responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2029

اردو، زبان


نویسنده (ها) :
فتح الله مجتبایی
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 10 دی 1398
تاریخچه مقاله

اُرْدو، زَبان [zabān-e ordū]، یکی از زبانهای «هند و آریایی» جدیدکه امروزه گروه‌کثیری از مردم، در سراسر نواحی مرکزی و شمالی شبه‌قارۀ هند و پاکستان، بدان تکلم می‌کنند و از آغاز تأسیس حکومت اسلامی پاکستان در 1947م به عنوان زبان رسمی و دولتی آن کشور پذیرفته شد. این زبان از لحاظ شمار کسانی که بدان سخن می‌گویند، در میان زبانهای ملل مسلمان جهان در مرتبۀ اول است، و می‌توان گفت که از لحاظ اهمیت تاریخی و فرهنگ اسلامی بعد از عربی و فارسی در مرتبۀ سوم قرار دارد.
زبان اردو در اساس از ترکیب و اختلاط زبانهای رایج در مناطق شمالی هند، خصوصاً زبانهای اطراف دهلی، و در نتیجۀ گسترش اسلام و آمیزش مسلمانان پارسی‌زبان با مردم بومی این نواحی به وجود آمد.
عامل دیگری که در تکوین و رشد این زبان سهم بزرگ داشته، تأسیس خانقاههای صوفیه در نقاط مختلف این سرزمینها بوده است که گروههایی از مهاجران فارسی‌زبان و مردمان بومی در آنها گرد می‌آمدند و در گفت‌وگوها و در مجالس وعظ و تبلیغ و تذکیر، و در قوّالیها و سایر آداب خانقاهی، در هریک از این نواحی طبعاً زبان محلی با زبان فارسی آمیخته می‌شد و از واژگان و خصوصیات نحوی آن تأثیر می‌پذیرفت.
دربارۀاصل ومنشأ زبان اردو(یا هندوستانی)آراء و نظریه‌های مختلف عرضه شده است. محمدحسین آزاد آن را منشعب از برج بهاشا، یکی از لهجه‌های هندی غربی ــ که در نواحی آگره و متهـورا متـداول است ــ دانستـه است. گـریرسـن آن را یکی از لهجه‌های هندی غربی که خود برخاسته از «اَپه برانشه» (از گروه مرکزی زبانهای هند و آریایی) است، به‌شمار آورده است. به اعتقاد محمود شیرانی، این زبان در پنجاب و در نتیجۀ آمیزش مسلمانان و هندوان در دوران حکومت غزنویان تکوین یافت و سپس با انتقال مرکز حکومت مسلمانان از لاهور به دهلی در آغاز سدۀ 7ق و مهاجرت لشکریان و کارگزاران و پیشه‌وران از پنجاب به آن ناحیه، زبان متداول در میان این گروه نیز به آنجا برده شد و تدریجاً با زبان کهری بولی که مردم دهلی و اطراف آن بدان‌سخن می‌گفتند، درآمیخت. به‌گفتۀ مسعود حسین، هنگامی که مسلمانان در دهلی استقرار یافتند، مردم آنجا به زبان هریانی سخن می‌گفتند، و اردو از آمیزش فارسی با این زبان پدید آمد.
در دوران حکومت بابریان، زبان رسمی درباری و دیوانی فارسی بود، ولی زبان متداول در میان هندوان و مسلمانان، همان زبان «هندوی» یا «دهلوی» بود که از سده‌های 7 و 8ق در میان مسلمانان رواج یافته بود و صورت مکتوب آن نیز گه‌گاه در ملفوظات‌مکتوب و سروده‌های صوفیان دیده می‌شد. در دوره‌های بعد که آمیختگی این زبان با زبان فارسی بیشتر شد، گاهی به آن «ریخته» نیز می‌گفتند، و هر شعری که در آن الفاظ هندی و فارسی با هم به‌کار می‌رفت، به این نام خوانده می‌شد و سرانجام در سدۀ12ق«ریخته» نام زبانی‌شدکه امروز به‌آن اردو می‌گویند.
«اردو» (اوردا، اورده، اُرده) کلمه‌ای است ترکی به معنی لشکرگاه و لوازم و توابع‌آن. در دوران حکومت بابریان، اقامتگاه و سراپردۀ سلاطین و تأسیسات مربوط به آن، سپاه و تجهیزات سپاهی، انبارها و دکانها و بازار و مسجد و حمام اطراف این مجموعه را کلاً «اردو» می‌گفتند. زبانی که از اختلاط و آمیزش اشخاص و گروههای مختلف پارسی‌زبان و ترک و هندی در این مجموعه و خصوصاً در بازار و حوالی آن پدید آمده بود، در سدۀ 11ق، در دوران سلطنت شاه جهان و اورنگ‌زیب به زبان «اردوی معلّا» و زبان «اردو» معروف شد. در این دوران به سبب رواج و اهمیتی که زبان و ادب فارسی در کلیۀ شئون حیات فرهنگی مردم هند ــ هندو و مسلمان ــ یافته بود، زبان اردو روز به روز هم از لحاظ واژگان و هم از لحاظ طرز بیان و تعبیر به زبان فارسی نزدیک‌تر و با آن آمیخته‌تر شد.
گرچه بسیاری از مردم هندومذهب در این نواحی در کارهای دیوانی و حکومتی مسلمانان مشارکت داشتند و بسیاری از آنان خود از ادیبان و شاعران فارسی و اردو و در گسترش زبان فارسی در هند دخیل و مؤثر بودند، لیکن هرچه نسبت لغات و عناصر فارسی در زبان متداول مردم بیشتر می‌شد، زبان جامعۀ هندومذهب از زبان مسلمانان بیشتر فاصله می‌گرفت. این جدایی طبعاً در شعر و ادب و زبان مکاتبه گسترده‌تر و نمایان‌تر بود تا در زبان محاورۀ روزانه، ولی به هر حال هندی و اردو، با اینکه در اصل هر دو یک زبان و از یک منشأ بودند، با گذشت زمان و رشد ادبیات در هر دو زبان و خصوصاً به سبب کاربرد و خط مختلف (اردو به خط فارسی ـ عربی و زبان هندی به خط دوناگری)، فاصلۀ میان آنها بیشتر شد.
انقلاب 1273ق/ 1857م و شروع نهضت علیگره مقدمۀ تحول بزرگی در زبان اردو بود. اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی این دوره و ورود افکار و دیدگاههای جدید موجب بیداری مسلمانان و هندوان شده بود؛ زبان نیز می‌بایست به تناسب نیازهای اجتماعی و فرهنگی و همچنین برای بیان مقاصد و معانی جدید تغییر یابد و برای نشر و انتقال علوم و معارف غربی توانایی یابد. در این هنگام سرسیداحمد خان (د 1315ق/ 1897م) مرکزی به نام «انجمن علمی» در علیگره تأسیس کرد که مقصود از آن ترجمۀ کتابهای علمی از انگلیسی به اردو و آشنا کردن مسلمانان هند با شیوه‌های تفکر علمی بود. دهها کتاب در این انجمن به اردو نوشته شد و در جریدۀ تهذیب الاخلاق که وی بنیاد نهاده بود، گروهی از نویسندگان نواندیش به همکاری پرداختند. از ویژگیهای نثر اردو در آثار کسانی چون اسدالله غالب، سیداحمد خان، شبلی نعمانی و نذیر احمد، سادگی، روشنی و نزدیک بودن آن به زبان مردم و دور بودن از شیوه‌های نثر منشیانه و ادیبانۀ پیشین است.
در 1287ق/ 1870م مسألۀ خط‌و زبانی که بایستی در دادگاهها و مراجع عمومی رسمیت داشته باشد، مطرح شد. روشن بود که طرح چنین مسئله‌ای میان هندوان و مسلمانان به منازعات و کشاکشهای خصمانه خواهد انجامید و تضاد و تعارض میان دو جامعۀ بزرگ هند را شدیدتر و نمایان‌تر خواهد کرد. حکومت انگلیسها از زبان و خط هندی طرفداری می‌کرد و روزنامه‌ها نیز به آتش مناقشه دامن می‌زدند. هندوان برای حمایت از زبان هندی و خط دوناگری دامنۀ تبلیغات و فعالیتهای خود را در شهرهای مختلف‌گسترش دادند. سیداحمد خان که رسمیت‌یافتن خط و زبان هندی را در مراجع عمومی و دادگاهها عملاً سلب حقوق تاریخی و اجتماعی از جامعۀ مسلمان می‌دانست، مجدانه در برابر آن شروع به اقدام و مبارزه کرد، ولی حکومت انگلیسها که از زمان طغیان تیپوسلطان در اواخر سدۀ 18م و انقلاب 1273ق/ 1857م همواره از قدرت گرفتن مسلمانان هراس داشت، می‌کوشید که از کلیۀ امکانات برای درگیر کردن مسلمانان با هندوان استفاده کند و عملاً اکثریت هندو مذهب را بر جامعۀ مسلمان که حکومت هند را حق موروث خود می‌دانست، غالب گرداند. مسئلۀ خط و زبان در این موقع وسیلۀ بسیار خوبی برای اعمال این مقاصد بود.
هنوز مشکل رسمی‌شدن یک خط و زبان واحد برای دادگاهها و مراجع عمومی حل نشده بود که در 1299ق/ 1882م مسألۀ رسمی شدن خط و زبان هندی در مقابل خط و زبان اردو در مدارس ابتدایی و متوسطه با شدت تمام مطرح شد و سرانجام در پی کشمکشهای دراز مقرر شد که زبان و خط هندی و اردو هر دو به‌طور یکسان در محاکم و مراجع عمومی رسمیت داشته باشد که همین امر خود باعث بروز مناقشات زیادی گردید.
به هر حال از آغاز سدۀ 20م تا این زمان رشد زبان اردو نه تنها در شیوه‌های نظم و نثر سنتی، بلکه از لحاظ اشکال و اسلوبهای جدید، از شعر و نمایشنامه و داستان‌نویسی تا نقد ادبی و تاریخ‌نگاری و از لحاظ قوت و رسایی در بیان مطالب علمی و اجتماعی نیز سریع و نمایان بوده است. با وجود این، مجلس عالی پاکستان در 1335ق/ 1956م تصویب کرد که زبان انگلیسی به مدت 20 سال زبان رسمی دولتی و دانشگاهی کشور باشد و پس از آن اردو جایگزین آن گردد، اما در 1344ش/ 1965م این مدت به‌طور نامحدود تمدید شد.

تأثیر زبان فارسی

زبان و ادب فارسی مؤثرترین عامل در حیات فکری و ذوقی مسلمانان شبه‌قارۀ هند و پاکستان بوده است و نه تنها در نظم و نثر و اشکال و اسالیب ادبی، بلکه در ساختار زبان‌شناختی و مجموعۀ واژگان تمامی زبانهای مناطق مرکزی و شمالی هند، از پنجابی و سندهی و کشمیری، تا گجراتی و مراتهی و بنگالی، تأثیر تمام داشته است. مجموعۀ واژگان پراکریتها و زبانهای هند و آریایی جدید در اصل از 3 عنصر تشکیل یافته بودند: 1. الفاظی که مستقیماً از زبان سنسکریت گرفته شده‌اند(به اصطلاح نحویان هندی«تَتْ بهَوه»)؛ 2. کلماتی که از لحاظ اشتقاق و طبق قواعد آواشناسی به زبان سنسکریت تعلق دارند (تَتْ سَمه)؛ 3. کلمات بومی و محلی (دِشیه).
با ورود اسلام به هند و رواج زبان فارسی در نواحی مرکزی و شمالی آن سرزمین و تأثیر آن بر زبانهای محلی، عنصر چهارمی در ساختار واژگانی این زبانها راه یافت و در هریک از آنها، به میزان ارتباط و برحسب نزدیکی با مراکز حکومت اسلامی، واژه‌های فارسی (و عربی از طریق فارسی) فراوان وارد شد. این کیفیت در همۀ زبانهای مذکور به درجات مختلف مشهود است، لیکن در زبان اردو بسیار نظرگیر و از همه نمایان‌تر است و گاهی، خصوصاً در زبان شعر و ادب، نسبت واژه‌های فارسی به میزانی بسیار بالا می‌رسد، چنان‌که در سرود ملی پاکستان تقریباً همۀ کلمات فارسی است. در مراحل اولیۀ ارتباط، لغاتی که از فارسی به زبانهای محلی هند وارد می‌شد، به الفاظ و اصطلاحات دینی و دیوانی و لشکری محدود بود، لیکن به‌تدریج با گسترش دامنۀ روابط داد و ستدها و آشناییها، بر میزان ورود لغات و اصطلاحات فارسی و رواج و گسترش مفاهیم و معانی فرهنگی و ادبی اسلامی افزوده می‌شد. تأثیر زبان فارسی در اردو تنها از جهت واژگان و قبول الفاظ و اصطلاحات نبوده است، بلکه از جهات دیگر، یعنی در آواشناسی و مجموعۀ اصوات و نیز در ساختار صرفی و نحوی و ترکیبات لفظی این زبان، تأثیر ویژگیهای زبان فارسی مشهود است. در زبان اولیۀ هندی یا هندوی، پیش از ارتباط و آمیزش با فارسی، مجموعۀ واکهای صامت و مصوت همانهایی بوده است که در سنسکریت و پراکریت شوراسنی وجود داشته و اکنون نیز در تلفظ واژه‌های بومی هندی و ضبط آنها به خط فارسی به کار می‌رود؛ اما در دوره‌های بعد با ورود الفاظ فارسی و عربی، برخی اصوات دیگر که در زبانهای هندوآریایی اولیه وجود نداشته، به مجموعۀ حروف الفبای این زبانها افزوده شده است: واکهای/ ح، ع، ء، غ، خ، ق/ در گروه حروف حلقی، واک / ژ/ در گروه حروف کامی، واک / ز/ (ذ، ض، ظ) در گروه دندانی، واک / ف/ در گروه لب و دندانی (در اردو نیز مانند فارسی / غ، ق/ ، / ع، ء/ ، / ز، ذ، ض، ظ/ ، / ث، س، ص/ ، / ه‌ ، ح/ یکسان تلفظ می‌شوند).
در خط اردو صامتهای مرکب نفسی یا «دمشی» با افزودن «ه‌ ‌» به حرف اصلی نوشته می‌شود(/ که‌ ، گه‌/ چه‌ ، جه‌/ ته‌ ، ده‌/ به‌ ، په‌/ ...‌)، و حروف «پشت زبانی» را امروز با قرار دادن علامت «ط»کوچک‌بالای آن نمایش می‌دهند(/ ﯨـط، ﯨـط‌ه‌ ، دطه‌ ، رط/ ). برای «نون غنه» شکل نون بی‌نقطه (ں)، و در گروه مصوتها به جای کسرۀ کشیده یا یاء مجهول در آخر کلمات شکل یاء برگشته (ے) و در میان کلمات یاء میانی یا آغازی به کار برده می‌شود (/ سے = از / نیچے = زیر/ لِینا = بردن/ دِینا= دادن/ ). واو مصوت، چنان‌که در فارسی، گاهی ضمه (ō) است و گاهی صدای واوی (ū) دارد (/ بولنا = گفتن/ ، دوده‌ = شیر/ ).
در ساختار صرفی و نحوی زبان اردو نیز تأثیر فارسی به نحو گسترده‌ای آشکار است. بسیاری از افعال مرکب با اسم یا صفت فارسی و افعال معین «کرنا» (= کردن) و «هونا» (بودن، شدن) ساخته می‌شود: نظر کرنا، گرم هونا، ... در مواردی فعل معین در افعال مرکب فارسی عیناً به اردو ترجمه می‌شود: سرآنا (= سرآمدن)، سوگند کهانا (= سوگند خوردن)، شرط بندهنا (= شرط بستن)، زبان کهولنا (= زبان گشادن). گاهی تعبیرات و ترکیبات فارسی کلاً به اردو در می‌آید: دانتون سے انگلی کـاﯨـطﻨا (= انگشت به دندان گزیدن)، آنکه‌ سے گرنا (= از چشم افتادن)، آنکهن راه پرلگنا (= چشم به راه داشتن). بعضی از افعال فارسی طبق قواعد زبان اردو و همچون مصادر آن زبان صرف می‌شوند: بنانا (بنا کردن)، رنگنا (= رنگ کردن)، بدلنا (بدل کردن)، افطارنا (= افطار کردن)، شرطنا، تراشنا، لرزنا، فرمانا، بخششنا، قبولنا...
برای ساختن اسم از صفت گاهی مانند فارسی و به قیاس کلماتی چون زیبایی، بزرگی... پسوند «یاء» به کار برده می‌شود: مینـایی (= شیرینی)، بـرائی (= بزرگی)، اچهائی (= خوبی). در زبانهای هندوآریایی معمولاً صفت و موصوف در جنس و عدد مطابقت دارند. در اردو (و هندی) تنها در مواردی که صفت به حرف «ا» (-a) ختم شده باشد، با موصوف خود مطابق است: (چهالرکا = پسر خوب/ اچهی لرکی = پسران خوب، در غیر این صورت، مانند فارسی صفت از موصوف پیروی نمی‌کند: سوندرلرکا = پسر زیبا/ سوندر لرکی = پسران زیبا. در زبانهای هندوآریایی جدید به جای پایانه‌های صرفی اسم، از حروف اضافۀ مؤخر استفاده می‌شود: گهرمین = در خانه، ولی گاهی به شیوۀ فارسی حرف اضافه قبل از اسم قرار می‌گیرد: بینا حکم = بدون حکم. ترتیب صفت و موصوف و مضاف و مضافٌ‌الیه برخلاف قواعد اصلی زبانهای هندوآریایی جدید، در زبان اردو گاهی به همان صورتی که در فارسی متداول است، عیناً نقل می‌شود. بسیاری از واژه‌های فارسی که در این زبان وارد شده، یا معنای کهن و رایج در میان فارسی‌زبانان سده‌های 6- 9ق را حفظ کرده‌اند، یا به معانی جدیدی به کار می‌روند (اندیشه = بیم؛ حجام = آرایشگر؛ خیابان = باغ؛ انتقال = وفات؛ دریا = رودخانه؛ چابک = تازیانه؛چمن = گلشن؛ سیاهی = مرکّب نوشتن؛ فصل = خرمن؛ رومال = دستمال؛ تعارف = معرفی؛ نالش = شکایت در محکمه، عرض حال؛ اشتهار = اعلان و آگهی در جراید؛ حقه = قلیان؛ روشنایی = مرکّب نوشتن؛ شادی = عروسی؛ غصه = خشم؛ کاهل = بزدل، ترسو...).
علاوه بر کلماتی از نوع اسم و فعل و صفت، برخی از اقسام حروف و قیدها چون «اگر»، «مگر»، «بالکل»، «که»، «لیکن»، «بلکه»، «خواه... خواه». «یا... یا»، «نه... نه» و غیره نیز از زبان فارسی به زبانهای هندوآریایی جدید، خصوصاً هندی و اردو وارد شده است و نه تنها در نوشته‌ها و آثار ادبی، بلکه در محاورات روزانۀ مردم نیز به کار می‌رود.
برخی پسوندها و پیشوندهای فارسی و عربی و اَشکال و اجزاء ترکیبی، چون هر گهرطی = هر دقیقه؛ هر کُوی = هریک؛ ناسمجه‌ = نادان؛ غیرپکا = کال، نرسیده؛ فی ماه = در ماه؛ فی دین = در روز؛ گاری‌بان = رانندۀ گاری؛ هاتهی بان = پیلبان؛ پاندان = جای پان؛ پهول‌دان = گلدان؛ گهـطﺮی‌ساز = ساعت‌ساز؛ سمجه‌ دار = خردمند؛ پهلدار = میوه‌دار؛ چلباز = حقه‌باز... از فارسی به این زبان راه یافته است.
در تلفظ نیز غالباً اختلاف «یاء» و «واو» مجهول و معلوم در کلمات مراعات می‌شود و معمولاً در موارد التقاء ساکنین یک حرکت کوتاه دو حرف ساکن را از هم جدا می‌کنند (عَقَل، مَغَز، عُمَر/ عُمُر).*

مآخذ

آزاد، محمدحسین، مقدمۀ آب حیات، لاهور، 1953م؛
سیدعبدالله، ادبیات فارسی مین هندوؤن کاحصّه، لاهور، 1967م؛
شیرانی، حافظ محمود، مقالات، به کوشش مظهر محمود شیرانی، لاهور، 1987م؛
مجمل‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛
نیز:

Abid Husain, «The Rise of a Mixed New Language», An outline of the Cultural History of India, ed. Syed Abdul Latif, Hyderabad, 1958;
Ahmad, A., Studies in Islamic Culture in the Indian Environment, Karachi/ Lahore, 1964;
Britannica, 1978;
Grierson, G. A., Linguistic survey of India, Delhi, 1968;
Rafiq Zakaria, introd, Glimpses of Urdu Literature, Bombay, 1961;
Rizvi, A. A., A Socio-Intellectual History of the IsnāʾAsharī Shīʾīs in India, New Delhi, 1986;
Yusuf Husain, Glimpses of Medieval Indian Culture, Bombay, 1973.

فتح‌الله مجتبائی

نام کتاب : دانشنامه ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2029
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست