بخش دوم، به
بررسى الگوهاى تخصيص كار در يك فاصله حدودا يك قرنى بين دهه 1840 تا 1949، اختصاص
دارد. در اين بخش، همچين الگوهاى جديد تخصيص كار و تغييرات نهادى به عمل آمده در
ساختار سازمانى داخلى چين، مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد. بخش سوم، تاريخچههاى
جمهورى خلق چين را از 1949 تا پايان دهه 1970، به اختصار مورد بررسى و تحليل قرار
مىدهد و از ساختار سازمانى داخلى مائوئيستى، به عنان يك جهش عظيم رو به جلو به
سوى گذشته، ياد مىكند. در اين الگو، يك دولت مستبد قدرتمند كه زير نظر حزبى داراى
مرام سياسى تندرو قرار دارد، به عنوان نهاد جايگزين مجموعه اجتماعى- سياسى شبه
خانواده حاكم بر چين مىشود تا به رتق و فتق امور سياسى، اقتصادى و اجتماعى كشور
بپردازد. در بخش چهارم، پنج نظريه عمده حاصل از اين بررسى تاريخى مورد بحث قرار
مىگيرد تا زمينه نهادى لازم براى روى كار آوردن چين به فرايند نوينسازى، مشخص
شود. بخش پنجم نيز به خلاصه مطالب فوق اختصاص دارد.
1-
روند تخصيص كار در چين از سلسله «چين» تا عصر «چينگ» (از سده سوم ق. م. تا سده
نوزدهم ميلادى)
مورخان
چينى متفق القول بر اين باورند كه حاكميت سلسله «چين» از طريق فتوحات نظامى، نقطه
عطفى در تاريخ چين و شكلگيرى ملت چين به شمار مىآيد.
( Guo
et al. 6591, Fan 7591, Vol. 1, Hu 9791 and jian 4891 )
.
حكومت «چين» با استقرار نظام «جونژيان[1]»
(تقسيمبندى مناطق شهرى و روستايى) توانست حاكميت مستقيم بر كشور را جايگزين اعمال
حاكميت غير مستقيم از طريق اربابان و ملاكان سازد. بدين ترتيب قدرت سياسى و اجرايى
كشور، از طريق نصب مقامات از بالاترين تا پايينترين رده اجرايى، تمام و كمال در اختيار
دربار امپراتورى بودTwichett Loewe 6891 , (364 -094 ;Jian ,4891 و امپراتور مستقيما زمام كل امور مردم را در
دست داشت.