responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 690

استان


نویسنده (ها) :
ابوالفضل خطیبی
آخرین بروز رسانی :
شنبه 24 اسفند 1398
تاریخچه مقاله

اُستان \ostān\، يا اِستان، از بخش‌بندیهای كهن كشوری و اداری ایران.
واژۀ استان مشتق از اَوِستام یا اَوِستان فارسی میانه (پهلوی) و پارتیِ مانوی است كه در روزگار ساسانیان به مفهوم بخشی از تقسیمات كشوری ایران بوده است (نک‌ : گزیده‌های زادسپرم، فصل 23، بند 5؛ مکنزی، 14؛ بویس، «متن...»، 47، «واژه‌نامه...»، 18). اوستام مركب از پیشوند اَبی و ستانه (ریشۀ ستا = استادن و قـرار گـرفتن) در اوستـایـی (نک‌ : بـارتولمه، 1605) و فارسی باستان (نک‌ : کِنت، 153, 210)، به معنی جای و مكان است (نیز نک‌ : هنینگ، 224). اوستام در برخی متون فارسی میانه (مثلاً نک‌ : مینوی خرد، فصل 55، بند 5؛ تفضلی، 64) و سغدی (نک‌ : قریب، 77) تنها به معنی لغوی آن (= جای) نیز آمده است.
برخی از جغرافی‌دانان دورۀ اسلامی نیز «استان» را دقیقاً به همان معنای متون كهن، «جای» و «جای استقرار» آورده‌اند (ابـن خـردادبه، 6، حـاشیه؛ نیز نک‌ : یاقوت، 1/ 41). ستان به‌عنوان پسوند مكان و زمان در بسیاری از واژه‌ها مانند سگستان، سورستان، زمستان، تابستان و نیز فرهنگستان به كار رفته است.
حد و مرز استان مانند دیگر تقسیمات كشوری چون شهر و شهرستان در روزگار ساسانیان به‌روشنی دانسته نیست؛ گرچه، با مقایسۀ میان برخی منابع بازمانده از این دوره، مانند كتیبه‌های ساسانی و دیگر نوشته‌ها به زبان فارسی میانه از یك سو و جغرافیای موسى خورِنی (نویسندۀ ارمنی سدۀ 5م) و آثار جغرافی‌دانان دورۀ اسلامی از سوی دیگر، تا حدی می‌توان قلمرو استان را مشخص كرد، دانسته نیست كه اصطلاح اوستام یا استان دقیقاً از چه زمانی به‌عنوان یكی از تقسیمات كشوری رواج یافته است. متنی به زبان پارتی مانوی (تألیف: ح سده‌های 3-4م) دربـارۀ مرگ مـانی (نک‌ : بـویس، «متن»، همان‌جا)، ظاهراً كهن‌ترین متنی است كه در آن، واژۀ استان بدین معنی به كار رفته است، اما پیش از آن، كاربرد این واژه به‌عنوان وام‌واژۀ ایرانی در زبان ارمنی به ارمنستان عصر هلنی ـ اشكانی می‌رسد. در آن دوره، واژۀ اُستان به ناحیه یا شهری اطلاق می‌شد كه به شاه تعلق داشت و متصدی و سرپرست آن را اُستانیك می‌گفتند (نک‌ : کریستن‌سن، 64، حاشیۀ 2؛ هوار، 144؛ پریخانیان، 660).
ایرانشهر در روزگار ساسانیان به4 كوست (كوستَگ = سوی، جهت و ناحیه) تقسیم می‌شد: خوراسان (مشرق)، خوربران (مغرب)، نیمروز (جنوب) و آدرپادگان (آذربایجان، یا اَباختر، شمال؛ PT, 18-24؛ «شهرستانهای ایران»، 332 بب‌ ). هریك از این كوستها به شهرستانهایی، و به نوشتۀ موسى خورنی به چندین آشخاره (وام‌واژۀ ایرانی برگرفته از «خشثره»، به پهلوی: شهر؛ نک‌ : آجاریان، 157؛ آیوازیان، 8) تقسیم می‌شود (نک‌ : مارکوارت، 8). آگاهی ما را در این باره نقل قول یاقوت حموی از حمزۀ اصفهانی (د میان سالهای 350-360ق) تا اندازه‌ای تكمیل می‌كند كه به احتمال بسیار، سازمان كشوری ایران را دست‌كم در اواخر عهد ساسانیان نشان می‌دهد. ترتیب تقسیمات كشوری در این روایت كه با مثالی شرح داده شده، با اندكی اختلاف، همان است كه در گزیده‌های زادسپرم آمده است: ناحیۀ فارس 5 استان را شامل می‌شود كه یكی از آنها دارابجرد (دارابگرد) است. استان خود به چند رستاق (رستاك) و هر رستاق به چند طسوج (تسوگ) و هر طسوج به چند قریه (ده) بخش می‌شود. مثلاً استخر (اصطخر) یكی از استانهای فارس است؛ یزد از رستاقهای اصطخر؛ نایین، با قریه‌های خود یكی از طسوجهای یزد؛ و نیاستانه یكی از قریه‌های طسوج نایین (یاقوت، 1/ 40-41).
گذشته از برخی اختلافها، از مقایسۀ این گزارشها با یكدیگر چنین بر می‌آید كه بیشتر تقسیمات زیرمجموعۀ كوست، یعنی آشخارهها در كتاب جغرافیای موسى خورنی با استان یكی است. از سوی دیگر برخی از استانهای یادشده در المسالك ابن‌خردادبه، در كتاب جغرافیای موسى خورنی، از اجزای كوست به‌شمار می‌آیند. برای نمونه، استان شاذشاپور (یا كَسكَر كه بعدها واسط در آنجا بنا شده بود) در كتاب ابن‌خردادبه (ص 7) همان كشكر، یكی از استانهای كوست خوربران در كتاب جغرافیای موسى خورنی (نک‌ : مارکوارت، 16)، و استان شاذبهمن (میشان، میسان) در كتاب ابن‌خردادبه (همان‌جا) همان میشون از كوست نیمروز در كتاب جغرافیای موسى خورنی است (نک‌ : مارکوارت، همان‌جا). شایان توجه است كه حكمران هر دو استان در «تلمود بابلی» («گطین»، 80b؛ «قدوشین»، 72b)، «اَستَندارا» نامیده می‌شد، ولی در كتیبۀ شاپور یکم در كعبۀ زردشت (نک‌ : باک، 343 :
فارسی میانه، سطر 27، پارتی، سطر 21)، میشان‌شاه آمده است (نیز نک‌ : مُرُنی، 34). گذشته از اینها، در متن پارتی مانوی دربارۀ مرگ مانی، از اوستام خوزستان، با كرسی شهرستان بیل‌آباد (= جندی‌شاپور)، یاد شده (نک‌ : بویس، «متن»، همان‌جا)، كه در جغرافیای موسى خورنی (نک‌ : مارکوارت، همان‌جا)، دومین استان كوست نیمروز به‌شمار می‌آید و مركز آن جندی‌شاپور است.
در رسالۀ پهلوی «شهرستانهای ایران» (نک‌ : PT, 23)، اصطلاح شهرستان بیشتر معرف شهرهای بزرگ و مراكز استانهاست. اما در کاربرد اصطلاح استان و شهرستان گاه ناهماهنگیها و اختلافهایی به‌چشم می‌خورد. مثلاً شهرستان استخر از كوست نیمروز در این رساله (نک‌ : همان، 22)، در معجم البلدان یاقوت (1/ 40) استان نام گرفته است و نیز فارس با عنوان «رُقعه» در همین كتاب (همان‌جا) كه استخر در زمرۀ استانهای آن ذكر شده، در جغرافیای موسى خورنی خود استان است (نک‌ : مارکوارت، همان‌جا). گفتنی است كه قلمرو استان و شهرستان در دوره‌های مختلف تغییر می‌یافت و گویا این تفاوت ناشی از آن بوده است كه گاه كرسی استان را نیز استان می‌نامیده‌اند، مانند «استخر» كه مركز كورۀ (استانِ) استخر از سرزمین فارس بوده است (اصطخری، 97).
در كتیبه‌های ساسانی، از كاربرد اصطلاح استان به‌عنوان یكی از تقسیمات كشوری نشانی نیست. حكمران استان را اُستاندار (نیز برای همین ضبط در سریانی و استاندار در زبان کلدانی، نک‌ : یوستی، 336) می‌گفتند كه از مقامهای بلندپایه به‌شمار می‌رفت (برای ریشۀ لغوی این واژه، قس: مولِر، 258-259). در «تلمود بابلی» («گطین»، «قدوشین»، همان‌جاها) از استاندار (حكمران) كشكر و میشان یاد شده است. «مادیان هزار دادستان»، متن حقوقی دورۀ ساسانی كه احتمالاً نخستین نگارش آن به دوران پادشاهی خسرو انوشیروان (531 - 579م) می‌رسد و تدوین نهایی آن در سدۀ 3ق انجام گرفته است، جزئیات بیشتری دربارۀ وظایف استاندار به دست می‌دهد. بر اساس این متن، در اردشیر خرّه (كرسی آن: شهرستان گور)، دو سازمان اداری در كنار یكدیگر قرار داشتند: یكی نهاد ناظر بر املاك متعلق به پرستشگاهها بود كه موبد زردشتی بر آن سرپرستی داشت و دیگری «دیوان استانداری» به ریاست استاندار كه سرپرستی املاك شاهی و نظارت بر خرید و فروش و واگذاری آن ازجمله وظایف او بود (pp. 196, 389, 427؛ نیز نک‌ : لوکونین، 732-733). استاندار و دیوان استانداری در «مادیان هزار دادستان» بازماندۀ همـان مقام اُستانیك در ارمنستان دورۀ هلنی ـ اشكانی است كـه بـر املاك شاهی نظارت داشت و موروثی بود (نک‌ : پریخـانیـان، همان‌جا). با این همه، اصطلاح استان در دورۀ ساسانی تنها به املاك شاهی اطلاق نمی‌شد، بلكه به استناد منابعی كه پیش‌تر آورده شد، در همان دوره ازجملۀ تقسیمات كشوری نیز به‌شمار می‌رفت (قس: فرای، 248, n. 10). به استناد پاره‌ای منابع، استاندار می‌توانسته است مقام نظامی هم داشته باشد.
جغرافی‌دانان و مورخان دورۀ اسلامی تعریف دقیقی از استان به دست نداده‌اند و از آن میان، اخبار ابن‌خردادبه تا اندازه‌ای به مآخذ اصلی مربوط به دورۀ ساسانی نزدیك‌تر است. ابن‌خردادبه استان را با «كوره» یكی دانسته است (ص 5؛ نیز نک‌ : مسعودی، 40). در روایـت دیگری (نک‌ : یـاقـوت، 1/ 241، 3/ 227)، كوره به شماری استان تقسیم می‌شده است. به‌طور كلی، نام‌گذاریها و تقسیمات جغرافیایی و اداری در متون جغرافیایی دورۀ اسلامی یکسان نیست.
استان دورۀ ساسانی كه در اوایل دورۀ اسلامی به ناحیۀ كوچك‌تری اطلاق می‌شد، به‌عنوان یكی از تقسیمات كشوری، بعدها از رواج افتاد و به‌جای آن، كوره، اقلیم، بلاد، ولایت و ایالت به كار رفت؛ تا اینكه بنا به اساسنامۀ فرهنگستان ایران در 1314ش، اصطلاح استان از نو زنده، و به‌جای ایالت به هریك از 10 ناحیۀ بزرگ كشور ایران در آن زمان، اطلاق شد. استان به چند شهرستان تقسیم می‌شد و ادارۀ آن را استاندار بر عهده داشت ( نامۀ فرهنگستان، 6).

مآخذ

ابن‌خردادبه، عبیدالله، المسالك و الممالك، به‌كوشش دخویه، لیدن، 1889م؛
آجاریان، هراچیا، فرهنگ واژه‌های همانند، ترجمۀ ادیک آرین، تهران، 1363ش، ج 1؛
اصطخری، ابراهیم بن محمد، مسالك الممالك، به‌كوشش دخویه، لیدن، 1927م؛
آیوازیان، ماریا، وام‌واژه‌های ایرانی میانۀ غربی در زبان ارمنی، تهران، 1371ش؛
تفضلی، احمد، واژه‌نامۀ مینوی خرد، تهران، 1348ش؛
«شهرستانهای ایـران»، ترجمۀ احمد تفضلی، شهرهای ایران، به‌كوشش محمدیوسف كیانی، تهران، 1365-1370ش، ج 3؛
قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران، 1374ش؛
كریستن‌سن، آرتور، وضع ملت و دولت و دربار در دورۀ شاهنشاهی ساسانیان، ترجمۀ مجتبى مینوی، تهران، 1314ش؛
گزیده‌های زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشد محصل، تهران، 1366ش؛
مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، به‌كوشش دخویه، لیدن، 1894م؛
مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1364ش؛
نامۀ فرهنگستان، تهران، 1318ش؛
هوار، كلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1363ش؛
یاقوت، بلدان؛
نیز:

Back, Staatsinschriften ;
Bartholomae, AW ;
Boyce, M., A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian, Ac.Ir. (no. 9), 1975;
id., A Word-List of Manichaean Middle Persian and Parthian , ibid. (no. 9a), 1977;
Frye, R. N., The Golden Age of Persia, London, 1975;
«Giṭṭin», Hebrew-English Edition of the Babylonian Talmud, tr. M. Simon, London, 1990;
Henning, W., «Das Verbum des Mittelpersischen der Turfanfragmente», Zeitschrift für Indologie und Iranistik, Leipzig, 1933-1934, vol. IX;
Justi, IN ;
Kent, OP ;
«Ḳiddushin», Hebrew-English Edition of the Babylonian Talmud, tr. H. Freedman, London, 1990;
Lukonin, V. G., «Political, Social and Administrative Institutions: Taxes and Trade», CHI, vol. III(2);
MacKenzie, CPD ;
Markwart, Ērānšahr ;
«Mātakdān ī Hazār Dātastān», Sasanidskiĭ sudebnik, ed. A. G. Perikhanyan, Erevan, 1973;
Morony, M. G., «Continuity and Change in the Administrative Geography of Late Sasanian and Early Islamic al-ʿIrāq», Iran : Journal of the British Institute of Persian Studies, 1981, vol. XIX;
Müller, F., «Kleine Mittheilungen», Wiener Zeitschrift für die Kunde des Morgenlandes, Wien, 1891, vol. V;
Perikhanyan, A. G., «Iranian Society and Law», CHI, vol. III(2);
PT, vol. I.

ابوالفضل خطیبی (دبا)

نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 690
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست