responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيشوايان هدايت نویسنده : حكيم، سيد منذر؛ مترجم عباس جلالي    جلد : 1  صفحه : 197

عبد اللّه بن ابىّ سركرده منافقان به‌سرعت در پى فتنه‌جويى و دامن زدن به اختلاف برآمد و جمعى از مردم مدينه كه مهاجران را پناه داده و يارى كرده و گرد او بودند را نكوهيد؛ آن‌گاه گفت: به خدا سوگند! اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند راند. چيزى نمانده بود كه تلاش‌هاى ابن ابى كارگر افتد كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم دستور داد مسلمانان فورا به مدينه بازگردند، اما پيشنهاد عمر مبنى‌بر كشتن ابن ابىّ را پذيرا نشد و فرمود:

اى عمر! چگونه اين كار را بكنم اگر مردم بگويند محمد يارانش را مى‌كشد، نتيجه چه خواهد بود؟![1]

پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم بى‌درنگ مسير خود را ادامه داد و پس از يك شبانه‌روز به سپاهيانش اجازه استراحت داد. همگى از فرط خستگى به خواب عميقى فرو رفتند و فرصتى براى سخن گفتن و اختلاف عميق‌تر، دست نداد.

در دروازه مدينه عبد اللّه پسر عبد اللّه ابن ابىّ از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم اجازه خواست تا پدرش را با دست خويش به قتل برساند بى‌آن‌كه مسلمانى دخالت كند تا مبادا در اثر دخالت ديگران احساساتى شود و در مقام انتقام خون پدر برآيد؛ ولى پيامبر رحمت به او فرمود: تا زمانى كه پدرت همراه با ماست با او خوش‌رفتارى و نيكى مى‌كنيم.

سپس عبد اللّه (پسر) بر در دروازه ايستاد تا از ورود پدرش به مدينه جلوگيرى كند مگر اين‌كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم به او اجازه ورود دهد[2] و در اين هنگام سوره منافقين نازل شد تا از رفتار و مقاصد اين انسان‌هاى دوچهره پرده بردارد.


[1] . امتاع الأسماع 1/ 202.

[2] . سيره نبوى 2/ 292.

نام کتاب : پيشوايان هدايت نویسنده : حكيم، سيد منذر؛ مترجم عباس جلالي    جلد : 1  صفحه : 197
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست