responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 991

اسحاق بن عمران


نویسنده (ها) :
یونس کرامتی
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 4 فروردین 1399
تاریخچه مقاله

اسحاقِ بنِ عِمران \ eshāq-ebn-e emrān\ ، مـلـقـب بــه سم ساعه و صاحب اطریفل (د 279ق/ 892م)، پزشک پرآوازۀ مسلمان.
کهن‌ترین گزارش مستقل دربارۀ اسحاق روایت نسبتاً مفصل ابن‌جلجل (ه‌ م) است (ص 84-86) که بیشتر کسانی که بدین موضوع پرداخته‌اند، آن را تکرار کرده‌اند (نک‌ : صاعد، 60-61؛ ابن‌ابی‌اصیبعه، 35-36؛ ابن‌فضل‌الله، 307). به گفتۀ ابن‌جلجل، اسحاق که بغدادی‌الاصل بود، به دعوت زیادةالله بن اغلب به قیروان (پایتخت افریقیه) رفت. اما پس از مدتی زیادةالله وی را خوار داشت و اسحاق خواست که به بغداد بازگردد، ولی امیر اغلبی، به‌رغم تعهد پیشین، به وی اجازۀ بازگشت نداد. از این پس، حکایت ابن‌جلجل به افسانه بیشتر شبیه است. به گفتۀ او، امیر بر اثر بی‌توجهی به نظرات اسحاق، به سختی بیمار شد و اسحاق، که از بی‌اعتنایی امیر به اندرزهایش به خشم آمده بود، نخست از درمان او سرباز زد، اما سرانجام با دریافت مبلغی گزاف، وی را درمان کرد. امیر پس از بهبود، اسحاق را از دربار خود راند و او نیز در قیروان به درمان مردم پرداخت و درآمدش از این راه بیش از زمانی شد که نزد امیر بود. سرانجام، زیادةالله اسحاق را به زندان افکند و شبانگاه او را نزد خود خواند و پس از مشاجرات بسیار، به کشتن او فرمان داد. اسحاق به امیر گفت که دیرزمانی است او را سمی خورانده است که خرد را از وی دور خواهد کرد. امیر نیز مدتی پس از قتل اسحاق، به بیماری مالیخولیا درگذشت. ابن‌جلجل به نقل از ابن‌جزار (ه‌ م) گفته است که جسد اسحاق زمانی دراز بر دار بود (همان‌جا).
اشارات کوتاه ابن‌عذاری (ص 122) و مؤلف العیون و الحدائق (ص 131-132) دربارۀ چگونگی قتل اسحاق با سخن ابن‌جلجل تفاوتی آشکار دارد. این دو به صراحت، قتل اسحاق را به دستور ابراهیم ثانی و در 279ق دانسته‌اند. مآخذ مربوط به زندگی اسحاق بسیار اندک است، با این همه، به نظر می‌رسد سخن ابن‌عذاری و مؤلف العیون و الحدائق، به‌رغم آنکه مدتها پس از ابن‌جلجل می‌زیسته‌اند، به حقیقت نزدیک‌تر باشد. ابن‌جلجل همچنین آورده است که اسحاق کتابهای ارزشمندی در قیروان نوشت (ص 85) و اسحاق بن سلیمان اسرائیلی (ه‌ م) نیز به قیروان آمد و ملازم و شاگرد او شد (ص 87).
در یکی از نسخ خطی موجود در بخش پزشکی کتابخانۀ فلورانس، نکات بسیار مهمی در این باره دیده می‌شود. در این نسخۀ خطی، مشخصات «اطریفل تألیف اسحاق بن عمران» آورده شده، و در آغازِ شرح اجزاء آن آمده است: «اسحاق در زندان گفت: از هیچ چیز متأسف نیستم، جز این اطریفل که آن را برای ابراهیم بن احمد فراهم آوردم...» (دیاث گارثیا، 267-268, 273). از این نکات مشخص می‌شود که اسحاق صاحب اطریفل کسی جز اسحاق بن عمران نیست. بدین‌روی، امیری که اسحاق را دعوت کرده، ابراهیم بن احمد بوده است و نکتۀ آخر اینکه ابراهیم بن احمد در اثر غلبۀ خلط سوداوی (مالیخولیا)، در اواخر زندگی از سلامت روانی برخوردار نبود و در اثر همین بیماری درگذشت که این نکته نیز با سرنوشتی که ابن‌جلجل برای امیر کشندۀ اسحاق آورده است، همخوانی دارد. گویا ابن‌جلجل در نتیجۀ خلط میان این دو اسحاق، نام امیر دعوت‌کنندۀ اسحاق را به‌جای ابراهیم بن اغلب ثانی، زیادة الله بن اغلب آورده است. در این صورت باید گفت که اسحاق بن سلیمان نیز دست‌کم یک بار در زمان ابراهیم ثانی و پیش از 279ق به قیروان رفته، و نزد اسحاق بن عمران به تحصیل پرداخته است، یا آنکه این امر در جایی جز قیروان، و به احتمال قوی در مصر رخ داده است.
نکتۀ قابل ذکر دیگر دربارۀ گزارش ابن‌جلجل آن است که برخلاف سخن روشن صاعد اندلسی (ص 60)، و نیز برداشت تقریباً همگی مورخان معاصر از سخن ابن‌جلجل (مثلاً گاربرس، 8-14؛ اولمان، «پزشکی در اسلام»، 125؛ سید، 84)، اسحاق بن عمران آنگاه که به قیروان فرا خوانده شده، در بغداد نمی‌زیسته است؛ زیرا هیچ‌یک از پزشکان معاصر وی در بغداد از او نام نبرده‌اند، درحالی‌که ممکن نیست آوازۀ مهارتش تا قیروان رسیده باشد، اما همکاران او در بغداد از وجودش بی‌خبر، یا به آثارش بی‌توجه بوده باشند. همچنین ابن‌جزار در کتاب المعده از «سفوفی که اسحاق بن عمران برای احمد بن طولون نگاشته»، نام برده است. و از همه مهم‌تر اینکه ابن فضل‌الله عمری (همان‌جا) به صراحت از اقامت اسحاق بن عمران در مصر، پیش از رفتن به قیروان یاد کرده است. از میان همۀ محققان معاصر، تنها ابراهیم بن مراد در بحوث فی تاریخ الطلب به بیشتر این نکات توجه داشته، و تصویر نسبتاً دقیقی از حوادث زندگی اسحاق داده است. گفتنی است که برخی مورخان عرب، چون علوچی (ص 366-367)، نام امیر دعوت‌کنندۀ اسحاق را زیادةالله اغلب ثانی آورده‌اند که با توجه به زمان و مدت کوتاه حکومتش (250-251ق)، نادرستی سخن آنان آشکار است. کسان دیگری چون عبدالوهاب (ص 234-235)، و به پیروی از او، سامرایی (ص 693)، به روشنی گفته‌اند که اسحاق در 274ق به دعوت ابراهیم ثانی به قیروان رفته، و در حدود 20 سال بعد، به فرمان زیادةالله سوم به قتل رسیده است. اما سخن هیچ‌یک از آنان بر پایۀ منابع کهن نیست. از آنچه گفته شد، دانسته می‌شود که اسحاق بن عمران به احتمال قوی در آغاز حکومت احمد بن طولون (254-270ق)، درحالی‌که پزشکی جوان بوده، به مصر رفته است و پیش از 262ق به قیروان رفته، و بیشتر آثار خود را در این شهر نگاشته، و در 279ق نیز به دستور ابراهیم بن احمد به قتل رسیده است.

آثـار

نوشته‌های اسحاق بن عمران نزد مسلمانان و نیز اروپاییان سده‌های میانه (از طریق آثار منتشرشده در اندلس و نیز ترجمۀ لاتین کتاب المالیخولیا) شهرت بسیاری داشته است. شمار ارجاعات پزشکان دورۀ اسلامی به آثار او، نشان از اهمیت بسیار این آثار نزد آنان دارد. برخی از آثار اسحاق بن عمران اینهاست:

1. مقالة فی المالیخولیا

در دو بخش، که مشهورترین اثر اسحاق است. چگونگی تألیف این رساله نشان از تسلط کامل او بر موضوع دارد (ژاکار، 109). وی در مقدمۀ این کتاب می‌گوید: در میان آثار اوائل (یونانیان) دربارۀ مالیخولیا، هیچ کتاب درخور توجهی ندیدم، جز کتاب روفس اِفِسوسی. اسحاق دربارۀ این بیماری طی کتابی در دو مقاله، آنچه می‌دانسته، آورده، و به نیکویی دربارۀ آن بیماری، نشانه‌ها و روش درمانش سخن رانده است و با آنکه در آن کتاب، تنها یکی از گونه‌های مالیخولیا را یاد کرده، که [محل آن در دهانۀ معده است و] العلة الشراسیفیه نام دارد، و دیگر گونه‌ها را رها کرده، کارش نیکو و پسندیده است (نک‌ : گ b 89 ـ a 90، a 96). اما اسحاق در این کتاب کوشیده است تا همۀ اصناف مالیخولیا را بررسی کند. وی برپایۀ سنت متداول تقسیم‌بندی براساس انیت (وجود)، ماهیت، کیفیت و کمیت، 3 صنف مالیخولیا را مشخص می‌کند: 1. صنفی که [مستقیماً] در خود مغز پدید می‌آید؛ 2. صنفی که از مرة السودای منتشرشده در همۀ بدن ناشی می‌شود؛ در این صنف، بخارات مسموم از پا به سوی مغز متصاعد، و مغز از نظر روانی متأثر می‌شود؛ 3. در این صنف نیز مغز به صورت روانی متأثر می‌شود، با این تفاوت که مرةالسودای منتشرشده در بدن، در نزدیکی دهانۀ معده (فم المعده) گرد می‌آید و به همین سبب، بیماری افسردگی، یا علة الشراسیفیه، پدید می‌آید و این نوع آخر، عوارض و خطرات بسیاری در بر دارد (اسحاق، گ a 96؛ نیز نک‌ : اولمان، «پزشکی اسلامی»، 72-76). گفتنی است که ابن‌سرابیون، پزشک پرآوازۀ معاصر وی، نیز مالیخولیا را کم‌وبیش همین‌گونه دسته‌بندی کرده است (نک‌ : رازی، 80). اسحاق در این کتاب، علل و عوارض اصناف مختلف بیماری و روش درمانی آنها را به خوبی شرح می‌دهد. وی مهم‌ترین عامل بیماری را غذای بد و فاسد می‌داند، گرچه به نظر او، استعداد روحی و جسمی برای پذیرش این بیماری نیز نقش مهمی در ابتلا دارد (نک‌ : گاربرس، 26-28). درمانهای پیشنهادی اسحاق سه گونه‌اند: 1. درمان دارویی و غذایی و به‌ویژه با شراب؛ 2. حفظ پاکیزگی از راه شست‌وشو و رگ‌زنی و مانند آن؛ 3. گونه‌ای درمان که بیشتر جنبۀ روانی دارد، مانند درمان با موسیقی و سخنان اطمینان‌بخش. در پایان کتاب هم ترکیبات 29 نسخۀ داروی مرکب، و نام حدود 150 داروی سادۀ به‌کار رفته در آنها آورده شده است. اسحاق در این کتاب به آراء روفس، بالادیوس اسکندرانی، جالینوس، آثار بقراطی، اسقلبیادس، بولس اجانیطی، اهرن القس، ... و از میان پزشکان مسلمان، به یعقوب بن اسحاق کندی استناد جسته است (گ a 129، a 153، جم‌ ). او در این کتاب از برخی تجربه‌های پزشکی خود در قیروان نیز یاد کرده است. همۀ این نکات سبب شده است که پزشکان پس از اسحاق، رسالۀ مالیخولیای وی را بی‌مانند بدانند (ابن‌جلجل، 85؛ ابن‌ابی‌اصیبعه، 36؛ ابن‌فضل‌الله، همان‌جا).
کنستانتین آفریقایی (ح 1020-1087م) کتاب مالیخولیای اسحاق را به لاتین ترجمه کرد و آن را، مانند ترجمه‌هایش از آثار اسحاق بن سلیمان و ابن‌جزار، به خود نسبت داد. با این‌همه، پژوهشگران اروپایی معمولاً از آثار کنستانتین به‌عنوان ترجمه، و نه آثار منحول، یاد کرده‌اند (مثلاً نک‌ : اشتاین‌اشنایدر، «کنستانتین...»، 751-808، «ادبیات...»، 38-39؛ نیز «علم...»، 61, 66) و تنها شمار اندکی از آنان، مانند کامستِن (نک‌ : فریدنوالد، 181)، بدین حقیقت اشاره کرده‌اند. حال آنکه در این ترجمه‌ها، همۀ نشانه‌هایی که ممکن است خواننده را به اصل اثر یا دست‌کم ماهیت عربی ـ اسلامی آن راهنمایی کند (به‌ویژه نـام پزشکان دورۀ اسلامی) حذف شده است؛ برای نمونه، کنستانتین مطلبی را که اسحاق از قول کندی نقل کرده است، مستقیماً با حذف نام کندی نقل می‌کند (اسحاق، گ a 153؛ قس: ترجمۀ لاتین کنستانتین در صفحۀ روبه‌رو). این ترجمه در 1536 و 1539م در مجموعه آثار کنستانتین به چاپ رسید؛ اما این انتحال دیرتر کشف شد؛ تا آنجا که اشتاین‌اشنایدر، که در 1866م به موضوع ترجمه‌های (در واقع انتحالهای) کنستانتین پرداخته بود، این ترجمه را کاری اصیل از خود کنستانتین دانست («کنستانتین»، 402-404). سرانجام، بوم در 1903م ترجمه بودن این متن لاتین را ثابت کرد.
گاربرس در 1977م تصویر تنها نسخۀ شناخته‌شدۀ کتاب مالیخولیا را همراه با ترجمۀ لاتین کنستانتین و ترجمۀ آلمانی آن به چاپ رساند. متن عربی و لاتین به موازات هم چاپ شده‌اند و تنها شمار نسخه‌های داروهای مرکبِ یادشده (در پایان کتاب) در ترجمۀ لاتین، کمتر، و شرح آن متفاوت است. ضمن آنکه در برخی جاها، مترجم لاتین برخی قطعه‌ها را ترجمه نکرده، و برخی دیگر را به‌طور خلاصه آورده است. مقدمۀ گاربرس بر این اثر مشتمل است بر برداشتی شاعرانه از گزارش ابن‌جلجل (البته با بهره‌گیری از کتاب ابن ابی اصیبعه)، بحث عالمانه‌ای از دیدگاه زبان‌شناسی و دستور زبان، خلاصه‌ای مفید از کتاب و بحث دربارۀ انتحال کتاب توسط کنستانتین (نیز نک‌ : شیپرگس، 43؛ اولمان، «پزشکی در اسلام»، همان‌جا؛ ژاکار، 110).

2. رسالة فی الطب کتب بها الی بعض اخوانه

که ابن‌عبدربه در العقد الفرید آن را نقل کرده (ص 332-334)، و در 1982م، همراه با العقد الفرید، در بیروت به چاپ رسیده است. همچنین دیاث گارثیا در 1980م متن عربی و ترجمه و شرح انگلیسی دو نسخۀ دارویی او را، که در یکی از نسخه‌های خطی فلورانس آمده، در مجلۀ تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة در حلب به چاپ رسانده است.

3. الادویة المفردة

که ابن‌بیطار، ابن‌جزار و دیگران بارها از آن نقل کرده‌اند، اما به دست ما نرسیده است. ابراهیم بن‌مراد بر آن است که اسحاق در این کتاب، سبک دیوسقوریدس را پیش گرفته است. وی این سبک را تعریف منطقی یا دائرةالمعارفی نامیده، و بر این باور است که اثر اسحاق نخستین اثر عربی دربارۀ ادویه بدین سبک است (برای آگاهی بیشتر، نک‌ : ص 19-20).

4-6. نزهة النفس، رسالة فی النبض و رسالة فی الفصد.

مآخذ

ابن‌ابی‌اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، به‌کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق، ج 2؛
ابن‌جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء والحکماء، به‌کوشش فؤاد سید، قاهره، 1955م؛
ابن‌عبدربه، احمد، العقد الفرید، به‌کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402ق/ 1982م، ج 6؛
ابن‌عذاری، احمد، البیان المغرب، به‌کوشش ژرژ سرافن کولن و اِواریست لوی ـ پروانسال، بیروت، 1948م، ج 1؛
ابن‌فضل‌الله عمری، احمد، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، چ تصویری، به‌کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1408ق/ 1988م، ج 9؛
اسحاق بن عمران، مقالة فی المالیخولیا، به‌کوشش کارل گاربرس، هامبورگ، 1977م؛
بن‌مراد، ابراهیم، دراسات فی المعجم العربی، بیروت، 1987م؛
رازی، محمد بن زکریا، الحاوی فی الطب، دائرةالمعارف العثمانیة، حیدرآباد دکن، 1374-1390ق/ 1955-1970م، ج 1؛
سامرایی، کمال، مختصر تاریخ الطب العربی، بغداد، 1404ق/ 1984م، ج 1؛
سید، فؤاد، حاشیه بر طبقات الاطباء (نک‌ : هم‌ ، ابن‌جلجل)؛
صاعد اندلسی، طبقات الامم، به‌کوشش لویس شیخو، بیروت، 1912م؛
عبدالوهاب، حسن حُسنی، ورقات عن الحضارة العربیة بافریقیة التونسیة، تونس، 1972م، ج 1؛
علوچی، عبدالحمید، تاریخ الطب العراقی، بغداد، 1387ق/ 1967م؛
العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق، به‌کوشش نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1392ق/ 1972م، ج 4؛
نیز:

Diaz Garcia, A., «Three Medical Recipes in Codex Biblioteca medicea Laurenziana Or. 215», Journal for the History of Arabic Science, Allepo, 1980, vol.IV(2);
Friedenwald, H., «Manuscript Copies of the Medical Works of Issac Judaeus...», Annals of Medical History, 1929;
Garbers, K., introd. to Maqāla fī l-Mālīħūliyā (vide: PB, Eshaq ebn-e Emran);
Jacquart, D. & F. Micheau, La médecine arabe et l'occident médiéval, Paris, 1990;
Schipperges, H., Die Assimilation der arabischen Medizin durch das lateinische Mittelalter, Wiesbaden, 1964;
Science in the Middle Ages, ed. D. C. Lindberg, Chicago/ London;
Steinschneider, M., Die arabische Literatur der Juden, Hildesheim, 1893;
id., «Constantinus Africanus und seine arabischen Quellen», Virchows Archiv, 1866, vol. XXXVII;
Ullmann, M., Islamic Medicine, Edinburgh, 1978;
id., Die Medizin im Islam, Leiden, 1970.

یونس کرامتی (دبا)

نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 991
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست