منابع
انسانى با ديگر منابع توليد (يا به گفته ماركس «شيوه توليد») و چه در مورد تغييرات
اجتماعى- سياسى، نشان مىدهند.
از
منظر نهادى، الگوى تخصيص كار، آشكارا يكى از عمدهترين محلهاى تلاقى و تداخل بين
حكومت، اقتصاد و حيات اجتماعى را تشكيل مىدهد و در واقع، بخش عظيمى از چارچوب
اوليهاى است كه مردم در داخل آن، هم با طبيعت و هم با يكديگر به كنش متقابل
مىپردازند. به عبارت سادهتر، تغييرات اجتماعى، سياسى و اقتصادى- يعنى نوينسازى
و توسعه- را مىتوان با اطمينان از طريق منشور الگوى تخصيص كار، مشاهده و مطالعه
كرد. هرگونه تغيير مهم در اين الگو، تغييرات اجتنابناپذيرى را در جايگاه و موقعيت
نسبى اقتصاد، حكومت و حيات اجتماعى به دنبال دارد. هر نوع جرح و تعديل قابل توجه
در موقعيت نسبى و در ساختار درونى اين سه نهاد نيز به ناچار تغييراتى را در روند
تخصيص كار موجب مىشود. براى مثال، يك بازار واقعى كه در آن فعاليتهاى اقتصادى،
از فعاليتهاى سياسى و اجتماعى متمايز باشد، فقط هنگامى امكان ظهور مىيابد كه
الگوى تخصيص كار مشخص (يعنى تخصيص قابليتهاى كارى نيروى انسانى در بازار) شكل
گرفته باشد. يا يك جامعه مدنى و حكومت مردمسالار، فقط زمانى شكل مىگيرد كه يك
الگوى تخصيص كار خاص، از پيش ايجاد شده باشد (الگويى كه به موجب آن، نيروى كار از
قدرت تحرك و برابرى اجتماعى، مشاركت سياسى همهجانبه و امنيت اقتصادى كافى،
بهرهمند باشند). بدين ترتيب، مطالعه الگوهاى تخصيص كار، به روشى قابل اطمينان
براى تحليل و واكاوى امور اجتماعى، سياسى و اقتصادى و نيز تغييرات اجتماعى حاصله
در آنها تبديل مىشود.
متأسفانه
تا كنون چنين رويكردى، اگر نگوييم ناديده گرفته شده، ولى آنچنان كه بايد و شايد از
سوى دانشجويان و دستاندركاران اين رشته، مورد استفاده و بهرهبردارى قرار نگرفته
است.
2-
الگوهاى تاريخى تخصيص كار
در
طول تاريخ، كار به وسيله برآيندى مركب از دانش يا فنآورى محدود، فعاليتهاى
اقتصادى «خودانگيخته» يا خودجوش(Hayek 0991 ,6 -8) و قدرت سياسى