چين با
استفاده از الگوى خاص كار توانست بحرانهاى متعدد ناشى از مشكل فزاينده بيكارى
جمعيت انبوه خود را در مدتى كوتاه حل كند.
3-
ناپايدارى فرهنگ و ارزش
فرهنگ
يكى از معرفهاى بازار الگوى نوينسازى در چين است. نقش غير قابل انكار و
تأثيرگذارى بىچونوچراى فرهنگ در ساختار نهاد انسانى چين به خوبى مشخص است.
همانطور كه اشاره شد نهاد انسانى و فرهنگ در چين بيشترين اثر را از فلسفه
كنفوسيوسى ما قبل ميلاد گرفته است. اين فرهنگ تا عصر حاضر توانسته است در كنار
مذاهب بودايى و تائويى بيشترين اثر را در تاريخ چين داشته باشد.
از
منظر نهادى ساختار سازمانى داخلى چين قرنها دستنخورده باقى ماند. ساختار سازمانى
داخلى چين كه حول يك ساختار خانوادگى يا طايفهاى متمركز شده بود، به تدريج در
مردم درونى شد تا يك فرهنگ منحصربهفرد فوق العاده با ثبات و اثرگذار را شكل دهد
كه قادر باشد شرايط ماقبل نوگرايى چين را مقتدرانه مشروعيت بخشد.
تقويت
اين فرهنگ و ساختار سازمانى داخلى غير متمايز چين موجب شد كه چين از نظر نهادى
براى هزاران سال يعنى تا دهه 1980 كماكان دست نخورده و بدون تغيير اساسى باقى
بماند. حتى با شكلگيرى رژيم مركزى قدرتمندى كه زير نظر يك حزب سياسى انقلابى با
ايدئولوژى خاص كمونيستها و تحت رهبرى مائو- 1949- قرار داشت و در پى انزواى فرهنگ
كنفوسيوسى بود، قدرت اين فرهنگ از بين نرفت.
در
تفكر مائو- به عنوان نوعى تفكر ماركسيستى عارى از عناصر كنفوسيوسى و قانونگرا- به
جاى پيروى از تعالى مكتب كنفوسيوس كه به شدت از سوى انقلابيون نفى مىشد، سعى بر
اين بود كه اقتدار احياشده، قانونى و مشروع جلوه داده شود. لذا حزب كمونيست چين با
توسل به زور به مقابله الگوى قديمى تخصيص كار مبتنى بر خانواده برخاست و الگوى
آمرانه و مستبدانه دولتى را جايگزين آن نمود. اما طولى نپاييد (سالهاى پايانى دهه
1970) كه حكومت جمهورى خلق چين در صدد برآمد يك سلسله اصلاحات گسترده نهادى را
سريعا به اجرا درآورد.