مدنى، به
عنوان تعالى شايسته و مناسب براى حيات اجتماعى، شايد نخستين بار در غرب ظهور كرده
باشد، اما به هيچ روى نمىتوان آن را يك پديده صرفا اروپايى قلمداد كرد.
دولت
طبق
تعريف «اسكوكوپل»[1] دولت
«مجموعهاى اجرايى، سياستگذارى و نظامى است كه توسط يك مقام اجرايى بلندپايه،
رهبرى و كموبيش به خوبى هماهنگ مىشود و كنترل يك خطّه مشخص را در اختيار دارد».
در يكى از تعريفهاى «وبر» از دولت نيز چنين آمده است:
«سازمانى
متشكل از يك تعداد كارگزارى (آژانس) كه توسط رهبر دولت (به عنوان مقام اجرايى)
هدايت و هماهنگ مىشوند و قانونا مجاز است قوانين و مقرراتى كه رعايت آن براى تمام
مردم الزامى است و نيز شاخصهاى قانونگذارى براى ديگر سازمانهاى اجتماعى را در
يك خطّه معين، وضع و اجرا كند و در صورت نياز به منظور تداوم راه خود، به زور
متوسل شود[2].»
براساس
اين تعاريف، دولت «يك نهاد- يا سازمان- است كه قوانين و مقررات را حداقل تا حدودى
از طريق قدرت انحصارى خود در كاربرد خشونت، نافذ مىسازد[3].
«اين
نهاد ممكن است» مستقلا اهداف جمعى را كه به نحو بارزى از اهداف خصوصى متمايزند و
در چارچوب خود نظام اجتماعى وضع شدهاند، تحميل كند.» به اعتقاد «ميگدال»، دولت
قادر است ترتيبات اجتماعى جديدى را به منظور هموار ساختن راه تحولات عظيم اجتماعى
و اقتصادى وضع كند، چرا كه «توانمندىهاى لازم براى نفوذ در جامعه، تنظيم روابط
اجتماعى، اخذ منابع و تخصيص يا كاربرد منابع به شكلهاى