بسا
گويند: قوه حافظه، ملكهاى است كه با تمرين و پرورش، قوى و تيز مىشود. از اين
روست كه مىبينيم كه شنوايى كور بسيار قوىتر از شنوايى بيناست؛ زيرا به جاى چشم
از آن كمك مىگيرد؛ و نيز تاجر بىسواد داراى حافظه قوىترى نسبت به تاجر باسواد
است؛ چرا كه اولى- بر خلاف دومى- بيشتر بر حافظهاش تكيه مىكند و آن را به كار
مىگيرد.
پاسخ
اگر
اين نوع رويكرد درباره ماجراى حافظه صحابه درست باشد و اينكه عرب داراى حافظه قوى
بودند؛ به ويژه صحابه (كسانى كه خدا آنان را براى پاسدارى از شريعت و صيانت از آن
وپذيرش مسئوليت و تبليغ آن براى آيندگان، آماده ساخت). پس چگونه مىتوان توضيح داد
آنچه را كه خطيب- در روايت مالك- و بيهقى (در شعب الإيمان) و قرطبى در تفسيرش به
اسناد صحيح از عبدالله بن عمر آورده است كه گفت:
«تَعَلَّم
عُمر سورةَ البقرة في اثنتي عَشَرَة سنة، فلمّا خَتَمها نَحَرَ جَزوراً»[1]
؛
عمر سوره بقره را در دوازده سال آموخت، چون به پايان برد، شترى را قربانى كرد.
در
اين باره چه مى توانيم بگوييم؟ آيا بايد به تخطئه شيخ عبدالغنى و استاد ابو زهو (و
هر كه اين ديدگاه را انتخاب نموده بپردازيم يا ابن جوزى و ذهبى و قرطبى را- براى
اين خبرى كه آوردهاند- تخطئه كنيم؟
چارهاى
نمىماند جز اينكه چيز ديگرى غير از حافظه و نازيدن به آن در ميان باشد، كه به
زودى روشن خواهد شد.
استاد
يوسف العشّ در مقدمه كتاب تقييد العلم مىنويسد:
[1] . شرح نهج البلاغه 12: 66؛ الدرّالمنثور 1: 54؛
سيرة عمر( ابن جوزى): 165؛ تفسير قرطبى 1: 40( در اين مأخذ آمده است: فى بضع عشرة
سنة)؛ تاريخ الإسلام( ذهبى) عهد الخلفاء الراشدين: 267.