آخرین بروز رسانی : پنج
شنبه 5 دی 1398 تاریخچه مقاله
اُروپا [۱][orūpā]، کوچکترین قارۀ جهان بعد از
استرالیا که از شبهجزایر غرب اوراسیا تشکیل شده، و
۱۵/ ۱ سطح خشکیهای کرۀ زمین را
در خود جای داده است. این قاره از شمال به اقیانوس منجمد شمالی،
از غرب به اقیانوس اطلس، و از جنوب (به ترتیب از غرب به شرق) به دریای
مدیترانه، دریای سیاه، چالۀ کوما ـ مانیچ
و دریای خزر محدود میشود. مرز شرقی این قاره (از
شمال به جنوب) در طول کوههای شرقی اورال و رودخانۀ ژِم
(اِمبا) امتداد دارد. جزایر و مجمعالجزایر اروپا عبارتاند از نُوایا
زِملیا، ایسلند، جزایر بریتانیا، کُرس، ساردِنیا،
سیسیل، کرِت، مالت و قبرس. شبهجزیرههای اصلی این
قاره شامل اسکاندیناوی، ایبِری، ایتالیا،
بالکان و ژوتلند است. خط ساحلی قارۀ اروپا که به سبب وجود شمار فراوانی
خلیج کوچک، آبـدره و دریـا بسیار نامنظم است، حدود
۰۰۰‘۳۸ کمـ طول دارد. مساحت این قاره
۰۰۰‘۴۰۰‘۱۰ کمـ۲ است.
ویژگیهای محیط
طبیعی
بخش اعظم اروپا کمارتفاع، و دارای
عوارض پست طبیعی است. ۵/ ۳ خشکیهای این
قاره کمتر از ۱۸۰ متر، و ۳/ ۱ دیگر آن بین
۱۸۰ تا ۹۰۰ متر ارتفاع دارد. اروپا را میتوان
به دو بخش عمده تقسیم کرد. اروپای غربیِ شبهجزیرهای
و اروپای شرقیِ قارهای. این قاره از نظر شکل ناهمواری
به چند منطقۀ معین تفکیک میشود: مرتفعات شمال غربی، اراضی
کمارتفاع، دشتها و اراضی مرتفع مرکزی، کوههای جنوبی ـ
مرکزی و کنارۀ جنوبی. منطقۀ مرتفع منتهىالیه شمالی و شمال غربی به واسطۀ دشتهای
مرتفع و کوهسارهای بسیار کهن مشخص، و اسکاندیناوی، ایسلند،
ایرلند و بریتانیا را شامل میشود. بیش از نیمی
از اروپا را اراضی کمارتفاع تشکیل داده است. این قسمتها شامل
دشت اروپای شرقی (به عرض ۲۰۰‘ ۳ کمـ از شمال
به جنوب) در شرق، دشت اروپای شمای (شامل لهستان، شمال آلمان، جنوب
اسکاندیناوی، بلژیک، هلند و شمال و غرب فرانسه)، دشتهای
رومانی، بلغارستان و مجارستان و سرانجام، جنوب فنلاند است. مناطق دشتها و
اراضی مرتفع مرکزی از دشتهای بلند و کوههای فرسایش یافته
با سن متوسط تشکیل شده است و مرتفعات مرکز و جنوب آلمان، کوهستان مرکزی
فرانسه (ماسیف سانترال)،کوهستان مرکزی اسپانیا (مِسِتا ثِنترال)
و کوهستان بوهِمیا (در جمهوری چک) را شامل میشود. در جنوب این
مناطق مرتفع، مجموعهای از سیستمهای کوهستانی جـوان (از
نظر زمینشنـاختی) با جهتی غربی ـ شرقی قرار دارند
که بلندترین مرتفعات اروپا را شامل میشوند. این رشتهکوهها
عبارتاند از سیِرا نِواذا، پیرِنه، آلپ، آپِنینو، کارپات و
بالکان. کنارۀ جنوبی اروپا با کوههای شکافته شده، شبهجزایر و جزایر
جدا از هم است.
اروپا با برخورداری از رودخانههای
متعدد، قارهای پرآب بهشمار میآید. آب بیشتر حوضههای
آبگیر این قاره از طریق شبکههای بزرگ رودخانهای
به اقیانوس اطلس میریزد. شبکههای رودخانهای
اروپا را میتوان به ۳ گروه اصلی تقسیم کرد: گروه اول
مستقیماً از غرب و شمال به اقیانوس اطلس و دریاهای حاشیۀ آن
(دریای شمال و دریای بالتیک) فرو میریزند،
گروه دوم از جنوب به دریای مدیترانه میریزند، و
گروه سوم از شرق و جنوب شرقی به دریاهای سیاه و خزر میپیوندند.
رودخانۀ ولگا با برخورداری از بزرگترین حوضۀ آبگیر
قاره (۷۵۰‘۳۵۹‘۱ کمـ۲) طویلترین
رودخانۀ اروپا (۳۵۲۹ کمـ) بهشمار میرود. دیگر
رودخانههای بزرگ اروپا عبارتاند از دانوب، دنیِپر، دُن، راین،
ویستول، اِلب، رُن و اُدِر. دریاچههای اروپا که کمتر از
۲٪ خاک این قاره را میپوشانند، اغلب منشأ یخچالی
دارند. دریاچۀ لادوگا در شمال غربی روسیه، با ۶۷۸‘
۱۷ کمـ ۲ وسعـت، بزرگتریـن دریـاچـۀ آب شیـریـن
اروپـا سـت. یخچالهای طبیعی که اغلب در شمال این
قاره واقعاند، حدود ۰۰۰‘۱۱۶ کمـ۲ از
مساحت آن را در بر دارند.
اروپا با قرارگیری در جنوب
مدار قطبی شمال و شمال منطقۀ حاره، دارای آب و هواهای گوناگون است. این قاره
۴ منطقۀ آب و هوایی دارد: آب و هوای دریایی
در غرب با باران فراوان و دمای معتدل زمستانی و تابستانی؛ آب و
هوای انتقالی در مرکز اروپا با ۵۰۰ تا
۰۰۰‘۱ میلیمتر باران سالانه، زمستانهای
سرد و تابستانهای گرم؛ آب و هوای قارهای در شمال شرقی با
۲۵۰ تا ۵۰۰ میلیمتر باران
سالانه،زمستانهای سرد طولانی و تابستانهای بسیار گرم؛ و
آب و هوای مدیترانهای در بخش ساحلی جنوب همراه با باران
معتدل (۵۰۰ تا ۰۰۰‘۱ میلیمتر)،
زمستانهای معتدل و مرطوب و تابستانهای بسیار گرم و خشک.
قارۀ اروپا از نظر
پوشش گیاهی، ازشمال بهجنوب به۵ منطقۀ عمده تقسیم
میشود: نوار باریک منطقۀ توندرا در منتهىالیه شمالی
روسیه، اسکاندیناوی و ایسلند؛ منطقۀ جنگلهای
مخروطی تایگا یا منطقۀ شمالی که به عنوان وسیعترین
منطقۀ جنگلی اروپا، در شمال روسیه (شمال قسمت علیای
رودخانۀ ولگا) و اسکاندیناوی قرار دارد و منبع اصلی تأمین
چوب اروپا بهشمار میرود؛ منطقۀ جنگلهای مختلط خزاندار، با
درختان بلوط، افرا، کاج، راش، غان، نارون و نمدار (زیزفون) که در سرتاسر
قاره، از جزایر بریتانیا تا بخش مرکزی روسیۀ اروپایی
امتداد دارد؛ منطقۀ مدیترانهای جنوب اروپا، شامل جنگلها و نواحی درختچهای
تنک (جنگلهای ماکی[۲]) است.
اروپا از نظر منابع معدنی، بجز
زغالسنگ و مقادیری نفت، گاز طبیعی، سنگآهن، سرب و روی،
چندان غنی نیست. اروپای غربی دارای ذخایر مهم
نفت (حدود ۲٪ کل ذخایر جهان) و گاز طبیعی (حدود
۴٪ کل ذخایر جهان) است که بیشتر زیر دریای
شمال قرار دارند.
تاریخ
قارۀ اروپا قبل از
سکنای نسل انسانهای کنونی در حدود
۰۰۰‘۴۰ سال پیش، جمعیتی ناچیز،
متشکل از انسانهای نئاندرتال داشت. در اواخر دورۀ پیش از
تاریخ، مهاجرانی از آسیا، به این قاره روی آوردند.
این مهاجران به زبانهای هندواروپایی سخن میگفتند و
از نظر فرهنگی به عصر مفرغ (برنز)، و از نظر نژادی به گونۀ نژادی
قفقازی تعلق داشتند. کشاورزی و پرورش دام در این قاره، نخستینبار
نزدیک به پایان هزارۀ ۷قم و در منطقۀ دریای اژه پدیدار شد. در اواسط هزارۀ
۶قم، برپایی آبادیهای دائمی در جنوب منطقۀ
بالکان رو به رشد نهاد. زراعت در اواسط هزارۀ ۵قم در
بیشتر قسمتهای اروپای مرکزی گسترش یافت. در آغاز
هزارۀ ۲قم، گروههای جمعیتی بزرگ در مناطق خود جای
گرفتند و از میان آنان، مردمان و ملتهای کهن اروپایی پدید
آمدند.
حدود ۱۰۰۰قم،
گروهی از مردمانی متمایز در اروپا مستقر شدند. اعتقاد بر این
است که نخستین سِلتها در منطقهای اقامت گزیدند که امروزه بخشهایی
از فرانسه، جنوب آلمان و سرزمینهای مجاور آنها را تشکیل میدهد.
فرهنگ آنان تا بریتانیا و ایرلند، اروپای مرکزی،
منطقۀ کارپات و بالکان گسترده شد. منشأ مردم ژرمن یا توتونها در ابهام
است. اعتقاد بر این است که آنان در اواخر عصر مفرغ در جنوب سوئد، شبهجزیرۀ
دانمارک و شمال آلمان ساکن شدند. این گروهها همچنین به جنوب و غرب، یعنی
نواحی اقامت طایفههای سلت مهاجرت کردند.
شمار فراوانی آبادی در
چمنزارهایی که از دریای سیاه به سمت شمال غربی،
فراتر از کوههای کارپات و تا دریای بالتیک امتداد داشت،
برپا شد. سکاهای کوچ رو که در طول سدۀ ۹قم تا شرق کوههای
آلتای پراکنده بودند، دست به مهاجرت به سوی غرب زدند و با راندن دیگر
طوایف، در قفقاز و منطقۀ واقع در شمال دریای سیاه ساکن شدند.
نخستین کسانی که در اروپا
به سوی تمدن گام برداشتند، یونانیان بودند. قدمت تمدن موکِنایی
(میسِنی) که کانون آن سرزمین اصلی یونان بود، به
اواسط هزارۀ ۲قم و به زمانی باز میگردد که به هنگام آغاز
مهاجرتهای بزرگ در منطقۀ دانوب سفلا، شاخهای از هندواروپاییها با جمعیتهای
منطقۀ مدیترانه درآمیختند. تمدن دوران کلاسیک یونان به
حدود ۹۰۰قم بازمیگردد. یونانیها دست به
سفرهای دور و دراز میزدند و مهاجرنشینهایی در
سواحل و جزایر آسیای صغیر، سواحل دریای سیاه،
ایتالیا و شمال افریقا بنیاد مینهادند. آنان با
فرهنگهای پیشرفتۀ کهن خاورمیانه در تماس قرار گرفتند و سرانجام، بسیاری
از مظاهر این فرهنگها را به اروپای غربی منتقل کردند. یونانیها
با دستاوردهای منحصربهفرد خود، بهویژه در فلسفه، ریاضیات
و علوم طبیعی، و نیز تکوین دولت ـ شهرها، بنیاد
تمدن اروپا را فراهم آوردند. یونانیها تا میانۀ سدۀ
۲قم زیر فرمان رومیان درآمدند. رومیان، با آغاز کار خود
در ایتالیا، امپراتوری وسیعی در اروپا برپا داشتند
که همۀ کشورهای حوزۀ مدیترانه، اسپانیا، گُل (عمدتاً فرانسۀ کنونی)
و جنوب بریتانیا را در بر می گرفت. رومیان تمدنی را
که سرآغاز آن به یونانیها بازمیگشت، به سرزمینهای
زیر سلطۀ خود بردند و با افزودن سهم مهم خود، یعنی تشکیلات
حکومتی و نهادهای نظامی و حقوقی به آن، در غنای آن
کوشیدند. در درون امپراتوری روم، سـازگـار سـاختن انـواع مختلف
فـرهنگهـا با الگوی هـلنیستی ـ رومی آغاز شد. این
امپراتوری براساس منشور «صلح رومی»، زمینۀ شکوفایی
تجارت آزاد را در سطح منطقهای وسیع و به هم پیوسته، فراهم
آورد. مسیحیت نیز در زمان امپراتوری روم به اروپا راه یافت.
با رو به ضعف نهادن فرهنگ شرکآمیز یونانی ـ رومی در
اواخر امپراتوری روم، کلیسای مسیحی به صورت تنها نیرویی
درآمد که قادر بود از طریق سازگار ساختن تمدن دنیای باستان و
انتقال آن به سدههای میانه، نیروی خلاق تازهای
برپا سازد.
کلیساهایکاتولیک رومی
و اُرتُدکس شرقی،یعنی پایدارترین میراث دنیای
کهن، از مهمترین عناصر تمدن اروپایی بهشمار میآمدند.
در این میان، فشار هونها و دیگر مردمان آسیای مرکزی
از سدۀ ۴م، گوتها، بورگونْدیها، فرانکها و دیگر مردمان ژرمن
را به سمت غرب و به سوی قلمرو امپراتوری روم سوق داد. به واسطۀ
هجومهای مکرر این گروههای بربر (نامتمدن) که از اروپای
مرکزی و شرقی میآمدند، سرانجام امپراتوری روم در غرب از
هم فرو پاشید (۴۷۶م). در پی آن و با اینکه این
مردمان سرانجام به مسیحیت گرویدند، در اوایل سدههای
میانه (که گاهی عصر تاریکی نیز خوانده میشود)،
ساختار تمدن دوران کلاسیک در اروپای غربی بهطور گسترده از میان
رفت.
نیمۀ شرقی یا
یونانی امپراتوری روم، با نام امپراتوری بیزانس، به
بقای خود ادامه داد. این امپراتوری برخی جنبههای
تمدن باستان را محفوظ داشت و طی سدهها، همچون سدی در مقابل هجوم
مهاجمان آسیای مرکزی و عربها عمل کرد. در اوایل سدۀ
۹م شارلمانی، حاکم فرانک توانست حاکمیت خود را بر منطقۀ وسیعی
از اروپای غربی تثبیت کند.
تقسیم امپراتوری کارُلَنژیان
بین نوادگان شارلمانی، نقطۀ آغازین شکلگیری
پادشاهیها و ملتهای فرانسه و آلمان بهشمار میرود. از سدۀ
۹ تا ۱۰م، وایکینگها در سرتاسر اروپا به یورشها
و غارتهایی دست زدند و در ۱۰۶۶م با عنوان
نُرمانها بر انگلستان چیره شدند.
نهادهای به هم پیوستۀ
فئودالیسم و ارباب و رعیتی [۳]در غرب اروپا، در حدود سدههای
۹ و ۱۰م به عنوان ابزار سازماندهی قلمروهای سلطنتی
کوچک و متعددی که پس از فروپاشی اقتدار حکومت مرکزی پدیدار
شده بودند، ظاهر شد. در این دوره، نظام تولید واپسماندۀ
کشاورزی تنها میتوانست وسایل گذران سادۀ معیشت
بخش اعظم جمعیت را فراهم سازد و از اینرو، تجارت بسیار محدود
بود و بجز چند شهر کوچک، شهر بزرگی وجود نداشت. افزون بر فئودالیسم و
نظام سیاسی درهم ریخته، سدههای میانه با سلطۀ فرهنگی
و فکری کلیسای کاتولیک رومی مشخص میگردد که
بخشی از میراث تمدن گذشته را در صومعهها و دیگر مراکز علمی
و آموزشی محفوظ داشته بود.
از سدۀ
۱۲م تجارت در بیشتر قسمتهای اروپا احیا شد و شمار
شهرهای کوچک رو به افزایش نهاد. جنگهای صلیبی، رشد
زندگی شهری و احیای تجارت، همگی به آمادهسازی
مسیر برای دورۀ احیای فرهنگی ــ که درسدۀ
۱۵ و آغاز سدۀ۱۶م، رنسانس خوانده میشد و ویژگی آن احیای
دانش دوران کلاسیک و آغاز سنتهـای نوین اروپـایی، یعنی
علم، پـژوهش و اکتشـاف بـود ــ یاری رساندند؛ ضمناً همهگیریهای
طاعون در سدۀ ۱۴م نیز که به نابودی فئودالیسم کمک کرد و
زمینهساز اقتصاد پولی شد، از اهمیت برخوردار بود. یکی
از مهمترین پیشرفتهای فنی در دورۀ رنسانس، ابداع
چاپ با حروف متحرک بود. در زمینۀ سیاست، حکومتهای ملی
متمرکز (بهویژه انگلستان، فرانسه، پرتغال و اسپانیا) پدیدار
شدند و نیز عثمانیهای مسلمان سر برآوردند و با موفقیت
منطقۀ بالکان را از بقیۀ اروپای مسیحی مجزا ساختند.
جنبش اصلاح دینی(پرتستانیسم)
درسدۀ۱۶م به سلطۀ کلیسای رم در اروپای غربی و شمالی پایان
داد و موجب به راه افتادن جنگی شد که بیش از یک سده به درازا کشید.
ملازم این جنگ آرزوی روزافزون برای اکتشاف و گسترش قلمرو در
خارج بود.
سدۀ
۱۶م شاخص آغاز امپراتوریهای تجاری انگلستان،
فرانسه، هلند، پرتغال و اسپانیا بود که فرهنگ و نهادهای اروپای
غربی را در گوشه و کنار جهان گسترش داد. طی سدههای
۱۶ و ۱۷م قدرت سلطنت در بین ملتهای اروپای
غربی با کاستن از قدرت اشراف، تثبیت شد. پس از صلح وِستفالِن (وستفالی)
در ۱۶۴۸م که به استقلال کامل دولتهای اروپایی
انجامید، دورۀ بزرگ حکومت پادشاهی در اروپا پدیدار شد. با تلاش شاهان اسپانیا،
فرانسه، انگلستان، سوئد، لهستان، روسیه و پروس برای دستیابی
به قلمرو و ثروت یکدیگر، جنگهای بسیاری درگرفت.
جنبش روشنگری سدههای
۱۷ و ۱۸م انسانگرایی (اومانیسم) دوران
رنسانس، اصلاح دینی پرتستانها و توسعۀ علوم نوین
را به صورت دیدگاهی جهانی مبنی بر تفوق خرد و کاربرد آن
در زمینههای علم، سیاست، حکومت، حقوق، اخلاق و هنر تلفیق
نمود. در اواخر سدۀ ۱۸م، آرمانهای روشنگری به زمینهسازی
انقلاب فرانسه یاری رساند، انقلابی که قدرتمندترین پادشاهی
اروپا را به زیر آورد و منادی جنبش به سوی دمکراسی و
برابری شد. البته نتایج زودرس انقلاب چندان دوام نیافت. پس از
آن، جنگهای پرآشوب ناپلئون بناپارت در سرتاسر اروپا درگرفت که تشکیل
کنگرۀ وین در ۱۸۱۵م را به دنبال داشت. این
اجلاس کوشید تا به حل محافظهکارانۀ مسائل مختلف سیاسی
اروپا براساس ایدۀ تعادل قوا بپردازد. مصوبات این کنگره به صلحی نسبی در
اروپا انجامید، اما به ضرر جنبش دمکراسی، ملتگرایی و لیبرالیسم
(آزادیخواهی) در بسیاری از کشورهای اروپایی
تمام شد. در این میان، پیدایش و گسترش ماشین بخار،
راهآهن و صنایع کارخانهای ــ که نخست در پایان سدۀ
۱۸م در انگلستان رخ داد ــ آغاز انقلاب صنعتی و افزایش عظیم
توان تولید بشری را نوید میداد. تا میانۀ سدۀ
۱۹م، دیگر ملتهای اروپا نیز طی روندی
پرشتاب در تحولات فنی، رو به صنعتی شدن نهادند که این فرایند
تسلط سیاسی و نظامی اروپا بر بخش اعظم جهان را در سدۀ بعدی
نوید میداد.
پس از پایان جنگهای ناپلئونی،
اروپا نزدیک به یک سده را در آرامش نسبی گذراند. از نظر سیاسی،
شاید مهمترین رخداد در نیمۀ دوم سدۀ
۱۹م، اتحاد دولتهای آلمانی
(۱۸۷۰م) به رهبری پروس، و تبدیل شدنشان به یک
ملت جدید قدرتمند بود. تا اوایل سدۀ
۲۰م، توسعۀ قدرتهای اروپایی در دیگر قارهها تکمیل شد
و به سبب تهدید قدرت روزافزون آلمان متحد، هریک از این کشورها
به یکی از دو اتحادیۀ بزرگ رقیب پیوستند:
فرانسه، بریتانیا و روسیه در یکسو و آلمان و اتریش
ـ هُنگری در دیگر سو. رقابت این دو اتحادیه به جنگ جهانی
اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸م) کشید که
به سقوط حکومتهای پادشاهی در آلمان، اتریش ـ هنگری و روسیه،
و برپایی گروهی از ملتهای جدید در قلمروهای پیشین
آنها در اروپای مرکزی و شرقی انجامید. ناکامی و عدم
ثباتی که با برقراری صلح در آلمان پدید آمد، زمینهساز
ظهور نازیسم شد که رهبران نظامیگرای آن اروپا را اسیر
گرداب جنگ جهانی دوم
(۱۹۳۹-۱۹۴۵م) کردند؛ اما جنگ
جهانی دوم باعث شد اقتدار و سیطرۀ جهانی
دولتهای اروپا از میان برود.
پس از جنگ، شوروی بر ملتهای
اروپای شرقی سلطه یافت و در آنجا حکومتهای کمونیستی
برپا ساخت. در مقابل، ملتهای اروپای غربی با ایالات متحده
متفق شدند و بدینسان، در قارۀ اروپا دو بلوک کاملاً متمایز سیاسی پدید آمد. در
دهههای بعد از جنگ، اروپای غربی شاهد دورۀ بیسابقهای
از رفاه و رشد اقتصادی شد، حال آنکه اروپای شرقی بر مبنای
مدل سیاسی و اقتصادی شوروی صنعتی شد. ملتهای
اروپای غربی در مسیر یکپارچگی سیاسی و
اقتصادی که به ایجاد اتحادیۀ اروپا در
۱۹۹۳م انجامید، گام نهادند. تضعیف سلطۀ شوروی
بر اروپای شرقی در
۱۹۸۹-۱۹۹۰م، فروپاشی
حکومتهای کمونیستی این منطقه را در پی داشت؛ جدایی
شرق و غرب کمرنگ شد، اما با فروپاشی اتحاد شوروی، یوگسلاوی
و چکسلواکی کشورهای جدیدی در این قاره پدیدار
شدند.
جمعیت و سکنه
مردم اروپا حدود ۷/ ۱ جمعیت
جهان را تشکیل میدهند. در میان قارهها، اروپا بعد از آسیا
دارای بیشترین تراکم جمعیت است، با اینهمه، پایینترین
نرخ رشد طبیعی جمعیت را دارد. با اینکه کم و بیش در
سرتاسر این قاره، نرخ مرگ و میر بسیار کاهش یافته، نرخ
زاد و ولد در برخی کشورهای اروپای غربی و مرکزی آنچنان
پایین است که رشد خالص جمعیت را در حد صفر یا نزدیک
به آن نگهداشته است. تراکم جمعیت در اروپای غربی و مرکزی
به مراتب بیش از روسیۀ اروپایی است، با این حال، برخی نواحی
اوکراین نیز از تراکم جمعیت زیادی برخوردار است.
منطقهای که از انگلستان تا شمال فرانسه، فرو بومان[۱] (کشورهای
بلژیک، هلند و لوکزامبورگ)، منطقۀ راین ـ رور آلمان و به سمت
جنوب، تا شمال ایتالیا کشیده شده است، متراکمترین جمعیت
را در سطح قاره دارد. بهطور کلی، جمعیت اروپا شدیداً شهری
است، به نحوی که نرخ شهرنشینی از میزان صنعتی شدن
فزونی یافته است. بدینسان، بریتانیا و آلمان در بین
کشورهای اروپایی بیشترین نسبت جمعیت شهری
را دارند، در حالی که این نسبت در آلبانی و پرتغال از دیگر
کشورهای این قاره کمتر است. اروپا دارای گروههای زبانی
و قومی بسیاری است. این قاره دارای نزدیک به
۶۰ زبان بومی است که بیشتر آنها در یکی از
۳ گروه عمدۀ زبانی رومیایی (رُمانس)، ژرمنی و اسلاوی
جای میگیرند. این ۳ گروه عمده همگی از زبانی
هند و اروپایی که توسط مهاجران نخستین از آسیای
جنوب غربی به این قاره آورده شده بود، نشئت میگیرند.
گروه زبانهای رومیایی که ریشه در زبان لاتینی
دارند، شامل زبانهای فرانسوی، اسپانیایی، پرتغالی،
ایتالیایی، رومانیایی و رومانْش است.
زبانهای ژرمنی از زبانی که میان مردمان دوران باستان در
جنوب اسکاندیناوی و دانمارک رواج داشت، سرچشمه گرفتهاند و زبانهای
آلمانی، انگلیسی، هلندی (و فلانْدْری)، دانمارکی،
نروژی، سوئدی و ایسلندی را شامل میشوند. گروه
زبانهای اسلاوی شاخص اروپای شرقی و جنوب شرقی است و
شامل زبانهای روسی، لهستانی، چکی، اسلواکی، اوکراینی،
بِلاروسی، بلغاری، اسلُوِنی و صربی ـ کرواتی میشود.
دیگر زبانهای این
قاره عبارتاند از یونانی که زبانی هند و اروپایی
است، زبانهای فینو ـ اوگری که مجاری و فنلاندی
ازجملۀ آنها ست و انواع زبانهای ترکی که در جنوب شرقی اروپا
رواج دارند.
اکثریت مردم اروپا مسیحی،
و پیرو یکی از ۳ مذهب اصلی این دین
هستند. مردم کشورهای رومیایی زبان ایتالیا،
اسپانیا و فرانسه، همراه با مردمان ایرلند، لهستان، اوکراین و
برخی قسمتهای دیگر اروپای مرکزی و شرقی
عمدتاً کاتولیک رومی، و مردم بریتانیا، شمال اروپا و قسمت
شمالی بخش مرکزی این قاره بیشتر پرتستان هستند؛ در حالی
که اغلب مردمان روسیه و بخشهایی از منطقۀ بالکان پیرو
کلیسای ارتدکس شرقیاند. گروههای مختلفی از
مسلمانان نیز در سرتاسر اروپا پراکندهاند. اروپا در گذشته مبدأ اصلی
مهاجرانی بود که در قارۀ آمریکا و سرزمینهای استرالیا، افریقای
جنوبی و نیوزیلند اقامت گزیدند و موجب توسعۀ
اقتصادی آنها شدند. امروزه، گرچه اروپا از نظر جمعیت از مناطق نسبتاً
پرتراکم است، هنوز کانون جذب مهاجرانی از دیگر قارهها بهشمار میرود
که در جستوجوی کار و برخورداری از زندگی بهتر، به آن روی
میآورند.
اقتصاد
اروپا نخستین منطقۀ بزرگ
جهان بود که به اقتصاد نوین (مدرن) بر اساس کشاورزی تجاری و
توسعۀ صنعتی دست یافت. کشورهای اروپای غربی از
مرفهترین و توسعهیافتهترین کشورهای جهان بهشمار میروند،
اما کشورهای اروپای جنوبی و شرقی از این نظر تا حدی
عقبترند. در بیشتر کشورهای اروپایی، کشاورزی کمتر
از ۸/ ۱ نیروی کار را به خود اختصاص داده، هرچند این
میزان در کشورهای غربی به مراتب کمتر از کشورهای شرقی
و جنوبی اروپا ست. کشاورزی اروپا بسیار مکانیزه است و
واحدهای کشاورزی کوچک خانوادگی در غرب و جنوب این قاره
غلبه دارند. تا اوایل دهۀ ۱۹۹۰م کشاورزی در شرق اروپا به صورت تعاونیهای
اشتراکی اداره میشد، ولی از آن به بعد، به سوی خصوصی
شدن تمایل یافته است.
کشاورزی در دشت اروپای شمالی
عمدتاً به تولید علوفه و خوراک دام (مانند جو و جو دوسر)، پرورش گاو شیرده
و پرواری، کشت گندم، انواع سبزی و سبزیهای ریشهای
(مانند سیبزمینی) و گل اختصاص دارد. در مقابل، در دشت روسیه
بیشتر بر کشت غلات، ازجمله ذرت و گندم بهاره تأکید میشود.
اروپای جنوبی نیز بیشتر در تولید میوه (بهویژه
انگور)، انواع سبزی و زیتون فعالیت دارد. اروپای غربی
از علمیترین و پرحاصلترین شیوۀ کشاورزی
برخوردار است، حال آنکه روشهای نامناسب تولید در اروپای شرقی
و اقلیم خشک اروپای جنوبی مانع بهرهوری کافی در
کشاورزی آنها ست.
جنگلداری در اسکاندیناوی
و روسیه متمرکز است. پرحاصلترین فعالیتهای ماهیگیری
اروپا در اقیانوس اطلس شمالی و آبهای مجاور آن، یعنی
دریای نروژ، دریای شمال و خلیج بیسکِی
صورت میگیرد. روسیه، نروژ، دانمارک، اسپانیا و ایسلند
بیشترین سهم را در ماهیگیری اروپا به خود اختصاص
دادهاند.
صنایع معدنی اروپا عمدتاً
بر استخراج زغالسنگ و سنگ آهن متکی است. البته بسیاری از ذخایر
زغالسنگ اروپا رو به اتمام است. در اروپا، تولید نفت در مقیاس بزرگ
محدود به استخراج ذخایر نفت دریای شمال، متعلق به بریتانیا
و نروژ، و ذخایر نفت رومانی و روسیه است. بیشتر کشورهای
اروپایی به شدت وابسته به نفت وارداتیاند. همچنین هلند،
بریتانیا، و رومانی بزرگترین تولیدکنندگان گاز طبیعی
در اروپا بهشمار میروند.
اروپا حدود ¼ برق جهان را تولید
میکند. صنایع تولیدی اروپا با اینکه تا حد زیادی
به واردات مواد خام وابسته است، بسیار پیشرفته است. اروپای غربی،
فراتر از صنایع سنگین پایه، به ساختار اقتصادی پساصنعتی
دست یافته که بر یک رشته از واحدهای صنعتی خدماتی و
نیز تولید کارخانهای دستگاهها و ماشینهای باکیفیت
بالا و محصولات فلزی، کالاهای برقی، پارچههای الیاف
مصنوعی، مواد پتروشیمی، خودرو، هواپیما، رایانه، و
کالاهای مصرفی الکترونیکی استوار است.
اقتصاد اروپای شرقی به
مراتب کمتر توسعه یافته است و به شدت بر صنایع پایۀ آهن و
فولاد، نساجی و فرآوری مواد غذایی تکیه دارد و
بخشهای صنعتی ـ خدماتی آن به نحوی چشمگیر کوچکتر
است. اروپا تقریباً نیمی از تجارت بینالمللی جهان
را در دست دارد. بیش از ۵/ ۱ کل تولید ناخالص ملی
در «ناحیۀ اقتصادی اروپا»، به عنوان بزرگترین بلوک تجارت آزاد در
جهان، به صادرات اختصاص دارد. مواد غذایی، نفت و مواد خام مهمترین
واردات اروپا، و انواع کالاهای سرمایهای و مصرفی، شامل
ماشینآلات، خودرو، ابزارهای الکترونیکی، مواد شیمیایی
و منسوجات از صادرات آن بهشمار میروند.