آتش
اين جو سياسى كه در 1957 برافروخته شد، با روياى مائو مبنى بر «پرش به سوى
كمونيزم» شعلهور گرديد. نظريه «طرح آشكار» او موسم به «نهضت ضد راستگرايى»، در
سال 1957، راهازنظر سياسى براى اجراى سياست «جهش بزرگ به جلو» هموار ساخت. اين
حركت، قدرت عظيمى را نشانداد كه شرايط احيا شده ما قبل نوگرايى چين توانسته بود به
يك ديكتاتور امپراتورماب اعطا كند. نهضت ناخوشاين ضد راستگرايى سبب شد ميليونها
تن كه اكثرا افرادى روشنفكر و صرفا خواستار آزادى و خردگرايى محدود بودند، انگ
راستگرا بخورند و با اين انگ براى مدتى افزون بر بيست سال، شهروند درجه دوم و دشمن
طبقه كارگر محسوب شوند.
يكى
از محورهاى اصلى اين حركت يا نهضت آن بود كه رهبر «متحد» يا «متمركز» حزب كمونيست
چين را بر تمام شئون سياسى، اقتصادى و اجتماعى و حتى بر افكار عمومى، حاكم گرداند.
ولى «جهش» يك بليه عظيم اقتصادى بود كه به فروپاشى تقريبا كامل اقتصاد و رواج
بيكارى گسترده و دامنهدار، منجر گرديد و در واقع، گواه روشنى بود كه نشان داد
شرايط سنتى و ما قبل نوگرايى چين، از كوچكترين كارآيى و كفايتى براى توسعه اقتصاد
ملى برخوردار نيست.
كمبودهاى
ديرين و شديد و بيكارى گسترده و انبوه، حزب كمونيست را در معرض تهديد قرار مىداد.
پكن ناچار شد جمعيت شهرى را از طريق اقدامات سياسى كاهش دهد. براى نيل به اين
منظور، حزب به ابزارهاى اجرايى زورمدارانه متوسل شد تا بخش اعظم 25 ميليون روستايى
را كه اينك به كارمند دولت تبديل شده بودند به زادگاه و روستاهاى پيشنى خود، كه
ديگر كمونهايى اقتصادى بيش نبودند، بازگردند تا از اين رهگذر فشار وارده بر دولت
را در تأمين «دانوىها» (واحدهاى تشكيلاتى) كه از شدت جمعيت متورم شده بودند،
تقليل دهد(Huang 9891 ,951) . قدرت سياسى حزب و ساختار سازمانى داخلى ما قبل نوگراى چين،
اصلىترين عواملى بودند كه مىتوانستند براى غلبه بر مقاومت درونى نهفته در چنين
فاجعه انسانى دامنهدارى، به كار گرفته شوند.
نهايتا
تا اواسط 1963، افزون بر 4/ 19 ميليون كارمند دولتى و 24 ميليون تن از دارندگان