نام کتاب : فضائل و برکات نماز جمعه و جماعت در دنيا و آخرت نویسنده : مُهری، محمد جواد جلد : 1 صفحه : 77
ميخواند
و جسم خود آقاي بهجت نيز به او اقتدا کرده است، ما اين
قضيه را در سفر از ايشان ديديم و معظم له در طول سفر
کاملاً ساکت و مشغول ذکر بودند.[1]
﴿حکايتي
از آيتالله حاج ميرزا حسين يزدي﴾
در
اوائل حکومت قاجاريه، حکومت استبدادي قاجار، يک شخص را
براي استانداري شيراز انتخاب کرد. استاندار عدهاي از
رجال مملکت را در جشن دعوت کرد و يهوديان محل را نيز دعوت نمود
و مجلس عيش و نوش و رقص و ساز و آواز تشکيل داد، يکي دو
نفر از افرادي که در نماز جماعت آيتالله ميرزا حسين
يزدي شرکت ميکردند، در آن جلسه شرکت نمودند، وقتي
اين خبر را به ميرزا حسين يزدي رسانيدند، روز
جمعه پس از نماز ظهر روي پله منبر نشست و بسيار گريست و گفت:
شنيدم از مسجديها در جلسه عياشي يهوديان
شرکت نمودهاند، اگر شما مسلمان هستيد، چرا خلاف دستور خدا، رفتار ميکنيد.
شما جان مرا به خطر انداختيد و از ديشب خوابم نبرده است. ديگر
طاقت نداشت نماز عصر را بخواند، از مسجد بيرون رفت و به بستر
بيماري افتاد. طبيب به بالينش آوردند، گفت: خوب است او را
به باغي از باغ هاي اطراف ببريد، آقا خيلي افسردهاند.
اين
مرد الهي از وحشتي که در مورد گناه مأمومين به جانش افتاده بود،
بعد از اندکي با آن حال از دنيا رحلت نمود.[2]