نام کتاب : اختران فقاهت بررسى زندگى علمى و سياسى گروهى از علماى سده اخير نویسنده : انصارى قمى، ناصر الدين جلد : 1 صفحه : 578
دستانش را بوسيدم. پس از آن التماس كردم تا اجازه فرمايد پايش
را بوسه دهم و اجازت فرمود و به من گفت: دوستى و اخلاص تو نسبت به ما محرز است.
سپس از آن حضرت خواستم تا آب دهان مباركش را در دهانم گذارد تا سينهام گشاده
گردد. حضرت عليه السّلام خواهشم را پذيرفت و زبان مباركش را در دهانم نهاد. من آن
را مىمكيدم و احساس مىكردم كه آب دهان حضرت در رگها و عروق من جريان پيدا كرده
است تا آنكه رگهايم انباشته از آن شد، و نزديك بود كه رگهاى دستم پاره شود. لذا،
زبان شريفش را از دهانم خارج كرد. پس حضرت عليه السّلام فرمود: لبهايت را بياور تا
آنها را ببوسم. لبانم را نزديك نمودم، و حضرت عليه السّلام آنها را بوسيد. من
برخاستم و از نهايت شادمانى بيدار شدم، و ديدم كه صبح نزديك است. پس، خدا را سپاس
گذاشتم».
آنان كه خاك را
به نظر كيميا كنند
آيا شود كه گوشه
چشمى به ما كنند
سپس، در ادامه مىنويسد:
«پس از آن بود كه قلمم جارى شد، بهگونهاى كه تا پيش از آن در شبانه
روز بيش از 2 ورقه نمىتوانستم تصنيف نمايم، اما پس از آن و از صبح روز بعد بود كه
در هر شبانهروز 8 ورق و پس از مدتى 10 ورق مىنوشتم. و اينهمه با گرفتاريهايى
بود كه داشتم، از قبيل: نگاشتن نامهها و مراجعه به كتابهاى فقهى در پاسخ به
استفتائاتى كه از مرحوم پدرم مىشد. و هركس تاريخ اتمام مجلدات منتهى المقاصد را
ببيند، راستى گفتارم بر او روشن مىشود، به گونهاى كه 2 جلد ديات و 3 جلد نكاح را
در مدت 5 سال تأليف كردم، اما پس از اين رؤيا در هرسال 5 جلد و پس از اندكى 9 جلد
به رشته تحرير درآوردم؛ «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ
مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ».[1]