با
توجه به روشن شدن مفهوم نهاد انسانى، اينك جا دارد ابتدا مفهوم نهادى نوگرايى
تشريح و سپس مضامين و مسيرهاى منجر به نوينسازى، از لحاظ نظرى مورد بحث و بررسى
قرار گيرد.
مفهوم
نهادى نوگرايى
به
اعتقاد هانتينگتون[1]،
نوينسازى «يك فرايند چندجانبه» به سوى نوگرايى است كه بايد آن را در مراتب و
ردههاى گوناگون روانشناسى، فكرى، مردمشناسى، اقتصادى و سياسى درك كرد. او يكى از
جنبههاى نوگرايى- مفهوم نوگرايى سياسى يا ساختار درونى نوين شده سياست- را
«خردگرايى قدرت، تفكيك ساختار و گسترش مشاركت سياسى» تعريف مىكند. «دين تيپس»[2]
معتقد است، در عمل، نوينسازى معمولا جهت تحقيق اهدافى كه عملكرد روشنى دارند به
مورد اجرا درمىآيد و داراى ويژگىهايى است كه به وضوح حالت چندبعدى و حتى چندسويه
دارند. «مونت پالمر» نيز «نوگرايى» را چنين تعريف مىكند[3]:
«...
منظور از اصطلاح «نوگرايى» يك الگوى آرمانى از ترتيبات اجتماعى، اقتصادى و سياسى
است كه اگرچه دستيابى به آن لازم است، ولى اين، دولتهاى داراى اقتصاد پيشرفتهتر
هستند كه بآن نزديك مىشوند. [لذا] منظور از نوينسازى، حركت به سمت يك مجموعه
روابط آرمانى در قالب «نوگرايى» است.
وى
سپس، چهل و سه ويژگى بازدارنده يا محدودكننده «جوامع آرمانى سنتى و نوين» را در
قالب هشت گروه ذكر مىكند تا بدين وسيله مفهو هرچه كاملترى از «نوگرايى» ارايه
دهد.
با
توجه به اينكه نيازها و خواستهاى بشر، ماهيتى چندبعدى و چندجانبه دارند و از