القصه روز بيست و نهم حركت گرديده، شب به
احتياط گذرانيد. فرداى شب مذكور، جرم آفتاب در سمت مشرق منكسف شد. منجمين اردو اين
كسوف را اشاره به كسوف آفتاب اقبال دولت ايران دانسته، به اهالى اردو بشارت دادند.
وقايع شهر رجب المرجب سنه 920
در غرّه ماه مذكور خبر رسيد كه پيشقراول لشكر قزلباش از دور نمايان
است. سراپرده سلطانى را كه فراشان مهيّا كرده بودند، بنا به اين خبر، حكم شد جمع
كردند و تمامى لشكر موافق فنّ حرب و مطابق قاعده تعبيه و سوق الجيش، با ساز و سلب
حركت نموده، صفوف پياده و سوار، آهسته آهسته قطع منازل مىكرد كه بدون مقدمه فرمان
«حاضر به جنگ باش» صادر گشت. در پنج دقيقه، ميدان جنگ را به موجب طرحى كه موافق
موقع و عارضه اراضى بود، صفوف پياده و سواره فرا گرفته، صف حرب را تشكيل و ميمنه و
ميسره را معين نمودند و توپها را در نقاط لازمه گذارده، منتظر ظهور دشمن شدند.
بعد فهميده شد كه اين فرمان محض آزمايش صدور يافته است. باز صفوف لشكر به قاعده
سوق الجيش به راه افتاد.
عاقبت الامر خبر رسيد كه امروز نمىتوان ملاقى با دشمن شد؛ زيرا در
ميان دو لشكر مسافتى است بعيد؛ اما فردا مطلقا با دشمن تلاقى واقع خواهد شد. لاجرم
آهسته آهسته قطع مسافت كرده، نزديك به مغرب بود كه در يك موقع مرتفع سراپرده
سلطانى را زدند و اردو نيز به احتياط تمام آرام گرفت.
در همان شب غازيان به همديگر معايده نموده، مصافحات عيد المؤمنين را
به جا آوردند و مشغول به تهيّه بقيّه اسباب رزم شده، از براى ظفر لشكر اسلام سوره
فتح و ساير ادعيه