مطلقات اخذ كرده و
احتكار را در مطلق طعام حرام دانسته است.[1]
ولى اين
استدلال جواب دارد: همانطور كه اشاره شد روايات حصر، صحيحه و موثقه و حسنه هستند
و استدلال به آنها از نظر سند اشكالى ندارد؛ از نظر دلالت هم خود ايشان نيز قبول
دارد كه مفيد حصر هستند، و به مفهوم حصر، بر نفى احتكار از غير موارد مذكور دلالت
دارند؛ بنابراين مقيدات مورد استناد و فتواست و حداكثر در شش مورد احتكار محقق
مىشود و حرمت يا كراهت دارد.
بر فرض
تعميم، در مطلق طعام احتكار محقق مىشود و در غير طعام- ولو از مقدمات آن باشد-
دليلى بر تحقّق احتكار نيست، بنابراين منع از نفت و گاز و هيزم، از موارد احتكار
نيست. البته احتكار مطلقاً مرجوح و مورد اعراض است ولى حرمت يا كراهت مخصوص شش
مورد است و در ساير موارد، اين حكم شرعى نيست؛ آرى گاهى به عنوان ثانوى (حكم
حكومتى) حرام مىشود و پس از نهى حاكم از احتكار يا امر او به عرضه كردن متاع در
نظام اسلامى و ولائى مخالفت با حكم حاكم شرعى حرام است.
مطلب
چهارم، بيع اكراهى
اگر فرد
محتكر با تذكر مردم يا حكومت اقدام كرد و طعام را عرضه كرد كه بحثى نيست، ولى اگر
امتناع كرد و حاضر به فروش نشد مجبور به بيع مىشود. اين يكى از موارد بيع اكراهى
صحيح است و طيب نفس مالك در آن معتبر نيست. دليل اجبار علاوه بر ادعاى اجماع در
كلمات فقها- كه برخى ادعاى اجماع كردهاند؛[2]
و برخى ادعاى نفى خلاف[3] و برخى
ادعاى عدم كلام در اجبار[4]- برخى
روايات باب است، از جمله نامه امير مؤمنان (ع) به مالك اشتر كه در ذيل آن پس از
نهى از احتكار مىفرمايد: