responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 732

استخر

نوُيسنده (ها) : محمدرضا ناجُي - جواد نُيستانُي

آخرُين بروز رسانُي : دوشنبه 26 اسفند 1398 تارُيخچه مقاله

استخر \ estaxr\ ، ُيا اصطخر، شهرُي‌ کهن‌ و ُيكُي‌ از تقسُيمات‌ ادارُي پنج‌گانۀ اواُيل‌ دورۀ اسلامُي‌ در استان‌ فارس‌. معناُي واژۀ استخر را‌ سخت‌ و نُيرومند (بارتولمه‌، 1591‌؛ راُيشلت‌، 269) و نُيز قلعۀ نظامُي ‌دانسته‌اند (هرتسفلد، «تارُيخ‌[۱]...»، 45 ؛ فراُي‌، 10). وُيرانه‌هاُي‌ شهر استخر را در محل، تخت‌طاووس‌ مُي‌نامند (مصطفوُي‌، ۲۱).

وُيرانه‌هاُي‌ شهر استخر در درۀ عرُيضُي‌ بُين‌ جلگه‌هاُي‌ خضرك‌ و مرودشت ‌( فرهنگ‌...، ۱۶۹؛ مصطفوُي‌، همان‌جا)، در ۶۵ كُيلومترُي‌ جنوب‌ پاسارگاد و ۵ كُيلومترُي شمال‌ تخت‌جمشُيد واقع‌ است‌ (واندن‌برگ‌، 23 ). جانب‌ شمالُي‌ اُين‌ دره‌ به‌ كوهستان‌ حاجُي‌آباد، و جنوب‌ آن‌ به‌ دامنه‌هاُي‌ شمالُي كوه‌ رحمت‌ محدود مُي‌شود ( فرهنگ، نُيز مصطفوُي‌، همان‌جاها؛ اشمُيت‌، 108 ؛ گاچ‌، 162). فلاندن‌ محُيط اُين‌ شهر را ۸ تا ۹ كم‌ـ برآورد کرده است (ص‌ ۲۹۱). گستردگُي‌ شهر استخر را مُي‌توان‌ با توجه به نقشِ‌رجب در فاصلۀ ۵/ ۱ كُيلومترُي‌ جنوب‌ شهر و نقشِ‌رستم‌ در ۵/ ۲ كُيلومترُي‌ غرب‌ آن‌، به‌روشنُي‌ درُيافت‌ (اشمُيت‌، 106؛ واندن‌برگ‌، همان‌جا). رودخانۀ فرواب‌ ُيا پرواب‌ (پُلوار كنونُي‌ ُيا سُيوند) از شمال‌ غربُي اُين‌ شهر مُي‌گذشت‌ (اصطخرُي‌، مسالك‌الممالك‌، ۱۲۱؛ ابن‌بلخُي‌، ۱۲۷).

منابع‌ کهنْ شهر استخر را به دوره‌هاُي‌ پُيشدادُي‌ و كُيانُي‌ نسبت داده‌اند. بر اُين مبنا، گُيومرث‌ شهر استخر را بنا ‌نهاد و هوشنگ‌ در استخر بر تخت‌ ‌نشست (نك‌ : طبرُي‌، ۱/ ۵۷۰؛ حمزه‌، ۲۳؛ ابن‌بلخُي‌، ۱۲۱؛ مجمل التوارُيخ، ۳۹). اشمُيت‌ با استفاده‌ از خرده‌سفالهاُي‌ منقوش‌، زمان‌ نخستُين‌ استقرار در محل‌ را به‌ هزارۀ چهارم‌ ق‌م مُي‌رساند (p. 105). همچنُين‌ وُي‌ امكان‌ وجود استقرارُي‌ را در دورۀ اُيلامُي،‌ ُيعنُي هزارۀ دوم‌ ق‌م، در اُين‌ منطقه‌ بعُيد نمُي‌داند. وجود نقش‌برجستۀ اُيلامُي‌ در زُير ُيكُي‌ از نقوش‌ برجستۀ ساسانُي‌ (نقش‌ بهرام‌ دوم‌) در مقبره‌هاُي نقش‌رستم،‌ مؤُيد اُين‌ نظر‌ است (همان‌جا؛ هرتسفلد، «کشفُيات[۲]...»، 228، «تارُيخ»، 5).

آگاهُي‌ از شهر استخر در دورۀ هخامنشُي‌ بسُيار اندك‌ است‌ و به‌ نظر مُي‌رسد كه‌ اُين‌ شهر در كنار تخت‌جمشُيد‌ شهرُي‌ معمولُي‌ بوده (اشمُيت‌، همان‌جا)، و ظاهراً پس‌ از وُيرانُي‌ تخت‌جمشُيد، جانشُين‌ آن‌ شده‌ است (هرتسفلد، همان‌جا). در روُيدادنامه‌هاُي‌ سرُيانُي‌ دربارۀ شهر استخر و نقل‌ مكان پنج خاندان‌ اُيرانُي‌ از استخر به‌ شهر كرخ‌بُيت‌سلوق‌ ُيا كركوك‌ كنونُي‌ در روزگار دارُيوش (۵۲۲-۴۸۶ق‌م‌) سخن‌ به‌ مُيان‌ آمده‌ است‌ (پُيگولوسكاُيا، ۶۱). در زمان سلوكوس ُيکم (سل‌ : ۳۱۲-۲۸۱ ق‌م‌) نُيز برخُي‌ از خاندانهاُي‌ اشراف‌ استخر را به‌ كركه‌ (بُين‌النهرُين‌ بالا) كوچ‌ دادند (بُيكرمن‌، 17). ترسُيم‌ مشخصات‌ تارُيخُي‌ شهر استخر در دورۀ سلوكُيان‌ مبتنُي‌ بر سكه‌هاُيُي‌ است‌ كه‌ ُيافت‌ شده‌اند (اشمُيت‌، 107؛ بالسر، ۸۶). بر اُين اساس، تارُيخ‌ شهر را به‌ سه دوره‌ مُي‌توان‌ تقسُيم‌ كرد. استخر، كرسُي‌ پارس‌ و شهرُي‌ كه‌ فاصلۀ چندانُي‌ با تخت‌جمشُيد نداشت‌، محل‌ ضرب‌ اُين‌ سكه‌ها بود (هرتسفلد، همان‌، 47؛ سلوود، 302, 304).

در دورۀ اشكانُي، آتش‌ مقدس‌ در آتشكدۀ آناهُيتا در استخر فروزان‌ بود و ساسان، ُيكُي‌ از روحانُيان‌ آن‌ عصر، رُياست‌ اُين‌ پرستشگاه‌ را بر عهده داشت‌ (طبرُي‌، ۲/ ۳۷؛ كرُيستن‌سن‌، ۱۰۶؛ اشمُيت‌، 105). شورشها و دگرگونُيهاُيُي‌ كه‌ در آغاز سدۀ ۳ م‌ در اُيالت‌ پارس‌ رخ داد، موجب‌ زوال‌ اشكانُيان‌ و خاندان‌ حاكم‌ در شهر استخر شد. در اُين‌ تارُيخ‌، استخر به‌دست‌ گوچُيهر بازرنگُي‌ افتاد (طبرُي‌، ۲/ ۳۸). ظاهراً پس‌ از ۲۱۲م‌ پاپك‌، پدر اردشُير، بر گوچُيهر‌ شورُيد و پس از کشتن او، امور شهر را در دست‌ گرفت‌ (همو، ۲/ ۳۷-۳۸؛ كرُيستن‌سن‌، همان‌جا). پس‌ از روُي‌ كار آمدن‌ ساسانُيان‌، هرچند اردشُير پاُيتختُي‌ جدُيد به‌ نام‌ اردشُيرخره‌ (ه‌ م‌)، نزدُيك‌ فُيروزآباد کنونُي،‌ بنا كرد و تُيسفون‌ مركز ادارُي‌ امپراتورُي‌ ساسانُيان‌ شد، استخر به‌ مثابه پاُيگاه‌ سنتُي‌ خاندان‌ ساسانُي‌ باقُي‌ ماند (اشمُيت‌، 106). جمعُيت‌ شهر ظاهراً در عهد شاپور ذوالاكتاف (۳۱۰- ۳۷۹م) کاسته شد‌، زُيرا وُي‌ ۱۲هزار تن‌ از مردم‌ استخر و دُيگر شهرها را به نصُيبُين‌ كوچاند (طبرُي‌، ۲/ ۶۰).

به‌ رواُيت‌ طبرُي‌، كتاب‌ اوستا در محلُي‌ به‌ نام‌ دژنپشت‌ در استخر باقُي‌ بود (۱/ ۵۶۱). مسعودُي‌ در ۳۰۳ ق‌، آن‌ را مركز علوم‌ و اخبار ملوك‌ وصف‌ كرده‌ است‌ ( التنبُيه‌...، ۱۰۶). افزون‌ بر آتش‌ مقدس‌، نشان‌ امپراتورُي‌ و گنجُينۀ سلطنتُي‌ نُيز احتمالاً در استخر نگهدارُي‌ مُي‌شد (اشمُيت‌، همان‌جا).

در اواخر دورۀ ساسانُي، استخر همچنان‌ جاُيگاه‌ خود را حفظ كرد، چنان‌كه‌ پس‌ از سقوط تُيسفون‌ در ۱۴ق، ُيزدگرد به‌ اُين‌ شهر درآمد. براساس‌ سكه‌هاُي‌ ُيافت‌ شده‌، به‌ نظر مُي‌رسد كه‌ او دربار دوم‌ خود را در آنجا برپا كرد (حصورُي‌، ۵۰ -۵۱؛ نُيز قس‌: واكر،1-3، لوحۀ I، شم‌ 1، «a»). ازاُين‌رو، ظاهراً مردم‌ در فارس‌ به‌ تحرُيك‌ ُيزدگرد ُيا دست‌كم‌ به‌سبب‌ حضور كوتاه‌ وُي‌ در آن‌ دُيار، بر اعراب‌ شورُيدند (نك‌ : طبرُي‌، ۴/ ۲۶۵؛ بلاذرُي‌، ۳۸۸-۳۸۹). برپاُيۀ رواُيات‌، والُي بصره، عبدالله بن کرُيز، شهر استخر را در ۲۹ق‌/ ۶۵۰م‌ به‌ همراه‌ شهر باستانُي‌ اردشُيرخره‌ به‌ تصرف‌ درآورد (همان‌جا؛ تارُيخ‌ سُيستان‌، ۷۹-۸۰؛ نُيز نک‌ : دنبالۀ مقاله).

از جمله‌ آثار به‌دست‌آمده در اُين شهر مُي‌توان به بخشُي‌ از ُيك‌ درگاه‌ سنگُي،‌ كه‌ درگاه‌ اصلُي‌ شهر بوده‌ است‌، نُيز ُيك‌ ستون‌ با سرستونهاُيُي‌ از سر دو گاو و شمارُي‌ ستونهاُي‌ شُياردار اشاره كرد كه‌ سبك‌ معمارُي‌ آنها مربوط به‌ عصر هخامنشُي‌ است‌. در وُيرانه‌هاُي‌ استخر ستونهاُي‌ بُي‌شُيار‌ نُيز به‌ چشم‌ مُي‌خورد كه‌ احتمالاً متعلق‌ به‌ دورۀ سلوكُيهاست‌ (هرتسفلد، «اُيران‌[۳]...»، 276, 278 ؛ اشمُيت‌، 106). سرستونهاُي‌ سبك‌ كُرنتُي [۴]با حلزونُيها (پُيچكها)ُي‌ جانبُي‌ حاكُي‌ از تأثُير هنر ُيونانُي‌ است‌، جز آنكه‌ اُين‌ حلزونُيها در مقاُيسه با آثار ُيونانُي از ظرافت‌ چندانُي‌ برخوردار نُيستند. تارُيخ‌ ساخت‌ اُين‌ ستونها احتمالاً اواُيل‌ سدۀ ۳ق‌م‌ است‌ (هرتسفلد، همان‌جا). همچنُين‌ ستون، ته‌ستون‌ و تخته‌سنگهاُيُي‌ از دورۀ هخامنشُي،‌ از بقاُياُي‌ بناهاُي‌ استخر وجود دارد كه‌ در دورۀ اسلامُي، از آنها‌ براُي‌ ساختمان‌ ُيك‌ مسجد استفاده‌ شده‌ است‌ (همان‌جا؛ نُيز اشمُيت‌، همان‌جا؛ بُير، 307). طُي‌ اُين‌ كاوشها، همچنُين‌ قطعه‌سنگ‌ حجارُي‌ شده‌اُي‌ مربوط به‌ دورۀ

ساسانُيان‌ به‌ دست‌ آمد (همو، 307, 309).

در دورۀ ساسانُي، شهر را حصارُي‌ محكم‌ با برجهاُيُي‌ در اطراف‌ محافظت مُي‌کرد‌، و دور تا دور حصار را نُيز خندقُي‌ در بر مُي‌گرفت‌. در جنوب‌ شرقُي شهر، بقاُياُي‌ اُين‌ خندق‌ به‌ چشم‌ مُي‌خورد (اشمُيت‌، 107). براُي‌ ساختن‌ استحكامات شهر خشت‌ خام‌ به‌کار‌ برده‌اند؛ البته به‌ نظر مُي‌رسد‌ حصارهاُي‌ ُياد شده پُيش‌ از ساسانُيان‌ ساخته‌ شده‌ باشد (همو، 121 ؛ گُيرشمن‌، ۳۸۹).

 

مآخذ

در پاُيان مقاله. جواد نُيستانُي (دبا)

 

استخر در دورۀ اسلامُي‌

جغرافُي‌نگاران‌ مسلمان‌ استخر را مركز «كوره‌»اُي‌ به‌ همُين‌ نام‌ در فارس‌ شمرده‌اند (ابن‌ رسته‌، ۹۷). برخُي،‌ مكانُي‌ را كه‌ بعدها جلگۀ مرودشت‌ ــ از قرُيۀ جلوگُير تا جلودر ــ نام‌ گرفته‌ است، تمام‌ ُيا بخشُي‌ از شهر استخر دانسته‌اند (حمدالله‌، ۱۲۱؛ فرصت‌، ۱۳۲؛ سامُي‌، ۲). به‌ نوشتۀ محمد مقدسُي، استخر موقعُيت‌ راهبردُي‌ وُيژه‌اُي‌ داشت و در مُيانۀ دره‌ بنا شده‌ بود‌ (ص‌ ۷۱). شهر در هر دو كرانۀ رود پرواب‌ امتداد داشته،‌ كه‌ قسمت‌ عمدۀ آن‌ در سمت‌ غربُي‌ بوده‌ است‌ (بارتولد، ۱۷۳). اشمُيت‌ گزارشُي‌ از وضع‌ بناُي‌ اُين‌ خانه‌ها در دورۀ اسلامُي‌ داده‌ است‌. به‌ گفتۀ وُي‌ احتمالاً بخشُي‌ از شهر استخر بر ُيك‌ بنُياد پُيش از‌ تارُيخُي‌، و دُيگر بخشها بر شالودۀ ُيكُي‌ از دوره‌هاُي‌ پُيشُين‌ برپا شده‌ است‌ (p. 111 ؛ نُيز نك‌ : دُياكونف‌، ۹۶). راههاُيُي استخر را به‌ دُيگر شهرها پُيوند مُي‌داد (ابن‌خردادبه‌، ۵۰-۵۲، ۵۳؛ اصطخرُي‌، مسالك‌ و ممالك‌، ۱۱۴- ۱۱۵؛ ابن‌حوقل‌، ۲۶۳، ۲۸۳، ۲۸۴).

رواُيات دربارۀ فتح استخر بسُيار آشفته و متفاوت است. طبق‌ برخُي‌ از آنها، نخستُين‌ پُيشروُيها در فارس‌ به‌ سوُي‌ استخر، در خلافت عمر، از طرُيق ‌ولاُيت‌ بحرُين‌ ‌صورت‌گرفته‌ است‌. در ۱۷ق‌ علاء ابن‌ حضرمُي،‌ والُي‌ بحرُين‌، سپاهُيان‌ مسلمان‌ را از درُيا گذراند و به‌ سوُي‌ فارس راند. چون‌ به‌ سوُي‌ استخر پُيش‌ رفتند، مردمان‌ فارس‌ در برابر آنان‌ اُيستادند و مُيان‌ مسلمانان‌ و كشتُيهاُيشان‌ حاُيل‌ شدند. در محلُي به نام طاووس، جنگُي سخت درگرفت و بسُيارُي از اُيرانُيان کشته شدند. مسلمانان آهنگ بازگشت به بصره کردند، اما کشتُيهاُيشان غرق شد. از سوُي‌ دُيگر، مردم‌ استخر به‌ سركردگُي‌ شهرُيگِ فارس،‌ راه‌ را بر آنان‌ بستند. از اُين‌رو، عمر بر علاء خشم ‌گرفت‌ و او را عزل، و عتبة ابن غزوان‌ را از بصره‌ مأمور بسُيج‌ نُيرو براُي‌ كمك‌ به‌ مسلمانان‌ كرد (نك‌ : طبرُي‌، ۴/ ۷۹-۸۲؛ ابن‌اثُير، ۲/ ۵۳۸-۵۳۹).

به‌ گفتۀ ابن‌اسحاق‌ (نك‌ : خلُيفه‌، ۱۵۱)، ابومعشر و واقدُي‌ (نك‌ ‌: طبرُي‌، ۴/ ۱۷۴)، نخستُين‌ فتح‌ شهر استخر در ۲۳ق‌ صورت‌ گرفت‌. در اُين‌ سال،‌ عثمان بن‌ ابُي‌ العاص، كه‌ ظاهراً تحت‌ امر ابوموسى‌ عمل‌ مُي‌كرد‌ (نك‌ : قدامه‌، ۳۸۹)، در فارس‌ پُيشروُي‌ كرد و از جمله‌ بر استخر دست‌ ُيافت (دُينورُي‌، ۱۳۳؛ نُيز نك‌ : ُيعقوبُي‌، ۱۵۷). گوُيند او در «گور» با مردم‌ استخر نبردُي‌ سخت‌ كرد. گور گشوده‌ شد، مسلمانان‌ استخر را فتح‌ كردند و پس‌ از رفت‌ و آمدهاُيُي‌، سرانجام‌ مردم‌ آنجا تن‌ به‌ جزُيه‌ دادند (طبرُي‌، ۴/ ۱۷۵؛ ابن‌اثُير، ۳/ ۴۰). اما‌ در اواخر خلافت‌ عمر و آغاز خلافت‌ عثمان‌ (۲۳ق‌) شهرُيگ‌ فارس‌، از شاهزادگان‌، به‌ مخالفت‌ برخاست‌ و جمع‌ بسُيارُي‌ از مردم‌ فارس‌ را گرد خود فراهم‌ آورد. ابوموسى‌ اشعرُي‌ كه‌ از فتح‌ اصفهان‌ آسوده‌ بود، مسلمانان‌ را بسُيج‌ كرد و راهُي‌ استخر شد. از بصره‌ نُيز کمک رسُيد و بار دُيگر عثمان‌ بن‌ ابُي‌ العاص‌ به‌ همراه‌ نُيروهاُي‌ كمكُي‌ با فارسُيان‌ جنگُيد. سپاه‌ شهرُيگ‌ شكسته‌ شد و او و پسرش‌، در نبردُي‌ سخت‌، كشته‌ شدند (طبرُي‌، ۴/ ۱۷۶؛ ابن‌اثُير، ۳/ ۴۰؛ نُيز نك‌ : ابن‌اعثم‌، ۲/ ۳۱۵-۳۱۷؛ قس‌: خلُيفه‌، ۱۳۵، كه‌ قتل‌ شهرُيگ‌ را ضمن‌ حوادث‌ ۱۹ق‌ ُياد کرده‌ است‌). در پُي‌ آن‌، ابوموسى‌ ُيك‌ ماه‌ استخر را در حصار گرفت‌ و آن‌ را در قبال‌ گرفتن‌ ۲۰۰ هزار درهم‌ نقد، به‌ صلح‌ گشود و بر آنان‌ جزُيه‌ بست‌ (ابن‌اعثم‌، ۲/ ۳۱۹؛ قس‌: طبرُي‌، ۴/ ۱۷۷؛ ابن‌اثُير، ۳/ ۴۱).

به‌ نظر مُي‌رسد آنچه‌ توجه مسلمانان‌ را به‌ فتح‌ استخر برانگُيخته‌ بود، حضور ُيزدگرد، آخرُين‌ پادشاه‌ ساسانُي، در اُين‌ شهر بوده‌ است‌. رواُيتها‌ حكاُيت‌ از اُين دارد كه‌ او در گُيرودار فتح‌ نخستُينِ‌ استخر، مُيان‌ شهرهاُي‌ فارس،‌ چون‌ گور و استخر، در گرُيز بوده‌ است‌ (نك‌ : طبرُي‌، ۴/ ۱۷۶؛ ابن‌اعثم‌، ۲/ ۳۱۵). وُي پس‌ از پُيروزُي‌ مسلمانان‌ در نهاوند (۲۱ ُيا ۲۲ق‌)، به‌ استخر گرُيخت، كه‌ جاُيگاه‌ خاندان پادشاهُي‌ بود، تا سپاهُيانُي‌ در آنجا فراهم‌ آورد (بلاذرُي‌، ۳۱۵؛ طبرُي‌، ۴/ ۸۹-۹۰). هنگامُي‌ كه‌ ُيزدگرد در اصفهان‌ بود، «سُياه‌» را به استخر فرستاد و بدو فرمان‌ داد نُيروهاُي‌ رزمُي‌ را از شهرها بسُيج‌ كند. خود نُيز مردُي‌ از مرزبانان‌ را، كه‌ عنوان پاذگوسپان‌ (پادكوست‌پان‌) داشت‌، بر اصفهان‌ گمارد و در پُي سُياه‌ به‌ استخر درآمد (بلاذرُي‌، ۳۷۴؛ ابن‌اعثم‌، ۲/ ۳۱۳).

رواُيتهاُيُي‌ در دست‌ است‌ مبنُي‌ بر اُينكه‌ استخر در روزگار خلافت‌ عثمان‌ به‌طور‌ كامل‌ فتح‌ شده‌ است‌. به‌ گفتۀ بلاذرُي،‌ كوشش‌ ابوموسى‌ و عثمان بن‌ ابُي‌ العاص‌ در فتح‌ استخر نافرجام‌ ماند (ص ۳۱۵)، چه،‌ در زمان‌ عثمان‌، باز ُيزدگرد و گروهُي‌ از پارسُيان‌ در استخر گرد آمدند و شهر سر از طاعت‌ پُيچُيد. در پُي‌ آن،‌ اسپهبد ماهك بن‌ شاهك‌ كه‌ ُيزدگرد او را به‌ جاُي‌ خود گماشته‌ بود (نك‌ : مقدسُي‌، مطهر، ۱۹۴- ۱۹۵)، با گروهُي‌ بسُيار شورش كرد و منطقه‌ را از دست‌ مسلمانان‌ بازپس‌ گرفت‌ (ابن‌اعثم، ۲/ ۳۳۶؛ نُيز نك‌ : دُينورُي‌،۱۳۹). از اُين‌ رو، چون‌ عبدالله بن‌ عامر بن‌ كرُيز پس‌ از ابوموسى‌ اشعرُي‌ از جانب‌ عثمان‌ ولاُيت‌ بصره‌ ُيافت‌، در ۲۸ق‌ به‌ سوُي‌ استخر روان‌ شد. ماهك‌ از جانب اهل‌ شهر با او پُيمان‌ صلح‌ بست؛ اما چون‌ عبدالله بن‌ عامر از استخر روانۀ شهر گور شد، مردم‌ باز شورُيدند (۲۹ق‌) و عامل‌ وُي‌، عبُيدالله بن‌ معمر تُيمُي، را به‌ قتل‌ رساندند. عبدالله‌ پس‌ از فراغت‌ از فتح‌ گور، استخر را گشود (بلاذرُي‌، ۳۸۹؛ قدامه‌، همان‌جا). مطابق‌ رواُيت‌ ابومعشر (نك‌ : طبرُي‌، ۴/ ۱۷۶؛ نُيز ابن‌اثُير، همان‌جا) و واقدُي‌ (نك‌ ‌: طبرُي‌، ۴/ ۲۶۳)، آخرُين‌ نبرد استخر در ۲۸ق‌ بوده‌ است‌ (اما واقدُي‌ فرمانده‌ اُين‌ جنگ‌ را هشام‌ بن‌ عامر خوانده‌ است‌) كه‌ ظاهراً به‌ نخستُين روُياروُيُي‌ ابن‌عامر با اهل‌ استخر و صلح‌ با ماهك‌ اشاره‌ دارد.

به‌ رواُيت‌ دُيگر، عبدالله بن‌ عامر در ۲۹ق‌ به‌ ولاُيت‌ بصره‌ رسُيد (طبرُي‌، ۴/ ۲۶۴؛ بلاذرُي‌، ۳۱۵). او عبُيدالله بن‌ معمر را براُي‌ سركوب‌ شورش‌ استخر بدانجا فرستاد، اما وُي‌ در اُين‌ نبرد جان‌ باخت‌. از اُين‌ رو، ابن‌عامر با سپاهُيان‌ خود حركت‌ كرد و در همان‌ سال،‌ استخر را گشود (نك‌ ‌: همو، ۳۹۰؛ خلُيفه‌، ۱۶۸؛ ُيعقوبُي‌، ۱۶۶؛ قس‌: طبرُي‌، ۴/ ۲۶۵)، اما هنگامُي‌ كه‌ به‌ سوُي‌ شهر گور حركت‌ كرد، استخر باز شورُيد. ابن‌عامر پس‌ از فتح‌ گور، دوباره‌ (۲۹ق‌) متوجه‌ استخر شد و پس‌ از جنگُي‌ سخت و كشتارُي‌ بسُيار، شهر را فتح‌ كرد (نك‌ : ابن‌اثُير، ۳/ ۱۰۱). ماهك‌ نُيز پُيكُي‌ فرستاد و امان‌ خواست‌ و عبدالله بن‌ عامر به‌ شرط اقامت‌ در استخر و پرداخت‌ جزُيه‌، به او امان‌ داد (ابن‌اعثم‌، ۲/ ۳۳۶-۳۳۷؛ طبرُي‌، ۴/ ۲۶۵، قس‌: ۴/ ۲۵۷، که‌ در رواُيتُي‌ از واقدُي،‌ دومُين‌ فتح استخر به‌دست‌ عثمان بن‌ ابُي‌العاص‌ در ۲۷ق‌ گزارش‌ شده‌ است‌؛ نُيز نك‌ ‌: ابن‌اثُير، ۳/ ۹۴).

در زمان‌ فتح‌ استخر، شهرهاُيُي‌ چون‌ بُيضا (اصطخرُي‌، مسالك‌ و ممالك‌، ۱۱۲؛ ُياقوت‌، ۷۹۱) و شُيراز (اصطخرُي‌، همان‌، ۱۱۱؛ ابن‌حوقل‌، ۲۷۹) لشكرگاه‌ مسلمانان‌ بود.

در پُي‌ استقرار اسلام‌ در اُيران،‌ به‌تدرُيج‌ مردمان‌ برخُي‌ ولاُيات‌ و شهرها، از جمله‌ استخر (۳۹ق‌)، سر به‌ شورش‌ برداشتند (طبرُي‌، ۵/ ۱۳۷- ۱۳۸؛ نُيز نك‌ : بلاذرُي‌، همان‌جا؛ قدامه، ۳۸۹-۳۹۰؛ ابن‌حوقل‌، ۲۷۲-۲۷۳). در زمان‌ اموُيان‌ نُيز شهرهاُي اُيران‌ خاستگاه‌ قُيامهاُي‌ ضد اموُي‌ بود و ازارقه، از فرقه‌هاُي‌ خوارج‌، بارها در استان‌ فارس‌، از جمله‌ در سالهاُي‌ ۶۸ و ۷۷ق، با سپاهُيان‌ اموُي‌ درگُير شدند (نك‌ : طبرُي‌، ۶/ ۱۱۹-۱۲۰، ۳۰۱؛ دُينورُي‌، ۲۷۶؛ ابن‌اعثم، ۷/ ۲۶-۲۷، ۳۱؛ مسعودُي‌، مروج‌...، ۱۰۱، ۱۹۳؛ ابن‌اثُير، ۴/ ۲۸۲؛ ابن‌ابُي‌الحدُيد، ۱۶۷ بب‌ ، نُيز ۲۰۱). استخر در كشاكش‌ اُين‌ نبردها آسُيب‌ بسُيار دُيد و رو به‌ خرابُي‌ نهاد. از جمله‌ اُينكه قَطَرُيّ بن‌ فجاءه‌ (۷۸ق‌)، از سران‌ و دلاوران‌ ازارقه‌، كه‌ بارها سپاهُيان‌ حجاج را شکسته بود، شهر استخر را وُيران کرد، بدان‌ سبب‌ كه‌ مردمانش‌ اخبار و اطلاعات او را به‌ مهلب‌ گزارش‌ مُي‌كردند (مبرد، ۱۳۳۱؛ ابن‌ابُي‌الحدُيد، ۲۰۱). افزون‌ بر اُين‌، در پُي‌ بازسازُي‌ شُيراز در ۷۴ق‌، استخر رونق دُيرُين‌ خود را از دست‌ داد (نك‌ : فساُيُي‌، ۲/ ۹۰۱؛ نُيز نك‌ : حمدالله‌، ۱۱۴).

بااُين‌حال‌، استخر چه‌ در زمان‌ اموُيان‌ و چه‌ به‌ دوران‌ عباسُيان،‌ هنوز مركز مقاومتها و جنبشهاُي‌ سران‌ مخالفان‌ بود. حتى‌ دشمنان قدرت مرکزُي گاه‌ سكه‌هاُيُي‌ در استخر ضرب‌ مُي‌کردند (نك‌ : اشپولر، ۱/ ۳۲، ۲/ ۲۴۱، ۲۴۲). به‌علاوه‌، هنگامُي كه‌ در نُيمۀ نخست سدۀ ۴ق‌، آل‌ بوُيه‌ قدرت‌ خود را در فارس‌ گسترش دادند (۳۲۱ق‌ بب‌ )، استخر پاُيگاه علُي‌ عمادالدوله‌ بود (ابن‌اثُير، ۸/ ۳۲۶).

با اُين همه‌، استخر نتوانست جاُيگاه‌ پُيشُين‌ را باز ُيابد. به‌ گفتۀ اصطخرُي‌ (نك‌ ‌: مسالك الممالك‌، ۱۲۳، نُيز مسالك‌ و ممالك‌، ۱۱۰) و ابن‌حوقل‌ (ص ۲۷۷- ۲۷۸) كه‌ در اُين‌ دوره‌ مُي‌زُيسته‌اند، استخر در حدود نُيمۀ سدۀ ۴ق‌ شهر متوسطُي‌ بود‌، و ُيك‌ مُيل مساحت‌ داشت‌ و در آن‌ روزگار، باروهاُي‌ شهر خراب‌ شده بود‌. محمد مقدسُي‌ پس‌ از وصف‌ اُين‌ شهر گوُيد: امروزه‌ گمنام‌ و بركنار است‌ و مردمانش‌ كاهش‌ ُيافته‌اند (ص‌ ۴۳۶). چندُي‌ بعد، استخر در جنگُي‌ كه‌ در اواخر عهد ابوكالُيجار صمصام‌الدولۀ دُيلمُي‌ (حك‌ : ۳۸۰- ۳۸۸ق‌) روُي‌ داد،‌ وُيران شد (ابن‌ بلخُي‌، ۱۲۷؛ مجمل التوارُيخ‌، ۳۹؛ حمدالله‌، ۱۲۱؛ احمد زركوب‌، ۲۵؛ قس‌: زُين‌العابدُين‌، بستان‌...، ۹۴؛ EI 2، ذُيل «استخر[۵]»)، تا بدانجا كه‌ در آغاز سدۀ ۶ ق‌ دُيهكُي‌ بوده‌ است‌ (ابن‌بلخُي‌، ۱۲۷- ۱۲۸). چندُي‌ بعد در محل‌ استخر روستاهاُيُي‌ بنُياد گرفت‌ و آن‌ منطقه «بلوك‌ مرودشت‌» نامُيده‌ شد (زُين‌العابدُين‌، حدائق‌...، ۵۹).

بدُين‌گونه‌، استخر كه‌ زمانُي مركز بزرگ‌ترُين‌، آبادترُين‌ و توانگرترُين كورۀ فارس بود (ابن‌حوقل، ۲۶۴، ۲۷۸) و به‌ دوران‌ پُيشُين‌، جاُيگاه‌ ادارُي‌ والاُيُي داشت‌ (مقدسُي، محمد، همان‌جا؛ ادرُيسُي‌، ۴۰۶)، رو به‌ نابودُي‌ گذارد. ظاهراً برخُي خاندانهاُي‌ سرشناس‌ و مهم‌ اُيرانُي‌ تا سدۀ ۴ق‌ هنوز در استخر نامور بوده، و توانسته‌اند پاره‌اُي‌ از مُيراث‌ فرهنگُي‌ دورۀ ساسانُي‌ را محفوظ نگاه‌ دارند (نك‌ : مسعودُي‌، التنبُيه‌، ۱۰۶). بُيشتر‌ مردم‌ استخر و دُيگر مناطق‌ سردسُير (صرود) فارس‌، چونان‌ مردم‌ بغداد، بر مذهب‌ اهل‌ سنت‌، و در فتوا تابع‌ مذهب‌ اهل‌ حدُيث‌ بوده‌اند (اصطخرُي‌، همان‌، ۱۲۱؛ ابن‌حوقل‌، همان‌جا). از استخر بزرگان‌ و دانشمندان‌ بسُيارُي برخاسته‌اند. از مشاهُير آنان‌ مُي‌توان‌ از جغرافُي‌نگار نامدار، ابراهُيم بن‌ محمد اصطخرُي، ُياد كرد.

از نهر پرواب‌ جوُيهاُيُي‌ در شهر جرُيان‌ داشته‌ است‌. وضع‌ كشاورزُي‌ آن‌ ظاهراً خوب‌ بوده‌، چه‌، غله، حبوبات‌ و برخُي‌ مُيوه‌ها در آنجا به‌ فراوانُي به‌دست‌ مُي‌آمده‌ است‌ (مقدسُي‌، محمد، همان‌جا؛ حمدالله‌، ۷۴، ۱۲۱؛ قس: ابن‌حوقل‌، ۲۷۸، ۲۸۸). گفته‌ شده،‌ كه‌ در كوههاُي‌ استخر معدن‌ آهن‌ وجود داشته‌ است‌ (حدود العالم‌، ۴۰۳؛ ابن‌حوقل‌، ۳۰۰).

 

در نُيمۀ سدۀ ۴ق‌ خراج‌ استخر با خراج‌ شهرهاُي‌ پررونقُي‌ چون‌ شُيراز قابل‌ قُياس‌ بوده‌ است‌ (اصطخرُي‌، همان‌، ۱۳۷؛ ابن‌حوقل‌، ۳۰۲) و مالُياتهاُي‌ سنگُينُي‌ كه‌ برخُي‌ خاندانهاُي‌ ثروتمند‌ اُين‌ شهر مُي‌پرداختند، حكاُيت‌ از وضع‌ اقتصادُي نسبتاً خوب‌ آنجا داشته‌ است‌ (نك‌ : اصطخرُي‌، همان‌، ۱۲۳-۱۲۴). در استخركرباسها و جامه‌هاُي نُيكو به‌دست مُي‌آمده، و به‌ دُيگر شهرها صادر مُي‌شده‌ است‌ (ابن‌عبدربه‌، ۲۵۳؛ اصطخرُي‌، همان‌، ۱۳۵).

در دورۀ اسلامُي‌ تا چندُي‌ سكه‌هاُيُي به خط پهلوُي‌ با حروف‌ مخفف‌ «س‌ ت‌» (استخر) راُيج بوده‌ است. همچنُين‌ بعدها سكه‌هاُيُي‌ مشابه‌، به‌ نام‌ خلُيفه‌ ُيا والُيان،‌ ضرب‌ شد كه‌ تارُيخ‌ آنها به‌ ۷۸ق‌ باز مُي‌گردد ( EI 2، همان‌جا؛ نُيز نك‌ : ماُيلز، 366). پس‌ از ۷۷ق‌ كه‌ ضرب‌ نوع‌ جدُيدُي‌ از سكه‌ با نوشته‌هاُي‌ عربُي‌ در قلمرو اسلامُي‌ آغاز شد، مسكوكات‌ نقره‌اُي‌ در شهرهاُي‌ مختلف‌ اُيران‌ ضرب‌ شد. نمونه‌هاُيُي‌ از اُين‌ دست‌ كه‌ در استخر ضرب شده است‌، تارُيخ‌ ۸۸ - ۱۲۹ق‌ را دارد (اشپولر، ۲/ ۲۴۴- ۲۴۵). ظاهراً در سالهاُي‌ ۱۲۷-۱۳۲ق‌ نُيز در شهرهاُي‌ اُيران،‌ از جمله‌ استخر، شمارُي‌ درهم‌ و اندكُي‌ سكه‌هاُي‌ مسُين‌ زده‌ بودند كه‌ شعار عباسُي‌ «قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَُيْهِ اَجْراً اِلّا الْمَوَدَّةَ فُي‌ الْقُرْبى‌» (شورى‌/ ۴۲/ ۲۳) بر آن‌ نقش‌ شده‌ بود‌ (ماُيلز، 368). همچنُين‌ در عصر عباسُيان‌، استخر از اماكن‌ مشهور ضرب‌ مسکوکات نقره‌ در اُيران‌ بوده‌ است. سكه‌هاُيُي‌ از اُين‌ دوره‌ وجود دارد كه‌ تارُيخ‌ ضرب‌ آنها ۱۳۸ تا ۱۶۷ق‌ است‌ (اشپولر، ۲/ ۲۵۰).

طُي كاوشهاُيُي كه اشمُيت‌ در خرابه‌هاُي‌ استخر انجام‌ داد، نمونه‌هاُيُي‌ از سفال دورۀ ‌اولُيۀ اسلام‌، شامل‌ ظروف‌ بدون‌ لعاب‌ و كوزه‌هاُي لعاب‌دار و نقاشُي‌شده به‌دست‌ آمد (pp. 112, 113, 115). در مُيان‌ وُيرانه‌هاُي‌ استخر، چند ستون‌ شُياردار بدون‌ پاُيه‌ و چند نُيم‌ ستون‌ كه‌آثار نخستُين‌ مسجدشهر بوده است‌، هنوز پا بر جاست‌. گفته‌اند كه‌ اُين‌ مسجد در محل‌ ُيك‌ آتشكدۀ کهن‌ برپا شده‌ بود. بر ُيكُي‌ از اُين ستونها بخشُي از سرستونُي‌ به‌ شكل‌ سر دو گاو دُيده‌ مُي‌شود. سنگهاُي‌ بزرگ‌ اُين‌ ستونها ظاهراً از بقاُياُي‌ بناهاُي‌ هخامنشُي‌ در استخر بوده‌ است‌ (هرتسفلد، «اُيران»، 276، «تارُيخ‌»، 48؛ اشمُيت‌، 106؛ مثسن‌، 221-222 ؛ واندن‌برگ‌، 23). به‌ رواُيت‌ طبرُي‌ (۴/ ۳۰۱) اُين مسجد را شرُيك بن اعور حارثُي،‌ عامل‌ عبدالله‌ بن عامر در استخر، در ۳۱ق‌ بنُيان‌ گذارد.

همچنُين‌ در آثار جغرافُي‌نوُيسان‌ مسلمان‌ از قلعۀ بزرگ‌ استخر، ساختۀ دورۀ ساسانُيان‌ (واندن‌برگ‌، ۲۷- ۲۸)، سخن‌ رفته‌ است‌ (نك‌ : ابن‌حوقل‌، ۲۷۲). اُين‌ قلعۀ سخت‌ مستحكم‌ و كهن‌، موسوم‌ به‌ استخرُيار (نك‌ : ابن‌بلخُي‌، ۱۵۶، ۱۵۹)، ُيك‌ فرسنگ‌ وسعت‌ داشته‌، آب‌ انبارها در آن‌ بوده،‌ و در دورۀ اسلامُي‌ امُيرُي‌ بر آن‌ حكم‌ مُي‌رانده‌ است‌ (مقدسُي‌، محمد، ۴۴۶-۴۴۷). اُين‌ قلعه‌ در شمال‌ باخترُي‌ استخر بود (لسترُينج‌، ۲۹۷) و همراه‌ قلعه‌هاُي‌ پُيرامون‌ آن،‌ «شكسته‌» و «شكنوان‌» (اشكنوان‌)، در قدُيم‌ سه‌گنبدان‌ نام‌ داشتند. در زمان‌ ابن‌بلخُي شكسته‌ و شكنوان‌ وُيران‌ بوده‌اند (ص‌ ۱۲۶، ۱۵۶؛ قس‌: وصاف‌، ۱۵۴). مُيان‌ دره‌اُي كه‌ در استخرُيار بوده‌، آب‌ باران‌ جمع‌ مُي‌شده‌، و از سوُي‌ دُيگر به‌ صحرا جرُيان مُي‌ُيافته‌ است‌. گوُيند عضدالدولۀ دُيلمُي‌ در آن‌ سوُي‌، بندُي‌ بست‌ و آبگُيرُي‌ بزرگ‌ با ساروج‌ و سنگ‌ و گچ‌ برآورد و در مُيانۀ آن‌، ستونهاُيُي‌ تعبُيه، و آنجا را مسقف‌ کرد و بر بالاُي‌ آن‌، كوشكُي‌ عظُيم‌ برآورد‌ (حمدالله‌، ۱۲۰، ۱۳۲؛ احمد زركوب‌، ۲۳، ۵۰-۵۱). اُين‌ قلعه‌ مدتها برپا بود، تا اُينكه‌ اتابك‌ جلال‌الدُين‌ چاولُي‌، حاكم‌ فارس‌، آن‌ را به‌ همراه‌ دُيگر قلعه‌هاُي‌ فارس‌، وُيران‌ كرد (همو، ۲۳). با اُين‌ حال‌،گفتنُي‌ است‌ كه‌ در جنگ‌ و گرُيزهاُيُي‌ كه‌ در ادوار مختلف‌ مُيان‌ جناحهاُي‌ رقُيب‌ و دشمن‌ صورت‌ مُي‌گرفته‌، اُين‌ قلعه‌ به‌عنوان‌ پناهگاهُي‌ مستحكم‌ و گاه‌ زندانُي استوار، دست‌ به‌ دست‌ مُي‌گشته‌ است‌ (نك‌ : وصاف‌، همان‌جا؛ احمد زركوب‌، ۸۸؛ فصُيح خوافُي، ۲۷۹؛ مُيرخواند، ۶۱۶؛ روملو، ۲۶۷، ۶۱۹؛ افوشته‌اُي‌، ۳۶۰-۳۶۱؛ اسكندربُيك‌، ۲۲-۲۳، جم‌ ؛ فساُيُي‌، ۱/ ۲۶۴، ۴۳۳- ۴۳۵، جم‌ ). دِلاواله‌ در ۱۶۲۱م‌ (كرزن‌، ۲/ ۱۶۵، ۱۶۷)، و دو سده‌ پس‌ از او، زُين‌العابدُين شُيروانُي‌ (حدائق‌، ۵۹) از آن‌ دُيدن‌ كرده‌، و آنجا را مخروبه‌ ُيافته‌اند. سامُي‌ وصفُي‌ از وُيرانه‌هاُي‌ اُين‌ قلعه‌ و آبگُيرهاُي‌ درون‌ آن‌ به‌ دست داده‌ است‌ (نك‌ : ص‌ ۱۱-۱۲).

 

مآخذ

ابن‌ ابُي‌ الحدُيد، عبدالحمُيد، شرح‌ نهج‌البلاغة، به‌كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهُيم‌، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/ ۱۹۵۹م‌، ج ۴؛ ابن‌اثُير، الكامل‌؛ ابن‌اعثم‌ كوفُي‌، احمد، الفتوح‌، به‌كوشش‌ علُي‌ شُيرُي‌، بُيروت‌، ۱۴۱۱ق‌/ ۱۹۹۱م، ج ۲؛ ابن‌بلخُي‌، فارس‌نامه؛ ابن‌حوقل‌، محمد، صورة الارض‌، به‌كوشش‌ ُيوهانس هندرُيک كرامرس‌، لُيدن‌، ۱۹۳۸-۱۹۳۹م، ج ۲‌؛ ابن‌خردادبه‌، عبُيدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌كوشش‌ دخوُيه‌، لُيدن‌، ۱۸۸۹م؛ ابن‌رسته‌، احمد، الاعلاق‌ النفُيسة، به‌كوشش‌ دخوُيه‌، لُيدن‌، ۱۸۹۱م‌؛ ابن‌عبدربه‌، احمد، العقد الفرُيد، به‌كوشش‌ احمد امُين‌ و دُيگران‌، بُيروت‌، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م، ج ۶؛ احمد زرکوب، شُيرازنامه، به‌کوشش اسماعُيل واعظ جوادُي، تهران، ۱۳۵۰ش؛ ادرُيسُي‌، محمد بن محمد، نزهة المشتاق فُي افتراق الآفاق، به‌کوشش انرُيکو چرولُي و دُيگران، ناپل/ رم، ۱۹۷۰م، ج ۱؛ اسكندربُيك‌ منشُي‌، عالم‌آراُي‌ عباسُي‌؛ اشپولر، برتولد، تارُيخ‌ اُيران‌ در قرون‌ نخستُين‌ اسلامُي‌، ترجمۀ جواد فلاطورُي‌، تهران‌، ۱۳۶۴ش، ج۱؛ همو، همان، ترجمۀ مرُيم‌ مُيراحمدُي‌، تهران‌، ۱۳۶۹ش، ج۲؛ اصطخرُي‌، ابراهُيم بن محمد، مسالك‌ الممالك‌، به‌كوشش‌ دخوُيه‌، لُيدن‌، ۱۹۲۷م‌؛ همو، مسالك‌ و ممالك‌، ترجمۀ کهن فارسُي‌، به‌كوشش‌ اُيرج‌ افشار، تهران‌، ۱۳۴۷ش‌؛ افوشته‌اُي‌، محمود بن هداُيت‌الله، نقاوة الآثار، به‌كوشش‌ احسان‌ اشراقُي‌، تهران‌، ۱۳۵۰ش‌؛ بارتولد، و. و.، جغرافُياُي‌ تارُيخُي‌ اُيران‌، ترجمۀ حمزۀ سردادور، تهران‌، ۱۳۵۸ش‌؛ بلاذرُي‌، احمد بن ُيحُيى، فتوح‌ البلدان‌، به‌كوشش‌ دخوُيه‌، لُيدن‌، ۱۸۶۵م‌؛ پُيگولوسكاُيا، نُينا وُيکتورونا، شهرهاُي‌ اُيران‌ در روزگار پارتُيان‌ و ساسانُيان‌، ترجمۀ عناُيت‌الله‌ رضا، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌؛ تارُيخ‌ سُيستان؛ حدود العالم‌، به‌كوشش‌ مُينورسكُي‌، كابل‌، ۱۳۴۲ش‌؛ حصورُي‌، علُي‌، آخرُين‌ شاه‌، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌؛ حمدالله‌ مستوفُي‌، نزهة القلوب؛ حمزۀ اصفهانُي‌، تارُيخ‌ سنُي‌ ملوك‌الارض‌ و الانبُياء، مطبعۀ کاوُيانُي، برلُين‌، ۱۳۴۰ق‌؛ خلُيفة بن‌ خُياط، تارُيخ خلُيفة بن خُياط، به‌كوشش‌ سهُيل‌ زكار، دمشق‌، ۱۳۸۷- ۱۳۸۸ق‌/ ۱۹۶۷- ۱۹۶۸م، ج ۱؛ دُياكونف‌، اُيگور مُيخاُيُيلووُيچ، تارُيخ‌ ماد، ترجمۀ كرُيم‌ كشاورز، تهران‌، ۱۳۵۷ش‌؛ دُينورُي‌، احمد بن داوود، الاخبار الطوال‌، به‌كوشش‌ عبدالمنعم‌ عامر، قاهره‌، ۱۹۶۰م‌؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التوارُيخ‌، به‌كوشش‌ عبدالحسُين‌ نـواُيـُي‌، تهـران‌، ۱۳۴۹ش‌؛ زُين‌العابدُين شُيروانـُي، بستـان السُيـاحة، کتـابخانۀ سنـاُيُي، تهران، ۱۳۱۵ق؛ همو، حـدائق السُياحة، تهران، ۱۳۴۸ش؛ سامُي‌، علُي‌، «وُيرانه‌هاُي‌ شهر باستانُي‌ استخر»، هنر و مردم‌، ۱۳۵۴ش‌، س‌ ۱۴، شم‌ ۱۵۸؛ طبرُي‌، تارُيخ‌؛ فرصت‌ شُيرازُي‌، محمدنصُير، آثار عجم‌، بمبئُي‌، ۱۳۱۴ق‌؛ فرهنگ‌ جغرافُياُيُي‌ آبادُيهاُي‌ كشور، ادارۀ جغرافُياُيُي‌ ارتش‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌، ج‌ ۱۰۳؛ فساُيُي‌، حسن‌ بن حسن، فارس‌نامۀ ناصرُي‌، به‌كوشش‌ منصور رستگار فساُيُي‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌؛ فصُيح‌ خوافُي‌، احمد بن محمد، مجمل‌ فصُيحُي‌، به‌كوشش‌ محمود فرخ‌، مشهد، ۱۳۳۹-۱۳۴۱ش، ج ۱(۲)؛ فلاندن‌، اوژن‌، سفرنامه‌، ترجمۀ حسُين‌ نورصادقُي‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛ قدامة بن‌ جعفر، الخراج، به‌كوشش‌ محمدحسُين‌ زبُيدُي‌، بغداد، ۱۹۸۱م‌؛ كرزن‌، جرج‌ ناتانُيل، اُيران‌ و قضُيۀ اُيران‌، ترجمۀ غلامعلُي وحُيد مازندرانُي‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش، ج ۲‌؛ كرُيستن‌سن‌، آرتور، اُيران‌ در زمان‌ ساسانُيان‌، ترجمۀ رشُيد ُياسمُي‌، تهران‌، ۱۳۵۱ش‌؛ گُيرشمن‌، رومن‌، اُيران‌ از آغاز تا اسلام‌، ترجمۀ محمد معُين‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌؛ لسترُينج، گاُي، جغرافُياُي تارُيخُي سرزمُينهاُي‌ خلافت‌ شرقُي‌، ترجمۀ محمود عرفان‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌؛ مبرد، محمد بن زُيد، الكامل‌، به‌کوشش‌ محمد احمد دالُي‌، بُيروت‌، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م، ج ۳؛ مجمل‌ التوارُيخ‌ و القصص‌، چ بهار؛ مسعودُي‌، علُي بن حسُين، التنبُيه‌ و الاشراف‌، به‌كوشش‌ دخوُيه‌، لُيدن‌، ۱۸۹۴م‌؛ همو، مروج‌ الذهب‌، بُيروت‌، ۱۳۸۵ق‌، ج ۳‌؛ مصطفوُي‌، محمدتقُي‌، اقلُيم‌ پارس‌، تهران‌، ۱۳۴۳ش‌؛ مقدسُي‌، محمد بن احمد، احسن التقاسُيم فُي معرفة الاقالُيم، به‌كوشش‌ دخوُيه‌، لُيدن‌،۱۹۰۶م‌؛ مقدسُي‌، مطهر بن طاهر، البداء و التارُيخ‌، به‌کوشش کلمان اَمبو اوار (ض: هوار)، پارُيس، ۱۸۹۹- ۱۹۱۹، ج ۵؛ مُيرخواند، محمد بن خاوندشاه، تارُيخ روضة الصفا (چ انتشارات مرکزُي، خُيام، پُيروز)، تهران‌، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش، ج ۴؛ واندنبرگ‌، لوئُي‌، باستان‌شناسُي‌ اُيران‌ باستان‌، ترجمۀ عُيسى‌ بهنام‌، تهران‌، ۱۳۴۸ش‌؛ وصاف‌، تارُيخ‌، ج ۲؛ ُياقوت‌، بلدان، ج ۱؛ ُيعقوبُي‌، احمد بن ابُي‌ُيعقوب، تارُيخ‌، بُيروت‌، ۱۳۷۹ق‌/ ۱۹۶۰م، ج ۲؛ نُيز:

 

Balcer, M., «Parthian and Sasanian Coins and Burials», Iran, London, 1978, vol. XVI; Bartholomae, AW ; Bickerman, E., «The Seleucid Period», CHI, vol. III(1); Bier, L., «A Sculpted Building Block from Istakhr», AMI, vol. XVI; EI 2 ; Frye, R. N., The Golden Age of Persia, London, 1977; Gotch, P., «The Imamzadeh High Altar and Subsidiary Monuments», Iran, London, 1971, vol. IX; Herzfeld, E. E., Archaeological History of Iran, London, 1935; id., Iran in the Ancient East, Tehran, 1976; id., «Recent Discoveries at Persepolis», JRAS, 1934; Matheson, S., Persia : An Archaeological Guide, London, 1976; Miles, G.C., «Numismatics», CHI, vol. IV; Reichelt, H., Avesta Reader, Strassburg, 1911; Schmidt, E., The Treasury of Persepolis and Other Discoveries in the Homeland of the Achaemenians, Chicago, 1939; Sellwood, D., «Minor States in Southern Iran», CHI, vol. III (1); Vanden Berghe, L., Archéologie de l'Irān ancien, Leiden, 1959; Walker, J., A Catalogue of the Arab Sassanian Coins, London, 1941-1967.

محمدرضا ناجُي‌ (دبا)

نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 732
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست