باز
مىدارم»[1] و ديگر
رفتارها، نمونههايى از اين حاكميّت تشريعىاند كه بعدها آن را اجتهاد ناميدند،
همراه با اين رويكرد كه شأنِ خلفا را به سطح پيامبر بالا آوردند و منزلتِ پيامبر
صلى الله عليه و آله را در سطحِ مجتهدى كه طبق ظن فتوا مىداد، فروكاستند.
اين
پروژه آنان را به بستن باب نقل و تدوين حديث واداشت وگرنه ميان فتواهاى خليفه و
بيان تشريعات آسمانى به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله اختلاف رخ مىداد.
4.
محيط و جامعه و تأثير آن بر انديشهها و فرهنگها نيز يكى از عوامل است؛ چراكه
مانعان در محيطى پرورش يافته بودند كه كتابت و تدوين به اندازه شعر و روزهاى
تاريخى عرب و فخر فروشى ها بر يكديگر (و چيزهاى مشابه آن) در كانونِ توجّه قرار
نداشت و پيداست كه بزرگنمايى اين امور- به حكم ضرورت تاريخى- با فرهنگ اسلامى در
تضاد مىافتاد.
در
اينجا به خواننده محترم يادآور مى شويم كه ما عامل دوم وسوم را بيش از دو عامل
ديگر مركز توجه خود قرار مى دهيم؛ چرا كه پرداختن به بيانات تفسيرى صحابه و تأثير
محيط وجامعه بر منع از تدوين، پژوهشى مستقل مى طلبد كه آن را به زمانى ديگر موكول
مى كنيم وتنها به اشاره اى گذرا به اين دو عامل در ضمن بحث اصلى خود بسنده مى
كنيم.
اكنون
تفصيل ديدگاهمان را در ضمن دو محور تبيين مىكنيم.
محور اول: رشد و تكامل انديشه خود اجتهادي
اگر
پژوهشگر تاريخ اسلام نسبت به موضع گيرى هاى صحابه در دوران رسالت وتشريع، درنگى
نمايد؛ مى يابد كه صحابه در صدر اسلام از نظر چگونگى برخوردشان با رواياتِ پيامبر
صلى الله عليه و آله دو دسته مىشدند:
دسته
اول، روشِ طاعت و امتثالِ مطلقِ احكام خدا و رسول را در پيش گرفتند؛
زيرا:
الف)
اين احكام، افزون بر قداستِ پيامبر صلى الله عليه و آله بدان اعتبار كه از سوى
ذاتِ بارى تعالى صادر شده بود، مقدس دانسته مىشد.
[1] . شرح معانى الآثار 2: 146؛ التمهيد( ابن عبدالبر)
8: 355؛ المحلّى 7: 107؛ احكام القرآن( جصّاص) 2: 152.