طى
فقط يك دهه، اصلاحات چين تحولات عميقى را در نهادهاى چين به وجود آورده است. شايد
مهمترين اين دستاوردها، هموار شدن راه نوينسازى توسط دولت، از طريق معرفى بازار
باشد. حزب كمونيست چين، به واسطه شكستهاى گذشته و اشتياق دستيابى به قدرت اقتصادى
بيشتر ناچار شد در ساختار سازمانى داخلى چين، تغييراتى اساسى به وجود آورد تا با
توسل به «عملگرايى جديد[1]» خود،
سياستهاى اقتصادى بين المللى جديد خود موسوم به «تجارتگرايى نوين» و نيز اشتياق
جهت رفع معضل فقدان كارآيى و نوآورى در اقتصاد دولتى، راه را براى رشد بازار هموار
سازد.
تحولاتى
عظيم در مناطق روستايى به وقوع پيوست و دهقانانى كه به طور خانوادگى كار مىكردند
تا پيش از دهه 1990، بخش قابل توجهى از استقلال نهادى خود را از دولت بازپس
گرفتند. اقتصاد به ميزان بسيار زيادى از مجموعه اجتماعى- سياسى تحت سلطه حزب
كمونيست، فاصله گرفت. گسترش و توسعه اقتصادء در بخش خصوصى، پيدايش بازار كالايى،
حاكم شدن يك فرهنگ شديدا تجارتگرا و شكلگيرى الگوهاى تخصيص كار بازارگرا، همگى
از عمق نفوذ و تأثيرگذارى اصلاحات حكايت دارند. يقينا چنين ملتى عظيم و برخوردار
از تاريخى چند هزار ساله هرگز نمىتواند طى يك يا دو دهه، كاملا استحاله شود. به
همين دليل است كه على رغم پيشرفتهاى عظيم بازار و استقلال عينى و ملموس اقتصاد،
ساختار سازمانى داخلى چين، همچنان شديدا حالت ما قبل نوگرايى خود را حفظ كرده و به
عبارت دقيقتر، هنوز در مرحله گذار قرار دارد. در واپسين سالهاى دهه 1990، هنوز
مجموعه اجتماعى- سياسى، بافت اوليه خود را دستنخورده، حفظ كرد و قدرت سياسى،
منحصرا توسط حزب كمونيست چين قبضه شده است.
سياستهاى
جديد در زمينه اشتغال و كار
پس
از دو مرحله اوج بيكارى در تاريخ جمهورى خلق چين (از 1950 تا 1952 و از