responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ادبيات سياسى تشيع نویسنده : آيينه وند، صادق    جلد : 1  صفحه : 93

خدايا، كميت را بيامرز!

نوشته‌اند: روزى كميت به محضر امام باقر (ع) وارد شد، امام هديه‌اى همراه لباس به او داد، كميت گفت: «سوگند به خدا من شما را به‌خاطر مسائل دنيوى انتخاب نكرده‌ام. اگر چنين مى‌خواستم به كسانى روى مى‌آوردم كه مال دنيا در چنگ دارند، بلكه شما را به ملاحظه‌ى ارزش‌هاى عالى انسانى و دينى برگزيده‌ام از اينرو لباس شما را كه نمونه‌اى از معيار انتخاب شماست، برمى‌گزينم» صاعد مولاى كميت گفته است كه با كميت به محضر امام سجّاد (ع) وارد شديم، كميت به امام گفت: «شعرى در مورد شما گفته‌ام و مى‌خواهم وسيله‌ى تقرّبى پيش پيامبر باشد» آنگاه قصيده‌ى ميميه‌ى:

من لقلب متيّم مستهام 11 را تا آخر بخواند. چون قصيده به پايان رسيد، امام (ع) فرمود:

«ما پاداش تو را نتوانيم داد، اميد است كه خداوند به تو پاداش دهد».

كميت گفت: «مى‌خواهم بعضى از لباس‌هايى كه بدنتان را لمس كرده به من عطا فرماييد.» امام (ع) پاره‌اى از لباس‌هايش را به او داد و در حقّ او چنين دعا كرد:

خدايا، كميت نسبت به خاندان پيامبر، نيك انجام وظيفه كرد، آنگاه كه اغلب از اين كار بخل ورزيده و تن زدند، آنچه از حق را كه ديگران پوشيده داشتند، او آشكار كرد. خدايا به او زندگى سعادتمند ببخش و شهيدش بميران و جزاى نيكش ده كه ما از پاداش او ناتوانيم. 12

كميت بعدها گفت: «پيوسته از بركت اين دعا بهره‌مند بودم».

شهادت شاعر

لشكريان يوسف بن عمر كه نسبت به خالد قسرى تعصّب مى‌ورزيدند (البته با تحريك امويان) سرانجام كميت را شهيد كردند. از پسرش مستهل بن كميت نقل كرده‌اند كه هنگام مرگ بر بالين پدرش حاضر بود، درحالى‌كه جان تسليم مى‌كرد، چشم گشود و سه بار گفت:

«أللّهمّ آل محمّد! أللّهمّ آل محمّد! أللّهمّ آل محمّد! و سپس جان سپرد. 13

نام کتاب : ادبيات سياسى تشيع نویسنده : آيينه وند، صادق    جلد : 1  صفحه : 93
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست