فصل اول:
نهادها، تغييرات نهادى و نوينسازى: چارچوب نظرى
تاريخ
تمدن بشر را مىتوان سرگذشت رفتار سازمانيافته انسان دانست. مردم چگونه متشكل
مىشوند؟ چه اهدافى را دنبال مىكنند؟ قابليتهاى فكرى و جسمى آنها كدام است؟ محيط
طبيعى چيست؟ اينها نمونه پرسشهايى است كه با درك شايسته و مناسب رفتار خاص جامعه
بشرى از جمله؛ فعاليتهاى اقتصادى، تغييرات اجتماعى و سياسى، نوينسازى و نوگرايى
و به طور كلى با توسعه تمدن بشرى، رابطه سياسى دارند. اگر اين فرضيه را قبول داشته
باشيم كه انسانها كلا به دليل داشتن نيازهاى عمومى مشابه و به ويژه برخوردارى از
اميال و خواستهاى يكسان، داراى اهداف رفتارى مشابهى هستند و اگر باور داشته باشيم
كه افراد مختلف، به طور بالقوه از توانمندىهاى فكرى و جسمى ضرورتا همانندى
برخوردارند، پس مىتوان با ادله كافى، تفاوتهاى موجود در رفتارهاى نوع بشر و
پيامدهاى حاصل از اين رفتارها را به تفاوتهاى موجود در ساختارهاى سازمانى يا نحوه
تركيب نهادى آنان نسبت داد. بدين ترتيب مىتوان به شرط پى بردن به ساختار سازمانى
داخلى يك گروه از مردم يا يك ملت، به طور مقتضى به دو پرسش اساسى زير در خصوص
مطالعه نوينسازى پرداخت:
1-
هدف و مقصد نوينسازى چيست؟
2-
يك ملت چگونه بدان دست مىيابد؟
فصل
حاضر، با چنين نگرشى نسبت به نهاد و نهادگرايى، يك چارچوب و مبناى تحليلى براى
مطالعه فرايند نوينسازى، به طور اعم تحقيق و بررسى پيرامون روند نوينسازى در
چين، به طور اخص، ارائه مىدهد كه در واقع، مىتوان آن را نوعى روششناسى در زمينه
مطالعه اقتصاد سياسى قلمداد كرد.