responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 99

بهمن نامه


نویسنده (ها) :
محمد جعفری (قنواتی)
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 11 دی 1398
تاریخچه مقاله

بَهْمَنْ‌نامه، منظومه‌ای پهلوانی که ایرانشاه (ایرانشان) بن ابی‌الخیر آن را براساس داستانهای کهن ایرانی در اواخر سدۀ 5 ق یا اوایل سدۀ 6 ق سروده، و موضوع آن بر تخت نشستن بهمن پسر اسفندیار، به‌ویژه لشکرکشی او به سیستان به کین‌خواهی پدرش، و جنگهای متعدد وی با خاندان زال است. این منظومه را رحیم عفیفی براساس چند نسخۀ خطی تصحیح، و در 1370 ش با مقدمه‌ای مشروح چاپ کرده است. بهمن‌نامه مانند منظومه‌های دیگری از این دست، در بحر متقارب مثمن محذوف یا مقصور سروده شده است و براساس چاپ فعلی 443‘10 بیت دارد.
از این منظومه به همراه نام سراینده‌اش نخستین بار در مجمل التواریخ و القصص یاد شده‌است (ص 92). از زندگی و احوال شاعر آن آگاهی دقیقی در دست نیست؛ فقط براساس مقدمۀ کتاب مشخص است که وی مسلمان، و احتمالاً شیعه بوده‌است. او در همین دیباچه ضمن مدح سلطان محمد (سل‌ 498-511 ق)، پسر جلال‌الدین ملکشاه سلجوقی و ستایش مبارزه‌های وی، می‌گوید که رفتار و کردار این پادشاه او را به یاد بهمن اسفندیار انداخت و به همین علت اقدام به سرایش بهمن‌نامه کرد. از این شاعر منظومۀ حماسی دیگری با عنوان کوش‌نامه در دست است که این منظومه نیز تصحیح و چاپ شده است.
اهمیت بهمن‌نامه از لحاظ ادبی بیشتر مربوط به زبان فارسی و زنده نگاه‌داشتن یکی از داستانهای ایران باستان است. تلاش شاعر در حفظ زبان فارسی به‌خوبی آشکار است، به گونه‌ای که در ابیات این منظومه، بیش از 300 واژۀ غیر فارسی، آن هم واژه‌های بسیار ساده، به کار نرفته است (عفیفی، 11، 13-14، 17-22، 78؛ شکوهی، 984-985).
این منظومه شامل 4 بخش است: بخش اول به برتخت‌نشستن بهمن با حضور بزرگان ایران ازجمله رستم و زال؛ ازدواج بهمن با کتایون، دختر شاه صور، با میانجیگری رستم؛ توطئۀ کتایون و لؤلؤ، غلام فاسق وی، علیه بهمن؛ جنگ بهمن با لؤلؤ و پیروزی بهمن با کمک پادشاه مصر؛ آگاهی‌یافتن بهمن از مرگ رستم؛ و سرانجام، تصمیم بهمن به جنگ علیه خاندان زال، اختصاص دارد. موضوع بخش دوم، لشکرکشی بهمن به سیستان است. او در مصاف با خاندان زال 3 بار شکست می‌خورد و سرانجام در چهارمین رزم پیروز می‌شود؛ سپس زال را به اسارت می‌گیرد و فرامرز را دستگیر کرده، به دار می‌کشد. موضوع بخش سوم رفتن بهمن به هند در تعقیب دختران رستم و اسیرکردن آنها ست. بخش چهارم به بازگشت بهمن از هند، آزادکردن زال و دختران رستم، جنگ برزین‌آذر با بهمن برای انتقام خون پدر، و سرانجام، گرفتارشدن بهمن در کام اژدها اختصاص دارد.
روایت ایرانشاه در سراسر منظومه، نسبت به بهمن جانب‌دارانه است. ایرانشاه مانند دیگر شاعران حماسه‌سرای پس از فردوسی، به‌شدت تحت تأثیر شاهنامه است. او به غیر از تأثیراتی مانند توصیف میدان جنگ، به‌کارگیری مضامین مشابه، و تقلید از صور خیال به‌کاررفته در شاهنامه، در بسیاری از موارد یک مصراع یا یک بیت را عیناً یا با اندکی تغییر از شاهنامه نقل کرده است (نک‌ : عفیفی، 17-21، 73-80؛ جعفری قریه‌علی، 219-220؛ نیز نک‌ : دنبالۀ مقاله). البته در بهمن‌نامه توصیفات جالب توجهی نیز وجود دارد، مانند آنچه در وصف دختر شاه قنوج آورده است (ص 406- 409).
جز این موارد که مصحح منظومه نیز به آنها اشاره کرده است، باید از بن‌مایه‌ها و مضامین بهمن‌نامه نیز یاد کرد. برخی از این بن‌مایه‌ها که به‌ویژه از لحاظ فرهنگ مردم و ادبیات شفاهی واجد اهمیت است، عبارت‌اند از:

خواب و نقش آن

در بهمن‌نامه، مانند بسیاری از داستانهای کهن ایرانی، خوابهایی وجود دارد که در گردش داستان نقش بااهمیتی ایفا می‌کنند، مانند خواب بهمن در زمانی‌که قصد نابودی دخمۀ پهلوانان سیستان را دارد. در این زمان وی فریدون، کیخسرو و سیاوش را به خواب می‌بیند که بسیار شادمان هستند. بهمن سبب خوشحالی آنها را می‌پرسد. هر 3 در پاسخ می‌گویند که به بهشت می‌روند. وقتی بهمن اجازۀ همراهی با آنها را می‌خواهد، آنها می‌گویند که «به مینو ستمکاره را راه نیست»؛ تو می‌خواهی اجساد کسانی را به آتش بسوزانی که پیوسته با دشمنان ایران جنگ می‌کرده‌اند. و در همان زمان، سیاوش چوبی بر سر بهمن می‌زند که از درد آن هراسان از خواب بیدار می‌شود. بر اثر این خواب، بهمن نه‌فقط از قصد خود مبنی بر آتش‌زدن دخمه‌های پهلوانان سیستان صرف‌نظر می‌کند، بلکه با احترام وارد دخمه‌ها مـی‌شود (ص 421-425؛ نیـز نک‌ : عفیـفی، 32). ایـن خواب همۀ ویژگیهای خوابهای کهن ایرانی را دارد (نک‌ : ه‌ د، خواب). چنین خوابهایی که نمونه‌های فراوانی از آن در شاهنامه نیز آمده است، اولاً از ابهام به دور بوده و معماگونه نیستند، ثانیاً موجودات ملکوتی در آن «دارای شخصیتهای اخلاقی‌اند، فریفتار و نادرست نیستند، پیام آنان دوپهلو یا دروغ نیست» (کیا، 170-171). از خوابهای دیگر بهمن‌نامه که از همین دست است، می‌توان به خواب بهمن پیش از مرگش اشاره کرد که در آن، جاماسب نزدیک‌بودن مرگ او را پیش‌بینی می‌کند (ص 591-595).

عجایب و غرایب

بهمن پس از بر دار کشیدن فرامرز، به قصد آتش‌زدن دخمه‌های پهلوانان سیستان به هند می‌رود. وی این موضوع را با پادشاه قنوج در میان می‌گذارد. شاه قنوج طی گفتاری، مشکلات راه را که شامل 7 مرحله است، برای بهمن شرح می‌دهد. به‌جز مرحلۀ اول که صحرایی است بی آب و علف، در دیگر مراحل، بهمن باید با موجودات عجیب و غریبی ازجمله سگسار که سری مانند سگ و تنی شبیه انسان دارد، گلیم‌گوش که دارای گوشهایی بسیار پهن است، و موجوداتی که می‌توانند هر زمان خود را به شکلی درآورند، و سرانجام، دوالپا مبارزه کند (ص 409-412؛ نیز نک‌ : عفیفی، 38-40). از این‌گونه موجودات در بسیاری از داستانهای سنتی فارسی مانند دو روایت از سلیم جواهری (ص 91-94)، قصۀ امیرالمؤمنین حمزه (ص 123-124)، سمک عیار (ارجانی، 3 / 113-117) و ابومسلم‌نامه (ابوطاهر، 1 / 303 بب‌ ) سخن رفته است. موضوع قابل تأمل‌تر این است که شبیه این عجایب و غرایب در گرشاسب‌نامه نیز، البته با شرح بیشتر و تعداد فراوان‌تری آمده است (اسدی، 149 بب‌ )؛ اما با توجه به اینکه در بهمن‌نامه این عجایب و غرایب به 7 مورد محدود شده‌اند، به نظر می‌رسد که تدوین‌کنندگان داستان خواسته‌اند برای بهمن نیز مانند رستم و اسفندیار، نوعی از هفت‌خوان را بازسازی کنند.
در بخشی از داستان، بهمن به هنگام شکار، آهوی زیبایی را می‌بیند، اما هرچه تلاش می‌کند، نمی‌تواند آن را بگیرد. آهو بهمن را به دنبال خود می‌کشاند تا اینکه به حصاری وارد می‌شود. بهمن به دنبال آهو داخل حصار می‌شود و در آنجا متوجه می‌شود که دختر پریزادی که عاشق وی شده بود، با پیکرگردانی، خود را به شکل آهو درآورده است تا بتواند بهمن را به خود متمایل کند (ص 280- 288). این بن‌مایه در سمک عیار (ارجانی، 1 / 11-13) و برخی از افسانه‌های دیگر نیز تکرار شده است (نک‌ : نادری،160-162؛ جعفری (قنواتی)، 66-67).

