* به پيامبر
نسبت داده شده كه فرمود: اگر پس از من پيامبرى وجود مىداشت، البته كه عمر بن
خطّاب بود[1].
يا
فرمود: در امّتهاى پيشين كسانى مُحدَّث بودند، در امّتِ من اگر از آنها شخصى
باشد، عمر بن خطّاب است[2].
و ديگر
مبالغهگويىها كه انگيزهها و عوامل زيادى در وراى آنهاست.
بسى
روشن است كه اگر ابوبكر و عمر به چيزى اختصاص يافته بودند به بيانِ احكام دست
مىيازيدند و به پرسش از صحابه نمىپرداختند و ميان منقولات و آراى آنها اختلاف رخ
نمىداد و در برابر نقلهاى ديگران و آراى صحابه از فتوايشان برنمىگشتند و امر
بدانجا نمىرسيد كه عمر بگويد: «كُلُّ النّاس أَعْلَم مِن عُمَر»[3]
(همه مردم از عمر داناترند) و در نقل ديگر هست كه گفت: «حتّي رَبّاتِ الحِجال»[4]
(حتّى دوشيزگان در سراپردهها).
بنابراين،
در آغاز، تعبّد به حكمِ خدا و پيامبر، ضابط اصلى در شناخت احكام دانسته مىشد.
همه، اين را مىدانستند و در اين فاصله از تاريخ اسلام اين امر بر هيچ كس پوشيده
نبود و ابوبكر و عمر و ديگران مىدانستند كه در برابر نصّ نبايد اجتهاد كرد، هرچند
بعضى جاها از اوامر پيامبر روى برمىتافتند ودر برابر نص اجتهاد مى ورزيدند.
ما
به ضرورت مىدانيم كه:
[1] . سنن ترمذى 5: 619، حديث 3686؛ المستدرك على
الصحيحين 3: 92، حديث 4495؛ مسند احمد 4: 154؛ فتح البارى 7: 51.
[2] . صحيح بخارى 3: 1279، حديث 3282( و جلد 3، ص 1349،
حديث 3486)؛ صحيح مسلم 4: 1864، حديث 2398( ابن وَهْب گويد:« مُحَدَّثون» يعنى
الهام شدگان)؛ سنن ترمذى 5: 622، حديث 3693( سفيان بن عُيَيْنه مىگويد:« مُحدَّثون»
يعنى افهام شدگان)؛ سنن كبرى( نسائى) 5: 39، حديث 8119.
[3] . تفسير كشّاف 1: 258؛ شرح نهج البلاغه 1: 182؛
تفسير قُرطبى 14: 277 و ديگر منابع.