- به عنوان
تغيير ناپذيرترين عامل در ميان تمام گروههاى انسانى- اشاره كرد. ازاينرو با ملت
بايد به عنوان مستقلترين گروهبندى انسانى رفتار شود. چون ملتها معمولا داراى
نفوس و جمعيت كافى هستند، بيشتر محدوديتهايى كه نهادها بر رفتار انسان تحميل
مىكنند در كاملترين شكل خود مشمول ملتها مىشود و به همين دليل، مىتوان اين
محدوديتها را به كاملترين وجه در ملتها مشاهده كرد. نه كسى مىتواند مدعى شود كه
يك «شهروند جهانى»[1] است و نه
هيچ فرد يا گروه انسانى مىتواند خود را از قيد و بند قدرت قاهره يا «حاكميت» يك
دولت ملى، رها سازد. لذا، از نظر دانشمندان علوم اجتماعى ملتها بيش از هر
گروهبندى انسانى ديگر اين موقعيت را دارند كه به واحد اوليه براى تحليل نهدى
تبديل شوند. ساختار سازمانى داخلى يك ملت، يا همان نهاد انسانى ما مىتواند
اصلىترين واحد براى يك تحليل نهادى باشد كه هدفش كشف پارهاى رفتارهاى مهم انسان،
در زمينههايى چون توسعه اقتصادى، نوينسازى و حتى جنگ و صلح است. نهادهاى بيرونى
نظير واحدهاى سياسى بين المللى و بازارهاى جهانى را به هيچ وجه نمىتوان براى اين
منظور ناديده گرفت. بلكه برعكس، همانطور كه بعدا خواهيم ديد اگر بخواهيم تحليل
نهادى خوبى از ماهيت سازمانى داخلى يك ملت داشته باشيم بايد اين نهادها را دقيقا
مورد توجه قرار دهيم.
نهادها
و مقبوليت نهادى
يكى
از موضوعاتى اساسى در مطالعه نهاد انسانى، مسأله مقبوليت نهادى است.
همانطور
كه پيشتر ذكر شد، نهاد انسانى و عوامل درونى آن- نظامهاى فرهنگى- توسط بشر ساخته
مىشوند و عملكردهاى آنها از لحاظ هموارسازى يا محدودسازى رفتار نيز در گرو آن است
كه از جانب اعضاى يك گروه انسانى يا يك ملت، مورد پذيرش قرار گيرند. مقبوليت يك
نهاد را گروهى از مردم تعيين مىكنند كه بدون در نظر گرفتن ميزان كارايى، به
ارزشها و خصوصيات آن اعتقاد دارند. هنگامى كه يك نهاد