نام کتاب : ادبيات سياسى تشيع نویسنده : آيينه وند، صادق جلد : 1 صفحه : 136
به تباهى كشيد كه «وصيف» و «اشناس» (دو غلام ترك كه بعدا از
دولتمردان معتصم شدند)، عهدهدار آن شدند، و اينچه اندوه بزرگى بود. 23
به هنگامىكه معتصم مرد و واثق به جايش نشست، دعبل چنين گفت:
خليفة مات لم
يحزن له أحد
و آخر قام لم
يفرح به أحد 24
در هجو طاهر ذو اليمينين كه به همدستى هرثمة بن اعين بغداد را به آتش
كشيد، و به قولى با اين بهانه كه دست راستش در بيعت مأمون است، با دست چپ با امام
رضا (ع) بيعت كرد، چنين گفت:
و ذى يمينين و
عين واحده
نقصان عين و يمين
زائده
- طاهر را ببينيد با دو دست راست و يك چشم،
شگفتا از فقدان چشم لازم و داشتن دست زيادى!
رابطهى دعبل با ائمه- عليهم السّلام-
ابن شهر آشوب، در صفحهى 139، از «المعالم»، دعبل را از اصحاب امام
كاظم (ع) و امام رضا (ع) دانسته است. نجّاشى در فهرست خود از برادرش، چنين آورده
است كه دعبل به ديدار موسى بن جعفر (ع) و ابو الحسن رضا (ع) نايل آمده و محضر امام
محمّد بن على جوّاد (ع) را درك و او را ديدار كرده است. 25
دعبل گويد: به محضر امام على بن موسى الرضا- عليه السّلام- وارد شدم.
امام فرمود:
چيزى از سرودههايت را بخوان! من قصيدهى تائيه را خواندم تا به بيت:
إذا وتروا مدّوا
إلى واتريهم
أكفّا عن الأوتار
منقبضات
رسيدم، امام (ع) آنقدر گريست تا بيهوش شد. خادم امام كه بر بالين
امام (ع) بود به من اشاره كرد تا ساكت شوم. من لحظهاى سكوت كردم. سپس امام به من
گفت: «دوباره از آغاز تكرار كن». شعر را از سر، باز خواندم تا دوباره به همان بيت
رسيدم. باز امام چون بار اول از شدّت گريه و تأثّر بيهوش شد. خادم باز به من اشاره
كرد تا ساكت شوم. باز مدتى سكوت كردم. سپس امام (ع) اشاره كرد كه از آغاز قصيده را
تكرار كنم. اين كار را كردم و چون به آخر رسيدم، امام سهبار فرمود: «آفرين». سپس
دههزار درهم كه به نام
نام کتاب : ادبيات سياسى تشيع نویسنده : آيينه وند، صادق جلد : 1 صفحه : 136