جادوگر بود و از
مردم در برابر جادو مزد مىگرفت. روزى خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت:
«جعلت
فداك أنا رجل كانت صناعتي السحر وكنت آخذ عليه الأجر وكان معاشي وقد حججت منه ومنّ
الله عليّ بلقائك وقد تُبتُ إلى الله عزّ وجلّ، فهل لي في شيء من ذلك مخرج؟ فقال
له أبوعبدالله (ع): «حلّ ولا تعقد».[1]
وجه الحمل:
در روايت تصريح به حلّ سحر با سحر ندارد بلكه سربسته و به صورت اجمال فرموده است
جادو را باز كن و جادو نكن ولى اشارهاى به وسيله باز كردن نكرده است. فرموده امام
(ع) در اينجا مجمل است و قدر مسلّم بر باز كردن با قرآن و ذكر و دعا و تعويذ حمل
مىشود.
ولى اين
حمل و توجيه خلاف ظاهر است زيرا يقيناً مقصود از «لا تعقد» بستن با سحر است يعنى
با جادو گره ايجاد نكن و كسى را مبند. و به قرينه مقابله منظور از «حلّ» هم گشودن
با سحر است، و حمل آن بر حلّ با قرآن و ذكر و دعا خلاف ظاهر است؛ بنابراين حلّ سحر
با سحر اشكال ندارد. البته سند روايت مرسله است. و به روايات وارده در داستان
هاروت و ماروت[2] هم
استدلال شده كه قبلًا به چند عبارت آن اشاره شد.
ولى سند
آنها نيز ضعيف است. عمده استدلال به آيه داستان هاروت و ماروت است كه دلالت روشنى
دارد؛ زيرا اگر باز كردن سحر با سحر جايز نباشد تعليم و تعلّم سحر به اين منظور
لغو و بىفايده است.
از نظر
عقلى هم قبح سحر به خاطر مفسده آن است. البته در مورد بحث مفسده نيست بلكه مصلحت
است پس قبحى ندارد. چه بسا گاهى استعمال سحر براى مصلحت مهمترى واجب باشد؛ مثلًا
جادوگرى ادعاى پيامبرى يا ادعاى امامت دارد؟ و جادو را به جاى معجزه و كرامت
دستآويز خود قرار داده است، براى دفع ادعاى او توسل به سحر بىاشكال، بلكه لازم
است تا مردم گمراه نشوند.