افسانه‌های تمثیلی

در بهمن‌نامه از قول برخی از شخصیتهای کتاب، افسانه‌هایی تمثیلی نقل شده است که روایتهای مشابه آنها در ادب شفاهی و دیگر متون کتبی نیز آمده است؛ مشهورترین آنها «داستان روباه و شیر» و فریب‌خوردن شیر و افتادن او در چاه است (ص 416-421). این افسانه علاوه برآنکه در کلیله و دمنه (ص 86-91) و مثنوی معنوی (مولوی، 53-65) آمده، روایتهای شفاهی نیز از آن ثبت شده است (پزشکیان، 291-293؛ سسیل، 354-355). اگرچه در روایتهای کتبی و شفاهی اخیر، خرگوش شیر را فریب می‌دهد، اما روایتهای شفاهی دیگری نیز وجود دارد که مـانند بهمن‌نـامه، روبـاه ایـن نقش را دارد (نک‌ : مارتسلف، 60-61). این افسانه با کد 92 و عنوان «نبرد با تصویر» در فهرست افسانه‌های جهانی مشخص شده است (نک‌ : همانجا). مورد دیگر که ایرانشاه آن را ضمن «داستان سه فرزانه» آورده و ناظر بر این معنی است که «بیم و هراس از هر چیزی بدتر است»، در ادب شفاهی با عنوان «چَپُش (بزغالۀ) ایاز خاص» آمده است (وکیلیان، 84-85).

امثال و حکم

در بهمن‌نامه امثال فراوانی نقل شده که تعدادی از آنها به همان صورت یا با اندکی تغییر، امروزه نیز در زبان فارسی کم‌و‌بیش رایج است؛ مانند چاه مکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی: نکو داستان کرد گوینده یاد / مرا چاه کرد و خود اندرفتاد (ص 165؛ نیز نک‌ : عفیفی، 58)؛ مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد: کسی را که مارش گزیده ست تن / همه ساله ترسد ز پیسه رسَن (ص 555؛ نیز: نک‌ : عفیفی، همانجا)؛ از کوزه همان برون تراود که درو ست: درین باره‌ام داستانی نکو ست / ز خُم آن برآید که هم اندرو ست (ص 480؛ نیز نک‌ : عفیفی، 57)؛ شکم گرسنه زبان نمی‌فهمد: بدو گفت خورشید کای مهربان / شکم گرسنه کی شکیبد زبان (ص 301؛ نیز نک‌ : عفیفی، 58)؛ هرکس باید پایش را اندازۀ گلیم خود دراز کند: به اندازه کش پای زیر گلیم / نه چندانک باشد ز سرمات بیم (ص 80؛ نیز نک‌ : عفیفی، 57)؛ عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود / گرچه با آدمی بزرگ شود: ترا داستان بچۀ گرگ بود / که پروردگارش نکرد ایچ سود (ص 204).

روایتهای شفاهی و مقایسۀ آنها با بهمن‌نامه

از داستان بهمن روایتهای شفاهی فراوانی در دست است. این روایتها به دو دسته تقسیم می‌شوند: یک دسته طومارهای نقالی که تاکنون 4 نسخه از آنها منتشر شده است؛ مؤلف نیز نسخه‌ای در اختیار دارد که مربوط به 1260 ق است. دستۀ دوم، روایتهای نسبتاً کوتاهی که از زبان مردم گوشه و کنار ایران ثبت شده، و انجوی شیرازی 10 نمونه از آنها را منتشر کرده است. مجموعۀ این روایتها از لحاظ زمینه‌ای که برای شناخت تفاوت زبان و شیوۀ روایت میان انواع روایی شفاهی و کتبی فراهم می‌کنند، اهمیت فراوانی دارند. شاید متون شفاهی کمی وجود داشته باشد که مانند روایتهای شفاهیِ داستان بهمن، تفاوتهای نوع و شیوۀ روایت را در ادبیات شفاهی با ادبیات کتبی نشان دهد؛ ازاین‌رو، در ذیل روایتهای شفاهی، داستان بهمن با منظومۀ بهمن‌نامه مقایسه می‌شود. برای نشان‌دادن این تفاوتها بحث خود را روی چند موضوع از این داستان متمرکز می‌کنیم:

شخصیت بهمن

در بهمن‌نامه شخصیت بهمن با شرح و تفصیل فراوان بیان شده است. شاعر در ابتدای داستان و ضمن نقل سخنان بهمن به هنگام بر تخت نشستن، از قول وی می‌گوید که در حکومت او ستم جایگاهی ندارد و اگر ستمی هم باشد بر ستمکاران خواهد بود، و اینکه او«گرانمایگان» را گرامی خواهد داشت. سپس شاعر اضافه می‌کند که جهان، پر از خوبی و خواسته شد و به «داد و دهش» آراسته گردید، به گونه‌ای که: به خواب اندر آمد روان ستم / در آن پادشاهی ندیدند غم (ص 19-22). او به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی دورۀ فرمانروایی کیخسرو را توصیف می‌کند. ایرانشاه در چند موضع مختلف کتاب، از بهمن با تعابیری مانند «بهمن سرافراز» (ص 204)، «شاه دلیر» (ص 205)، «شاه جهان» (ص 206) و «خسرو کامیاب» (ص 422) یاد می‌کند، درصورتی‌که بهمن حتى براساس همان روایت بهمن‌نامه نه‌فقط دلیر، بلکه کامیاب، سرافراز و شاه جهان هم نبوده است. مثلاً او با کمک پادشاه مصر موفق می‌شود پادشاهی خویش را از لؤلؤ که آن را غصب کرده بود، بازستاند. وی در سلطنت طولانی خود که بیش از 100 سال به طول انجامید، دو جنگ مهم برگزار می‌کند، یکی با غلام خود، لؤلؤ، و دیگری جنگ با خاندان پهلوانان سیستان. نبرد و پیروزی او «هیچ‌گونه افتخاری برای شاهزادۀ ایرانی ندارد» و مبارزۀ او با خاندان پهلوانان سیستان و پیروزی او در این جنگ نیز «نبردی ملی به‌شمار نمی‌آید» (جعفری قریه‌علی، 220). در مقابل داوریهای ایرانشاه، در روایتهای شفاهی از بهمن با صفتهایی مانند «بیدادگر» و «حرام‌زاده» (هفت‌لشکر، 501، 534) و «نمک‌نشناسِ حرام‌زاده» (تحقیقات ... ) یاد شده است.

تصمیم به کین‌خواهی و زمان آن

براساس روایت بهمن‌نامه رستم مدتها پس از بر تخت نشستن بهمن همچنان در قید حیات است، اما بهمن پس از مرگ وی تصمیم می‌گیرد به سیستان حمله کند. سخنان ایرانشاه دربارۀ علت انتخاب این زمان برای حمله کاملاً متناقض است. وی در ابتدای داستان که هنوز رستم زنده است، تصویری از گفت‌وگوی بهمن و رستم ارائه می‌دهد که براساس آن، خاطرۀ تلخ مرگ اسفندیار برای بهمن زنده می‌شود، اما در عین حال شاعر می‌گوید که چون شرم و حیا از رستم دارد، موضوع را مسکوت می‌گذارد. وی از قول بهمن خطاب به رستم می‌گوید که این تخت شاهی را از بهر تو می‌خواهم تا بتوانم پاداش خوبیهای تو را بدهم (ص 20-21)، و پس از مرگ رستم به جاماسب می‌گوید: من آزرم رستم نگه داشتم / که کس را به کینه بنگذاشتم (ص 184)؛ اما بهمن پس از حمله به سیستان در پاسخ به جاماسب که خیرخواهانه او را از دست‌اندازی به سیستان بر حذر می‌دارد و از وی می‌خواهد که حرمت زال را نگه دارد، می‌گوید که قصد دارد زال و فرامرز و همۀ ساکنان آنجا را از بین ببرد و دخمۀ سام، نریمان و گرشاسب و رستم را «که بر جان او باد نفرین»، به آتش بکشد و خاکستر کند (ص 197). این سخنان و به‌ویژه ابراز کینۀ شدید به رستم نشان می‌دهد که شرم و حیای بهمن که راوی از آن در ابتدای داستان یاد کرده، و خود بهمن نیز بر زبان آورده بود، فریبی بیش نیست؛ برخلاف نظر برخی از پژوهشگران که آن را مبین «حق‌گزاری» بهمن دانسته‌اند که ریشه در«روشهای اخلاقی ایرانیان» داشته و «از خصایص قومی آنان» بوده است (عفیفی، 22). او درحقیقت در زمان حیات رستم از روی ترس، موضوع کین‌خواهی را بیان نمی‌کند.
برخلاف روایت بهمن‌نامه، در یک روایت شفاهی به صراحت آمده است که «تا روزگار رستم، بهمن قدرت عرض‌اندام نداشت. سه سال که از سلطنت بهمن گذشت و رستم کشته شد، همان موقع بهمن به یاد کشته‌شدن پدر خود افتاد و به زابل لشکر کشید که انتقام خون او را از فرزندان رستم بگیرد» (انجوی، مردم و فردوسی، 160). از سوی دیگر، براساس روایت بهمن‌نامه، بهمن پس از شنیدن مرگ رستم یک هفته به سوگ می‌نشیند و پس از آن، اقدام به تجهیز سپاه می‌کند (ص 184-186).
در روایتهای شفاهی، سوگواری بهمن اقدامی مزورانه ارزیابی شده است. براساس روایت نقالی حسین‌بابا مشکین، بهمن خود در توطئۀ قتل رستم شریک بوده است (ص 207) و با شنیدن خبر مرگ رستم «باطناً خوشحال می‌شود، اما ظاهراً گریبان چاک می‌دهد و لباس کبود می‌پوشد و شروع به سوگواری می‌کند» (ص 209).
در روایت نقالی طومار شاهنامۀ فردوسی موضوع از این هم صریح‌تر بیان می‌شود. براساس این روایت، بهمن با شنیدن خبر مرگ رستم «آن‌چنان خوشحال می‌شود که دستور آذین‌بندی شهر و برپایی جشن را صادر می‌کند»؛ سپس با «پراکندن شایعات و تبلیغات سوء علیه خاندان رستم» کاری می‌کند که مردم کشتن اعضای این خاندان را بر خود واجب بدانند (سعیدی، 2 / 1120-1121).
براساس یکی دیگر از روایتهای نقالی، بهمن انجمنی از بزرگان ترتیب می‌دهد و به آنها به دروغ می‌گوید: «جاسوسان ما خبر آورده‌اند که زال افسونگر، سالاران و خیانت‌کاران را که ما از درگاه خود رانده‌ایم، گرد خود جمع آورده و در حال توطئه علیه تاج و تخت کیان است»؛ و سپس موضوع کین‌خواهی را بیان می‌کند. پس از آن، کسانی که «مقام و منصب یافته بودند و می‌دانستند گنج هزارساله در زابل انبار شده است»، موافقت خود را با کین‌خواهی اعلام می‌کنند (صداقت‌نژاد، 796- 798).

لشکرکشی به سیستان

ایرانشاه لشکر بهمن و آرایش آن را به هنگام حرکت به سوی سیستان بسیار باشکوه توصیف می‌کند؛ گویا این سپاه به کین‌خواهی سیاوش به سمت توران می‌رود. وی یکایک سرداران سپاه را نام می‌برد و در پایان توصیف خود نیز می‌گوید که بهمن، ابا چتر و با کاویانی درفش / همای همایون و زرینه کفش / / برفتند با ساقۀ لشکرش / رسیده به گردون گردان سرش (ص 191-193). علاوه‌براین، روایت او به‌گونه‌ای است که خواننده تصور می‌کند همۀ بزرگان ایران بهمن را همراهی می‌کنند، درصورتی‌که با دقت در اسامی فرماندهان سپاه او مشخص می‌شود که هیچ‌یک از کشوادیان همراه وی نیستند، اما شاعر این موضوع را مسکوت گذاشته است. لیکن در روایتهای شفاهی یا به این موضوع اشاره نشده، و یا این روایتها برعکسِ روایت بهمن‌نامه هستند. مثلاً در یکی از روایتهای نقالی فقط گروهی از ایرانیان که به گنجهای سیستان طمع داشتند، به سپاه بهمن می‌پیوندند؛ و به گفتۀ راوی بسیاری از «بزرگان ایران‌زمین مانند خاندان کاوه،کشواد، گیو و بیژن از ایران به زابل کوچ» می‌کنند (صداقت‌نژاد، 787- 799). در طوماری دیگر به جای سپاه بهمن، سپاه فرامرز وصف شده است (هفت‌لشکر، 492).
همچنین اقدامات بهمن در سیستان، در بهمن‌نامه و روایتهای شفاهی، هردو، نقل شده است. براساس روایت بهمن‌نامه، جنگ بهمن در سیستان دهها سال طول می‌کشد و 3 بار از سپاه فرامرز شکست می‌خورد. زال از مبارزه خسته می‌شود و در خانه‌ای پنهان می‌گردد، سپس به پایمردی جاماسب نزد بهمن می‌آید و بهمن او را در قفس زندانی می‌کند. در ادامۀ جنگ، فرامرز نیز دستگیر می‌شود و بهمن او را به دار می‌کشد و تیرباران می‌کند: فرامرز را زنده بر دار کرد / تن پیلوارش نگونسار کرد. بهمن پس از آن سیستان را به آتش می‌کشد و آب هیرمند را بر آن می‌اندازد و آن را به کشتزار تبدیل می‌کند.
در روایتهای نقالی کار بهمن بسیار سخت‌تر پیش می‌رود. او 7 بار از سپاه فرامرز شکست می‌خورد. در نوبت هشتم سپاه بهمن پیروز می‌شود. براساس این روایتها پس از آنکه سپاه فرامرز شکست می‌خورد، او تنها می‌ماند، چند روز گرسنه و تشنه با سپاه بهمن می‌جنگد، و پس از آن به‌سبب گرسنگی و ناتوانی در گوشۀ میدان تکیه به سنگی می‌دهد و در همان حال، جان می‌سپارد؛ اما تا یک هفته کسی از سپاه بهمن جرئت نمی‌کند به او نزدیک شود. پس از یک هفته سپاهیان بهمن به‌طور اتفاقی متوجه می‌شوند که فرامرز مرده است. «بهمن برای خودنمایی و نشانۀ فاتح‌شدن بر حریفش دستور می‌دهد مردۀ او را بر دار کنند»: فرامرز را مرده بر دار کرد / تن پیلوارش نگونسار کرد؛ سپس دستور خرابی سیستان را می‌دهد و بر خرابه‌های آن، جو و ارزن می‌کارد (انجوی، مردم و شاهنامه، 1 / 213؛ هفت لشکر، 525-531).
اینکه در روایتهای شفاهی تأکید می‌شود که بهمن جسد بی‌جان فرامرز را بر دار می‌کشد، از یک سو مبین این نکته است که هیچ‌کس، حتى بهمن نتوانسته است فرامرز را زنده دستگیر کند و از سوی دیگر، نشان‌دهندۀ اوج اعمال غیرانسانی بهمن است. این موضوع از زاویه‌ای دیگر هم قابل تأمل است. در مجمل التواریخ و القصص روایت مختصری از این داستان نقل شده که در بخشی از آن آمده است: «فرامرز کشته شد آخر کار و گویند در خندق افتاد از خطاکردن اسب و در آب بمرد. و به همه حال ]بهمن[ مردۀ او را بر دار فرمود کردن، و اندر شاهنامه زنده می‌گوید» (ص 53). این مطالب با اندکی اختلاف در زین الاخبار نیز آمده است (گردیزی، 15). به نظر می‌رسد این روایت در خاطرۀ قومی ایرانیان وجود داشته است و مردم برای نشان‌دادن ارادت بیشتر خود به خاندان رستم و ابراز انزجار از بهمن، روایت خاص خود را از مرگ فرامرز به دست داده‌اند.

نحوۀ برخورد با سیاه‌کاریهای بهمن

در این زمینه نیز تفاوت جدی میان روایت ایرانشاه با روایتهای شفاهی وجود دارد. در بهمن‌نامه گاهی بیدادگریهای بهمن مورد نقد قرار می‌گیرد، اما نه با زبانی متناسب با این بیدادگریها؛ مثلاً شاعر پس از به پایان بردن فصل «بر دار کردن فرامرز» می‌گوید: هر آن کس که این داستان یاد کرد / دلش گشت از کین بهمن به درد (ص 344). درصورتی‌که داوری روایتهای شفاهی با سیاه‌کاریهای بهمن تناسب دارد. در یکی از روایتهای نقالی آمده است: «بهمن بیدادی در سیستان کرد که تا دنیا شده بود، چنین ستمی به هیچ ولایتی نکرده بودند» (هفت لشکر، 526).
در بیشتر روایتهای شفاهی، زال، و در برخی از آنها رودابه، پس از سیاه‌کاریهای بهمن بر سر قبر رستم می‌رود و ضمن نوحه و زاری، خطاب به رستم می‌گوید: ندانی که بهمن چه بیداد کرد / فرامرز را مرده بر دار کرد / / اگر بشنود رستم پیلتن / درآید ز قبر و بدرد کفن / / سر از خاک بردار و ایران ببین / که بی تو خرابست ایران زمین (انجوی، مردم و فردوسی، 160، مردم و شاهنامه، 1 / 214).
براساس یکی از روایتهای شفاهی که در فریدن اصفهان ثبت شده است، هنوز نوحۀ زال تمام نشده بود که قبر رستم به لرزه درآمد و شکافهایی در آن پدیدار شد، طوری‌که رستم می‌خواست از قبر بیرون آید. در این هنگام فرشتگان به امر خدا از آسمان به زمین نازل می‌شوند و روی خاک رستم می‌افتند و او را از حرکت بازمی‌دارند. در روایت دیگری که در یکی از روستاهای بروجرد ثبت شده است، پس از شکاف‌برداشتن قبر رستم، «امام زمان بر سر قبر حاضر می‌شود و با پای مبارک به قبر می‌زند و می‌گوید: بخواب! حالا وقت حرکت تو نیست. آن وقت قبر از حرکت بازمی‌ایستد» (همانجا).
در روایتهای نقالی، آن بخش از داستان که مربوط به مرگ فرامرز است، بسیار تأثرانگیز است. در برخی از مناطق هنگامی که «جسد بی‌جان فرامرز به دار آویخته می‌شود، تمام حضار در قهوه‌خانه به گریه می‌افتند و صحنۀ نقل و نقالی به مجلس سوگواری تبدیل می‌شود و اهل قهوه‌خانه از مرشد می‌خواهند تا از ادامۀ نقل خودداری کند» (همو، مردم و فردوسی، 131).

مرگ بهمن

در روایت بهمن‌نامه، اژدهایی بهمن را می‌بلعد. بهمن هنگامی که در کام اژدها گرفتار است از آذربرزین، فرزند فرامرز که پس از طی حوادث مختلف سپهسالار او شده است، کمک می‌خواهد، اما آذربرزین اعتنایی به درخواست او نمی‌کند (ص 600-602). در بیشتر روایتهای شفاهی، آذربرزین که هنوز کینۀ بیدادگریهای بهمن را در دل دارد، هنگامی‌که اژدها نیمی از بدن بهمن را به کام می‌کشد، با شمشیر گردن اژدها را قطع می‌کند، به گونه‌ای که در همان حال، سر بهمن نیز از تنش جدا می‌شود و سپس این شعر را می‌خواند: دو دشمن به یک تیغ کردم تباه / یکی اژدها و دگر پادشاه / / که اژدر به خون شهنشاه نو / شهنشه به خون فرامرز گو / / که اژدر به خون شه نامور / شه نامور هم به خون پدر (انجوی، همان، 147، مردم و شاهنامه، 1 / 218؛ هفت لشکر، 569-570).
روایت احیاء الملوک نیز شبیه روایتهای شفاهی است، با این تفاوت که اشعار یادشده را به نثر نقل کرده است (شاه‌حسین‌، 45). براساس یکی از روایتهای شفاهی، نریمان، فرزند رستم، که مادرش از پری‌زادان است، با شنیدن خبر کشته‌شدن فرامرز به ایران می‌آید و با بهمن جنگ می‌کند و او را از بین می‌برد و دخترش هما را به جای وی بر تخت شاهی می‌نشاند (انجوی، مردم و فردوسی، 160-161).
همان‌گونه که مشخص است، روایتهای شفاهی با روایت کتبی تفاوتهای جدی دارند، اما اصلی‌ترین تفاوتها مربوط به نوع روایت می‌شود؛ در بهمن‌نامه، داستان بهمن روایت می‌شود، درصورتی‌که در نقلهای شفاهی، داستان فرامرز را روایت می‌کنند.
در پایان این مقایسه ذکر این نکته ضروری است که برخی از پژوهشگران از یک سو با استناد به مؤلفه‌های حماسه، و از سوی دیگر با استناد به شخصیت بهمن و اقدامات او در سیستان، منظومۀ بهمن‌نامه را نه‌فقط منظومه‌ای حماسی محسوب نمی‌کنند، بلکه آن را منظومه‌ای ضدملی به شمار می‌آورند (وحیدیان، 22). برخی دیگر با استناد به اینکه بهمن و داستان او ملتقای حماسه و تاریخ‌اند، اعمال بهمن را در سیستان «یورش تاریخ بر حماسه» ارزیابی می‌کنند و به‌رغم آنکه اعتقاد دارند در این یورش «خاستگاه حماسه غارت می‌شود و عوامل و نمودهای آن نابود می‌گردد»، بهمن‌نامه را منظومه‌ای حماسی می‌دانند، اگرچه از لحاظ پایبندی به اصول حماسه و منطق حماسی، آن را پایین‌تر از شاهنامه ارزیابی می‌کنند (مختاری، 279-280).

دیگر روایتهای کتبی

علاوه‌بر بهمن‌نامه که مشروح‌ترین روایت از داستان بهمن است، 3 روایت نه‌چندان بلند دیگر نیز از این داستان وجود دارد: روایت اول در شاهنامه آمده که 160 بیت است (فردوسی، 5 / 473-484)؛ روایت دوم را ثعالبی مرغنی در غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم (ص 386) نقل کرده؛ و روایت سوم در احیاء الملوک شاه‌حسین بن غیاث‌الدین آمده است (همانجا). روایت اخیر در بسیاری مواضع مانند روایتهای شفاهی است. علاوه بر اینها روایتهای بسیار مختصری نیز در مجمل التواریخ و القصص (ص 53-54)، تاریخ بلعمی (1 / 685-687)، و داراب‌نامه (ابوطاهر، 1 / 4-5) از این داستان وجود دارد که در برخی از مواضع با روایتهای قبلی تفاوت دارند. برای نمونه، در مروج الذهب (مسعودی، 1 / 271-272)، الکامل (ابن‌اثیر، 1 / 278) و الاخبار الطوال (دینوری، 30) آمده است که بهمن در حمله به سیستان، رستم، زال و فرامرز را کشت.
در مجموعۀ این روایتها، داوریها و نوع روایت یکسان نیستند. مثلاً درحالی‌که ثعالبی مرغنی نیز مانند بهمن‌نامه، موضعی جانب‌دارانه نسبت به بهمن دارد (نک‌ : ص 386- 388)، روایت احیاء الملوک علیه بهمن (شاه‌حسین، همانجا)، و روایت فردوسی فاقد موضع‌گیری صریح است (همانجا). در سطور زیر روایتهای فردوسی و ثعالبی را بررسی می‌کنیم و به‌سبب مشابهت فراوان روایت احیاء الملوک با روایتهای شفاهی، به آن نمی‌پردازیم.
فردوسی در ابتدای داستان هیچ‌گونه داوری صریحی دربارۀ شخصیت بهمن ارائه نمی‌کند، اما در طی داستان به‌صورت غیرمستقیم و از زبان شخصیتهای موجه داستان، ابعاد شخصیت او را مورد نقد قرار می‌دهد (نک‌ : دنبالۀ مقاله). اما ثعالبی در جملاتی اغراق‌آمیز او را این‌گونه می‌ستاید: او از فرۀ ایزدی بهرۀ بسیار داشت، کفۀ ترازوی خردش سنگین بود، بساط داددهی بگسترد، نیرومندی کشور را کمر بست، و کار دین را استوار ساخت (ص 377- 378). البته این‌گونه داوریها تقریباً در همۀ متونی که از بهمن یاد کرده‌اند، به چشم می‌خورد (نک‌ : بلعمی، 1 / 684-685؛ ابن‌بلخی، 52-54؛ میرخواند، 1 / 136).
براساس روایت فردوسی، بهمن پس از مرگ رستم به پادشاهی می‌رسد، اما در روایت ثعالبی، مرگ رستم در زمان پادشاهی بهمن روی می‌دهد (ص 379).
فردوسی نسبت به لشکرکشی بهمن به سیستان و عملکرد وی در آنجا موضعی کاملاً انتقادی دارد. البته وی انتقادهای خود را بیشتر از زبان شخصیتهای موجه داستان و گاه به‌صورت غیرمستقیم بیان می‌کند؛ مثلاً هنگامی که زال به استقبال بهمن می‌رود تا او را از حمله به زابل منصرف کند، بهمن بلافاصله دستور می‌دهد که او را به بند بکشند: هم اندر زمان پای کردش به بند / ز دستور و گنجور نشنید پند (5 / 476). با توجه به اینکه «دستور و گنجور» بهمن اشخاص خردمندی مانند جاماسب و پشوتن بوده‌اند، بی‌اعتنایی به پند آنها مفهوم پیدا می‌کند. فردوسی پیش از نقل داستان بهمن و در پایان داستان شغاد می‌گوید: کنون رنج در کار بهمن بریم / خرد پیش دانا پشوتن بریم (5 / 467). معنی این بیت و منظور فردوسی در ضمن نقل داستان بهمن روشن می‌شود. وی پس از آنکه بهمن، فرامرز را بر دار می‌کشد، از قول پشوتن خطاب به بهمن می‌گوید که از غارت و کشتن و جنگ دست بکش؛ و اضافه می‌کند: «ز یزدان بترس و ز ما شرم دار»، و سپس ضمن برشمردن خدمات رستم می‌گوید: تو این تاج ازو یافتی یادگار / نه از راه گشتاسب و اسفندیار (5 / 481). فردوسی پس از آن، نوحه‌سرایی رودابه را نقل می‌کند که در ضمن گریه و زاری رستم را خطاب کرده و می‌گوید: تو تا زنده بودی که آگاه بود / که گشتاسب اندر جهان شاه بود / / کنون گنج تاراج و دستان اسیر / پسر زار کشته به باران تیر / / مبیناد چشم کس این روزگار / زمین باد بی تخم اسفندیار (5 / 481-482). این ابیات، به‌ویژه بیت دوم، مبین این حقیقت است که بهمن تا زمان حیات رستم جرئت حمله به سیستان را نداشت. نوحه‌سرایی و سخنان رودابه آن‌چنان پشوتن را متأثر می‌کند که به بهمن می‌گوید شبانه سیستان را ترک کند. اما ثعالبی عملکرد بهمن و سپاه او را به گونه‌ای روایت می‌کند که گویی مردم سیستان و خاندان رستم دشمنان خونیِ ایرانیان هستند: ایرانیان حمله بردند و با خون [سپاهیان فرامرز] شمشیرهای خود را سیراب کردند. سگزیان و زابلیان شکسته و فراری شدند. [فرامرز دستگیر و اسیر شد و] بهمن دستور داد تا او را آویختند و چندان تیر بر او انداختند تا گوشت و استخوان و مغزش پراکنده شد (ص 386- 388). این‌گونه وصفها و روایتگریها ریشه در اندیشه‌هایی دارد که پادشاه و قدرت سیاسی را در هر حالت محق و لازم‌التأیید می‌دانند.

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛
ابن‌بلخی، فارس‌نامه، به کوشش لسترنج و نیکلسن، کیمبریج، 1339 ق / 1921 م؛
ابوطاهر طرسوسی، ابومسلم‌نامه، به کوشش حسین اسماعیلی، تهران، 1380 ش؛
همو، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1356 ش؛
ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1343-1363 ش؛
اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛
انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، 1354 ش؛
همو، مردم و فردوسی، تهران، 1355 ش؛
ایرانشاه بن ابی‌الخیر، بهمن‌نامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1370 ش؛
بلعمی، تاریخ؛
پزشکیان، محسن، قصه‌های مردم کازرون، به کوشش عبدالنبی سلامی، تهران، 1383 ش؛
تحقیقات میدانی مؤلف؛
ثعالبی مرغنی، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900 م؛
جعفری قریه‌علی، حمید، «سنجش بهمن‌نامه با شاهنامه»، مطالعات ایرانی، کرمان، 1388 ش، س 8، شم‌ ‌15؛
جعفری (قنواتی)، محمد، قصه‌ها و افسانه‌هایی از گوشه‌وکنار ایران، تهران، 1386 ش؛
دو روایت از سلیم جواهری، به کوشش محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1387 ش؛
دینوری، احمد، الاخبار الطوال، بغداد، المکتبة العربیه؛
سسیل، اردیشانه و سسیلـه سسیل، افسانه‌های کـردان، تـرجمۀ امیـرحسین اکبری شالچی، تهران، 1386 ش؛
سعیدی، مصطفى و احمد هاشمی، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1381 ش؛
شاه‌حسین بن غیاث‌الدین، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1383 ش؛
شکوهی، فریبا، «بهمن‌نامه»، فردوسی و شاهنامه‌سرایی، به کوشش اسماعیل سعادت، تهران، 1390 ش؛
صداقت‌نژاد، جمشید، طومار کهن شاهنامۀ فردوسی، تهران، 1374 ش؛
عفیفی، رحیم، مقدمه بر بهمن نامه (نک‌ : هم‌ ، ایرانشاه بن ابی‌الخیر)؛
فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛
قصۀ امیرالمؤمنین حمزه، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1362 ش؛
کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1343 ش؛
کیا، خجسته، خواب و پنداره، تهران، 1378 ش؛
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛
مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛
مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛
مختاری، محمد، اسطورۀ زال، تهران، 1369 ش؛
مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1965 م؛
مشکین، حسین‌بابا، مشکین‌نامه، به کوشش داود فتحعلی‌بیگی، تهران، 1386 ش؛
مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش قوام‌الدین خرمشاهی، تهران، 1375 ش؛
میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران، 1373 ش؛
نادری، افشین، نمونه‌هایی از قصه‌های مردم ایران، تهران، 1383 ش؛
وحیدیان کامیار، تقی، «آیا بهمن‌نامه حماسۀ ملی است؟»، فصلنامۀ تخصصی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، مشهد، 1387 ش، شم‌ 18؛
وکیلیان، احمد، تمثیل و مثل، تهران، 1387 ش؛
هفت‌لشکر، به کوشش مهران افشاری و مهدی مدینی، تهران، 1377 ش.

محمد جعفری (قنواتی)

نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 3  صفحه : 99
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست