اصولا انسان انسپذير و اثرگير است، گيريم كه لفظ انسان مشتق از انس
باشد يا نباشد و شايد هم بروز و ظهور اين خوى در او سبب شده تا لفظ انسان را مشتق
از «انس» بدانند. معاشرت و مؤانست با ديگران، آدمى را به خلق و خوى آنان مىاندازد
و تأكيد بر معاشرت و مؤانست با علما نيز به همين جهت است. خواندن شرح حال علما و
بزرگان، وجد و نشاطى را براى مستعدّان و شيفتگان معنويت مىآورد كه گويى آن بزرگ
زنده شده و ديگران در محضر او نشسته و به فيضاندوزى مستفيضند.
ترجمه حال و روش زندگى آنان، سالكان را تشجيعى و راهيان مقامات علمى
و دانشآموزان را تشويق و آيندگان را اسوهاى و موعظتى است و عجبا كه اين همه
تأكيد شرع شريف بر مجالست و معاشرت و استيناس با علما بويژه عالمانى كه فائز
مقامات علم و عبادت و فضل و زهادت شدهاند، شامل حيات طيّبه علمى و معنوى آنان بعد
از مرگ نباشد، آگاهى از حال و زندگى و اخلاقيات و معنويات آنان در حيات و بعد از
ممات همچون حضور در مجلس آن بزرگواران و بهرهبرى از محضر آنهاست، اگر ما از محضر
بزرگان گذشته خود محروم بوده و حسرت صحبت و انفاس قدسيه آنان را داريم اما با ذكر
جميلشان مىشود مشام جان را معطر و روح و روان را نشاطى ديگر بخشيد.[2]
شرح زندگى آنان و نوشتن ترجمه حالشان چون زنده كردن آنان است و رسول
اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود: