نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 251
ب.از ماء نهر بوده لا غير.
اما چقدر خودم،با چه وسيلهاى
خوردم،فهميده نمىشود.
يا مثلا مىگويد:قمت و خطبت.اولى را با
متعلق آورده كه«ايستادم»؛بعد گفته«و خطبه خواندم»يعنى سخنرانى كردم.اينجا مىفهميم
كه خطبه خواندم ايستاده؛ اما چقدر؟دلالتى ندارد.و هكذا مثالهاى ديگر مثل:يمحوا
اللّه ما يشاء و يثبت اى يثبت ما يشاء.
3.دلالت اشاره
قسم سوم از اقسام دلالت سياقى،دلالت
اشاره است.و اين قسم،عكس دو قسم سابق،هيچكدام از آن دو ويژگى را ندارد.نه اصل
دلالت مقصود متكلم است به قصد استعمالى و نه صحت يا صدق كلام متوقف بر او است لكن
اين دلالت،به حكم عقل و با دقت عقلى از كلام فهميده مىشود.به عبارت ديگر،مدلول
دلالت اشاره،لازمۀ مدلول كلام است به لزوم غير بين كه محتاج به استدلال است يا لزوم بين
بمعنى الاعم محتاج به تصورات سهگانه است مثل مقدمۀ واجب.
حال،خواه اين معنا از يك كلام استنباط
شود و خواه از دو كلام،آنجا كه از دو كلام فهميده شود،مانند اينكه خداوند در يك
آيه فرموده:
اين دو آيه را كه كنار هم مىگذاريم و 24 ماه از 30 ماه كم مىكنيم،باقى
مىماند 6 ماه؛و به اين وسيله فهميده مىشود كه
اقل مدت حمل،6 ماه است و اين خيلى ثمرات فقهى
دارد.وگرنه،مقصود اصلى در آيۀ اولى،بيان تعب و رنج مادر است در حمل و فصال؛و در آيۀ
دوم،بيان اكثر مدت فصال است.
1) .سوره احقاف،آيه 15.
2) .سوره بقره،آيه 233.
نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 251