمد استاجلو و ساروپيره قورچى‌باشى و حسين بيگ لله و امير عبد الباقى و سيد محمد كمونه [نجفى‌] و امير سيد شريف [شيرازى‌] شهيد شدند و از طرفين پنج‌هزار كس به قتل آمده بودند. سه هزار از سپاه سلطان سليم [و دو هزار از اين طرف.][3]

خاقان اسكندر شأن متوجّه درگزين گرديد و سلطان سليم از آنجا به تبريز آمد و جمعى اشراف تبريز استقبال نمودند. سلطان سليم همه را اعزاز و اكرام نموده و صورتى كه آباء و اجداد او را در خيال محال مى‌نمود، به عين اليقين مشاهده فرمود. نخست به مسجد حسن پادشاه كه در ميدان صاحب‌آباد بود، رفت و نماز گذارد. منقول است كه در محلى كه خطبه به‌


[1] - در متن چاپى: هر بادپيما را كه

[2] - در متن چاپى: مغز.

[3] - در متن چاپى نيامده است.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 108
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست