آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 28 اسفند 1398 تاریخچه مقاله
اُسترالیا [۱]\ ost[o]rāliyā\ ، کوچکترین قاره، و یکی
از بزرگترین کشورهای جهان. استرالیا در نیمکرۀ جنوبی،
بین اقیانوس هند و اقیانوس آرام واقع شده است. مساحت قارۀ (جزیرۀ)
استرالیا ۵۰۰،۶۱۴،۷ کم۲،
و مساحت کل کشور استرالیا
۳۰۰،۶۸۲،۷ کم۲ است. این
قارۀ جزیرهای را هم قدیمیترین قاره، و هم آخرین
سرزمین نامیدهاند. این دو توصیف احتمالاً بار شاعرانه
دارند و هیچیک دقیق نیستند.
هزاران سال پیش از آنکه آبِل
تاسمان و جِیمز کوک، کاشفان اروپایی، با کشتی به جنوب اقیانوس
آرام برسند، بومیان استرالیا از آسیا و از طریق مجمعالجزایر
مالایا به استرالیا و جزیرۀ تاسمانی
رفتند و در آنجا پراکنده شدند. آنان بهصورت مردمی غیرساکن، ابتدایی
و پراکنده باقی ماندند. هنگامی که ناخدا آرثِر فیلیپ از نیروی
دریایی سلطنتی انگلستان با ناوگان خود، که با نام «نخستین
ناوگان» شناخته میشود، در ۱۷۸۸م/
۱۲۰۲ق در خلیج باتِنی لنگر انداخت ــ رویدادی
که سرآغاز تولد استرالیای امـروزی شد ــ شـاید بـر روی
هم بیش از ۰۰۰،۳۰۰ بـومـی در
استرالیا نبود و هیچ ساختمان ساختۀ بشر، بهجز
کلبههایی از شاخ و برگ درختان، در سراسر قاره یافت نمیشد.
نمایانترین ویژگی
این تودۀ خشکی ۸ میلیون کیلومتر مربعی، جدا
افتادگی آن، کمیِ پستی و بلندی، و خشکی بیشتر
بخشهایش است. جدا افتادگی استرالیا از دیگر قارهها علت
اصلی غریب بودن گیاهان و جانوران آن است. کمیِ پستی
و بلندی آن پیامد فرسایش شدید و طولانی بهواسطۀ باد،
باران و گرمای خورشید است که در خلال دورههای بزرگ زمینشناختی
و هنگامی که این تودۀ قارهای بسیار از سطح دریا بلندتر بود، صورت پذیرفته
است.
جغرافیای طبیعی
ساختار و ریختشناسی زمین
برداشت نادرست دربارۀ قدمت
استرالیا تا حدی بهواسطۀ تأکید بر پستی و بلندی
نسبتاً ناچیز، مقاومت نسبی و منتفی بودن حرکات اخیر قابلتوجه
پوستۀ زمین در این قاره، و کمتوجهی به سن سنگها ست. نیروهای
کوهزایی که از لحاظ زمینشناختی جوان به شمار میروند،
مانند نیروهایی که سبب پیدایش کوههای هیمالیا
در آسیا، آلپ در اروپا، راکی در آمریکای شمالی، و
آند در آمریکای جنوبی شدند، در استرالیا وجود نداشته است.
استرالیا به قارههای اوراسیا
و آفریقا شباهت دارد و با تودۀ خشکی آمریکای شمالی بسیار متفاوت است. این
قاره بهطور نمایانی نامتقارن است، همراه با کمربندی از سنگهای
چینخورده که صرفاً در کرانۀ خاوری آن کشیده شده است و بهسوی باختر، بیش
از عرض قاره را فرا نمیگیرد.
استرالیا نیز، مانند دیگر
تودههای قارهای، از سه نوع واحد ساختاری تشکیل شده است:
در باختر، سپر استرالیای باختری (کراتون باختری) قرار
دارد که واحدی نسبتاً پایدار و مقاوم است و عمدتاً از سنگهایی
قدیمی تشکیل شده است که دستکم در یک میلیارد
سال گذشته، دچار هیچگونه چین خوردگی نشدهاند؛ در خاور، یک
کمربند کوهستانی چینخوردۀ قدیمی قرار دارد که
بسیار فرسایش یافته، اما بار دیگر بالا آمده است؛ بین
این دو قسمت، منطقۀ سکومانندی قرار دارد که دشتهای مرکزی در آن قرار
دارند. در این منطقه سنگهای چینخورده یا کریستالین
در زیر پوشش نازکی از رسوبهای مسطح یا دگرگونشده واقع
شدهاند. هر یک از این سه واحد، پیچیدگی خاص خود را
دارند. برای نمونه، سپر استرالیای باختری علاوه بر
رخنمونهای وسیع سنگهای کریستالین در ناحیۀ هستۀ مرکزی،
دارای واحدهایی از لایههای رسوبی است که در
حوضهها و درههای عمیق دریایی موجود در این
واحدِ ساختاری برجای نهاده شدهاند. سکوی مرکزی از چندین
حوضۀ آبگیر تشکیل شده است. مرتفعات خاوری هم بلوکهای
رورانده و هم واحدهای فرورفته را شامل میشود که در گسترۀ آنها
سنگهای نفوذیِ (باتولیتِ) گرانیت که در طول
۵۰ میلیون سال پیش تشکیل شدهاند، و نیز
سنگهای حاصل از جریان مواد آتشفشانی در طول دوران سنوزوئیک
به طور گسترده و نمایان یافت میشوند.
شکل ظاهری قارۀ
استرالیا، برخلاف قارههای آمریکای جنوبی و آفریقا
و نیز شبهقارۀ هند، مثلثگونه نیست که رأس آن رو به جنوب باشد، هرچند شکل و شیوۀ قرارگیری
جزیرۀ تاسمانی تا اندازهای به این شکل مثلثی نزدیک
است. اگر کف حوزۀ دریایی کمعمق پیرامونیای که سکوی
قارهای مینامند را به منزلۀ مرز خارجی تاسمانی
بپذیریم، این جزیره بخشی از قارۀ
استرالیا بهشمار خواهد آمد. وسعت سکوی قارهای و شیب آن
که قاره را از اعماق اقیانوس جدا میسازد، در جنوب و جنوب خاوری
بهنسبت زیاد، اما در شمال باختری، از خلیج اِکسماوث تا دریای
تیمور، کـه فاصلۀ کف شیب از ساحل بیـش از ۴۷۰ کم است، بهمراتب
بیشتر میشود و خطی که نشاندهندۀ اعماق بیش
از ۲۰۰ متر است، بیش از ۴۰۰ کم با
ساحل فاصله دارد. سکوی قارهای به سوی شمال استرالیا تا
جزیرۀ گینۀ نو امتداد مییابد. این سکو در طول کرانۀ خاوری،
جایی که سد آبسنگی بزرگ[۲]، لبۀ فلات را مشخص
میکند، کمعرض میشود و درۀ دریایی ژرفی
به عمق ۹۰۰متر، سد آبسنگی بزرگ را از جلگۀ کوینزلند
که تا حد زیادی در زیر آب قرار دارد، جدا میسازد. در اینجا
تنها چند جزیرۀ کوچک و رأس چند آبسنگ به سطح دریا میرسند. در سواحل بریزبِن
و سیدنی، سکوی قارهای حـدود ۴۸کم پهنا دارد
و شیب سکو بهتندی به کف دریای تاسمان منتهی میشود.
کشف ذخایر بزرگ و متنوع کانی
در استرالیا انگیزۀ مطالعات عمیقی دربارۀ تاریخ و ساختار زمینشناختی
آن شده است. همچنین، تحولات جدید در نظریههای زمینشناسی
عمومی، از جمله مفاهیم رانۀ قارهای، و گسترش کف اقیانوس،
گمانههایی تازه را در این باره مطرح ساخته است که آیا
قارۀ استرالیا به خشکیهای دیگر جهان، بهویژه
قارۀ قطب جنوب، متصل بوده است یا نه؛ در نتیجه، پاسخ به مسئلۀ
همخوانی تاریخ قارۀ استرالیا با نحوۀ تکوین پوستۀ زمین را بهطورکلی، صرفاً از طریق شناخت عمیقتر
زمینشناسی این قاره و نیز ساختار اقیانوس پیرامون
آن میتوان به دست آورد.
استرالیا هموارترین و خشکترین
قارۀ جهان است. وقتی از بالا و از هواپیما به این قاره نگریسته
شود، بهدشواری میتوان باور کرد که دشتهای گستردۀ آن که
گاهی به رنگ سرخ تیره، ولی بیشتر به رنگ زرد مایل
به قهوهای، همچون پوست شیر است، جز بیابانی عظیم نیست.
میتوان ۰۰۰،۳ کم فاصلۀ سیدنی
تا داروین در شمال، یا ۲۰۰،۳ کم تا پِرث در
باختر را با هواپیما پیمود، بیآنکه چیزی بهجز
نشانههای پراکنده و ناچیز از حیات انسانی دید. بخش
بزرگی از حوضۀ مرکزی و فلات باختری استرالیا بیابان است. با این
همه، جلگههای دارای خاک سرخ یا سیاه در کوینزلند و
نیوساوثوِیلز جایی مناسب برای پدید آمدن
بزرگترین صنعت تولید پشم در جهان بوده است و یافتههای
اخیر زمینشناسان نیز ثابت کرده است که در بیابانهای
خشک استرالیا منابع غنی کانی وجود دارد. همچنین، نوار
ساحلی استرالیا کموبیش در سراسر این قاره یک
استثناست، بهویژه در کرانۀ خاوری که نخستین مهاجرنشینهای اروپایی
مستقر شدند و اکنون هم بیشتر مردم استرالیا در آنجا زندگی میکنند.
این ناحیه تپه ماهوری، پر آب و حاصلخیز است.
اگر از کرانههای دریا دور
شویم، در بخشهای داخلی به رشته مرتفعاتی میرسیم
که به رشتهکوه گرِیت دیوایدینگ [۳](آبپخشان بزرگ)
معروف است و از دماغۀ یورک در کوینزلند شمالی تا کرانههای جنوبی
تاسمانی ادامه مییابد. این رشتهکوه از ۳۲
تا ۳۲۰ کم با ساحل فاصله دارد و بهصورت رشتهکوهی چینخورده
به نظر میرسد. البته در هیچ کجای این مرتفعات، قلهای
بلندتر از ۵۰۰،۱ متر وجود ندارد. ادامۀ
همانند، اما کمدامنهتر تپهها، که آب فراوان دارد، در سرتاسر لبۀ ساحلی
قاره دیده میشود؛ تنها استثنا کرانههای جنوبی است که در
آن، دشت نِلاربِر [۴]تا دریا ادامه مییابد. هرچه از نوار
ساحلی دورتر، و به مرکز قاره نزدیکتر شویم، از میزان
بارندگی بهشدت کاسته میشود.
استرالیاییها زمینهای
میان رشتهکوه گریت دیوایدینگ و نوار سبز ساحلی
را سرزمین داخلی یا «دورافتاده» میدانند. برای این
مردم هنوز هم سرزمین داخلی همان ویژگی پر راز و رمزی
را دارد که برای نخستین کاشفـان استرالیـا ــ کـه در جستوجـوی
رودهـای بزرگ و دریـاهای داخلی در قـاره بودند ــ داشت. این
ناحیه هنوز هم بسیار کمجمعیت است و شاید همیشه همینگونه
بماند. قلب راستین استرالیا شهرهای صنعتی در کرانههای
خاور و باختر این قاره است. در این قارۀ بزرگ، انواع
چشماندازها و مناطق اقلیمی وجود دارد: کوههای پردرخت و پوشیده
از جنگل منطقۀ گرِیت دیوایدینگ شباهت چندانی با دشتهای
بیدرخت و آفتابسوختۀ سرزمینهای داخلی استرالیا ندارد و میان
سنگهای سرخ و تپههای گستردۀ استرالیای مرکزی،
و جنگلهای پرباران گرمسیری و کشتگاههای نیشکر شمال
کوینزلند تفاوت آشکاری دیده میشود. با همۀ اینها،
کسی که از استرالیا دیدار میکند، شاهد نوعی یکنواختی
و هماهنگی است که شاید ناشی از زمین سرخ، نور خیرهکننده
و برگهای سبزِ زیتونیِ اُکالیپتوسهاست که در همهجا بهچشم
میخورند. شاید استرالیا کشور خیلی زیبایی
به نظر نرسد، اما چشماندازهای آن یگانه و منحصربهفرد است.
اگرچه یکنواختی و یکدستی
در مناظر طبیعی استرالیا وجود ندارد، این یکنواختی
در میان مردم آن بهچشم میخورد. در طول ۲۰۰ سالی
که از اقامت اروپاییان در استرالیا میگذرد، هیچگونه
نابرابری چشمگیر منطقهای در آن دیده نشده، و بهبود پیوستۀ وسایل
ارتباطی و ترابری در از میان برداشتن اینگونه نابرابریها
تأثیر بسیار داشته است. امروزه در سخن گفتن، منش و آداب و رسوم در همۀ ایالتهای
استرالیا همانندی نیرومندی بهچشم میخورد.
استرالیا سرزمین دشتهای
گسترده و پهناور است. این قارۀ جزیرهمانند نزدیک به ۵/ ۷ میلیـون
کم۲ وسعت دارد که تنها ۶٪ آن دارای بیش از
۶۰۰ متر ارتفاع است. کاسیِسکو[۵]، بلندترین
قلۀ استرالیا، تنها ۲۲۸،۲ متر از سطح دریا
ارتفاع دارد. الگوهای ایجاد
گسل و چینخوردگی در مقیاس
بزرگ سبب نظمدهی به توزیع خاص سنگها شده، و از این طریق،
نقش مهمی در شکل دادن به سطح زمین این قاره ایفا کرده
است؛ اما طبیعت و شدت فرایندهای موجود در نزدیک سطح زمین
سبب ویژگیهایی شده، که شکل یکسانی به زمین
داده است. استرالیا قارهای خشک است: ۳/ ۱ زمینهای
آن بیابان، و ۳/ ۱ آن استپ یا نیمهبیابان
است و تنها در شمال، خاور و جنوب خاوری باران به اندازۀ کافی
برای رشد گیاهان و جلوگیری از فرسایش خاک میبارد.
در اصطلاح زمینشناسی، منطقۀ اصلی
و هستهای استرالیای باختری قدیم را سپر استرالیای
باختری یا کراتون باختری مینامند که بهشکل بارزی
در شمال و باختر، از طریق خطهای راست (یا اندکی خمیده)
و طولانی که شکستگی پوستۀ زمین [۶]نامیده
میشود، به بخشهای کوچکتری تقسیم شده است. با این
خطوط، واحدهای مستطیلی یا لوزیشکلی ایجاد
میشود که برخی بهصورت مرتفعات، و برخی که فرو نشستهاند، بهصورت
حوضههای توپوگرافیک یا زمینهای پست درآمدهاند.
گسستگیها در جهـت دادن بـه شمـال بـاختـری ـ جنـوب خاوری و شمال
خـاوری ـ جنوب باختریِ بخشهای شمالی، شمال باختری و
جنوب خاوری این سپر نقش مهمی بازی میکنند، اما مسیر
خطهـای خـاوری ـ بـاخـتـری در مـرکـز سپـر تعیینکنندهانـد
و عمدهترین خطهای ساختی، نزدیک جنوب در باختر و جنوب
باختری دیده میشوند.
در چارچوب مناطق مشخص شده از نظر ساختاری،
همچون منطقـۀ کیمبِرلیز، مرتفعـات ایزا، و پیلبارا، ویژگـی
پوستۀ زمین با توجه به نوع و نظم رخنمونهای سنگی، متفاوت
است. در کیمبرلیز و دشت مرتفع مولر، رخنمونهای بزرگ از ماسهسنگهای
حجیم که به صورت افقی و هموار نهشته شدهاند، به چشم میخورد؛ اینها
با جدا شدن خود، راه را برای بالا آمدن پدیدههای سنگی
مجزا از هم باز کردهاند که بهتفاوت، دشت مرتفع، تختکوه، و تختال خوانده میشوند.
در دورترین نقطۀ جنوب
باختری، رشتهکوه دارلینگ یک واحد گسلی برآمده را تشکیل
میدهد که در زیر آن گرانیت، و بر روی آن لاتِریت
قرار گرفته است. لاتریت سنگی سرخ رنگ و حاوی آهن است که از تأثیر
هوا بر سنگها ایجاد شده است. در خاور، مرتفعات ماسهسنگی و بلور لایهای
(کریستالین)، در شمال خاوری، دشتهای مرتفع ماسهسنگی،
و در مرکز و شمال، رشتهکوه مدورِ گُلِر، که حاصل از جریان مواد آذرین
پرِکامبریَن است، دیده میشوند. بخش عمدۀ شبهجزیرۀ اِر
را دشتی ناهموار تشکیل میدهد که رشتهای از تپههای
ماسهای از میان آن میگذرد؛ اما در شمال باختری، سنگهای
گرانیتی جدا از همِ بسیاری با ظاهری دیدنی
وجود دارند که اینزِلبِرگ (کوه منفرد) نامیده میشوند و در
ارتفاعی بیش از سطح دشت قرار گرفتهاند. اینها نمونۀ شاخص
رشتهکوهها و تپههایی مجزا و دورافتادهاند که در شمال باختری
استرالیای جنوبی پراکندهاند: رشتهکوههای مِسگرِیْو،
اِوِرارد، بِرکزگِیت، مان و تامکینسِن.
زمینهای پست میان این
واحدهای برآمده نیز دارای اَشکالی متنوعاند. منطقۀ موسوم
به تختالِ بارکلی بهواقع دشتی بسیار هموار است که بخشی
از آن از سنگهای رسوبی فرسودۀ کامبریَن، و بخشی نیز
از نهشتههای باتلاقی دوران سوم است. دشت نِلاربِر کموبیش بر
روی حوضۀ یوکلا واقع شده است. منطقۀ وسیعی از جنوب باختریِ
استرالیای باختری از زمینهای نمکزار پوشیده
شده است. این نمکها بازماندۀ مسیرهای پیشین رودخانهای را پوشاندهاند.
بیابان گیبسِن بیشتر دشتی پوشیده از لاتِریت
است، اما مناطق گستردهای از دشتهای استرالیای مرکزی
و شمالی را تپههای ماسهای روان، و بخش وسیعی از
جنوب استرالیای جنوبی و استرالیای غربی را
تپههای ماسهای ثابت پوشاندهاند.
تپههای ماسهای روان و
فعال، حوضۀ کَنینگ (حوضۀ بیابانی)، بیابان بزرگ ویکتوریا، چالۀ اَمِدیِس
(آمادئوس) و نواحی وسیعی از مجموعۀ آرونتا ـ
استِرت [۱]را اشغال کردهاند. نواحی پوشیده از تپههای
ماسهای در خاور تا حوضۀ بزرگ آرتِزیَن (ه م) امتداد مییابند و در آنجا بیابان
مشهور سیمپسِن را پدید میآورند. اینگونه بیابانهای
تپهماسهای، گویای خشکی اکثر نقاط استرالیا هستند
و حرکت این تپههای ماسهای نشانگر جابهجاییهای
عظیم ماسه پیرامون کانون مرکزی این قاره است. اما حتى در
این مناطق بسیار خشک، یعنی منطقۀ اطراف دریاچۀ اِر،
که دارای میـزان بارندگی متوسط سالانهای کمتر از
۱۲۵ میلیمتر است، گاه به گاه باران میبارد
و رودخانهها جاری میشوند.
در جاهای خشک استرالیا، از
آنجا که پوشش گیاهی ناچیز است و نیز به این دلیل
که لایههای سنگی نفوذناپذیر در همهجا یافت میشوند،
جریان آب حاصل از باران سرعت بسیاری میگیرد و موجب
خسارتهایی میشود. آبهای روان مواد حاصل از هوازدگی
را از دامنۀ تپهها میشویند و با خود میبرند؛ آبکندهایی
پدید میآورند و حجم چشمگیری از رسوبهای مرتفعات را
به جلگهها سرازیر میسازند. سپس بستر رودخانهها گستردهتر میشوند
و به این ترتیب، جلگههای بزرگ آبرفتی شکل میگیرند.
همین آبرفتها توسط رودخانهها به زمینهای پست منتقل، و در جلگهها
فرو گذاشته، و در مقیاسی گسترده، منبع ماسههایی میشوند
که تپههای ماسهای به واسطۀ باد از آنها پدید میآیند.
در دورترین نقطۀ جنوب
باختریِ سپر، بهویژه در مناطق شمالی، میزان بارش برای
رشد پوشش گیاهی مناسب است و این بارش آنقدر منظم هست که
رودخانههایی دائمی را جاری سازد. در اینجا نقش
رودها در شکل بخشیدن به سطح زمین، بهگستردگی پیداست. چشمانداز
آن شامل درهها و خطوط تقسیم آب است که شکل دقیق هریک از آنها
به ساختار محلی زمین بستگی دارد. در این گونه نواحی،
میزان تغییر چشمانداز در مقایسه با مناطق خشک بسیار
بیشتر است.
بقایای سنگوارهای،
حاکی از وجود آب و هوای مرطوب در بسیاری نقاط استرالیا
درگذشته است، اما در اثر دگرگونیهای بعدی، این قاره بهصورت
سرزمینی خشک درآمده است. با اینهمه، در جنوب، وجود تپههای
ماسهای که هماکنون بهواسطۀ پوشش گیاهی تثبیت شدهاند، نشان میدهد که در این
اواخر بر رطوبت هوا افزوده شده است.
سرانجام، در بخشهای بسیاری
از سپر، بقایای سطح فرسایشیافتۀ زمین به
صورت هموار درآمده، و از سنگهای هوازدۀ سخت و سیلیسی
پوشیده شده است که سنگ بستر را بهصورت محلی بریده، و در نهایت،
یا در رأس بلندیها قرار گرفته، یا در زیر نهشتههای
رسوبی بعدی مدفون شدهاند. وجود اینها گویای تغییرات
وضعیت پوستۀ زمین (چه تغییراتی در سطح بستر و چه تغییرات
گسلی و فرونشستهای منطقهای)، و نیز مؤید آن است که
در گذشته، سطح قاره همچون اکنون دارای پستی و بلندیهایی
با ارتفاع کم بوده است. در لبۀ خاوریِ سپر، بقایای پوستهای باز هم قدیمیتر،
مربوط به عصر مِزوزوئیک میانی، بهچشم میخورد که بهواسطۀ
حرکتهای بعدی زمین چینخورده، و اکنون در زیر لایههای
رسوبی حوضۀ بزرگ آرتِزیَن و حوضههای مانندِ آن مدفون شده است. نمونههایی
از وجود این سطح در شمال باختری کوینزلند، استرالیای
مرکزی و استرالیای جنوبی یافت میشود.
رشتهکوههای فلیندِرز ـ
ماونت لافتی در کنار دورترین نقطۀ جنوب خاوری
سپر، زمینهایی مرتفعاند که زمینناودیسِ اَدِلِید
[۲]را اشغال کردهاند یا در سطح زمین فرونشستهاند. این
رسوبها عمدتاً در اوایل دوران پالئوزوئیک دچار چینخوردگی
و گسل شدهاند، ولی این دگرگونیها از آن زمان به بعد نیز
ادامه یافته است. رشته کوههای فلیندرز کمربند کوهستانی چینخورده
و بسیار فرسایشیافتهای است که شکل کوهستانی با
ماسهسنگهای برآمده و همراه با بریدگیهایی چهرۀ مشخص
آن را میسازد. دشت ویلاکرا حوضۀ میانکوهی
گستردهای را دربر دارد که از یک ساختار فرونشسته پدید آمده، و
در اثر فرسایش، رسوباتی به ارتفاع حدود ۶ هزار متر بر روی
آن قرار گرفته است. در اینجا، بقایای اشکال قدیمی
زمین با پستی و بلندی ناچیز دیده میشود و در
شمال، ناهمواریهایی بر روی رخنمونهای پراکندۀ گرانیتی
ایجاد شده است.
۱
۲
3
۴
۵
۶
۷
۸
۱. سد آبسنگی بزرگ، بزرگترین
آبسنگ مرجانی جهان، به طول بیش از ۰۰۰‘۲ کم
در کرانههای کوینزلند.
۲. کانگوروی خاکستری
و بچهاش که درون کیسۀ شکمی مادر است. کانگوروها غالباً نماد استرالیا دانسته میشوند.
۳. کوالا و بچهاش روی شاخۀ درخت
اُکالیپتوس. اکالیپتوس بومی استرالیا و جزیرههای
پیرامون آن، و فراوانترین درخت (با بیش از
۴۰۰ گونه) در این کشور است. کوالا نیز از
پستانداران کیسهدار بومی استرالیاست.
۴. صخرۀ
اِرز[۳]، یا در زبان بومیان استرالیا: اولورو[۴]. این
تکسنگ (مونولیت) بسیار بزرگ ۶/ ۳ کم طول، ۲ کم
عرض، و از سطح بیابان پیرامون خود تا ۳۳۵ متر
ارتفاع دارد. بومیان استرالیا این صخره را مقدس میدانند
و دیوارهای غارهای آن پوشیده از نقاشیهای
باستانی آنان است.
۵. دورنمای بندر سیدنی،
بزرگترین شهر استرالیا. در میان تصویر، ساختمان اُپرای
سیدنی دیده میشود که از نمادهای کشور استرالیا
بهشمار میرود.
۶. چشمانداز کرانههای رود
یارا در بندر ملبورن، دومین شهر بزرگ استرالیا.
۷. نمایی از کوه کرِیدِل
و دریاچۀ داو در تاسمانی.
۸. دورنمای ساختمان پارلمان
استرالیا در کانبرا، پایتخت این کشور.
به سوی جنوب، رشتهکوههای
ماونت لافتی عبارت است از یک برآمدگی پیچیده و
مجزا، یا یک واحدِ ساختیِ برآمدۀ قدیمی.
این رشتهکوهها که از خاور و باختر، به واسطۀ شیبها و
پـرتگاههای گسلی ــ که در اوایـل دوران پـالـئـوزوئیک
بـرای نخستینبار ایجاد شدهاند و از آن زمان به بعد دچار
حرکتها و تغییرهای پیوسته بوده، و هنوز هم فعالاند ــ
محدود میشوند، در بسیاری نقاط توسط بقایای یک
جلگۀ لاتِریتی دربر گرفته شدهاند. در بسیاری جاهای
دیگر منطقه، این پوشش سنگی سخت، اگر اصولاً وجود داشته باشد، در
اثر فرسایش رودخانهای از میان رفته است. ماسهسنگها باز هم
رشتهکوهها و پدیدههای مرتفع پراکندهای را ایجاد کردهاند،
مانند کوه لافتی.
میان کوه لافتی و رشتهکوه
فلیندرز، شمال میانه ــ منطقهای شامل چینخوردگیهایی
گسترده، اما آشکار ــ واقع شده است که در بیشتر جاهایش، کوههای
ماسهسنگی از شمال به جنوب کشیده شدهاند و در دوران سوم، یعنی
تا ۵۰ میلیون سال پیش، در درههای گستردۀ آن دریاچههایی
وجود داشته است.
حوضۀ بزرگ آرتِزیَن
منطقهای سکویی است که از سه حوضۀ عمده: حوضۀ
کارپِنتِریا، حوضۀ اِر و حوضۀ ماری [۱]تشکیل شده است. میان حوضۀ
کارپنتریا و حوضۀ ار، دشت مرتفع یوروکا ـ کینونا قرار دارد. حوضههای ار
و ماری را آستانۀ ویلکانیا از هم جدا میکند. حوضۀ ماری بهواسطۀ رشتهکوه
پَدثِوِی از حوضۀ آتوِی و اقیانوس منجمد جنوبی جدا شده است. این
دو حوضۀ جنوبی سراسر در خشکی قرار گرفتهاند، اما حوضۀ
کارپنتریا تا اندازهای به زیر دریا رفته است.
دشتهای کارپنتریا، که بر روی
حوضهای به همین نام واقع شدهاند، گذرگاهی باریک و پست
را بین مرتفعات ایزا و زمینهای مرتفع آیناسلِی
(بخشی از زمینهای مرتفع خاوری) تشکیل میدهند.
این حوضه، که آن را رودهای لیکارت، فلیندِرز و گیلبِرت
زهکشی میکنند، در جنوب بهصورت جلگههای پوشیده از خاکهای
آهکی خاکستریرنگ (پِدوکَلسیک) درمیآید. البته در
شمال، جلگههای همواری وجود دارند که برخی یادگار
باتلاقهای پلایستوسناند، و برخی نیز به جلگههای سیلابی
کنونی حاصل از شبکۀ رودخانهها مربوط میشوند. دشتهای مرتفع و بقـایای
زمینهـای هموار قـابل توجهی ــ مثـلاً اطراف نُرمِنتِن ــ که به
سطح لاتِریتی دوران سوم مربوطاند، بالاتر از این جلگهها قرار
گرفتهاند.
دشتهای دیگری با آثار
لاتریتی، که بالاتر از آنها قرار دارند، در حوضۀ اِر، بهویژه
اطراف سرچشمههای دیامانتینا، نزدیک کینونا، تشکیل
شده است. اما در جنوب و بهسوی منطقۀ خشک داخلی، دشتها هموارترند
و با روکشی از سنگ محافظت میشوند. در بسیاری از بخشهای
جنوب باختری کوینزلند، شمال خاوریِ استرالیای جنوبی،
و شمال باختریِ نیو ساوث وِیلز، بقایای ناهمواریها
و دشتهای مرتفعی، همانند با آنچه در دیگر زمینهای
پست یافت میشود، بهچشم میخورد؛ هرچند پوشش محافظ آنها بهجای
آنکه لاتِریت باشد، سیلکِرِت است که حاصل از خرد شدن سنگها ست. این
منطقه در برخی جاها دارای چینخوردگی است و گسلهای
بعدی ناشی از نیروهای فرسایشی سبب ناهمگونی
سیلکرت شده است. سیلکرت مربوط به دورههای میانی
دوران سوم است و قبلاً در سراسر مناطق مرکزی استرالیا فراوان بود.
حوضـۀ آبگیـر
دریاچـۀ اِر نـزدیـک بـه
۱،۳۰۰،۰۰۰ کم۲ از استرالیای
مرکزی و شمالی را میپوشاند و پستترین نقطۀ قارۀ
استرالیا (۱۴ متر پایینتر از سطح دریا) را
دربرگرفته است. بسیاری از رودهای بزرگ نیز بدان میریزند.
تپههای ماسهای نیز بخش بزرگی از حوضۀ ماری
را پوشاندهاند و بهعکس، تپههایی ثابت (یا فسیلی)
را تشکیل میدهند که در گذشتهای نهچندان دور تشکیل، و
در شرایط سیلابی و بارانی، تثبیت شدهاند. در خاور
این حوضه، نزدیک دامنههای مرتفعات خاوری، شواهدی
از بارانهای شدید، سیلابها و مجاری رود ریوِرینا
وجود دارد. جلگههای ماری باختری سنگی، و دارای آب
و هوای بیابانیاند. در بستر آنها سنگهای آهکی دورِ
میوسِن [۲]و انبوهۀ خاک قرار گرفته است.
در خاور این منطقه، جلگههایی
رسوبی واقعاند که با بیشتر شاخههای رود ماری پیوستگی
دارند. یکی از ویژگیهای جالب این منطقه
انحراف رود ماری نزدیک اِچوکا، بهسبب برخاستن یک واحد ساختی
است که گسل، آن را احاطه کرده است.
مرتفعات خاوری مجموعههایی
پیچیده، شامل کوههای بلند، دشتهای مرتفع، جلگهها و حوضههایی
است که از شبهجزیرۀ کِیپ یورک در شمال، تا تنگۀ باس
(بَس[۳]) در جنوب، و با جهتی جنوبی بهسوی تاسمانی،
و جهتی غربی تا ویکتوریای غربی امتداد مییابند.
این زمینهای مرتفع یادگار فرسایشیافتۀ کوههایی
قدیمیاند که بار دیگر در اثر گسل، جوان شدهاند. این زمینها
محل کمربندِ زمینناودیسیِ تاسمان را اشغال میکنند که
رسوبهایش در دورههای پایانی دوران اول دچار چینخوردگی
و شکست شدهاند.
در طـول دورِ پلایستوسِن
[۴]ــ حدود ۱،۶۰۰،۰۰۰ سـال پیش
ــ یخچالهای کوچکی در ناحیۀ کاسیِسکو،
واقع در نیوساوثویلز، و دشت مرتفع مرکزی تاسمانی پدید
آمدند. چالههای کوچک با منشأ یخی، و رسوبهای یخچالی
(برآمدگیهای متشکل از تودهسنگهای یخچالی) مؤید
این رخدادها هستند، حال آنکه در نواحی وسیعتر، متلاشیشدن
سنگها در اثر یخبندان و در نتیجۀ جریانیافتن
خاک در سراشیبی (جریان خاکسُره[۵]) در تشکیل این
سطح نقش مؤثری داشته است. هماکنون معمولاً برف در طول تابستان در هیچیک
از این مناطق باقی نمیماند، اما در زمستان، حوزههای برفگیر
ناحیۀ کاسیِسکو بهتنهایی از حوزههای برفگیر
سراسر سوئیس وسعت بیشتری دارند.
سد آبسنگی بزرگ از جهات مهمی
به مرتفعات شرقی مرتبط است. این سیستم عظیم آبسنگها و جزایر
مرجانی، که در ساحل کوینزلند واقع است، از لحاظ منشأ تا اندازهای
به تغییرات سطح دریا در دورِ پلایستوسن مربوط است، اما بهطور
عمده پیامد فرونشست طولانی حاصل از ایجاد گسل در ناحیۀ ساحلی
است. این فرونشست به شکلگیری یک تودۀ قطور
مرجانی انجامیده است و بر همین اساس، آبسنگهای کنونی
و جزایر مرجانی در آبهای زلال و گرم دریای کُرال
(مرجان) رشد کردهاند.
پدیدار شدن انسان
هرچند نه بومیان و نه مهاجران
اروپایی، هیچیک مدتزمانی دراز در استرالیا
نبودهاند، اما به روشهای گوناگون، تأثیر خود را بر طبیعت این
قاره برجای نهادهاند؛ بهویژه اروپاییان باعث دگرگونیهایی
شدند که در آغاز اندک بوده، و بهتدریج مهم و گسترده شده است و این امر،
بهویژه دربارۀ فرسایش خاک، چشمگیر است. بریدن درختان بهمنظور ایجاد
زمینهای زراعی، چرای بیش از اندازه، معرّفی گیاهان
و جانوران غیربومی به این قاره، احداث جادهها، جابهجایی
سنگها، همه و همه خاک استرالیا را در معرض فرسایش بیشتری
قرار دادهاند. اینجا هم مانند بیشتر نقاط اروپای باختری
سدۀ ۱۸م، ردپای انسان در تغییرات ادواری
محسوس است.
آبوهوا
استرالیا قارهای خشک است.
متوسط بارندگی سالانه در ۳/ ۲ خاک آن کمتر از
۵۰۰ میلیمتر، و در ۳/ ۱ آن از
۲۵۰ میلیمتر هم کمتر است. تنها کمی بیش
از ۱۰٪ این سرزمین بیش از
۰۰۰،۱ میلیمتر بارندگی سالانه دارد.
در زمستان، حوزههای برفگیر ناحیۀ تاسمانی
و کاسیِسکو بسیار وسیعتر از حوزههای برفگیر سوئیساند،
اما در مجموع، استرالیا کشوری است با هوایی بسیار
گرم. در این سرزمین، بر اثر موجهای پیاپی هوای
گرم، هدررفتگی آب بهواسطۀ تبخیر، بسیار شدید است، و مقدار بارندگی کم است.
سختی شرایط آب و هوایی در کنار اهمیت زندگی
در فضای آزاد برای استرالیاییها، و جنبۀ ملی
داشتنِ کشاورزی و دامداری برای این مردم، همه و همه سبب میشوند
که استرالیاییها از دیگر ملتها به وضع هوا حساستر باشند.
در هیچ کشوری با سطح توسعۀ مشابه، نقشۀ وضع هوا و آخرین
اخبار پیشبینی هوا در زندگی و مکالمات روزمرۀ مردم
عادی تا این اندازه اهمیت ندارد.
ویژگیهای اصلی
آبوهوای استرالیا از موقعیت، شکل و وسعت آن ناشی میشود.
استرالیا قارهای است حاره یا نزدیک به حاره که میان
´۴۱ °۱۰ و ´۳۹ °۴۳ عرض جنوبی
واقع شده است و مهمتر اینکه هیچیک از شاخههای دریا
و خلیجها نیز به عمق این قاره وارد نمیشوند. تنها سرزمینهای
مرتفع استرالیا در نزدیکی کرانۀ شرقی
قرار دارند، اما همانها نیز با توجه به معیارهای جهانی،
ارتفاع چندانی ندارند.
در تابستان که آفتاب در استرالیای
خاوری، عمودی میتابد، درجۀ حرارت بهشدت
بالاست. دریا تأثیر معتدلکنندۀ چندانی بر آبوهوای این
سرزمین ندارد و مرتفعات هم آن اندازه گسترده یا مرتفع نیستند که
تأثیر بزرگی بر آبوهوا داشته باشند. با وجود این، در این
قاره بهعلت فقدان ابر بر فراز قسمت عمدۀ بخش داخلی، در حالی
که درجۀ حرارت بهطور معمول از °۳۸ سانتیگراد فراتر میرود،
به هنگام شب، اتلاف گرمای چشمگیری رخ میدهد و تغییرات
روزانۀ درجۀ حرارت بسیار زیاد است. روی هم رفته، درجۀ
حرارتهای بالا شاخص تابستانهای سراسر استرالیا، بهجز تاسمانی،
است. با وجودی که قسمت شمالی استرالیای جنوبی بیشترین
مقدار تابش خورشید را دریافت میکند، بالاترین درجۀ
حرارتها و طولانیترین موجهای هوای گرم در شمال غربی
استرالیای غربی ثبت شدهاند. در زمستان درجۀ حرارت
هوا معتدل است، مگر در مرتفعات تاسمانی و استرالیای جنوب شرقی
که بارش برف معمول است. یخبندان شبانه در زمستان در سراسر استرالیای
جنوبی و قسمت داخلی قاره متداول است.
بهواسطۀ موقعیت
جغرافیایی، استرالیا در معرض بادهای بسامان (تجارتی)
جنوب خاوری در شمال، و بادهای غربی در جنوب است. استرالیای
شمالی در معرض بادهای موسمی شمالی قرار دارد که این
امر تا اندازهای بهواسطۀ جابهجایی فصلی مناطق بادهای جهانی، و تا
حدی بهسبب گرمای تابستانی قاره و تأثیرگذاری بادهای
سطحی است. بادهای موسمی سبب ریزش بارانهای تابستانی
در ناحیۀ ساحلی شمالی میشوند و تا مسافتهای بسیاری
را تحت تأثیر خود قرار میدهند. این بارانهای تابستانی
دارای اهمیت فراواناند، زیرا بیشتر بخشهای استرالیای
شمالی تحت تأثیر مرتفعات شرقی تا منطقۀ بادهای
بسامان جنوب شرقیاند که در زمستان میوزند. بادهای بسامان که
بهواسطۀ مرتفعات، ارتفاع میگیرند، بارانهای شدیدی
را در ساحل اقیانوسیِ کوینزلند و قسمتهای شمالی نیوساوث
ویلز سبب میشوند. این نواحی، که همچنین تحت تأثیر
چرخندها (سیکلونها)ی حارهای قرار دارند، شدیدترین
بارانهای استرالیا را دریافت میکنند. در درون این
ناحیۀ ساحلی، بخش شمالی کوینزلند در نزدیکی
کِرنز، مرطوبترین نقطه بهشمار میرود.
استرالیای جنوبی
بارانهای زمستانی حاصل از فشار کم، مربوط به منطقۀ بادهای
غربی را دریافت میکند. در اینجا نیز ناهمواریهای
محلی مطرحاند و مرتفعات نسبت به دشتهای مجاور، باران بیشتری
دارند. در بخشهایی از رشتهکوههای ماونت لافتی، واقع در
استرالیای جنوبی، متوسط بارش سالانه بیش از
۰۰۰،۱ میلیمتر است، اما اَدِلِید،
واقع در سمت غربی، متوسط بارشی برابر با ۵۲۵ میلیمتر
دارد، در حالی که جلگههای ماری، واقع در حاشیۀ منطقۀ بارانگیر
این کوهها، سالانه ۳۷۵ میلیمتر یا
کمتر باران دریافت میکنند.
در بخشهای گستردۀ داخلی
استرالیا، میزان متوسط بارندگی سالانه از ۵۰۰
میلیمتر کمتر است و در مناطق بسیاری حتى به
۲۵۰ میلیمتر هم نمیرسد. در مناطق پیرامون
دریاچۀ اِر، این میزان از ۱۲۵ میلیمتر
هم پایینتر میآید. بارندگی در اینگونه
نواحی نامنظم و پراکنده است.
شبکۀ آبها
رودهای دائمی تنها در
استرالیای خاوری و تاسمانی جریان دارند. تنها مورد
استثنا رود ماری است که از منطقۀ کاسیِسکو در مرتفعات خاوری
سرچشمه میگیرد. دیگر رودهای استرالیا یا فصلیاند،
یا از لحاظ جریان آب، دائمی نیستند. رودهای منطقۀ خشک
داخلی جریانی گاهبهگاه دارند. در نواحی بسیاری،
بهویژه در دشت نِلاربِر که از سنگ آهک و بیابانهای ماسهای
پوشیده شده است، آبهای سطحی دیده نمیشود. وقتی
به نقشۀ استرالیا مینگریم، دریاچههای بسیاری
در آن میبینیم که این امر گمراهکننده است، چون بیشتر
آنها دریاچههای نمکیاند و مدتهاست که از آب خالی شدهاند.
خاک
بهطورکلی، الگوی قارهایِ
خاکها در استرالیا تا اندازۀ بسیاری به عوامل اقلیمی بستگی دارد: خاکهای
معدنی یا خاکهای تکاملنیافته، بدون محتوای آلی
و با عمقی کم، در بخش عمدۀ استرالیای خشک (با کمتر از ۲۰۰ میلیمتر
باران) وجود دارند. این خاکها احتمالاً تنها از یک پوشش سخت سنگهای
هوازده تشکیل شدهاند. سنگ گچ در بسیاری از زمینهای
بیابانیِ حاوی رس آهکدار، و زمینهای خشکِ سرخرنگ
دیده میشود. خاکهای نواحی نیمهخشک (با ریزش
باران سالانه بین ۲۰۰ تا ۳۷۵ میلیمتر)
قلیایی، و معمولاً با
سنگ گچ و آهک همراهاند. مواد آلیِ
خاکهای قهوهایِ پر نمک و خاکهای خاکستری و قهوهای
با بافت سنگین که در این مناطق فراوان یافت میشوند، نیز
ناچیز است.
در منـاطـق خشک و نیمـهخشک، پـدیدۀ گیلگای
[۶]ــ شکـل برآمدگیها و فرورفتگیهایی که در اثر
انقباض و انبساط خاکهای رس پس از خیس و خشک شدن پدید میآید
ــ ایجاد شده است. این پدیده بهویژه در مناطقی که
دارای باران فصلیاند، بیشتر بهچشم میخورد. در مناطقی
با باران سالانۀ ۳۷۵ تا ۵۰۰ میلیمتر،
متداولترین خاکها خاکهای سیاه، قهوهای، و قهوهای
متمایل به سرخاند. در نواحی مرطوبتر، از میان رفتن مواد معدنی
بر اثر پدیدۀ خیسشدگی یکی از ویژگیهای
بارز خاکهاست. در این مناطق، پـودزول [۷]ــ خاک ماسهای، با
هوموس بسیار در سطـح و بـه طورکلـی اسیـدی ــ از نمـونههای
مشخص خـاکها بـهشمار میرود. در نـواحی مرتفع نیز خـاکهای
هـومـوسدار ــ توربهای سطحی بر روی مواد معدنی ــ مشاهده
میشوند.
بر روی این نمونه خاکهای
متعدد و متأثر از شرایط اقلیمی، نمونههای متنوع محلی
دیگری با توجه به چگونگی پستی و بلندی زمینها،
شرایط آبهای زیرزمینی و سنگ مادر قرار گرفتهاند؛
برای نمونه، نوعی از خاک سرخ (کراسنوزِم[۸]) که بر روی بیرونزدگیهای
بازالتی قرار دارد، در استرالیای شرقی بهفراوانی دیده
میشود و انواع دیگری با ترکیبات متفاوت (تِرّا
روسا[۹] و رِندزینا[۱۰]) بر روی سنگ بستر آهکی
قابل دیدناند. افزون بر این، لاتِریت و سیلکِرِت نیز
در دورههای گذشتۀ زمینشناسی، در شرایطی کاملاً متفاوت با شرایط
کنونی، ایجاد شدهاند. لاتریت در همۀ ایالتها،
از جمله تاسمانی، یافت میشود، اگرچه هماکنون در هیچیک
از نقاط استرالیا تشکیل نمیشود، و سیلکرت به قسمتهای
خشک استرالیا و قسمتهایی از بخش نیمهمرطوب استرالیای
غربی، استرالیای جنوبی و کوینزلند محدود میشود.
پوشش گیاهی و جانوران
تا کمتر از ۲۰۰ سال پیش،
پوشش گیاهی استرالیا بهشکل اولیۀ خود باقی
مانده بود. دوران پیش از تاریخ این قاره چنان به زمان ما نزدیک
است که بسیاری از درختان اُکالیپتوس هنوز اثر زخمی بزرگ یا
برشی را بر روی پوست خود دارند که بومیان استرالیا برای
ساختن کرجیها و سپرهایشان ایجاد کرده بودند. شمار دیگری
از این درختان را با تصویرها و نوشتههایی میتوان یافت،
که تاریخ آنها به نخستین سالهای اکتشاف و اسکان اروپاییها
در این قاره برمیگردد.
در تاریخ کوتاه استرالیای
نوین، پوشش گیاهی این قاره تغییرات فراوانی
کرده است و گسترش فعالیت کشاورزی همۀ مناطق را از
درختان پاک، و کشتزارها و مراتع را جانشین آنها کرده است. مناطق دستنخورده
در نزدیکی مناطق مسکونی جدید، از انبوهترین جنگلها
تا تنکترین آنها، برای تولید چوب استفاده شدهاند. نواحی
بسیار پهناور مرکزی و شمالی، که برای کشاورزی بیشاز
اندازه خشک، یا برای تولید چوب بیشاز حد دور بودند، با
میلیونها گوسفند و گاو انباشته شدند. افزون بر این، بسیاری
علفهای هرز نیز به این سرزمین آورده شد. خرگوشها و دیگر
جانوران گیاهخوار، و آتشسوزیهای پیاپی در جنگلها
را نیز میتوان به این همه افزود. پوشش گیاهی بومی
هنوز در مرحلۀ دگرگونی ویرانگری است که نشاندهندۀ دورۀ گذار
انسان بومی به انسان دارای فنّاوری و گلههای حیوانات
اهلی است. مناطق دور از دسترس و بیابانی، برخی گیاهان
بومی را همچون میراثی ملی در خود جای دادهاند،
هرچند در مراقبت کافی از این گونهها تردید است.
شمار گیاهان گلدار (دانهداران)
استرالیا حدود ۰۰۰،۱۵ تا
۰۰۰،۲۰ گونه برآورد میشود؛ این گوناگونی
نتیجۀ ترکیب عناصری مختلف با اصل و منشأ متنوع و نتیجۀ تاریخچهای
طولانی و پیچیده است. استرالیا با آفریقای
جنوبی، ماداگاسکار، نیوزیلند و آمریکای جنوبی
گیاهان مشترکی چون آلش جنوبی (نوتوفاگوس) و گونههای دیگری
از دیگر تیرهها دارد که مجموعاً گونههایی را با عناصری
از گیاهان جنوبگان پدید میآورند. استرالیا گیاهان
مشترک دیگری نیز با همسایگان شمالی خود دارد. همچنین،
گونههای شاخص استرالیایی، مانند کالیتریس
(کاج بومی)، بانکسیا، و اُکالیپتوس، در منطقۀ
هندومالزی، تا جزیرۀ سِلِب گسترش یافتهاند.
بخشی از ویژگیهای
گیاهان استرالیا، که همانندی فراوانی با گیاهان
سرزمینهای دیگر ندارند، همراه با صفات مشخصهای که بدیهی
است مدتها پیش در این قاره شکل گرفتهاند، پدیدآورندۀ عنصر
استرالیایی گیاهان بومی است. این پدیده
شامل بسیاری از گیاهانی است که به چشمانداز خاص گیاهی
استرالیا ویژگی بخشیدهاند. همچنین، این امر
نشانگر یک دگرگونی در سختبرگی [۱۱]و سازگاری
بسیاری از گونهها در طیف گسترده، و گسترش آنها در محدودۀ زیستگاههای
محیطی قاره بهشمار میرود. بارزترین نمونه، اُکالیپتوس
است که بیش از ۶۰۰ گونه دارد و از نظر اندازه، از مالی[۱۲]های
کوچک، که کوچکتر از قد انساناند، تا غولپیکرهای جنگلی که از
نظر حجم و ارتفاع به پای عظیمترین گیاهان جهان میرسند،
متغیر است. زیستگاه آنها نیز به همین ترتیب، متنوع
است و از جنگلهای بارانی گرفته تا
حوزههای برفگیر و حاشیههای
گرمسیر بیابانها نوسان دارد. آکاسیا[۱۳] نیز
دستخوش دگرگونیهای انطباقی شده است؛ گونههای آن از
مولکا[۱۴] و میال[۱۵] ــ درختان عمدۀ نواحیوسیع
ــ تـا گیاهان کوچک بیبرگِ همسطح زمین، متغیر است.
بانکسیا، گرَستری[۱۶]، بلَکبوی[۱۷] و
گیاه پنجهکانگورو [۱۸]نمونههایی از گیاهان
ویژۀ استرالیا هستند.
واحدهای اصلی ساختاریِ
تشکیلدهندۀ این گونه پراکندگی جغرافیایی، عبارتاند
از جنگلهای بارانی، جنگلهای گیاهان سختبرگ (یا
اسکلِروفیل، مانند اُکالیپتوس)، بیشهزارها، بوتهزارها،
علفزارها، و مراتعی که هرکدام دارای گونههای فرعی نیز
هستند. پوشش گیاهی استرالیا هماکنون به سه منطقه تقسیم میشود:
حاره، معتدل و خشک. منطقۀ نخست قسمتهای خاوری و باختری حاشیۀ شمالی
قاره را دربر میگیرد، که تا کرانههای شرقی دریا
ادامه مییابد. دومین منطقه، که دارای اقلیمی
متغیر میان معتدل خنک تا معتدل گرم، و نیمه حاره، همراه با
بارشهای غالباً زمستانی و غیرفصلی است، حاشیۀ جنوبی
قاره، از جمله تاسمانی را دربر میگیرد و تا کرانۀ خاوری،
که با منطقۀ حاره اندک تداخلی هم دارد، امتداد مییابد. منطقۀ سوم
همۀ استرالیای مرکزی را تا قسمتهای مرکزی ساحل
غربی دربر میگیرد. در داخل این ناحیه، کنارۀ جنوب
غربیِ استرالیای غربی، هم بهسبب درصد بالای گیاهان
استرالیایی، و هم بهدلیل فراوانی و غنای گیاهانش،
درخور توجه است؛ حال آنکه پوشش گیاهی تاسمانی بهسبب جنگلهای
آلش جنوبی و پیوستگیهایش با نیوزیلند و آمریکای
جنوبی، اهمیت دارد. برخلاف جنگلهای بارانی حاره، بیشتر
درختان ناحیۀ معتدل، اُکالیپتوس یا آکاسیاست. بخش عمدۀ پوشش
گیاهی ناحیۀ معتدل برای مقاصد کشاورزی از میان رفته، و تنها مجموعههای
گیاهی مناطق دور از دسترس یا بیحاصل برجای مانده
است.
پوشش گیاهی منطقۀ
خشک[۱] از تپههای ماسهای با پوشش تنک، تا انواع ساواناهای
نیمهخشک، استپهای درختچهای، علفزارهای انبوه نیمهخشک
و علفزارهای تپهای دارای گیاهان سختبرگ را دربر دارد.
بسیاری از بوتهها خود را چنان با شرایط خشک وفق دادهاند که در
نمونههای شاخص گیاهی آنها، تیرههای مختلف شبیه
به هم به نظر میرسند. آکاسیا، اِرِموفیلا[۲]، و کاسوارینا[۳]
نمونۀ جنسهایی از گیاهاناند که جایگزین اُکالیپتوس
بهعنوان درخت اصلی شدهاند. این پوشش گیاهی تا اندازۀ بسیاری
آسیب دیده است.
فعالیتهای انسانی تأثیری
دگرگونساز و عموماً ویرانگر بر زندگی جانوران استرالیا داشته
است. ورود بومیان در ۳۰ هزار سال پیش، به اندازۀ ورود
اروپاییان که در طول دو سده تأثیرات همه جانبهای بر آن
گذاردهاند، اهمیت نداشته است. گردآورندگان خوراک و شکارچیان بومی
رابطهای متعادل با محیط خویش برقرار کرده بودند. نه تقاضاهایشان
زیاد بود و نه فنّاوریای داشتند که به یاری آن
بتوانند حیات جانوری را درهم ریزند. حتى در نابود شدن
پستانداران عهد پلایستوسِن نیز تأثیر این بومیان به
اندازۀ تأثیر مردم دیگر قارهها چشمگیر نبوده است. عمدۀ تغییرات
با ورود اروپاییان صورت پذیرفت: گربه، موش، روباه، خرگوش، گاو و
گوسفند، که آنان با خود به استرالیا آوردند، همراه با فنّاوریشان،
زندگی جانوری این قاره را دگرگون ساخت، یا تا اندازۀ
فراوانی در نابودی محیط جانوری آن تأثیر گذاشت.
منطقۀ مسکونی کرانهای (و حتى بخشی از مناطق خشک داخلی)
این قاره هماکنون نسبت به ۲۰۰ سال پیش دارای
جانوران متفاوتی است که با دورۀ پیشین قابل مقایسه
نیستند و جانورانی که از میان رفتهاند، نیز قابل احیا
نیستند.
در استرالیا احتمالاً میان
۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار گونه جانور وجود دارد که نزدیک
به ۱۰۰ هزار گونه از آنها شناسایی شدهاند، شامل
نزدیک به ۲۵۰ گونه پستاندار بومی (دربر گیرندۀ حدود
۱۲۵ گونه پستاندار کیسهدار و ۲ گونه پستاندار
ابتدایی تخمگذار)، ۵۵۰ گونه پرنده،
۶۸۰ گونه خزنده، ۱۹۰ گونه قورباغه، و بیش
از ۰۰۰‘ ۲ گونه ماهیان دریایی و
آب شیرین، و بقیه نیز جانوران بیمهره، شامل حشراتاند.
پستانداران جنیندار استرالیا، بهجز آنهایی که توسط
انسانها بدانجا برده شدهاند، به گروههایی تعلق دارند که یا
شناگرند (فُکها)، یا پرواز میکنند (خفاشها)، یا جوندهاند.
پستانداران کیسهدار ازاینرو
از جانوران مشخص استرالیاییاند که هم در این قاره فراوانترند،
هم در مقایسه با قارۀ آمریکا، در استرالیا بیشتر و متفاوتترند. این
جانوران در آمریکا بسیار اندک، و در اروپا نایاباند. آنها با هیچ
گونۀ از میان رفته یا زندهای که در دیگر جاها یافت
شده است، ارتباط چندانی ندارند. تاریخ زندگی آنها در استرالیا
به بقایای سنگوارههایی بازمیگردد که بیش از
۲۵ میلیون سال عمر ندارند، یعنی کمتر از نیمی
از زمانی که این جانوران در استرالیا در انزوا زیستهاند.
آنان در نبود پستانداران جفتدارِ شکارگر تکامل یافتند. کانگوروها (علفخواران
جنگلهای باز و چمنزارها که جای اسبان و آهوان را در این منطقه
گرفتهاند)، کوالا (کیسهدار خرس مانند بومی) که از برگ درختان اکالیپتوس
تغذیه میکند، وُمبَت (کیسهدار زمینکن)، موش کیسهدار،
گرگ تاسمانی (با قد و قامتی به اندازۀ سگ)، و موش
کور کیسهدار، نمونههای پستاندارانی هستند که در سازگاری
با محیط، تغییراتی یافتهاند.
جغرافیای انسانی
الگوهای اسکان
استرالیا چندان آسان هم تحولات
مهاجران اروپایی را پذیرا نشد. مهاجران نخستین حتى در
کرانههای نسبتاً مساعد شرقی نیز گذشتن از کوههای گرِیت
دیوایدینگ را دشوار یافتند. آنان پس از گذشتن از این
کوهها و رسیدن به بخشهای درونی استرالیا، مجبور بودند با
خشکسالیهای شدید، سیلابهای ناگهانی، و آتشسوزیهای
گستردۀ بوتهزارها به نبردی بیپایان بپردازند.
با گسترش شبکۀ راهآهن در نیمۀ دوم
سدۀ ۱۹م و پس از آن، ورود خودرو، هواپیما، رادیو،
تلویزیون و سرانجام اینترنت به استرالیا، بهتدریج،
از سختیهای زندگی در نواحی دور از ساحل کاسته شده است.
اما در آغاز سدۀ ۲۱م، هنوز هم در استرالیا خانوادههایی
هستند که در مقایسه با دیگر کشورها در انزوای شدیدی
زندگی میکنند، مثلاً با نزدیکترین شهرک ۸۰
کم ، و با نزدیکترین همسایۀ بعـدی
۱۵ تـا ۲۵ کم فاصله دارند. از جنگ جهانی دوم بدینسو،
با تقسیم شدن پیاپی املاک بزرگ، کاهش قیمت پشم و افزایش
هزینۀ دامداری، دامداران به کشت گندم یا دیگر محصولات روی
آوردهاند و به این ترتیب، تمایز گذشته میان دامداران و
کشاورزان رنگ باخته است. اما هنوز هم استرالیا آخرین کشوری است
که در آن، املاک بسیار وسیع ۴۰ هزار هکتاری یا
بزرگتر وجود دارد که محل چرای گاو و گوسفند است.
بهدلیل فاصلههای بسیار
و سکونتگاههای پراکنده، در استرالیا روستاهایی مانند
روستاهای اروپایی شکل نگرفتند و در عوض، شهرهای کوچکی
رشد کردند که به منطقۀ گستردهای خدمات میدهند و از نظر اندازه و امکانات با یکدیگر
تفاوت دارند. شهرهای دور از ساحل، شهرهایی غیرفعال و کوچکاند
که یک خیابان اصلی، یک فروشگاه و ۲ تا ۳ هتل
دارند. در مهاجرنشینهای نزدیکتر به کرانۀ دریا،
شهرها بزرگتر و به یکدیگر نزدیکترند. در آنها خدمات بهداشتی
و آموزشی ارائه میشود و فروشگاههای درجۀ یک
دارند. در مناطق دور از ساحل، کمتر شهری بیش از ۲۵ هزار
تن جمعیت دارد.
عجیب آنکه در استرالیا، با
آن همه وسعت و جمعیت کم، روستانشین نیز فراوان نیست و بیشتر
جمعیت در چند شهر بزرگ مستقرند. به نظر بسیاری از استرالیاییها
این نامتوازن بودن جمعیت، نشانۀ سلامت نیست و بیشتر سیاستمداران
به مسئلۀ کاستن از تمرکز جمعیت در آن چند شهر توجه دارند؛ اما دلایل
تاریخی، اقلیمی و اقتصادی مانع از آن میشوند
که این وضعیت در آینده چندان تغییر پذیرد.
البته این عدم تعادل در برخی زمینهها جبران شده است. سیدنی
و ملبورن هر دو بزرگ و مدرناند؛ شهرهایی بزرگ و پیچیده
که از حیث ارائۀ امکانات و خدمات، تنها لندن، نیویورک و پاریس از آنها
جلوترند. این دو شهر هیچکدام مرکز حکومت فدرال نیستند. بریزبِن
(مرکز ایالت کوینزلند)، اَدِلِید (مرکز ایالت استرالیای
جنوبی) و پِرث (مرکز ایالت استرالیای غربی)، پس از
دو شهر سیدنی و ملبورن، بهترتیب بزرگترین شهرهای
استرالیا هستند. همۀ این شهرها طبیعتاً مرکز دادوستد و فعالیت اقتصادیاند.
ساخت شهر کانبِرا ــ پایتخت دولت
فدرال ــ از ۱۹۱۳م آغاز شد، اما در اواخر سدۀ
۲۰م، رشد آن از همۀ شهرهای استرالیا سریعتر بوده است. والتِر بِرلی
گریفین، معمار آمریکایی مکتب شیکاگو، طرح اصلی
شهر کانبرا را ریخت. در طرح گریفین بعدها تغییرهایی
داده شد، اما کانبرا با خیابانهای پهن پر درخت و دریاچهای
مصنوعی، که در مرکز شهر تعبیه شده است، هنوز هم از بهترین شهرهای
دنیاست که از روی نقشه ساخته شده است. کتابخانۀ ملی، دیوان
عالی، نگارخانۀ ملی و ساختمان پارلمان از مهمترین ساختمانهای کانبرا
بهشمار میآیند.
جمعیت
برپایۀ برآورد
۲۰۰۸م، جمعیت کشور استرالیا در حدود
۰۰۰‘۶۰۰‘۲۰ تن است. در دیگر
نقاط جهان، جمعیت استرالیا اساساً بریتانیایی
(شامل انگلیسیها، اسکاتلندیها، وِیلزیها و ایرلندیها)
دانسته میشود. این پندار تا نیمۀ نخست سدۀ
۲۰م کاملاً درست بود، اما از آن زمان، مهاجران بسیاری که
از دیگر جاها به استرالیا آمدهاند، یکدستی جمعیت این
کشور را، که در طول سدۀ ۱۹م شکل گرفته بود، بر هم زدهاند.
پس از جنگ جهانی دوم، مقرر شد جمعیت
استرالیا افزایش یابد و مهاجران اروپایی و
پناهندگان بیخانمان جنگی به استرالیا آورده شوند. هیئتهایی
به شماری از کشورهای اروپایی فرستاده شد و کمکهای
دولتی که به مهاجران انگلیسی میشد، دیگر اروپاییان
را نیز دربر گرفت. نتیجه اینکه پس از
۱۹۴۵م جریان پیوستهای از مهاجران
اروپایی ــ که تقریباً نیمی بریتانیایی
بودند ــ به استرالیا سرازیر شد.
با اینکه نزدیک به
۱۰/ ۹ جمعیت استرالیا تبار اروپایی
دارند، ۵/ ۱ آنان در خارج از این کشور زاده شدهاند و جمعیت
کوچک، اما مهم و رو به رشد بومیان اصلی استرالیا نیز در این
کشور زندگی میکنند. نزدیک به نیمی از استرالیاییهای
زادهشده در خارج از این کشور در اروپا به دنیا آمدهاند که از آن میان،
متولدان بریتانیا با فاصلۀ بسیاری در اکثریتاند
و بیش از ۲۰۰ هزار تن نیز در ایتالیا
زاده شدهاند. بزرگترین گروههای زاده شده در خارج از اروپا را نیز
نیوزیلندیها و ویتنامیها تشکیل میدهند.
مهاجرت رو به افزایش، بهویژه
از آسیا (چین، ویتنام، هنگکنگ و فیلیپین)،
که از دهههای پایانی سدۀ ۲۰م آغاز شده، با سیل
پناهندگان از بالکان همراه گردیده، و چهرۀ فرهنگی
جامعۀ استرالیا را دگرگون کرده است.
بومیان اصلی استرالیا
(نک : ه د، استرالیا، بومیان) که از دو سده آزار و بیتفاوتی
سفیدپوستان جان به در بردهاند، در رشد و پیشرفت کنونی استرالیا
سهم چندانی نداشتهاند. بیشتر آنان در ایالتهای کوینزلند،
استرالیای غربی، نیوساوث ویلز و سرزمین شمالی
به سر میبرند و برخی هنوز در جوامع قبیلهای زندگی
میکنند. جمعیت بومیان اصلی استرالیا (شامل بومیان
جزایر تنگۀ تورِس) هرچند تنها بخش کوچکی از جمعیت این کشور را تشکیل
میدهد، از دهههای پایانی سدۀ
۲۰م به شدت افزایش یافته، و از ۱۱۵
هزار تن در ۱۹۷۱م به حدود ۴۱۰ هزار تن
در سرشماری ۲۰۰۱م رسیده است.
با اینکه جمعیت استرالیا
سفیدپوست و آنگلوساکسوناند، مذهب پرُتستان در این کشور غالب نیست
و این به سبب شمار فراوان مهاجران ایرلندی است. احساسات فرقهای
مسیحیان کاتولیک و پرتستان گاه نقش بسیار مهمی در
زندگی سیاسی و اجتماعی استرالیا داشته است. کلیسای
کاتولیک رُمی همیشه در استرالیا نقش مهمی داشته است
و اکنون نیز پیروان آن جمعیت این کشور را تشکیل میدهند
و از این نظر، با جامعۀ اَنگلیکَن برابرند.
اقتصاد
شهرت سنتی استرالیا در جهان
بهعنوان کشوری عمدتاً کشاورزی، دستخوش تغییر شده است.
رشد برقآسای این کشور پس از جنگ جهانی دوم بهصورت یک
کشور عمدۀ فعال در زمینۀ استخراج معدن، توجه جهانیان را به خود جلب کرده است. اکنون مشخص
شده، که در زیر این قارۀ بزرگ و در آبهای فلاتقارۀ آن، ثروت هنگفتی از مواد
کانی ذخیره شده است. استرالیا یکی از مهمترین
منابع تأمین مواد اولیۀ معدنی برای صنایع اصلی ژاپن بهشمار میرود.
رونق چشمگیر بهرهبرداری از
منابع معدنی، توسعۀ روزافزون روند صنعتی شدن، رشد صنایع خدماتی، و دیگر
جنبههای یک اقتصاد پیشرفته، ابعاد تازهای به توان
اقتصادی استرالیا داده، و تصویر سنتی آن را از کشوری
عمدتاً کشاورزی و شبانی با سرزمینهای باز و گسترده، به
کشوری صنعتی تغییر داده است. استرالیا در حوزۀ اقیانوس
آرام، نقشی حیاتی در بازرگانی و سرمایهگذاری
دارد. در پایان سدۀ ۲۰م، سطح زندگی در استرالیا تقریباً از هیچیک
از کشورهای پیشرفتۀ صنعتی جهان پایینتر نبود. استرالیا به همۀ
بازارهای مهم جهانی کالا صادر میکند و واردکنندۀ کالا
از بیشتر کشورهای صنعتی دنیاست.
معادن و کانیها
نخستین مهاجرانی که در
سرآغاز انقلاب صنعتی به استرالیا وارد شدند، از وجود منابع زغالسنگ
در اطراف سیدنی و دیگر نقاط گزارشهایی دادهاند.
کشف طلا در رسوبات آبرفتی غرب سیدنی و سپس در ویکتوریا،
و سرانجام در استرالیای غربی، سبب جابهجایی شدید
جمعیت در سراسر قاره، و مهاجرتهای گسترده به آن شد. جویندگان
طلا در سراسر قاره، بهویژه در غرب، ویکتوریا، مناطق اطراف
اَدِلِید، تاسمانی، نیو ساوث وِیلز باختری و مرکزی،
نیواِنگلَند شمالی، کرانهها و بخش باختری کوینزلند، و
سرزمین شمالی، مناطق معدنی سرشاری یافتند.
استرالیا دارای منابعی
از همۀ مواد مهم معدنی، بهویژه زغالسنگ، نفت، گاز طبیعی،
سنگ آهن، سرب، روی، مس، بوکسیت، اورانیم، قلع، طلا، نقره، نیکل
و مواد معدنی موجود در ماسههای ساحلی است. ذخایر آهن و
بوکسیت استرالیا از بزرگترین ذخایر جهانیاند. ذخایر
سرب، روی، مس، و مواد معدنی کمیابی چون زیرکُن و ایلمِنیت
نیز در مقایسه با ذخایر جهانی، در این کشور بسیار
غنی است.
مهمترین معادن استرالیا در
استرالیای باختری (سنگ آهن، نیکل، بوکسیت، الماس و
طلا)، در کوینزلند (بوکسیت، سرب، روی و نقره)، در نیو
ساوث ویلز (زغال سنگ، سرب، روی، نقره، و مواد معدنی ماسههای
ساحلی)، و در فلات قارۀ ویکتوریا (نفت و گاز طبیعی) واقع شدهاند.
فعالیتهای اکتشافی
دورۀ پس از جنگ جهانی دوم، در پیوند با نیازهای جهانی
صنعت رو به رشد تولید انرژی اتمی، به کشف و استخراج اورانیم
از معادن شمال باختری کوینزلند، استرالیای جنوبی و
سرزمین شمالی انجامید.
منابع آب
اگر استرالیا قدیمیترین
قاره نباشد، مسلماً خشکترین قارۀ جهان است. در نواحی داخلی
آن، بارش کم و میزان تبخیر زیاد است و زمین هموار سبب
کاهش جریان آبهای سطحی شده است. حوضۀ آبگیر
شبکۀ رودخانهای ماری، بزرگترین رود استرالیا، تقریباً
۳/ ۱ حوضۀ رود نیل وسعت دارد، اما حد متوسط جریان سالانۀ این
رود فقط ۶/ ۱ نیل است. کنترل روانابها و توسعۀ عمومی
سدهای مخزنی در مدیریت منابع آب استرالیا از اهمیت
ویژهای برخوردار است. طرح توسعۀ آبهای
ارتفاعات جنوب شرقی بهمنظور ذخیرهسازی، آبیاری و
تولید نیرو، با عنوان طرح برقابی کوههای اسنُوی[۴]،
در سال ۱۹۷۴م به پایان رسید. این طرح یکی
از بزرگترین طرحها از نوع خود است که تاکنون به انجام رسیده است.
مقداری از آب رودخانۀ اسنوی، که از ذوب شدن برفهای ارتفاعات شرقی سرچشمه میگیرد
و مستقیم رو به سوی دریا میرود، برای آبیاری
به حوضۀ رود ماری برگردانده میشود. کل ذخیرۀ آب
سدهای بزرگ «طرح کوههای اسنوی» بیش از ۷ میلیارد
متر مکعب است.
منابع آب زیرزمینی
حوضۀ رود ماری و دیگر حوضههای رسوبی مهماند، اما
کمتر شناسایی شدهاند. منابع آب زیرزمینی چشمگیری
برای توسعۀ اَلیس اسپرینگز در مرکز استرالیا فراهم است و حفر
چاهها تأمین آب کافی را برای گسترش فعالیتهای
استخراج معدن در شمال غربی نیز تسهیل کرده است. مشکل مهم استرالیا،
دستکم تا هنگامی که شیرین کردن آب دریا از نـظـر اقتصادی
مقرون به صرفه شود، کیفیت منابع آب زیرزمینی است؛
آب حاصل از چاههای حوضۀ بزرگ آرتِزیَن فقط برای دامها قابل استفاده است. آبهای
زیرزمینی در کَلگورلی در استرالیای غربی،
به شوری آب دریا ست و میزان شوری آب در نورسمَن دو برابر
این مقدار است. پژوهشهایی در این کشور در دست است تا
بتوان با توجه به شناخت محدودیت منابع آب، از آنها به نحو بهتری بهرهبرداری
کرد.
منابع زیستی
منابع طبیعی زیستی
در استرالیا، بهجز جانوران و گیاهانی که به این قاره
آورده شدهاند، محدود است. از منابع چوب اُکالیپتوس در کاغذسازی، و از
جنگلهای خاوری و باختری در تهیۀ الوار استفاده
میشود. در بسیاری از نقاط کشور، گیاهان بکر بومی
هنوز جزء اصلی تشکیلدهندۀ مراتعاند، اما در بسیاری
نواحی خشک، چرای بیرویۀ دامْ بسیاری
از این منابع را از میان برده، و به خاک آسیب زده است. ناحیۀ خشک این
قاره تنها ۳/ ۱ از کل دامهای کشور را در خود جا میدهد،
اما پدید آوردن نژادهایی از گاوها که برای این کشور
مناسبترند، و آگاهی بیشتر در زمینۀ قابلیت
این نواحی به استفادۀ بهتر از آنها انجامیده است. در بخشهایی که اقلیم
مناسبتر است، گیاهان مرتعیِ کاشته شده، مانند یونجه و شبدر،
همراه با استفاده از کودهای فسفاته و اقداماتی در زمینۀ تثبیت
و اصلاح خاک باعث بهبود منابع مرتعی استرالیا شده است.
منابع انرژی
تا اواخر سدۀ
۲۰م، تاسمانی یکی از معدود ایالتهای
استرالیا به شمار میرفت که به سبب داشتن منابع آب کافی و
مناسب، امکان فعالیت پیوستۀ مراکز بزرگ تولید نیروی
برقابی (هیدروالکتریک) کشور را فراهم میساخت. توان برقابی
این ایالت را حدود نیمی از توان کلی استرالیا
برآورد کردهاند. البته سطح هموار این قاره و کمی ریزشهای
جوّی، امکان استفاده از نیروی برقابی را در همۀ مناطق
آن منتفی میسازد.
نفت و زغالسنگ مهمترین منابع
انرژی استرالیا بهشمار میروند و حدود ¾ نیروی
برق تولیدشده در این کشور از نیروگاههای حرارتی بهدست
میآید.
کشاورزی
استرالیا بزرگترین تولیدکنندۀ پشم
در جهان، و تولیدکنندۀ بزرگ غلات، فراوردههای لبنی، گوشت، شکر و میوه است.
بخش اعظم پشم و ۳/ ۱ دیگر فراوردههای روستایی
این کشور صادر میشود. برخلاف بسیاری از کشورها، تا دهههای
آخر سدۀ ۲۰م، بیش از ۹۰٪ از نواحی
قابل بهرهبرداری بهصورت طبیعی خود باقی مانده بود، یا
بهصورتی محدود از آنها بهرهبرداری میشد و در عمل، از زمین
بیشتر برای چرای دام استفاده میشد. اراضی زیر
کشت برای کشاورزی و دامداری متمرکز حدود ۱۰٪
از کل زمینهای مورد استفادۀ این کشور را دربر میگیرد.
عامل اصلی محدودکننده در این زمینه کمبود آب است، اما خاک
نامناسب و شرایط طبیعی نیز اهمیت تعیینکنندهای
دارد. املاک روستایی استرالیا، شامل ناحیۀ زمینهای
چندمنظوره، ۳/ ۲ از کل زمینهای این کشور را دربر
میگیرد. در استرالیا، ملک روستایی به قطعه زمینی
از نیم هکتار یا بیشتر اطلاق میشود که بهطور عمده به
تولیدات کشاورزی یا پرورش دام و تولید مواد لبنی
اختصاص دارد.
دامداری
پرورش گوسفند نیمی از کل
فعالیت نواحی کشاورزی استرالیا را به خود اختصاص میدهد.
استرالیا در ربع آخر سدۀ ۲۰م حدود ۶/ ۱ همۀ گوسفندانی
را که در جهان برای تولید پشم نگهداری میشد در خود جای
داده، و بیش از ۴/ ۱ کل تولید جهانی پشم را به خود
اختصاص داده بود. پیشرفت چشمگیر پرورش گوسفند از
۱۹۵۰م، به این عوامل بستگی داشته است: توسعۀ مراتع
پرورش دام، روشهای اصلاحی مبارزه با آفات و کنترل بیماریها،
مدیریت بهتر مزارع پرورش گوسفند و تکنیکهای اصلاح نژاد.
گوسفند در سراسر استرالیا در شرایط متفاوت آبوهوایی و محیطی
نگهداری میشود، اما حدود ۳/ ۱ از گوسفندان استرالیا
در نواحی با بارش سالانۀ کمتر از ۳۸۰ میلیمتر یافت میشوند؛
بهطورکلی این نواحی بهعنوان منطقۀ شبانی
شناخته شدهاند، یعنی جایی که کمبود آب و علوفه معمولاً پیشرفت
را محدود میکند. شرایط خشک در منطقۀ شبانی
سبب شده است که مرینوس نژاد اصلی گوسفند در آن نواحـی باشـد.
درنواحی بـا بـارش بیشتر ــ تـا حدود ۶۰۰ میلیمتر
ــ به نسبت تولید گندم و دیگر غلات، گوسفند کمتر یافت میشود.
حدود ۴۰٪ از رمههای استرالیا در مناطق پرورش گندم
و گوسفند یافت میشوند؛ در این نواحی، بیشتر گوسفندها
از نژاد مرینوس نیستند. بقیۀ گوسفندان
استرالیا در نواحیای که بارش مناسب و خوب دارند، پرورش مییابند؛
این نواحی بیشترین مقدار پشم بسیار مرغوب این
کشور را تولید میکنند. ویکتوریا مهمترین تولیدکنندۀ گوشت
گوسفند با استفاده از گوسفندان دورگه بهشمار میرود که در نواحی
حاصلخیز و پرباران پرورش مییابند. این نوع گلهداری
در ویکتوریا، بیشتر بخشی از فعالیتهای مزارع
چندمنظوره را تشکیل میدهد که معمولاً گندم از محصولات اساسی
آنهاست.
در استرالیا، پرورش و پرواربندی
گاو معمولاً در مناطق متفاوت آبوهوایی صورت میپذیرد.
مراتع با کیفیت بهتر موجود در نواحی پرباران معمولاً اختصاص به
پرواربندی گاو دارد. بیشتر گاوهای گوشتی استرالیا
در ایالتهای کوینزلند و نیو ساوث ویلز پرورش مییابند،
که از مراتع گرم و پست برخوردارند. در نواحی شمالی استرالیا
گاوهایی که اخیراً با نام زِبو و برَهمَن به آنجا آورده شدهاند،
پرورش داده میشوند؛ این نژادها بهخوبی با مراتع حارهای
فقیر سازگار، و در برابر گرما و حشرات مقاوماند. گاوهای نژاد سانتا
گِرترودیس، که از ایالات متحده آورده شده، نیز برای پرورش
مناسباند. صنعت لبنیات استرالیا بهطور عمده در مناطق معتدل با بارش
فراوان، در سواحل نیو ساوث ویلز و ویکتوریا واقع است.
زراعت
گندم مهمترین محصول زراعی
استرالیا، و دیگر غلات مهم آن جو و جو دوسر است. گندم معمولاً در نواحی
با باران متوسط در همۀ ایالتها کشت میشود و غالباً با پرورش گوسفند و کشت دیگر
محصولات همراه است. گندم، جو و جو دوسر بیشتر در همان مزرعۀ
حبوبات و علوفۀ سبز یا یونجه کشت میشود. نیشکر، بهعنوان مهمترین
محصول استرالیا پس از گندم، در نواحی ساحلی کوینزلند و
شمال نیو ساوث ویلز کشت میشود. صنایع تولیدی
شکر استرالیا برپایۀ مزارع کوچک است.
جنگلداری و ماهیگیری
براساس برآوردها، استرالیا دارای
چند میلیون هکتار نواحی جنگلی تجاری یا
بالقوه تجاری است. افزون بر این، نواحی گستردهای از
جنگلهای نامرغوب، که تنها برای تولید مقادیر کم محصولات
جنگلی مناسب است، مورد استفادۀ مناطق همجوار قرار دارد. جنگلهای تجاری اصلی در نواحی
پرباران ساحلی یا نزدیک به نواحی مرتفع ساحلی جنوب
شرقی و شرق استرالیا، تاسمانی و سواحل جنوب غربی استرالیای
غربی واقـع است. درخـت اصلـی در جنگلهـای استرالیـا اُکالیپتـوس
ــ جنسی از درختان پهنبـرگ ــ است که از چوب مقاوم و بادوام آن، الوار برای
مصارف ساختمانی و بستهبندی بهدست میآید. جنگلهای
بارانی مناطق مرطوبتر، شامل بسیاری از گونههای درختان
پهنبرگ، نیز اهمیت دارند.
برآورد شده است که حدود
۲،۰۰۰ گونه ماهی (شامل گونههای آب شیرین)
در استرالیا و آبهای پیرامون آن زندگی میکند. برخی
از آبزیان استرالیا عبارتاند از شاهماهی، ماهی روغن،
ماهی سیم، ماهی تُن، ماهی سُرخو، صدف آبالُن و ماهی
آزاد استرالیایی. نیو ساوث ویلز و استرالیای
غربی مهمترین ایالتهای صیدکنندۀ این
آبزیاناند. استرالیای غربی برای خرچنگ دراز آب شیرین
خود نیز مشهور است. در انواع ماهیهای صیدشده در آبهای
ساحلی استرالیا طی سالهای گذشته دگرگونی چندانی
صورت نگرفته، اما صید خرچنگ دراز دریایی و خرچنگ دراز آب
شیرین افزایش یافته است.
صنعت
صنایع روستایی
با وجودی که صنایع روستایی
هنوز هم در درآمد ملی استرالیا سهم بسزایی دارد، اهمیت
آن روزبهروز کاهش مییابد. مقدار تولید ناخالص سالانۀ روستایی
در اواخر سدۀ ۲۰م، ۵٪ کل تولید ناخالص ملی بود،
حال آنکه این مقدار در اواسط همین سده، ۱۵٪ درآمد
ملی را تشکیل میداد.
بهرهبرداری از معادن. استخراج
معدن در استرالیا تحول نمایانی یافته است. بهجز نفت و
گاز طبیعی، استرالیا از لحاظ منابع معدنی خودکفا شده است.
با وجود این، ذخایر داخلی نفت و گاز طبیعی، بیشتر
نیاز استرالیا را برآورده میکنند. ذخایر فراوان امکان
صادرات بسیاری از مواد معدنی را فراهم میکند، و سهیم
شدن صنایع معدنی کشور در درآمد ملی و صادرات در سطح چشمگیری
افزایش یافته است. صنایع مربوط به زغالسنگ و سنگ آهن، دو نوع
فعالیتی است که در بهرهبرداری از مواد معدنی سهم عمدهای
در کشور برعهده دارد. مواد معدنی دیگری که از اهمیت
اقتصادی ویژهای برخوردارند، عبارتاند از: نقره، سرب، روی،
مصالح ساختمانی (سنگریزه برای راهسازی، شن، خاک رس، سنگ
آهک و سنگهای ساختمانی)، مس، طلا، قلع، ماسههای معدنی، نیکل،
و بوکسیت.
صنایع کارخانهای
این صنایع بهعنوان بخشی
حیاتی در اقتصاد استرالیا، از ۱۹۵۰م به
بعد رشد چشمگیری داشتهاند. بازار محدود داخلی استرالیا
اجازۀ گسترش هر نوع صنعت با هر اندازه از گسترش را نمیدهد. ماشینهای
پیچیده، تجهیزات الکتریکی، مواد شیمیایی
صنعتی و ابزارهای ویژۀ علمی و حرفهای از این
جملهاند. گذشته از تولیدات خاص یادشده، نیاز بازار داخلی
در زمینۀ تولیدات صنعتی بهخوبی برآورده میشود. بیشتر
صنایع این کشور از لحاظ اقتصادی بهخوبی استقرار یافتهاند،
اما معدودی از صنایع به حمایت دولتی نیاز دارند.
نزدیک به نیروی کار استرالیا در صنایع کارخانهای
مشغولاند. توان مهندسی، و صنایع خودروسازی، پتروشیمی،
پالایش نفت و تولید مصالح ساختمانی در این کشور، پس از
جنگ جهانی دوم رشد چشمگیری یافتهاند. آهن و فولاد کشور
در انحصار شرکت چند ملیتی بی اچ پی بیلیتِن
است. صنایع کارخانهای عمدۀ دیگر شامل پالایش
نفت، و تولید مواد شیمیایی، منسوجات و لوازم خانگی
است.
نیرو
منبع اصلی نیرو در منازل،
کارخانهها و دیگر ساختمانهای استرالیا برق است. نیروگاههای
حرارتی، که سوخت آنها زغالسنگ قهوهای یا سیاه است، منبع
اصلی انرژی الکتریکی کشورند.
نظام مالی
نظام بانکی استرالیا بسیار
پیشرفته، و همانند نظام بانکی بریتانیاست. این نظام
شامل بانک مرکزی، بانکهای تجاری، بانکهای پسانداز، بانک
توسعۀ استرالیا، بانک توسعۀ منابع استرالیا، و بانک توسعۀ صنایع
پایه است. اتحادیۀ دولتی بانکداری کشور هم دارای یک بانک تجاری،
یک بانک پسانداز و یک بانک توسعه است. دولت مالک برخی بانکهای
پسانداز است که تنها در محدودۀ یک ایالت فعالیت دارند و برخی از آنها خدمات دیگر
را نیز در سطح کشور انجام میدهند. بانکهای اصلی در
استرالیا تحت یک نظام بانکی شعبهای عمل میکنند و
بیشتر آنها در سرتاسر استرالیا شعبههایی دارند.
بازرگانی
صادرات استرالیا در اواخر سدۀ
۲۰م حدود ۷/ ۱ تولید ناخالص ملی را تشکیل
میداده است. از این میان، مواد معدنی حدود ۵/
۱ از درآمد حاصل از صادرات استرالیا را به خود اختصاص میداد.
پشم، گوشت، گندم و کالاهای ساختهشدۀ صنعتی نیز از اقلام
مهم صادراتی بودهاند. واردات عمدۀ استرالیا ماشینآلات،
وسایل حمل و نقل، فراوردههای شیمیایی و نفتی،
مواد غذایی و نوشیدنیها، نفت خام و گاز بوده است. در همین
زمان، ژاپن مهمترین خریدار تولیدات صادراتی استرالیا،
و در ضمن، مهمترین فروشندۀ کالا به این کشور بهشمار میرفت. ایالات متحده، اتحادیۀ اروپا
(بهویژه بریتانیا)، نیوزیلند و کشورهای آسیایی
در کل از عمدهترین طرفهای بازرگانی این کشورند.
ادارۀ امور اقتصادی
اقتصاد استرالیا عمدتاً بر مبنای
فعالیت بخش خصوصی است، هرچند دولت نیز نقشی فعال در تأثیرگذاری
بر شرایط اقتصادی دارد. بیشتر هزینههای سرمایهای
برعهدۀ اشخاص و شرکتهای خصوصی است. فعالیت اقتصادی بخش
عمومی محدود، و آن هم در کنترل دولت مرکزی یا دولتهای ایالتی
است. ادارۀ پست، هواپیمایی بینالمللی استرالیا
و یکی از دو شرکت عمدۀ هواپیمایی داخلی، اتحادیۀ بانکداری
کشوری، کمیسیون کشتیرانی، و سازمانهای توزیع
برق و گاز در کنترل دولت است. دولت فعالیتهای اقتصادی را از طریق
سیاستهای مالی، که در بودجۀ سالیانه
تعیین میشود، و از طریق سیاست پولی کنترل میکند.
بانک مرکزی و وزارت خزانهداری (دارایی) دولت فدرال مهمترین
بازوهای اقتصادی دولتاند.
نظام مالیاتی استرالیا
بهگونهای است که دولت مرکزی، دولتهای ایالتی و
دولتهای محلی جمعآوری مالیاتها را برعهده دارند. مرجع
عمدۀ اخذ مالیات، دولت فدرال است و مالیات بر درآمد، مالیات
گمرکی، و مالیات بر خرید و فروش را وصول میکند. همچنین
مالیاتهای کمتری برای مقاصد معیّن وجود دارد.
ایالتهای استرالیا نیز
انواع بسیاری از مالیاتها را وضع میکنند، شامل مالیات
بر تمبرهای پستی، مالیات بر وسایل نقلیه، مالیات
بر مستمریها، مالیات بر زمین، مالیات بر نوشیدنیها
و مالیات بر انحصار وراثت.
اتحادیههای کارگری
در استرالیا بهخوبی سازمان یافتهاند. بیشتر کارگران عضو
اتحادیهها هستند. گاه عضویت تقریباً اجباری است.
اعتصابهای کارگران صنعتی امری عادی است و غالباً در کار
تولید اختلال ایجاد میکند. نظام داوری و حکمیت
استرالیا در منازعههای کارگری ـ کارفرمایی منحصر
به فرد است، اما شواهدی در دست است که این نظام در حال دگرگونی
است و گرایش به سوی مذاکرۀ مستقیم دو طرف رواج مییابد.
حملونقل
بهواسطۀ وسعت زیاد
و جمعیت کم، حملونقل در استرالیا پرهزینه است و بخش چشمگیری
از نیروی کار را به خود جذب کرده است. وانگهی، عمدۀ راههای
زمینی و راههای آهن استرالیا در نیمۀ دوم
سدۀ ۱۹م و به هنگامی ساخته شد که ایالتها با هم
چندان رابطهای نداشتند و هر کدام چشم به تجارت با انگلستان دوخته بودند.
بنابراین، شبکۀ حملونقل برای حفظ این نوع ارتباط و دادوستد ساخته شده بود و
راههای زمینی و آهن از بندرهای عمده منشعب میشدند
و کمتر به حملونقل داخلی بین مراکز جمعیتی مختلف توجه
شده بود. بهرغم همۀ موانع تاریخی و جغرافیایی، شبکۀ راههای
زمینی و آهن استرالیا، بهویژه در ایالتهای
جنوب شرقی، بسیار مناسباند. استرالیا یکی از
کشورهای پرتراکم از نظر وسایل حملونقل موتوری در جهان است. راه
آبی داخلی در استرالیا تقریباً وجود ندارد. برای
مدتی کوتاه در سدۀ ۱۹م از محور رودهای ماری و دارلینگ برای
ارتباطات استفاده شد و با معمول شدن راهآهن، استفاده از این راه آبی
بهسرعت کاهش یافت، تا آنجا که بهکلی متوقف گردید. در عوض،
استرالیا سرزمین مطلوبی برای حملونقل هوایی
است. مسافتهای زیاد، نبود کوههای مرتفع و وجود آبوهوای
مناسب سبب میشود تا مسافرت هوایی اقتصادی، و خالی
از خطر باشد.
بنابر دلایلی تاریخی
که هنوز مطرحاند، جادهها و خطوط آهن بهطورکل تحت نظارت دولتهای ایالتی
است، درحالیکه کشتیرانی و حملونقل هوایی میان
ایالتها زیر نظر دولت فدرال است. از ۱۹۴۶م
شورای مشورتی حملونقل استرالیا، متشکل از وزارت کشتیرانی
و ترابری فدرال و وزیران ترابری ایالتهای ششگانۀ این
کشور، تسهیلاتی را برای همکاری حملونقلی در خطوط
ملی تهیه کرده است.
در استرالیا ۷۰ بندر
مهم بازرگانی فعال وجود دارد که بیشتر آنها در کرانۀ خاوری
قرار دارند. در دیگر مناطق ساحلی استرالیا بندرگاههای طبیعی
قابل توجهی وجود ندارد. سیدنی مهمترین بندر کشور است و یکی
از زیباترین بندرگاههای جهان بهشمار میرود. پورت
هِـدلَند، ملبورن، فریمَنتِل، نیوکاسِل، بریزبِن، هِـیپوینت،
پورت وُلکِت، گلَدِستون، پورت کِمبلا، و پورت اَدِلِید، مهمترین
بندرهای این قاره پس از سیدنی بهشمار میآیند.
از دیرباز، سیدنی محل
فرودگاه بینالمللی اصلی استرالیا بوده است. در
۱۹۷۰م فرودگاه بینالمللی دیگری
نیز در ملبورن گشایش یافت. استرالیا دارای یک
شرکت هواپیمایی بینالمللی به نام کوانتاس
[۱]است که از بزرگترین شرکتهای هواپیمایی
جهان بهشمار میرود و دولت فدرال مالکیت آن را در دهۀ
۱۹۹۰م به بخش خصوصی واگذار کرد.
وضع اداری و اجتماعی
حکومت
میتوان گفت که قانون اساسی
استرالیا بهطور عام ترکیبی از قانون اساسی بریتانیا
و قانون اساسی ایالات متحدۀ آمریکا ست. حکومت آن مانند
بریتانیا، مشروطۀ سلطنتی است و پادشاه بریتانیا پادشاه استرالیا نیز
هست. مثل بریتانیا دولت فدرال و دولتهای ایالتی بر
مبنای حزب حائز اکثریت در پارلمان انتخاب میشود. از سوی
دیگر، استرالیا مانند ایالات متحده دارای حکومت فدرال است
و وظایف حکومت فدرال و تقسیم وظایف بین دولت فدرال (دولت
مرکزی) و دولتهای ایالتی در قانون اساسی مشخص شده
است. قانون اساسی را با همهپرسی و رضایت اکثریت رأیدهندگان
و رأی موافق دستکم ۴ ایالت از ۶ ایالت میتوان
اصلاح کرد. کشور استرالیا به ۶ ایالت و ۲ سرزمین
تقسیم میشود:
ایالت یا سرزمین
مرکز
ایالت نیو ساوث وِیلز
سیدنی
ایالت ویکتوریا
ملبورن
ایالت کوینزلند
بریزبِن
ایالت استرالیای جنوبی
اَدِلِید
ایالت استرالیای غربی
پِرث
ایالت تاسمانی
هوبارت
سرزمین شمالی
داروین
سرزمین پایتخت استرالیا
کانبِرا
پایتخت استرالیا و مقر دولت
فدرال این کشور شهر کانبراست.
دعاوی مربوط به قانون اساسی
را دیوان عالی کشور استرالیا حلوفصل میکند. البته هرچند
پادشاه بریتانیا پادشاه استرالیا هم هست، اما استرالیا
کاملاً مستقل است. بهجز مواقعی که پادشاه بریتانیا در استرالیا
حضور دارد، وظایف صوری و تشریفاتی او را فرماندار کل به
عهده دارد که در کانبرا، پایتخت فدرال، اقامت دارد و فرمانداران هریک
از ۶ ایالت نیز وظایف پادشاه را در قلمرو خود برعهده
دارند. درست است که فرمانداران ششگانه و فرماندار کل را پادشاه بریتانیا
منصوب میکند، اما این انتصاب بنا به پیشنهاد دولت وقت استرالیا
صورت میگیرد. نخستوزیر (رهبر حزب حائز اکثریت یا
رئیس ائتلاف در انتخابات عمومی) مهمترین شخصیت اجرایی
کشور است.
اختلافهایی میان نخستوزیر
و فرماندار کل به پیشنهاد اصلاحیهای در قانون اساسی و
محدود کردن اختیارات و وظایف فرماندار کل انجامید. در استرالیا
عدهای که آشکارا در اقلیتاند، خواهان قطع همۀ پیوندها
با بریتانیا، جمهوری شدن کشور و از میان برداشتن مقام
فرماندار کلاند.
از لحاظ نظری، هر ایالت
استرالیا دارای حاکمیت مستقل است و قدرت عملی دارد و در
امور دادگستری، آموزش و پرورش، بهداشت، ترابری داخلی ایالت،
و امور مربوط به شهروندان مسئولیت مستقیم دارد. اما در عمل، دولت
فدرال بسیاری از قدرت آنها را گرفته است.
در۱۹۷۸م دولت
فدرال بسیاری از حقوق و اختیارات خود را به حکومت خودگردان سرزمین
شمالی داد. این سرزمین از همۀ حقوق ایالتها
برخوردار است، جز اینکه بهجای فرماندار، یک مدیر، و بهجای
نخستوزیر، یک سروزیر دارد. اعضای مجمع قانونگذاری
این سرزمین برای مدت ۴ سال برگزیده میشوند.
به سرزمین پایتخت استرالیا نیز در
۱۹۸۸م خودگردانی داده شد.
استرالیا از دمکراسی
پارلمانی برخوردار است. هم مجلس عُلیای فدرال (سنا) و هم مجلس
سُفلای فدرال (مجلس نمایندگان) با رأی همگانی و مستقیم
شهروندان بالاتر از ۱۸سال برگزیده میشوند. نمایندگان
مجلسهای ایالتی هم به همین نحو برگزیده میشوند.
مجلس نمایندگان ۱۵۰ نماینده (شامل ۲ نماینده
از سرزمین پایتخت و ۲ نماینده از سرزمین شمالی)
دارد و شمار نمایندگان مجلس سنا نیز ۷۶ تن است، بدینشکل
که از هر ایالت ۱۲ سناتور، و از هر یک از دو سرزمین
پایتخت و شمالی نیز ۲ سناتور بهاین مجلس راه مییابند.
رأی ترجیحی (قرار
دادن کاندیداها در برگۀ رأی برحسب اولویت) در همۀ انتخابهای
پارلمانی معمول است. مجلس سنا از هر ایالت ۱۰ سناتور، و
از هر سرزمین ۲ سناتور (جمعاً ۶۴ سناتور) دارد که با رأی
همگانی برگزیده میشوند. رأی دادن در انتخابات فدرال و ایالتی
اجباری است.
در استرالیا، رقابت حزبی بیشتر
میان حزب چپگرای کارگر از یک سو، و احزاب راستگرای لیبرال
و ملی از سوی دیگر، جریان دارد. حزب دیگر، حزب
دموکراتهای استرالیایی است که پایگاه آن طبقۀ متوسط
شهری با عقاید رادیکال یا لیبرال است.
دادگستری
حقوق قضایی استرالیا
بر مبنای قوانین عرفی انگلستان، و بسیاری از قوانین
آن شبیه قوانین پارلمانی بریتانیاست. اجرای
قوانین عمدتاً در دست ایالتهاست و هر ایالت یک رشته
دادگاه دارد که در رأس آنها دیوان عالی ایالت است. در این
دادگاهها همۀ مسائل در سطح ایالت، و بیشتر مسائل در سطح فدرال قابل طرح
است. ایالتها امور پلیس را برعهده دارند، اما پلیس فدرال نیز
در پایتخت (کانبرا) و در ایالتها مأمور اجرای قوانین
فدرال است.
قانون اساسی استرالیا دیوان
عالی کشور را پیشبینی کرده، و این دیوان،
دادگاه عالی فرجامخواهی از دادگاههای ایالتی و
فدرال است، ضمن آنکه تغییر قانون اساسی فدرال و قوانین
پارلمان فدرال را برعهده دارد.
نیروهای مسلح
ارتش استرالیا دارای پیشینهای
افتخارآمیز است که به زمان پیاده شدن نیروهای استرالیایی
ارتش امپراتوری بریتانیا در شبهجزیرۀ گالیپولی
ــ به هنگام نبرد داردانل در خلال جنگ جهانی اول ــ باز میگردد. این
ارتش در جنگ جهانی دوم، و نیز در کره، مالزی، ویتنام، تیمور
شرقی، افغانستان و عراق جنگیده است. نیروهای زمینی،
هوایی و دریایی سلطنتی استرالیا از یکدیگر
جدا هستند و یونیفورمهایی مشخص، و یگانهایی
ویژۀ خود دارند. در استرالیا خدمت نظامی اجباری در
۱۹۶۴م معمول، و در ۱۹۷۲م برچیده
شد.
بهداشت، آموزش و رفاه
در استرالیا خدمات رفاهی در
حدی متوسط ارائه میشود، یعنی خدمات آموزشی و
بهداشتی رایگان به اندازۀ کشورهای اروپایی
وجود ندارد، اما از ایالات متحدۀ آمریکا بیشتر است.
سالخوردگان، بیوگان، معلولان و یتیمان از کمکهای دولت
فدرال و دولتهای ایالتی برخوردارند؛ به بیکاران و بیماران
کمک میشود؛ پوشش بیمۀ درمانی برای بیماران و مراقبت از مادران و نوزادان از
دیگر خدمات دولتی است. «صندوق کمک ملی» این قبیل
کمکها را پرداخت میکند.
آموزش ابتدایی و متوسطه در
استرالیا رایگان است، اما شماری از مدارس خصوصی را نیز
کلیساها (بیشتر کلیسای کاتولیک) اداره میکنند.
برخی ثروتمندان نیز فرزندان خود را به مدارس خصوصی غیردینی
میفرستند. از ۱۹۷۴م آموزش دانشگاهی نیز
رایگان شده است. گرایش کالجها (مدارس عالی) و دانشگاههای
استرالیا به آموزشهای کاربردی و فنی است. دانشگاهها همه
به هزینۀ دولت اداره میشوند. استرالیا دارای بیش از
۴۰ دانشگاه و مؤسسۀ آموزش عالی است که عمدتاً در شهرهای بزرگ قرار دارند.
سنتی کهن در استرالیا وجود
دارد که هر کسی باید صاحب خانه باشد و به همین جهت، در این
کشور خانه یا آپارتمان اجارهای فراوان نیست.خدمات بهداشتی
و درمانی در استرالیا عالی است. هر بیمار میتواند
بهرایگان در بیمارستانهای دولتی تحت درمان قرار گیرد،
اما میتواند پزشک را خود انتخاب کند و برای دریافت خدمات بیشتر،
شخصاً هزینهها را بپردازد.
در زمینههای رفاهی،
استرالیا نظام حکمیت[۱] را پذیرفته است و این نظام،
که در نیوزیلند نیز اجرا میشود، مزد و شرایط کار
را به موجب قانون تثبیت میکند. قانون اساسی به دولت فدرال
اجازه داده است در منازعات صنعتی میان کارگر و کارفرما آشتی
برقرار کند و به حکمیت بپردازد. کمیسیون آشتی و حکمیت
استرالیا، که توسط نخستین دولت فدرال برپا شده است، مزد پایهای
را به نحوی تعیین میکند که خانوار یک کارگر غیرماهر
بتواند با آن به راحتی زندگی کند. دادگاههای ایالتی
و فدرال برای حکمیت، کمیسیونهای سازش و آشتی،
و هیئتهای تعیین مزد، همه بدین منظور ایجاد
شدهاند تا از تنش و تشنج در محیط کار بکاهند.
اعتصاب آزاد است، اما اگر اتحادیهای
رأی دادگاه را نپذیرد و دست به اعتصاب بزند، به جرم تحقیر رأی
دادگاه جریمه میشود. بهرغم انتقادها، این نظام هنوز هم مورد
قبول کارفرما و اتحادیههاست. هم خدمات عمومی و هم نظام حکمیت
استرالیا برخاسته از توجهی عمیق به زندگی افراد عادی
است. بر استرالیا از همان نخستین روزها، نگرشی برابریخواهانه
حاکم بوده است و البته این بدان معنی نیست که در این کشور
نظام طبقاتی وجود ندارد؛ اما کشمکشهای موجود در یک جامعۀ سرمایهداری
در استرالیا در حداقل آن است. اتحادیههای کارگری این
کشور بسیار پویا و فعالاند.
زندگی فرهنگی
در صد سال نخست کشف و اسکان استرالیا
از سوی مهاجران سفیدپوست، اعتنایی به فرهنگ نشد. البته
بودند استرالیاییهایی که شعر میگفتند یا
داستانهایی مینوشتند یا مناظر سرزمین جدید
خود را میکشیدند، اما عمدتاً از نظر هنری از انگلستان پیروی
میکردند.
در دهۀ
۱۸۹۰م نخستینبار گروهی از نویسندگان و
هنرمندان استرالیا حول محور نشریۀ بولِتین
سیدنی گرد آمدند که بیشتر آنان گرایشهای افراطی،
برابریخواهانه و ناسیونالیستی خویش را در هنر
ارائه میکردند. جوزف فِرفی
(۱۸۴۳-۱۹۱۲م)، با نام مستعار تام
کالینز، و هِـنری لُسِن
(۱۸۶۷-۱۹۲۲م)، نویسندۀ
داستانهای کوتاه، از همه معروفتر بودند. بولتین زمینه را برای
گردآوری مجموعهای غنی از هنرمندان فراهم ساخت که از همه
مشهورتر، نُرمَن لینزی
(۱۸۷۹-۱۹۶۹م) بود.
اما جهش بزرگ هنری استرالیا
از جنگ جهانی دوم به بعد بود که افزایش ثروت، بزرگ شدن شهرها، و جدا
شدن از بریتانیا و اروپا انگیزۀ بزرگی
برای رشد هنر شد. جنبش با شعر و نقاشی آغاز شد و به همۀ هنرها
سرایت کرد. دولت فدرال و دولتهای ایالتی از
۱۹۵۴م به بعد در زمینۀ حمایت
مالی از فعالیتهای هنری در مقیاسی گستردهتر
وارد عمل شدهاند.
نخستین رشتهای از هنر که
توجه خارجیان را به استرالیا جلب کرد، نقاشی بود. در جریان
جنگ جهانی دوم، در ملبورن نقاشانی همچون جرج راسِل درایزدِیل،
سیدنی نولِن و آرثِر بویْد، با بهرهگیری از شگردها
و فنون جدید در به تصویر کشیدن اسطورهها و مناظر استرالیا،
مکتب نقاشی استرالیا را پدید آوردند. این مکتب رو به زوال
رفته، و هنرمندان جوان استرالیایی کوشیدهاند همگام با جریانها
و سبکهای بینالمللی معمول در پاریس، لندن و نیویورک،
به خلق آثار هنری بپردازند؛ اما بهرغم همۀ اینها،
هنر آنها رنگ و بوی ملی دارد.
داستاننویسان استرالیا روی
هم رفته به اندازۀ هنرمندان این کشور خلاقیت و ابتکار نداشتهاند. با این
همه، پَـتریک وایت، برندۀ جایزۀ ادبی
نوبل ۱۹۷۳م شهرت جهانی یافت.
از آنجا که هنرهای نمایشی
بیشتر متکی به حمایتهای مالیاند، عزیمت هنرپیشههای
برجستۀ استرالیایی به بریتانیا و ایالات
متحده، که بازاری پررونقتر دارند و درآمدی بیشتر را نوید
میدهند، سبب لطمه خوردن این هنرها در استرالیا میشود.
در سالهای اخیر با افزایش حمایت مالی، رشد ثروت و
جمعیت شهرهای بزرگتر، و تأسیس تالار باشکوه اُپرای سیدنی
(که یورن اوستُن، معمار دانمارکی، آن را طراحی کرده است) و
مراکز هنری جدید در ملبورن و اَدِلِید، هنر تئاتر در استرالیا
تجدید حیات یافته است و این امر موقعیتهایی
را برای نمایشنامهنویسانی مانند دیوید ویلیامسِن
و همچنین بازیگران، خوانندگان و رقصندگان پدید آورده است.
استرالیا هماکنون دارای گروههای داخلی درجۀ یکِ
اپرا و باله است و شرکت رادیو تلویزیون استرالیا
[۲]در همۀ شهرهای عمدۀ این کشور دارای ارکستر سمفونـی است. قابلتوجهتر
آنکـه بهواسطۀ همین تجدید حیات هنری، صنعت فیلمسازی
رو به احتضار استرالیا، قادر به تولید آنچنان آثار برجستهای
شده، که توجه بینالمللی را به خود جلب کرده است. صنعت فیلمسازی
جوان استرالیا کارگردانان و بازیگران بااستعدادی چون پیتر
ویِر، مِل گیبسِن، نیکول کیدمَن، راسِل کرو و کِیت
بلانشِت را تربیت کرده است.
هنرهای مردمپسند استرالیا
از آخرین تحولات این هنرها در بریتانیا و آمریکا پیروی
کردهاند و هنرهای بومی قابل توجه، بهویژه رقص و نقاشی
بر پوست درخت نیز احیا شده اند که در صورت عدم توجه، تاکنون میبایست
منسوخ شده باشند.
نخستین کوشش جدی برای
سازماندهی هنرها در استرالیا با تأسیس انجمن تئاتر الیزابت
در ۱۹۵۴م آغاز شد. همین انجمن موجب تشکیل
گروههای اپرای استرالیا و بالۀ استرالیا
شد (نک : ه د، استرالیا، باله). این انجمن هنوز در برپایی
اپرا، باله و ارکستر فعالیت میکند، اما وظیفۀ اصلی
ادارۀ این فعالیتها بهعهدۀ «شورای استرالیا»
(تأسیس شده به سال ۱۹۷۵م) است.
در استرالیا جشنوارههای بسیاری
برپا میشوند که همگی یا بیشتر آنها ویژۀ
هنرند. از این مراسم، جشنوارۀ سالانۀ پِرث، و جشنوارۀ دوسالانۀ ادلید را میتوان نام برد. در هر دوی این مراسم،
گروهها و هنرمندان استرالیایی و خارجی شرکت میکنند.
دولتهای ایالتی از دیرباز
اقدام به تأسیس موزهها و نگارخانههای هنری در ایالتهای
خود کردهاند. در ۱۹۸۲م، نگارخانۀ ملی برای
نگهداری از مجموعه آثار ملی، در کانبرا گشایش یافت.
رسانهها در استرالیا آزادی
کامل دارند. روزنامههایی همچون سیدنـی مـورنینگ
هـرالد و اِیـج (دوران) ــ اولـی در سیدنی و دومی
در ملبـورن ــ از نیمـۀ دوم سدۀ ۱۹م دایر بوده، و فعالیت داشتهاند. روزنامۀ فاینَـنشال
ریویو[۳] و هفتهنامۀ نَشِنال تایمز در سراسر
کشور خواننده دارند. استرالیا دارای دو شبکۀ رادیو و
تلویزیون سراسری دولتی (ABC و SBS)، و چندین شبکۀ رادیویی
و تلویزیونی تجاری خصوصی است.
تاریخ
در این بخش به تاریخ استرالیا
از هنگام رسیدن کاشفان اروپایی به این سرزمین در سدۀ
۱۶م، تا زمان کنونی پرداخته شده است؛ ولی پیش از
آمدن اروپاییان، بومیان استرالیا هزاران سال در این
سرزمین زیسته بودند. برای آگاهی بیشتر دربارۀ بومیان
استرالیا، نک : ه د، استرالیا، بومیان.
استرالیا تا
۱۹۰۰م
آغاز اکتشاف و استعمار
نخستین تماسها و ارتباطات
پیش از تاریخ مدون استرالیا،
میان آسیاییها و قارۀ استرالیا
تماس وجود داشته است. ستارهشناسان چینی ظاهراً در سدۀ
۶ قم در استرالیا دست به رصدهایی زده بودند. در
۱۴۳۲م چینیها در نزدیکی شهر داروین
کنونی، پا بر کرانههای استرالیا گذاردند. گسترش اسلام در آسیای
جنوب شرقـی تا ۵۰۰ کم در داخل استرالیا نیز
پیش رفت و ممکن است عدهای تا مسافت بیشتری نیز
وارد این خاک شده باشند. در اسناد عربی و چینی از سرزمینی
جنوبی سخن به میان آمده است. همچنین، یاوه لا
گرانده[۴] (جاوۀ بزرگ) که بر روی برخی نقشههای سدۀ
۱۶م نشان داده شده، احتمالاً نشانگر استرالیاست.
پرتغالیها
پرتغالیها در جستوجوی ثروت
و در اثر کنجکاوی به استرالیا راه یافتند؛ شاهد این مدعا
پایگاه بردهفروشی جزیرۀ مِلویل در نزدیکی
سواحل استرالیاست. مسلم است که پرتغالیها این سرزمین را
بهعنوان «سرزمین جنوبی ناشناخته» در نظر داشتند؛ این تصور، که
به برداشتهای اروپاییان در اعصار گذشته باز میگشت، از سدۀ
۱۲م باز مطرح شده بود. با وجود این، هنوز مدارک روشنی دال
بر این تماس وجود ندارد.
اسپانیاییها
نایبالسلطنۀ امپراتوری
اسپانیا در آمریکا پیوسته درصدد یافتن سرزمینهای
جدید بود. یکی از هیئتهای اکتشافی او در
۱۵۶۷م به رهبری آلوارو دِ مِندانیا، از پرو
به راه افتاد و جزایر سلیمان را کشف کرد. مندانیا سرمست از یافتن
طلا، امیدوار بود که سرزمین بزرگ جنوبی ناشناخته را پیدا
کرده باشد و اسپانیا میتوانست آنجا را به زیر سلطۀ خود
درآورد. در ۱۵۹۵م مندانیا یکبار دیگر
راه دریا را پیش گرفت، اما محل جزایر سلیمان را نیافت.
یکی از افسران او به نام پِدرو فِرناندیش دِ کیرُش، که پیرو
جنبش ضد اصلاح دینی، و به دنبال گسترش مذهب کاتولیک در سرزمین
جنوبی بود، با پشتیبانی فیلیپِ (فلیپۀ) سوم،
شاه اسپانیا، فرماندهی هیئتی اکتشافی را برعهده
گرفت. او در ۱۶۰۵م از پرو به راه افتاد و به جزایر
هِـبریدیز جدید (وانواتوی کنونی) رسید و گمان
برد که همان سرزمین جنوبی را کشف کرده است. اما مشکلات موجود او را
وادار به بازگشت به مستعمرههای آمریکایی اسپانیا
کرد. لوئیس دِ تورِس نیز با کشتی دیگری از تنگۀ تورِس
گذشت، اما موفق نشد قارۀ استرالیا را ببیند.
کشف اقیانوسیه
کشف استرالیا و سکونت در آن از
آغاز سدۀ ۱۷م آغاز شد.
هلندیها. در اواخر
۱۶۰۵م ویلِم یانس، اهل آمستردام، برای
رسیدن به گینۀ نو، سفری را از جاوه آغاز کرد. او چند هفته پیش از خودِ لوئیس
دِ تورس به تنگۀ تورس رسید و آن بخش از استـرالیا را کـه نـزدیک بـه
شبهجزیرۀ کِیپ یورک بود ــ بدون آنکه بداند جزو قارۀ جدیدی
است ــ دماغۀ کِروِر نامید. نکتۀ مهمتر اینکه از ۱۶۱۱م شماری از دریانوردان
هلندی، که از دماغۀ امیدنیک بهسوی جاوه میرفتند، با انتخاب مسیر
شرقی، به استرالیا رسیدند. مهمترین این دریانوردان،
یعنی آبِل تاسمان، دریانورد نامدار، در
۱۶۴۲م از سوی فرماندار کل هند شرقی هلند
(اندونزی) مأمور کشف جنوب شد. او کرانههای غربی جزیرهای
را کشف کرد و آن را سرزمین وان دیمِن (به نام فرماندار کل) نام نهاد،
که امروز به نام او، تاسمانی نامیده میشود. او پیش از
بازگشت به باتاویا (جاکارتای کنونی)، نیوزیلند را نیز
کشف کرد. در ۱۶۴۴م هیئت دیگری ساحل
شمالی استرالیا را کشف کرد و از آن پس، این تودۀ خشکی،
هلند جدید نام گرفت.
بریتانیاییها
در ۱۶۸۸م یک
دزد دریایی انگلیسی به نام ویلیام دَمپیِر
در کرانۀ شمال شرقی هلند جدید پیاده شد. او پس از بازگشت به
انگلستان، کتاب «سفرها[۱]»ی خود را منتشر ساخت و ادارۀ دریاسالاری
بریتانیا را به حمایت از سفری دیگر ترغیب
کرد. امید به برپا کردن یک امپراتوری تجاری در دریاهای
شرق، بریتانیا را وسوسه میکرد که برای کشف «سرزمین
ناشناختۀ جنوبی[۲]» از سفرهای دریایی بیشتری
حمایت کند. سه سفری که ناخدا جِیمز کوک از جانب ادارۀ دریاسالاری
بریتانیا به عمل آورد، در همین رابطه بود. سفر نخست در
۱۷۶۸م آغاز شد و کوک در ۲۰ آوریل
۱۷۷۰ به استرالیا رسید. او چندینبار،
بهویژه در خلیج باتِنی در نزدیکی سیدنی
و جزیرۀ پُزِشِن در شمال استرالیا، به خشکی آمد و در ۲۳
اوت نام این سرزمین را نیو ساوث وِیلز (وِیلزِ
جنوبیِ نو) گذاشت. سفر بعدی کوک
(۱۷۷۲-۱۷۷۵ و
۱۷۷۶-۱۷۷۹م) تنها سبب کشف بخش
کوچکی از استرالیا شد، اما هر دو سفر نشانۀ علاقۀ بریتانیا
به دریاهای شرقی بود و موجب تقویت این علاقه شد.
سفرهای کوک سبب سکونت اروپاییان
در استرالیا شد، اما به کشف همۀ سواحل استرالیا نینجامید.
دو انگلیسی به نامهای جرج بَس (باس)، پزشک نیروی دریایی،
و مَثیو فلیندِرز، افسر نیروی دریایی،
مشهورترین کاشفان پیش از استقرار اروپاییان بودند. آنان
در ۱۷۹۵ و ۱۷۹۶م با یکدیگر
وارد برخی بندرگاههای نزدیک خلیج باتنی شدند. در
اواخر ۱۷۹۸م فلیندرز و بس با کشتی نُرفِک به
دور تاسمانی گشتند و دریافتند که آن سرزمین جزیره است.
سفر آنان اکتشافهای دیگری نیز در پی داشت. در این
ضمن، فلیندرز به بریتانیا بازگشت و در
۱۸۰۱م به سمت فرماندهی یک هیئت اکتشافی
منصوب شد که وظیفهاش تکمیل نقشهبرداری از استرالیا بود.
مهمترین کار این هیئت آن بود که جای هیچ شکی
باقی نگذاشت که قارۀ استرالیا یک تودۀ خشکی مستقل است. سپس فلیندرز
بسیار کوشید که نام استرالیا جایگزین هلند جدید
شود و از این پیشنهاد در ۱۸۱۷م بهطور رسمی
پشتیبانی شد.
در همان زمان، فرانسه نیز اقدام
به گسیل هیئتی با مقاصدی شبیه به فلیندرز
کرد. این هیئت به سرپرستی نیکُلا بودَن، به بسیاری
از مکانها نامهای فرانسوی داد.
اسکان اروپاییان
در ۱۷۸۶م بریتانیا
تصمیم به برپایی مهاجرنشین در نیو ساوث ویلز
گرفت و این کار در ۱۷۸۸م آغاز شد. انگیزههای
این اقدام بهنحوی متضاد مطرح میشود. دیدگاه سنتی
بر آن است که بریتانیا در این زمان به دنبال از دست دادن
مستعمرههایش در آمریکای شمالی، با مشکل زندانیان و
فرستادن آنان به نقطهای دیگر روبهرو بود. در اظهارات رسمی
دولت بریتانیا نیز نخستین هدف از برپایی
مهاجرنشین در استرالیا، همین امر دانسته میشد؛ اما برخی
از مورخان میگویند که این سرپوش و بهانهای بیش
نبوده است و هدف اصلی، ایجاد دژی برای دفاع و حمایت
از حوزۀ تجاری بریتانیا در دریاهای شرقی
بود. مدافعان دیدگاه تجـاری ـ راهبردی تـأکید دارند که
کوک این امید را گسترش داده بود که اقیانوس آرام جنوبی
مواد اولیۀ مهم، بهویژه الوار و کتان، برای مقاصد نیروی دریایی
بریتانیا فراهم میسازد (سندی در اینباره وجود
ندارد، اما ادعا منطقی به نظر میرسد).
انگیزههای اصلی هرچه
بود، اقدامات در این زمینه ادامه مییافت و لُرد سیدنی
(تامِس تاونزِند)، وزیر کشور بریتانیا، رهبری این
اقدامات را برعهده داشت. آرثِر فیلیپ، بهعنوان فرمانده هیئتهای
اکتشافی، مأمور شد همۀ این سرزمین را به تملک بریتانیا درآورد. قدرت فیلیپ
در این ارتباط قدرتی مطلق بود. دولت بریتانیا هم در صدد
بود از زندانیان بهعنوان نیروی کار در مزارع دولتی در
قارۀ جدید بهرهگیرد، حال آنکه محکومان پیشین میتوانستند
با در اختیار داشتن قطعه زمینی، زندگی خود را بگذرانند.
نخستین ناوگان با ۱۱
کشتی در ۱۳ مۀ ۱۷۸۷، با ۷۳۰ زندانی
(۵۷۰ مـرد و ۱۶۰ زن)، بهسوی استرالیا
حرکت کرد. بیش از ۲۵۰ تن افراد آزاد، عمدتاً ملوانان و
افسران نیروی دریایی، نیز همراه زندانیان
بودند. این ناوگان در ژانویۀ ۱۷۸۸ به
خلیج باتِنی رسید. چشمانداز بحران نزدیک بود. خلیج
باتنی از نظر خاک، آب و حتى لنگرگاهِ مناسب، فقیر بود. بنابراین،
فیلیپ در ۲۱ ژانویه ناوگانش را بهسوی شمال
برد و وارد لنگرگاه بسیار خوبی به نام بندر جَکسِن شد که کوک آن را
نشانهگذاری کرده، اما نکاویده بود. در ۲۶ ژانویه
پرچم بریتانیا در آنجا برافراشته شد و تشریفات دولتی در
۷ فوریه آغاز گردید. مرکز استقرار جمعیتْ کرانههای
خلیج کوچک سیدنی بود که در دل بندر جکسن پیش رفته است. در
ساحل جنوبی در اطراف این محل، شهر بزرگ سیدنی رشد کرد.
فیلیپ تا دسامبر
۱۷۹۲ فرماندار استرالیا بود. آن روزها بهسبب بیماری،
کمبود نیروی کار ماهر و درگیری با بومیان، برای
نیو ساوث ویلز روزهای بدی بود. در
۱۷۹۰م دومین ناوگان صدها زندانی بیمار
را به استرالیا آورد.
جامعۀ مقتدر
با اینکه طی این دوره
تغییراتی پدید آمد، اما با این حال، عناصر استبدادی
و طبقاتی در استرالیا به قوت خود باقی ماند. پذیرش
محکومان ادامه یافت و بهصورت واقعیتی بارز در حیات
اقتصادی و اجتماعی جامعه درآمد. کسب و کار دشوار بود، صنعت وجود نداشت
و کشاورزان و دامداران کمربندی به عرض ۲۴۰ تا
۳۲۰ کم را گرداگرد سیدنی اشغال کرده بودند.
در نیمۀ دهۀ
۱۸۲۰م بریتانیا مالکیت خود را بر سراسر
قاره گسترش داد. در ۱۸۲۵م مرز غربی قلمرو فرماندار
تا °۱۲۹ طول شرقی جلو برده شد تا جزایر بَثِرست و
مِلویل را در دوردستِ شمال دربر گیرد. قرارگاه کوچکی در
۱۸۲۴ تا ۱۸۲۹م در این ناحیه
به وجود آمد. در «بندر غربی» واقع در شرق بندر فیلیپ، قرارگاه دیگری
در ۱۸۲۶ تا ۱۸۲۷م ساخته شد، درحالیکه
در ژانویۀ ۱۸۲۷، اِدمِند لاکیِر قرارگاهی دائمی
در آلبِنی، واقع در استرالیای غربی، تأسیس کرد.
دستورهای او بیانگر آن بود که بریتانیا دیگر ادعای
مالکیت همۀ استرالیا را داشت.
تغییر بزرگ
۱۸۳۰-۱۸۶۰م
در تاریخ استرالیا سه دهۀ میان
۱۸۳۰ تا ۱۸۶۰م با شدیدترین
دگرگونیها همراه بود. هرچند این دگرگونیها عمدتاً سیاسی
بود، اما اقتصاد و فرهنگ نیز از آنها برکنار نماند. الگوهایی که
در این دوره پدید آمدند، استمرار یافتند.
۴ ایالت از۶ ایالت
استرالیا بین سالهای ۱۸۲۹ و
۱۸۵۹م پدید آمدند. یک ناخدای نیروی
دریایی بریتانیا به نام جِیمز اِستِرلینگ
در ۱۸۲۷م رودخانۀ سوان[۳] را بررسی کرد
و سرمایهداران ماجراجوی انگلیسی را به ایجاد
مهاجرنشین در این ناحیه علاقهمند ساخت. نخستین مهاجرنشینان
در ژوئیۀ ۱۸۳۷ به آنجا رسیدند و شهر اَدِلِید
اندکی پس از آن تأسیس شد.
بخشهای شمالی و جنوبی
نیو ساوث ویلز مهاجرنشینهایی مجزا داشتند. استقرار
در ناحیۀ بندر فیلیپ از نیمۀ دهۀ
۱۸۳۰م بهسرعت رشد کرد و مهاجرنشینان از شمال رود
ماری و از تاسمانی میآمدند؛ استقرار در ملبورن از
۱۸۳۵م آغاز شد و این منطقه بهسرعت رشد کرد. در
سراسر دهۀ ۱۸۴۰م زمزمۀ استقلال در این
منطقه وجود داشت که در ۱۸۵۱م اعطا شد و ناحیۀ بندر
فیلیپ، ویکتوریا نام گرفت، ولی تأسیس ایالت
کوینزلند تا ۱۸۵۹م انجام نیافت. قرارگاههای
موقت در این دوره شامل بندر اسینگتِن
(۱۸۳۸-۱۸۴۹م) و گلَدِستون
(۱۸۴۷م) بود.
بهجز استرالیای غربی،
همۀ مهاجرنشینها خودمختاری یافتند. پیشگام آنها نیو
ساوث ویلز بود که در ۱۸۴۲م، بنا به یک قانون
امپراتوری، در آنجا مجلس قانونگذاریای برپا شد که ۳/
۲ نمایندگان آن انتخابی بودند. قانون حکومت مهاجرنشینهای
استرالیا (۱۸۵۰م) این موقعیت را به ویکتوریا،
استرالیای جنوبی و تاسمانی نیز داد. در
۱۸۵۵-۱۸۵۶م در قوانین تجدیدنظر
به عمل آمد که این امر بر اوضاع این ۴ ایالت تأثیر
گذارد و پس از آن، تاسمانی نام قبلی «سرزمین وان دیمِن»
را کنار نهاد. کوینزلند از نیو ساوث ویلز جدا شد و همۀ ایالتها
دارای پارلمان دو مجلسی شدند که در آن، وزیران در برابر مجلس
سُفلا مسئولیت داشتند. در ۱۸۶۰م، بهجز در تاسمانی،
انتخابات بهصورتی نسبتاً دمکراتیک، با حق رأی برای
مردان، انجام میگرفت.
در اوایل دهۀ
۱۸۵۰م سختترین مشکل سیاسی بهسبب «تبطلا»
پدیدار شد. حفاران از پرداخت مالیاتهای تحمیلی و
نداشتن نمایندگان واقعی در پارلمان ناراضی بودند. نارضایتی
در بَلِرِت در ویکتوریا به اوج خود رسید، و در دسامبر
۱۸۵۴ نیروهای نظامی و جویندگان
طلا در یوریکا استاکِید با یکدیگر درگیر شدند
و شماری جان باختند. این پیشامد در میان اندک رویدادهای
خشونتباری که در تاریخ استرالیا، میان اروپاییان
رخ داده، مشهورترین است. در این دوره بود که نیرو، سرمایه،
بازارها و در دسترس بودن زمین دست به دست هم دادند تا ثابت شود که استرالیا
برای تولید پشمِ مرغوب مناسب است. با احداث بندر فیلیپ و
آوردن گوسفندان و پرورش آنها در منطقهای از آن سوی ادلید در
جنوب، تا بریزبِن در شرق، رمهگردانی مشخصۀ تاریخ
استرالیا شد. اما توسعۀ چراگاهها یک نتیجۀ بد داشت: مصیبت برای
بومیان.
نخستین کشف مهم در زمینۀ مواد
معدنی در استرالیا، کشف مس در استرالیای جنوبی بود
(۱۸۴۲ و ۱۸۴۵م). این کشف
مانع به رکود افتادن اقتصادی منطقهای از استرالیا میشد.
اما کشف مهمتری که بر اقتصاد کل این سرزمین اثر گذاشت، کشف طلا
از ۱۸۵۱م به بعد بود. در نتیجه، استرالیا از
صورت سرزمین تبعیدیان به شکل سرزمین جاذب طلاجویان
درآمد. اقتصاد ایالت ویکتوریا از سرازیر شدن سیل
جمعیت و پول، رونقی گرفت، هرچند مهاجرنشینهای کوچکتر، از
این موضوع آسیب دیدند.
هم دولت و هم شهروندان استرالیا
به پیشرفت فرهنگی توجه ویژهای داشتند. دانشگاههای
بزرگی در سیدنی و ملبورن (بهترتیب در
۱۸۵۰ و ۱۸۵۳م) برپا شد.
آموزشگاههای فنی، موزهها و باغهای گیاهشناسی نیز
دایر گردید. معماران بناهای زیبایی ساختند،
نویسندگان و هنرمندان فعال بودند و نمایش و موسیقی در همۀ شهرها
رونق یافت. دانشمندان در انواع علوم پژوهش میکردند، اما کاوش در سرزمینهای
ناشناخته هنوز سرشارترین زمینۀ اکتشاف بود. سِر تامِس لیوینگستِن
میچِل اکتشافات چارلز استِرت را دربارۀ سیستمهای
رودخانهای استرالیا پی گرفت. نواحی ساحلی استرالیای
غربی را جرج گرِی در ۱۸۳۷ تا
۱۸۴۰م، و ادوارد جان اِر [۴]در
۱۸۴۰م نقشهبرداری کردند. مشهورترین مکتشف
لوتویش لایشهارت [۵](لودویگ لایکهارت) بود که دو هیئت
اکتشافی را با موفقیت در سالهای ۱۸۴۴ و
۱۸۴۶ تا ۱۸۴۷م هدایت کرد و
این موفقیت پیش از ناپدیدشدن او در کوشش برای گذر
از دارلینگداونز به پِرث بود. سفر اکتشافی رابرت اُ‘هارا بِرک و ویلیام
جان وِیلز پایانی غمانگیزتر داشت؛ آنان در
۱۸۶۰-۱۸۶۱م از ملبورن راهی
خلیج کارپِنتِریا شدند، ولی در بازگشت، از گرسنگی مردند.
اکتشافات بعدی جان فارِست و اِرنِست جایلز در دهۀ
۱۸۷۰م در استرالیای غربی، نام آنان را
به نامهای کاشفان قهرمان این سرزمین افزود.
دمکراسیهای کوچک
۱۸۶۰-۱۹۰۰م
در طول این دوره، رابطۀ رسمی
مهاجرنشینها با هم چندان زیاد نبود و در عوض، آنان بیشتر به
امور داخلی خود توجه داشتند. نیوزیلند بیش از استرالیای
غربی با ایالتهای خاوری استرالیا ارتباط داشت.
فدراسیون بسیار دیر، و در ۱۹۰۱م برپا
شد؛ با وجود این، مهاجرنشینهای گوناگون در عین استقلال،
راهی یکسان در پیش گرفته بودند. دمکراسی تقریباً در
سراسر استرالیا برقرار شده بود، جز اینکه مجالس علیا مقامی
ممتاز و غیرانتخابی داشتند. دولتهای مستعجل میآمدند و میرفتند،
اما ساختار حکومت پابرجا میماند. محدود کردن مهاجرت غیرسفیدپوستان،
بهویژه چینیها به استرالیا، ضمن اینکه رنگ و بوی
نژادپرستانه داشت، خالی از حسابهای اقتصادی نبود. اروپاییان
نگران آن بودند که کارگران چینی دستمزدها را پایین بیاورند
و در نتیجه، سطح معیشت کارگران سفیدپوست نیز تنزل یابد.
اقتصاد این دوره کلاً پررونق بود.
پشم و فلزات بزرگترین ارقام صادراتی، و منبع درآمد بودند. دامداری
بهویژه تا نیمۀ دهۀ ۱۸۷۰م رونق داشت. بهرغم قوانین موجود
دربارۀ زمین، طبقۀ «اشرافی» دامداران در این سالها به اوج شکوه و رونق خود رسید.
در بسیاری از نقاط راهآهن کشیده شد و دولتها بیشتر سرمایۀ مورد
نیاز آن را از خارج از کشور تأمین کردند. این سرمایهها
نقش بسیار مهمی در فعالیت بخش عمومی و رشد اقتصادی
استرالیا داشت.
ذخایر طلای ایالت ویکتوریا
و مس ایالت استرالیای جنوبی بهسبب پیدایش
فنون تازۀ بهرهبرداری، اهمیت خود را حفظ کردند. در اواخر دهۀ
۱۸۶۰م در بخش جنوبی کوینزلند و سپس در سرزمین
شمالی و پس از آن در بخش حارهای کوینزلند طلا کشف شد. ذخایر
طلای رودخانۀ پالمِر جویندگان طلا را در نیمۀ دهۀ
۱۸۷۰م تا دوردست شمال کشاند. پیش از آن، کوبار،
واقع در مرکز نیو ساوث ویلز، بهعنوان محل مهمترین معادن جدید
مس شناخته شد.
غنیترین معادن نقره در غرب
نیو ساوث ویلز شناسایی شد و در
۱۸۸۳م چارلز راسپ، مهاجر آلمانی، برای نخستینبار
متوجه ذخایر سرشار نقره در بروکِنهیل شد و این امر سبب شد که این
شهر آوازهای افسانهای یابد و شرکت املاک بروکنهیل
ساخته شود که در آن زمان، بزرگترین شرکت خصوصی استرالیا بود.
همچنین در ۱۸۸۳م کشف بزرگ دیگری رخ
داد: طلا در ماونتمُرگِن در کوینزلند. در اوایل دهۀ۱۸۹۰م
ذخایر طلا نعمتی برای استرالیای غربی شد و
معادن کَلگورلی و کولگاردی توجه جهانیان را به این ایالت
جلب کرد. کشف ذخایر مس کوه لایِل در تاسمانی، رویداد مهم
دیگری در آن دهه بود.
در این دوره گسترش شهرها و رشد
صنایع سبک، هرچند نقش چندانی در درآمد صادراتی استرالیا
نداشت، رویدادی چشمگیر بود. بر پایۀ شاخصهای
سرمایهگذاری، اشتغال و شتاب نسبی، رشد صنایع سبک چندین
برابر صنایع سنگین بود. صنایع سبک در طول این دوره تا
۱۰ برابر رشد کرد، تا آنجا که صنایع کارخانهای و ساختمانسازی
۲۵٪ از تولید ملی استرالیا در دهۀ
۱۸۸۰م را به خود اختصاص دادند. نسبت جمعیت شهری
به روستایی بهشدت افزایش یافت و سبب تمرکز جمعیت
در مراکز ایالتها شد. این روند سرانجام ملبورن و سیدنی را
از بزرگترین شهرهای جهان ساخت. خدمات و ساختمانسازی شهری
سرمایۀ بسیاری را به خود جلب کرد و بیشتر کارخانهها به سوی
تولید مواد غذایی، لوازم خانگی و پوشاک برای جمعیت
رو به افزایش شهری رفتند.
جنبشهای رادیکال و طبقۀ کارگر
استرالیا به دهۀ ۱۸۳۰م برمیگردد، اما اتحادیههای
کارگری واقعی پس از نیمۀ سدۀ
۱۹م پدید آمدند. مراکز اتحادیهها در شهرها بر پا شد و
شماری از تندروها در ۱۸۹۵م استرالیا را به امید
برپا کردن «استرالیای رویایی» به سوی
پاراگوئه ترک کردند، ولی ناکام ماندند. ظاهراً در دهۀ
۱۸۹۰م موج جمهوریخواهی، که عناصر مسلح شبهمارکسیست
را در خود داشت، بیش از هر زمان دیگر در اوج بود.
از زمان جنگ کریمه
(۱۸۵۳-۱۸۵۶م)، استرالیاییها
نگران تهاجم اروپاییان یا آسیاییها، یا
هر دو، از شمال بودند. دفاع بهتر انگیزهای برای اتحاد بود، و
همچنین راهی امیدبخش برای محدود کردن مؤثرتر مهاجرت آسیاییها؛
منظور دیگر، دستیابی به تجارت آزاد بینالمللی بود.
یک شورای فدرال از ۱۸۸۵م در استرالیا
برپا شد که قدرت اجرایی نداشت، و نیو ساوث ویلز هرگز به
شورا نپیوست. کنوانسیونهای ۱۸۹۱ و
۱۸۹۷- ۱۸۹۸م پیشنویس
قانون اساسی فدراسیون را تهیه کردند و قانون اساسی در همهپرسی
تأیید شد. در یکم ژانویۀ
۱۹۰۱، دولت فدرال استرالیا پا به عرصۀ وجود
نهاد.
قانون اساسی بهصورت فدرال بود و
ایالتها اختیارات محدود و مشخصی را به دولت فدرال دادند. این
موارد عبارت بودند از دفاع، مهاجرت، گمرک، ازدواج و امورخارجی. درحالیکه
انتخابات مجلس سُفلا از طریق حوزههایی انتخاباتی صورت میگرفت
که هریک دارای یک نماینده، و وسعتشان کم و بیش
برابر بود، اما شمار نمایندگان ایالتها در مجلس علیا با یکدیگر
یکسان بود. وزیران میبایست عضو پارلمان میبودند.
دیوان عالی وظیفۀ تفسیر قانون اساسی را بر عهده داشت.
استرالیا از
۱۹۰۰م به بعد
مسئلۀ ملیت و
جنگ (۱۹۰۱-۱۹۴۵م)
با وجود بُعد مسافت میان استرالیا
و کانونهای تحولات جهانی، علایق و کشمکشهای موجود در جهان
در آغاز سدۀ ۲۰م سبب شکلگیری تاریخ ملت نوپای
استرالیا شد. از برخی جهات، این مرحله نسبت به ۵ مرحلۀ اصلی
تاریخ این کشور، کمتر سازنده بود. ملیگرایی قوت
گرفت، اما بهجای آنکه الهامبخش باشد، کشنده و خنثىکننده بود؛ برابری
خواهی به میانهروی انجامید؛ وابستگی به قدرتها و
الگوهای خارجی بر دیگر گرایشها غلبه کرد؛ اما خلاقیت
و پیشرفت نیز ادامه یافت.
گسترش استرالیای فدرال
نخستوزیران آغازین استرالیا،
اِدمِند بارتِن (حک :
۱۹۰۱-۱۹۰۳م) و اَلفرِد دیکین
(حک : ۱۹۰۳-۱۹۰۴م) بودند و جنبش
فدراسیون را به ترتیب در نیو ساوث ویلز و ویکتوریا
رهبری کردند. آنان لیبرال و طرفدار سیاست حمایت از
اقتصاد داخلی بودند. سیاست مهاجرتی «استرالیای سفید»
(جلوگیری از مهاجرت آسیاییها)، برقراری
تعرفه، ساختار اداری، دیوان عالی و دادگاههای حل اختلاف و
حکمیت در این دوره طرحریزی و اجرا شدند.
جنگ جهانی اول
نزدیک به ۳۳۰
هزار استرالیایی در جنگ جهانی اول شرکت کردند که
۶۰ هزار تن از آنان کشته، و ۱۶۵ هزارتن زخمی
شدند. در این جنگ کمتر ملتی چنین فداکاری نشان داد. معروفترین
درگیری «نیروی زمینی استرالیا و نیوزیلند[۱]»
در عملیات داردانِل (۱۹۱۵م) روی داد؛ روز پیاده
شدن این نیروها در گالیپولی (۲۵ آوریل)
به یکی از روزهای ملی تبدیل شده، و بیش از هر
حادثۀ دیگری مورد احترام قرار گرفته است. حتى پیش از رویداد
گالیپولی، نیروهای استرالیا گینۀ نوِ
آلمان را اشغال کرده بودند و ناو استرالیایی سیدنی
در ۹ نوامبر ۱۹۱۴ رزمناو آلمانی اِمدِن را
در نزدیکی جزایر کوکِس غرق کرده بود. پس از عملیات
داردانل، استرالیاییها بیشتر در فرانسه جنگیدند. در
فلسطین نیز نیروی سوارهنظام و اسبهای تیزپای
استرالیایی در شکست دادن عثمانیها شرکت کردند.
سالهای پس از جنگ
پس از پایان جنگ، ناآرامیهای
اجتماعی تشدید یافت، اما سرانجام، تلاطمها آرام گرفت. برخی
رادیکالها امیدوار بودند که سربازان بازگشته از جنگ سبب تسریع
تغییرات اجتماعی شوند؛ اما «اتحادیۀ سربازان
بازگشته» ستون نظام محافظهکار شد. حامیان این اتحادیه آمادۀ
استفاده از نیروی فـیـزیکـی بـر علیـه مـردم
محلـی ــ کـه آنـهـا را «بلشـویک» میدانستند ــ بودند. موقعیت
حزب کارگر تزلزل پیدا کرد، اعضای این حزب در
۱۹۲۱م با اتخاذ یک خط مشی رادیکالترِ
سوسیالیستی موافقت کردند.
با اینکه استرالیا پیش
از ۱۹۱۴م عملاً مشتاق به شرکت در جنگ بود، در سالهای
پس از ۱۹۲۰م، بیتحرکی مشخصۀ سیاست
بینالمللی شد. در کنفرانس صلح پاریس، که بهطور رسمی به
جنگ جهانی اول پایان میداد، ویلیام هیوز،
نخستوزیر استرالیا، شیوهای ستیزهجویانه در
پیش گرفت، بهویژه بر سر دفاع از منافع استرالیا در اقیانوس
آرام. بدینسان، او توانست قیمومت بر گینۀ نوِ سابق
آلمان و نائورو (جزیرهای حلقهایشکل در اقیانوس آرام)
را برای استرالیا بهدست آورد و بهطور مؤثر با پیشنهاد برابری
نژادی از سوی ژاپن، که به گمان هیوز میتوانست نشانۀ ضربهای
بر قوانین مهاجرتی استرالیا باشد، مخالفت کرد. در جامعۀ
ملل[۲]، استرالیا از آغاز، عضوی مستقل بود. دولتهای حزب
متحد استرالیا برای مقابله با آلمان و ژاپن، بهطور نزدیکی
از سیاست توسعهطلبی تمامیتخواهانۀ بریتانیا
در دهۀ ۱۹۳۰م پیروی میکردند.
جنگ جهانی دوم
سهم ملت استرالیا در جنگ جهانی
دوم سنگین بود: نزدیک به ۳۰ هزار سرباز استرالیایی
جان باختند و ۶۵ هزار سرباز نیز زخمی شدند. نیروی
هوایی سلطنتی استرالیا از روزهای آغاز جنگ در دفاع
از امپراتوری بریتانیا نقش مهمی داشت. نیروی
دریایی استرالیا هم که در ۱۹۴۰-
۱۹۴۱م در مدیترانه فعال بود، در پیروزی
بریتانیا در نبرد دماغۀ ماتاپان (مارس ۱۹۴۱) همکاری داشت. نیروهای
استرالیایی در نبردهای پرنوسان شمال آفریقا نیز
جنگیدند. در نیمۀ ۱۹۴۱م نیروهای استرالیایی
متحمل تلفات سنگینی شدند، هم در شکستهای متفقین در یونان
و کرِت، و هم در پیروزیهای آنان در کرانۀ شرقی مدیترانه
(لِوانت[۳]).
پس از حملۀ ژاپنیها
به پایگاه دریایی آمریکا در پِرل هاربِر در ایالت
هاوایی (۷ دسامبر ۱۹۴۱)، توجه استرالیاییها
به کشور خودشان معطوف شد. پیروزیهای ژاپن در ماههای پس از
آن به هـراس عمومـی بیش از پیش دامن زد. در ۱۵ فـوریـۀ
۱۹۴۲، ۱۵ هزار استرالیایی
در سقوط سنگاپور اسیر شدند و چهار روز بعد، با بمباران داروین، جنگ به
خاک این کشور کشیده شد. سپس در ماه اوت، ژاپنیها با چرخش به سوی
جنوب، پورت مورزبی در گینۀ نو را تهدید کردند. در این
هنگام، آمریکا به متحد بزرگ استرالیا تبدیل شد.
جنگْ صنعتیشدن استرالیا را
به سطح نوینی سوق داد. تولید مهمات و سلاح (از جمله هواپیما)،
ماشینابزار، و مواد شیمیایی افزایش یافت،
هجوم به شهرها سرعت گرفت پرداخت کمکهزینۀ اولاد از سوی
دولت فدرال از ۱۹۴۰م و جیرهبندی کالاهای
کمیاب به توزیع ثروت کمک کرد. تولید ناخالص ملی که در
۱۹۱۸-۱۹۱۹م،
۰۸۹‘۱ میلیون دلار، و در
۱۹۳۸-۱۹۳۹م،
۸۶۰‘۱ میلیون دلار برآورد شده بود،
در۱۹۴۲-۱۹۴۳م، به
۹۳۶‘۲ میلیون دلار افزایش یافت.
در این دوره، از قدرت ایالتها به سود دولت فدرال کاسته شد و اصولاً
منطقهگرایی کاهش یافت. با وجود این، همهپرسیها
نشان میداد که مردم نسبت به گسترش رسمی قدرت دولت فدرال ناخشنودند.
در بسیاری سطوح، وفاداری به ایالت و دولت ایالتی
هنوز بیشترین اهمیت را داشت.
استرالیا از
۱۹۴۵م
میزان دگرگونی در استرالیا
پس از ۱۹۳۹م بیش از میزانی بود که در
۸۰ سال پیش از آن صورت پذیرفته بود. این کشور که از
دیرباز در زمرۀ کشورهای ثروتمند جهان بود، بهطورکلی این موقعیت
را بیش از پیش حفظ کرد. طبقۀ متوسط استرالیا بهنحو چشمگیری
به کالاهای مصرفی و رفاه بیشتری دسترسی یافت.
روند بورژواییسازی در کشوری که دیدگاه طبقۀ کارگر
همواره هنجار عمده بود، هنجارهای عمومی را تحت تأثیر قرار داد.
تا ۱۹۸۰م، شمار خودروها به اندازۀ نزدیک
به نیمی از جمعیت کشور افزایش یافت و بیش از
۳/ ۲ خانوادهها خانه یا آپارتمان شخصی داشتند. این
دو مورد مالکیت بیشترین کشش را برای بیشتر استرالیاییها
داشته است.
رهبران استرالیا از دیرباز
صنعتیشدن را ستوده بودند و تودهها نیز زندگی شهری را
ترجیح میدادند. افزایش ثروت در دهۀ
۱۹۶۰م و پس از آن، و کمک دولت فدرال برای مهاجرت
اروپاییان از ۱۹۴۶م تا وضع محدودیتها
در دسامبر ۱۹۷۴م، دو عامل مهم در شکلگیری
استرالیای جدید بود. مهاجرت نهتنها به افزایش نرخ زاد و
ولد و رشد جمعیت کمک کرد، بلکه به همگنی سنتی جمعیت بریتانیاییتبار
پایان داد که غالباً در باورهای محلی دربارۀ آن
اغراق میشد، ولی در واقع نیز تا اندازۀ بسیاری
وجود داشت. حومههای شهرهای ملبورن و سیدنی تبدیل
به اجتماعهایی چندزبانه شد. در ۱۹۷۸م تغییرات
گستردهای در سیاستها و روشهای مهاجرت به استرالیا داده
شد که بهطور مؤثر سهمیههای مهاجرتی را افزایش داد و شیوههای
گزینش مهاجران را دگرگون ساخت.
از سوی دیگر، پیوندهای
استرالیا با بریتانیا نیز سست شد. پس از سالهای
۱۹۴۱-۱۹۴۲م نیروی دریایی
سلطنتی دیگر محافظ استرالیا در برابر جهان خارج نبود. ایالات
متحده و ژاپن برای استرالیا بهصورت شرکای تجاری هموزن
با بریتانیا درآمدند. این تغییرها مطلق نبود، زیرا
استرالیا عضو فعال ملل مشترکالمنافع بریتانیا ماند. با این
حال، تغییر بزرگی در جامعۀ استرالیا
پدید آمد.
کشف معادن تازه در دهۀ
۱۹۶۰م شتاب گرفت. مهمترین آنها معادن آهن در
استرالیای غربی بود و بوکسیت در شمال کوینزلند، و نیکل
در استرالیای غربی در ردیف بعدی قرار داشتند. مقیاس
کسب و کارها چند برابر شد و استرالیا از نظر فعالیت و سودآوری
اقتصادی در میان کشورهای متوسط جهان جایگاه بالایی
بهدست آورد.
رابطه با ژاپن برای اقتصاد استرالیا
امری حیاتی شد و بازنگری در سیاست مهاجرتی
باعث افزایش شمار آسیاییها در این کشور گشت. در
اواخر دهۀ ۱۹۷۰م استرالیا یکی از کشورهایی
بود که از سوی سازمان ملل متحد برای اسکان پناهندگان هندوچین
برگزیده شد و تا ۱۹۸۰م حدود ۴۵ هزار
پناهنده در استرالیا مستقر شدند. اما ممنوعیتهای مهاجرتی
هنوز باقی بود؛ پایۀ این ممنوعیتْ میراث تاریخ غربی و جغرافیای
شرقی استرالیا، و پایان تفوق جهانی اروپاییان،
بهویژه آنگلوساکسونها بود.
سابقۀ سرکوب بومیان
استرالیا بهصورت یک شرمساری ملی باقی ماند. پیشرفت
در اکتشاف معادن در شمال استرالیا داستان طولانی غصب زمینها را
ادامه داد، اما «لایحۀ حقوق بومیان بر زمینهایشان» که
در۱۹۷۶م در سرزمین شمالی به تصویب رسید،
امید تازهای پدید آورد. بااینهمه، مرزهای ایالتی
اختلاف داخلی مهمتری بود. بحرانهای ملی مربوط به نیمۀ نخست
سدۀ ۲۰م ملت استرالیا را به اتحاد یا دستکم پذیرش
نیروی فدرال واداشته بود. آرامش نسبی در نیمۀ دوم این
سده موجب ضدیت رو به رشدی با دستورهای صادرشده از کانبرا شد.
ثروت رو به رشد استرالیای غربی نیز بهویژه باعث
کاهش سلطۀ اقتصادی جنوب شرقی استرالیا بر کل کشور شد.
در زمینۀ سیاست
خارجی، دولتهای کارگری دهۀ
۱۹۴۰م، بهویژه در زمان وزارت امور خارجۀ هربرت
اِوِت، امیدوار بودند بتوانند استرالیا را بهصورت کشوری مستقل،
در ایجاد ثبات بینالمللی سهیم کنند. بر این اساس،
استرالیا از حامیان سازمان ملل متحد در آغاز کار این سازمان شد
و شخص اوت برای مدتی در۱۹۴۷م رئیس مجمع
عمومی آن بود. حمایت از استقلال اندونزی یکی دیگر
از سیاستهای آن زمان استرالیا بود. این گرایشها با
پیروزی حزب لیبرال در ۱۹۴۹م ادامه یافت؛
برای نمونه، استرالیا در ۱۹۵۰م «طرح کُلُمبو»
را امضا کرد که بهموجب آن، این کشور کمکهای چشمگیری، بهویژه
در زمینۀ آموزش، برای کشورهای آسیایی فرستاد.
در این ضمن، سمت و سوی سیاستهای
جهانی، خوشبینی دهۀ ۱۹۴۰م را
از میان برد. آشوبها در آسیا، بهویژه پیروزی کمونیستها
در چین، به نگرانی همیشگی استرالیا از مورد حمله
قرار گرفتن از سوی شمال دامن زد. در واکنش به این نگرانی، کشور
با سرعت رو به نزدیکی با ایالات متحده رفت که تنها جانشین
ممکن برای بریتانیا بهعنوان حامی استرالیا بود.
بنابراین، استرالیا همراه با نیروهای سازمان ملل در کره
جنگید. در ۱۹۵۴م استرالیا به سازمان پیمان
آسیای جنوب شرقی[۴] پیوست که مسئولیت آن دفاع
از سراسر منطقه با کمک آمریکا ست. ایالات متحده پایگاههای
موشکی در سراسر استرالیا ساخت و استرالیا که بودجۀ دفاعیاش
رو به افزایش بود، بخش بزرگی از آن را صرف خرید سلاحهای
آمریکایی کرد. استرالیا همچنین از آمریکا در
جنگ ویتنام حمایت میکرد و نیروهای نظامی، از
جمله سربازان وظیفه را برای جنگ در ویتنام گسیل کرد. این
نیروها از اوت ۱۹۷۱ تا فوریۀ
۱۹۷۲ از ویتنام بازگردانده شدند.
با بازگشت حزب کارگر به قدرت در دسامبر
۱۹۷۲، به روابط استرالیا با آسیا اهمیت
بسیار بیشتری داده شد. در دسامبر ۱۹۷۳،
پاپوا گینۀ نو، متشکل از سرزمین برونمرزیِ پاپوای استرالیا
و سرزمین تحت قیمومت سازمان مللِ گینۀ نو، که ادارۀ آن از
سوی این سازمان به استرالیا واگذار شده بود، حکومتی
خودمختار شد و در سپتامبر ۱۹۷۵ استقلال یافت.
در نوامبر
۱۹۷۵، دولت کارگری سقوط کرد و مَلکِم فرِیزِر،
رهبر حزب لیبرال، به نخستوزیری رسید. ائتلاف دو حزب لیبرال
و ملی در انتخابات پارلمانی که ماه بعد برگزار شد، به پیروزی
رسید و فریزر تا مارس ۱۹۸۳ نخستوزیر
ماند.
در ۱۹۸۳م حزب
کارگر به قدرت بازگشت و باب هاوک[۵]، رهبر این حزب، نخستوزیر
استرالیا شد. هاوک تا ۱۹۹۱م این مقام را حفظ
کرد و در این سال، جای خود را به رهبر تازۀ حزب، پُل کیتینگ
داد. اما در انتخابات ۱۹۹۶م، ائتلاف دو حزب لیبرال
و ملی به پیروزی رسید، و جان هاوارد، رهبر حزب لیبرال
و از اعضای دولت فریزر، نخستوزیر شد. اقتصاد استرالیا
همچنان به پیشرفت ادامه داد و در یک بررسی که سازمان ملل متحد
در ۲۰۰۰م انجام داد، استرالیا از نظر کیفیت
زندگی، چهارمین کشور جهان دانسته شد.
در پایان دهۀ
۱۹۹۰م، بحث و گفت و گو بر سر تغییر قانون
اساسی و تبدیل استرالیا به جمهوری، شدت گرفت؛ اما این
نظر در همهپرسی ۱۹۹۹م رأی نیاورد و
نظام حکومتی استرالیا همچنان پادشاهی پارلمانی باقی
ماند.
ائتلاف به رهبری جان هاوارد در سه
انتخابات بعدی (۱۹۹۸، ۲۰۰۱
و ۲۰۰۴م) نیز به پیروزی رسید. این
پیروزیها به سبب شکوفایی اقتصادی استرالیا در
دولت هاوارد، و تمایل مردم این کشور به ثبات سیاسی در
دوران بحرانی پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر
۲۰۰۱ به آمریکا بود. پس از این حملات، استرالیا
به عنوان یکی از همپیمانان اصلی ایالات متحدۀ آمریکا،
در ائتلاف به رهبری این کشور در جنگهای افغانستان و عراق شرکت
کرد.
نخستوزیران اخیر استرالیا،
از راست: ملکم فریزر، باب هاوک و جان هاوارد.
مآخذ
EB, 1986, 2008; ME, 2005, 2008, 2009.
بخش جغرافیا
ادبیات
ادبیات استرالیا مجموعۀ آثار
پدید آمده در استرالیا ست که بیشتر به زبان انگلیسی
نوشته شدهاند.
ادبیات استرالیایی
تا دو نسل پس از اسکان انگلیسیها در استرالیا در
۱۷۸۸م، پراکنده و اقتباسی بود. شعر استرالاسیا
(۱۸۱۹م)، سرودۀ ویلیام چارلز
وِنتوِرث، نخستین واکنش بومزاد مهم مهاجران به محیط استرالیا
بود. نخستین داستانهای هِنری سِیوِری با نام کوئینتوس
سِروینتُن[۶]
(۱۸۳۰-۱۸۳۱م)، و اَلیگزاندِر
هَریس، با عنوان «خانوادۀ مهاجر[۷]» (۱۸۴۹م)، برگرفته از زندگینامۀ خود
آنها ست. پس از هجوم جویندگان طلا در دهۀ
۱۸۵۰م، داستاننویسانی مانند هنری کینگزلی
در کتاب «خاطرات جِفری هَملین[۸]»
(۱۸۵۹م)، مارکِس کلارک در کتاب «سراسر زندگی طبیعیاش[۹]»
(۱۸۷۴م) و رالف بولدِرود در کتاب «سرقت
مسلحانه[۱۰]» (۱۸۸۸م) با اطمینان بیشتری
زمینههای استرالیایی را برای داستانهایشان
برگزیدند. در آثار شاعرانی مانند چارلز هارپِر، اَدِم لیندزی
گوردِن و هِنری کِندِل، از سرزمینهای بکر استرالیا برداشتی
دوگانه دیده میشود: محیطی که برای بیگانگانِ
متجاوز خشن و ناسازگار، و برای استرالیاییها بسیار
قابل اعتماد است.
ادبیات استرالیا در مجموع،
ویژگیهایی از آن خود دارد. عشق به سرزمینی
پهناور و بیسکنه، با گیاهان و جانوران یگانۀ آن،
ارزشی که انسان معمولی در آن قاره دارد، و آزادی از قید و
بند سنتهای اروپایی در آن بهچشم میخورد. زبان انگلیسی
در استرالیا دستخوش دگرگونیهای بنیادی نشده است،
اما در اسلوب زبانی و با افزودههای واژگانی، تغییراتی
کرده است.
نشریۀ بولِتین
(تأسیس: ۱۸۸۰م) در سیدنی، محرک انتشار
شعرها و داستانهای مردمپسند بسیاری شد. این نشریه
بهمدت دستکم هفت دهه، قدرتی در ادبیات استرالیا بود. در سالهای
۱۹۰۰ تا ۱۹۳۵م برخی، مانند
کریستوفر برِنِن، شاعر نمادگرا، در استرالیا ماندند و شماری دیگر،
از جمله داستاننویسانی مانند هِنری هَندِل ریچِردسِن و
مارتین بویْد، به اروپا رفتند. هر دو گروه به تنگناهای زندگی
میان دو فرهنگ توجه داشتند.
شکوفایی ادبیات
استرالیا در دهۀ ۱۹۳۰م آغاز شد. دو فصلنامۀ ادبی
مهم با نامهای «جنوبی[۱۱]» (تأسیس:
۱۹۳۹م) و مینجین[۱۲] (تأسیس:
۱۹۴۰م) در کنار جنبش جیندیوُرُبِک
[۱۳](که به بازگشت به منابع فرهنگ بومی و الهام گرفتن از آن
اعتقاد داشت) و گروه پیشروی «پنگوئنهای خشمگین» قرار
گرفتند. دهۀ ۱۹۴۰م شاهد شکوفایی عمدهای
در شعر بود. در شعر این دوره، تأثیرهای ملی و بینالمللی،
سرانجام درهم آمیختند.
از میان داستاننویسان
استرالیایی، پَـتریک وایت، برندۀ جایزۀ نوبل
۱۹۷۳م، با کتاب «داستان خاله[۱۴]»
(۱۹۴۸م) به شهرت رسید. تامِس کِنلی نیز
جایزۀ ادبی بریتانیا به نام جایزۀ بوکِر را در
۱۹۸۲م بهدست آورد. الیزابت جالی با دو
داستانی که در ۱۹۸۴ و
۱۹۸۵م انتشار داد، توجه را خارج از استرالیا بهسوی
خود جلب کرد. داستان «یک زندگی خیالی[۱۵]»
(۱۹۷۸م) به قلم دیوید مَلوف
[۱۶](مألوف)، از سوی شورای ملی کتاب استرالیا
بهعنوان یکی از بهترین کتابهای دهگانۀ دهه
معرفی شد.
در اواخر دهۀ
۱۹۶۰ و در دهۀ ۱۹۷۰م
نمایشنامهنویسان استرالیا نیز در جریان جنبشی
که به نوزایی سینمای این کشور انجامید، با
استقبال مخاطبان روبهرو شدند.