تودههاى هدايت
نشده و بدون قيد و بندى قابل دستيابى است.»[1]
تفكيك نهادى ساختار سازمانى داخلى سنتى، كارى بسيار ظريف و زمانبر است؛ زيرا
مشروعيت و كارايى هر نهاد انسانى فقط از طريق كسب تجربه در طول زمان به دست
مىآيد. ايجاد تغييرات نهادى نه تنها كارى دشوار به شمار مىآيد بلكه بالقوه،
خطرآفرين و انفجارآميز است. از اين رو، هرچند ممكن است اندكى طنزگونه جلوه كند،
ولى وجود برخى نقاط قوت در نهادهاى قديمى مانند دولت و ساختار خانوادگى، براى
ايجاد و رشد نهادهاى جديد اهميت حياتى دارد. كمكهاى و يا درخواستهاى بيش از حد
خارجى، حتى اگر با نيات خيرخواهانه همراه باشد، بىمحابا موجبات تضعيف يا تخريب
نهادهاى موجود را فراهم مىآورد و بدين ترتيب به عاملى مخرب و ضد سازنده بر سر راه
فرايند نوينسازى در ملتهاى متأخر تبديل مىشود. تغيير انفجارگونه و ناگهانى و
اقدام به شوك درمانى، كه شيوهاى پرهزينه و پرمخاطره است، به هيچ روى تولد يا رشد
و نمو نهادىهاى جديد را تضمين نمىكند. ملتهاى توسعه يافته ضمن ترغيب و تشويق
ملتهاى متأخر به سوى ترقى و پيشرفت، بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه خود
سوار بر ماشين زمان ممكن است با درهم نورديدن روابط متمايز و تعاملى بين بازار و
دولتهاى ملى مبتلا به نابسمانى سياسى بين المللى و جوامع مدنى، در حال حركت «رو
به جلو به سمت گذشته» باشند.
چرا
مسير نوينسازى توسط دولت؟
كاهش
تدريجى ميزان محروميت نهادى در خلال فرايند نوينسازى، يك درس بزرگ تاريخى است كه
خيلىها آن را به بوته فراموشى سپردهاند. توسل جستن به محروميتهاى نهادى كرا و
مشروع (به ويژه از نوع سياسى) براى مدتى زياد، به ويژه براى متأخرين اهميت بسيارى
دارد. زيرا در خلال اين مدت نهادهاى نوظهورى مانند بازار نه تنها فرصت رشد و نمو
پيدا مىكنند، بلكه مشروعيت لازم را نيز از طريق مقاومت