پيش از
وارسى اين دو متن، دو پرسش داريم كه بايد پاسخى برايش يافت:
1.
آيا خليفه اول، احاديثش را در زمان پيامبر اعظم و به امر آن حضرت گرد آورد يا
اينكه پس از آن حضرت- با نگاه به شرايط سياسى و نياز اجتماعى- آنها را جمع كرد؟
2.
آيا منع از نقل حديث و نوشتن و تدوين سنّتِ پيامبر، در زمان پس از پيامبر صلى الله
عليه و آله رخ داد يا اينكه خود رسول خدا از كتابت حديث نهى كرد؟ چنان كه از ابو
سعيد خُدرى نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
؛
هركه جز قرآن را از من نوشته است، محو و نابودش كند.
از
تعبير متن اول (كه عايشه مىگويد: پدرم حديث گرد آورد) برمىآيد كه تدوين حديث- از
سوى خليفه- پس از پيامبر بود، به ويژه هنگامى كه دريابيم كه وى آن را از بعضى رجال
ستاند؛ زيرا مىگويد: «ترسيدم بميرم و آنها نزدم باشد و در ميانشان احاديثى از كسى
باشد كه من به او اعتماد كرده باشم ولى آن گونه كه برايم گفته، نباشد و من آن را
نقل كرده باشم».
ترس
خليفه از نسبت اين احاديث به پيامبر صلى الله عليه و آله با فرض گردآورى آنها در
عهد آن حضرت سازگار نمىباشد؛ زيرا اگر اين گردآورى در زمان پيامبر صلى الله عليه
و آله بود، خليفه مىتوانست آنها را به پيامبر عرضه كند تا نسبت به موارد مشكوك
خاطر جمع شود.
يك
اشكال و پاسخ آن
اگر
گفته شود: ابوبكر فرصت نيافت آنچه را با واسطه از رسول خدا صلى الله عليه و آله
شنيده بود بر آن حضرت عرضه كند تا به صحّت يا نادرستى آنها آگاهى يابد!
گوئيم:
معقول نيست كه اين امر بر ابوبكر- با وجود نزديكىاش به پيامبر و رسوخ شك در جانِ
او- پوشيده بماند و بسى بعيد است كه بپنداريم وى اين امر مهم را واگذاشت و امروز و
فردا كرد تا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله درگذشت؛ با اينكه صحابه درباره
سادهترين
[1] . صحيح مسلم 4: 2298، حديث 3004؛؛ مسند احمد 3: 12
و 21 و 39( با اندكى اختلاف)؛ تقييد العلم: 29؛ مقدمه ابن الصلاح: 119.