بُرْزونامه، از بزرگترین منظومههای
پهلوانی به زبان فارسی که به تقلید از شاهنامه سروده شده است. این
منظومه روایتگر زندگی و جنگهای برزو پسر سهراب و برخی از
داستانهای مربوط به خانوادۀ رستم است.
از این منظومه نسخههای خطی
فراوانی در دست است که هم در شمار ابیات و هم در محتوا اختلافات جدی
با هم دارند. شمار ابیات این نسخهها از
۸۰۰‘۱ تا ۰۰۰‘۶۵ بیت
است (نک : سلمی، ۱۸-۲۰؛ صفا،
۳۰۵؛ نحوی، مقدمه بر ... ،
۲۴-۲۵، ۶۹-۷۷؛ محمدی، علی،
۱۴). ایـن نسخههـا را بـه دو دستـه میتوان تـقـسیـم
کرد: الف ـ نسخههایی که شامل رفتن سهراب به سرزمین شنگان،
ازدواج با شهرو، تولد برزو، آشنایی برزو و افراسیاب، رفتن برزو
با سپاهیگران به جنگ ایرانیان، روشن شدن هویت او پس از
مبارزه بـا رستم و سپس اتحاد او با سپاه ایران و جنگ با تورانیان. ب ـ
نسخههایی که افزون بر محتوای نسخههای یادشده،
زندگی برزو را در زمینههای گوناگون از عشقورزیهای
او و ازدواج با هما (یا حورلقا) تا جنگ با دیوان و دیگر موجودات
سحرآمیز در بر دارند و با مرگ برزو پایان مییابند. از میان
۱۴ نسخۀ دستنویس این منظومه ۷ نسخه مربوط به گروه «الف»، و
۷ نسخه مربوط به گروه «ب» اند (نحوی، همان،
۲۸-۳۱، «ناگفتهها ... »، ۳۷۴ بب ؛
افشاری، ۴۱-۴۲).
پژوهشگران اروپایی و ایرانی
سالیان متمادی نسخههای گروه «الف» را گزیده یا بخشی
از منظومۀ برزونامه میدانستند تا اینکه در بهار
۱۳۸۱ ش اکبر نحوی در مقالهای ضمن نقد چنین
برداشتی، مطالبی کاملاً متمایز در این باره بیان
کرد. بر اساس این مقاله که حاصل بررسی انتقادی شمار زیادی
از نسخههای گروه «الف» و گروه «ب» بود، برزونامه در حقیقت دو منظومۀ
جداگانه دربارۀ زندگی برزو ست، یکی بخش اول زندگی برزو، یعنی
آنچه در نسخههای گروه «الف» آمده، و اندکی بیش از
۰۰۰‘۴ بیت است که آن را برزونامۀ کهن میتوان
نامید، و دیگر ادامۀ این قسمت که از لحاظ زمان سرایش متأخرتر از قسمت پیشین
است. از اینرو، باید آن را برزونامۀ جدید
نامید. بخش اول را شاعری به نام شمسالدین محمد کوسج در سدۀ
۸ ق / ۱۴ م و بخش جدید را شاعری عطایینام
در قرن ۱۰ ق / ۱۶ م سروده است. ممکن است خود عطایی
یا شاعری دیگر این دو بخش را به هم پیوند داده، و
نسخهای واحد به وجود آورده باشد (نحوی، همان، ۳۷۱
بب ، مقدمه بر، ۲۴-۳۰).
پیش از این مقاله، عموم
پژوهشگران معتقد بودند که مجموعۀ برزونامه سرودۀ عطاء بن یعقوب شاعر سدۀ ۵ ق است. مقایسۀ بخش
اول و دوم هم از نظر محتوا و هم از لحاظ سبک بیان مؤید نتیجهگیری
نحوی است. در حالی که بخش اول ترکیبی از داستانهای
عیاری با مضامینی حماسی است، بخش دوم را داستانهایی
تشکیل میدهد که عمدتاً بر محور حضور دیوان و دیگر شخصیتهای
سحرآمیز قرار دارند. نوع زبانِ به کار رفته در این دو بخش نیز
کاملاً متفاوت است. در بخش اول با ساخت زبانی و نیز واژههایی
کهن مواجهیم، در صورتی که در بخش دوم آنچه به چشم میخورد، حضور
فراوان واژههای عربی است.
مجموعۀ برزونامه تا
کنون چاپ نشده است. اما بخش اول آن چند بار چاپ شده است. بار اول ترنر ماکا آن را
در ملحقات شاهنامه در ۱۸۲۹ م به چاپ رساند. همین
متن در شاهنامۀ معروف به امیربهادر در ایران بارها تجدید چاپ شده است.
در ۱۳۷۱ ش دبیرسیاقی این متن را
با مقدمهای کوتاه به همراه کشفالابیات تجدید چاپ کرد (ص
۷- ۸)؛ علی محمدی نیز در
۱۳۸۴ ش متن انتقادی بخشی از آن را بر اساس
چند نسخۀ خطی به چاپ رساند و سرانجام، اکبر نحوی نیز همین
بخش را با مراجعه به اکثر نسخههای خطی موجود تصحیح، و به همراه
مقدمهای مشروح در ۱۳۸۷ ش چاپ کرد.
وی در این مقدمه ابتدا
مطالبی دربارۀ «تاریخچۀ تدوین حماسۀ ملی ایران» ارائه کرده، و سپس به معرفی کامل برزونامه،
ازجمله بخشهای دوگانۀ منظومه، نقد نوشتههای خاورشناسان دربارۀ آن، گویندۀ
برزونامه، سبک و اسلوب آن، روایتهای شفاهی برزونامه و ...
پرداخته است. این چاپ دقیقترین چاپی است که از بخش اول
برزونامه صورت گرفته است. به بخش اول برزونامه در برخی از متون متأخر ادبیات
فارسی نیز اشارههایی شده است که ازجمله میتوان به
احیاء الملوک، کتابی در تاریخ سیستان تألیف شاه حسین
بن غیاث الدین در ۱۰۲۷ ق
(ص۳۰-۳۳) و تاریخ دلگشای شمشیر خانی،
تألیف توکل بیگ در ۱۰۶۳ ق (ص
۲۶۹) اشاره کرد.
متن کامل برزونامه بنا به علل مختلف،
از جمله وجود افسانههایی با حضور موجودات سحرآمیز مانند دیوان،
بسیار مورد توجه عامۀ مردم قرار گرفته است و نقالان آن را در مجالس خود، به عنوان بخشی
از شاهنامه، نقل میکردهاند و از همین راه میان مردم گسترش یافته،
و بخشهایی از آن به صورت شفاهی نقل شده است. وجود روایتهای
شفاهی فراوان حکایت از اقبال عمومی مردم از این داستان
دارد. اینک به مجموعۀ این روایتها اشاره میشود:
الف ـ روایتهای نقالی
۱. روایتی در هفت
لشکر یا طومار جامع نقالان که در ۱۲۹۲ ق از روی
نسخهای کهنتر نسخهبرداری شده است. در این روایت بخش
اول برزونامه به اختصار و بخش دوم به شرح نقل شده است (ص
۱۸۵-۱۸۷، ۲۴۵ بب ). بر
اساس این روایت سهراب به هنگام لشکرکشی به سوی ایران،
در حالی که در خیمه و خرگاهی که برپا کرده نشسته است، دختری
سبو در دست را میبیند که از جوی آب سبوی خود را پر میکند.
سهراب دل به او که «دختر رئیس آن ولایت» بوده است، میسپارد.
پدر دختر را زر بسیار میدهد و دختر را عقد میکند و به این
ترتیب «نطفۀ برزوی شیردل بند میشود» (ص
۱۸۵-۱۸۶). این روایت با اختلافاتی
شبیه روایت کتبی است.
۲. روایت دیگر را سید
مصطفى سعیدی، نقال مشهور معاصر، در طومار شاهنامۀ فردوسی
نقل کرده است. در این روایت که هر دو بخش داستان با تفصیل بیان
شدهاند، چگونگی آشنایی و ازدواج سهراب با شهره، با روایت
پیشین متفاوت است. بر اساس این روایت هنگام لشکرکشی
سپاه افراسیاب به سمنگان سهراب زخمی میشود. اسب سهراب تن زخمی
صاحب خود را به «شنگان» میبرد. در آنجا شهره، دختر «نوذرشاه زرشکی»،
سهراب را به باغ خود میبرد و معالجه میکند. پس از بهبودِ سهراب، این
دو عاشق یکدیگر میشوند و با هم میآرامند، بیآنکه
مانند روایت پیشین سخنی از «عقد» آنها آورده شود. به این
ترتیب نطفۀ برزو بسته میشود (۱ /
۴۴۰-۴۵۰). نقال پس از نقل داستانهای دیگر
به داستان برزو باز میگردد و با نقل ابیات آغازین منظومۀ
برزونامه نقل کامل آن را از سر میگیرد (۲ /
۷۵۰ بب ).
این روایت با اختلافاتی
مانند روایت پیشین است. بهجز آنچه نقل شد، مهمترین
تفاوت آن به چگونگی مرگ برزو مربوط میشود. مرگ برزو از ماجراهایی
است که در برخی روایتهای دیگر نیز متفاوت بیان
شده است (نک : جعفری، ۱۲۷- ۱۲۸).
۳. در طومار نقالی حسین
بابا مشکین، از نقالان سرشناس زمان رضا شاه، نیز به صورت مختصر و
البته پراکنده، برخی از ماجراهای برزو ازجمله مرگ او نقل شده که شبیه
روایت هفت لشکر است (ص ۲۱۱-۲۱۲).
۴. در داستان رستم و سهراب از
طومار مرشد عباس زریری نیز چگونگی تولد برزو نقل شده که
کموبیش مانند طومار سعیدی است با این تفاوت که بر روی
عقد رسمی آنها تأکید شده است (ص
۱۱۴-۱۲۳).
ب ـ روایتهای غیرنقالی
۱. دو روایت کوتاه شبیه
به هم یکی از ملایر و دیگری از ممسنی که فقط
شامل بخش اول برزونامه است. در این روایت، شهره دختر شاه سمنگان است و
از اینکه برزو به جنگ رستم میرود و میتواند انتقام خون سهراب
را بگیرد، خوشحال است (انجوی، ۱ / ۱۰۶).
۲. روایتی از دشتستان
که کموبیش مانند روایت پیشین است با این تفاوت که
از مادر برزو به نام «ارژنگ» و بدون انتساب به پادشاهان شرق ایران، یاد
شده است (همو، ۱ / ۱۱۵).
۳. روایتی دیگر
از دشتستان که بسیار کوتاه است و باز هم از مادر برزو به نام ارژنگ یاد
میشود، که خود پسرش را برای انتقام از رستم به ایران میبرد
و از افراسیاب نیز سخنی در میان نیست (همو، ۲
/ ۶۹).
۴. روایتی از الشتر
که کموبیش مانند روایتهای ۲ و۳ است با این
تفاوت که از گردآفرید به عنوان مادر برزو یاد میشود. بر اساس این
روایت به هنگام لشکرکشی سهراب به مرز ایران، «گردآفرید
عاشق سهراب» میشود و «بساط عروسی و عیش و نوش» به راه میاندازند
(همو، ۱ / ۱۲۰). این روایت به ۴ بخش
تقسیم شده، و تدوینکنندۀ کتاب به اشتباه هر بخش را یک
«روایت» محسوب کرده است (همو، ۱ / ۱۲۰-
۱۲۸). همین اشتباه به مقدمۀ نحوی بر
برزونامه نیز راه یافته است (نک : ص ۶۵-
۶۸).
۵. یک روایت مشروح
تاجیکی که در ناحیۀ بایسون از ولایت
«سرخان دریا» در جمهوری ازبکستان ثبت شده است. این روایت
که در آن از مادر برزو با نام «ترکان خاتون» یاد شده، فقط بخش اول داستان
برزو را شامل است (رحمانی، 20).
۶. یک روایت ناقص
منظوم که فقط کیفیت مرگ برزو را شامل است (جعفری،
۱۲۸-۱۳۰).
۷. داستان برزو در رستمنامه: این
کتاب که با عنوان کلیات رستمنامه چاپهای مختلفی از آن در ایران
صورت گرفته، مشتمل بر بخشی از «داستانهای رستم» به همراه برزونامه
است. قریب دوسوم کتاب به داستان برزو تعلق دارد که شامل هر دو بخش آن است.
در این روایت از چگونگی تولد برزو سخنی به میان نیامده
است و داستان از زمانی شروع میشود که افراسیاب برزو را در حال
کشاورزی میبیند (ص ۶۷ بب ).
مقایسۀ نثر رستمنامه
با طومارهای نقالان، بهویژه طومار هفت لشکر که متن آن چاپ شده است،
تردیدی باقی نمیگذارد که این کتاب در اصل یکی
از طومارهای نقالان بوده که به دست چاپ سپرده شده است.
بررسی محتوایی داستان
برزونامه در موارد معینی با
متنهای حماسی و ازجمله شاهنامه اختلافات جدی دارد. نخستین
بار احمد محمدی در ۱۳۵۴ ش طی مقالهای
این موارد را استقصا و تشریح کرد (ص ۸۷-۹۶).
نحوی نیز همین موارد را نقلکردهاست (مقدمه بر، ۵۰
بب ). این داستان از نظر طرح، موضوع و برخی بنمایهها کموبیش
یادآور داستان رستم و سهراب است. تأثیرپذیری برزو، به ویژه
در بخش کهن، از شاهنامه و داستان رستم و سهراب تا آنجا ست که میتوان آن را
تقلیدگونهای از آن داستان به شمار آورد (سلمی،
۲۷)، با این تفاوت که داستان سهراب علاوه بر آنکه ویژگیهای
کامل حماسه را دارد، واجد ویژگیهای تراژدی نیز هست،
در صورتی که داستان برزو چون به نقطۀ اوج میرسد، یکباره
فرو میریزد (محمدی، احمد، ۹۴). در حقیقت این
داستان از نظر پیرنگ ضعیف است و قابل قیاس با رستم و سهراب نیست.
تکرار برخی از حوادث بسیار یکنواخت،
و برای خواننده کسالتبار است. از این جمله میتوان به لشکرکشی
برزو به ایران به تحریک افراسیاب و جنگ تنبهتن او با رستم
اشاره کرد که در ادامۀ داستان تکرار میشود و این بار تیمور، فرزند برزو، جای
پدر قرار میگیرد. چنین تکرارهایی به صورتهای
دیگر در داستان ادامه مییابد. مانند شکست رستم در مبارزۀ اول و
پیروزی او در مبارزۀ بعدی، یا اینکه وقتی رستم برزو را بر زمین
میزند و قصد کشتن او را دارد، مادر برزو به ناگهان در داستان پیدا میشود
و هویت فرزند را برای رستم فاش میکند. عین همین
مورد در مبارزۀ تیمور با رستم نیز تکرار میشود. البته این
موارد تفاوتهای اندکی با هم دارند، مثلاً تیمور میداند
که با چه کسی مبارزه میکند. درهرحال، همۀ آنها تقلیدی
بسیار ناموفق از داستان سهراب است. چنین تکرارهایی اگرچه
برای خواندن، متن را کسالتآور میکند، اما برای شنیدن
الزاماً چنین نخواهد بود. از این زاویه برزونامه قرابت فراوانی
با آن دسته از داستانهای سنتی فارسی، مانند سمک عیار،
دارابنامه، فیروزشاهنامه و اسکندرنامۀ ۷ جلدی،
دارد که برای نقالی تدوین شده بودهاند، زیرا چنین
داستانهایی نیز «بیشتر مناسب شنیدن هستند تا
خواندن» (هنوی، ۱۳۵-۱۳۷).
یکی از بنمایههای
قابل توجه در برزونامه اعمال عیاری است که در داستانسرایی
ایران سابقهای دیرینه دارد. اینگونه اعمال نه فقط
در داستانهای عیاری بلکه در شاهنامه نیز وجود دارند (نک
: محجوب، ۲ / ۹۶۹ بب ).
مهمترین روشهای عیاری
که در برزونامه به کار رفته عبارتاند از: ۱. تغییر لباس و هیئت،
مثلاً شهرو برای نجات برزو از زندان سیستان در هیئت بازرگانی
گوهرفروش به آنجا میرود (کوسج،
۱۰۰-۱۰۲؛ هفت لشکر،
۲۵۳-۲۵۴). ۲. استفاده از بیهوشدارو،
که در داستانهای عیاری از این دارو برای بیهوش
کردن و به بند کشیدن دشمن استفاده میکنند، سوسن رامشگر نیز با
ریختن این دارو در شراب، شماری از پهلوانان ایران را اسیر
میکند (کوسج، ۱۷۷-۱۹۲؛ هفت لشکر،
۲۶۱-۲۶۲). ۳. فرستادن نشانه، در
داستانها برای معرفی خود و نشان دادن آشنایی، نشانهای
را که معمولاً انگشتری است، برای فرد زندانی میفرستند،
شهرو نیز انگشتری خود را به زنی بربطنواز که در زندان رفتوآمد
داشته، میدهد و از این طریق برزو را از آمدن خود آگاه میکند
(کوسج، ۱۰۴-۱۰۵؛ هفت لشکر،
۲۵۴).
آتش افروختن برای راهنمایی
فرد زندانی که قصد گریختن دارد یا برای آگاهی دادن
به دیگران، شادخواری و نیز برخی ادوات عیاری
مانند سوهان برای بریدن زنجیر و کمند برای بالا رفتن از دیوار
قلعه از موارد دیگری است که در این منظومه به آنها اشاره شده
است (نحوی، مقدمه بر، ۶۱-۶۴). وجود زنگیان و
دیوانی با نامهایی خاص مانند قطران زنگی، منهراس،
عقیلا، مرجانه، شمکور و خویشکاریهایی ویژه و
نیز نشستن بر بالهای سیمرغ و رفتن از نقطهای به نقطۀ دیگر
به همراه آن، که در افسانههای شفاهی مشابه آن دیده میشود
(وکیلیان، ۴۶؛ هفت لشکر،
۲۷۱-۲۷۵، ۲۸۱)، از دیگر
ویژگیهای برزونامه (البته بخش دوم آن) است. این موارد در
منظومههای حماسی متقدم وجود ندارند و از دورۀ صفویه
به بعد در داستانهای ایرانی پیدا شدهاند. این نکته
خود مؤید دیدگاه نحوی دربارۀ تعلق بخش دوم
برزونامه به سدۀ ۱۰ ق / ۱۶ م است.
پیش از این از تأثیر
داستان سهراب بر برزونامه سخن رفت؛ در اینجا یادآوری میشود
که شمار زیادی از اشعار شاهنامه به طور کامل یا با اندکی
تغییر در برزونامه آمدهاند.
مآخذ
افشاری، مهران و مهدی مداینی،
مقدمه بر هفت لشکر (هم )؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، فردوسینامه،
مردم و فردوسی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ توکلبیگ، تاریخ
دلگشای شمشیرخانی، به کوشش طاهره پروین اکرم، اسلامآباد،
۱۳۸۴ ش / ۲۰۰۵ م؛ جعفری
(قنواتی)، محمد، «روایتی از مرگ برزو»، فرهنگ مردم، تهران،
۱۳۸۷ ش، شم ۲۴-۲۵؛ دبیرسیاقی،
محمد، مقدمه بر برزونامۀ منسوب به خواجه عمید عطاء بن یعقوب، تهران،
۱۳۸۲ ش؛ زریری، عباس، داستان رستم و سهراب،
به کوشش جلیل دوستخواه، تهران، ۱۳۶۹ ش، سعیدی،
مصطفى و احمد هاشمی، طومار شاهنامۀ فردوسی، تهران،
۱۳۸۱ ش؛ سلمی، عباس، «پژوهش در برزونامه و زمینههای
مختلف آن»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، مشهد،
۱۳۷۳ ش، س ۲۷، شم ۱؛ شاه حسین
بن غیاثالدین، احیاء الملوک، بهکوشش منوچهر ستوده، تهران،
۱۳۸۳ ش؛ صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی
در ایران، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ کلیـات رستمنـامه،
تهـران، شـرکت نسبی کانـون کتـاب؛ کـوسج، محمد، برزونامه، به کوشش اکبر نحوی،
تهران، ۱۳۸۷ ش؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران،
به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ محمدی،
احمد، «سرگذشت برزو و الحاق آن به شاهنامۀ فردوسی»، هنر و مردم، تهران
۱۳۵۴ ش، شم
۱۵۳-۱۵۴؛ محمدی، علی، مقدمه بر
حماسۀ برزونامه، همدان، ۱۳۸۴ ش؛ مشکین، حسین
بابا، مشکیننامه، به کوشش داوود فتحعلیبیکی، تهران،
۱۳۸۶ ش؛ نحوی، علیاکبر، مقدمه بر برزونامه،
تهران، ۱۳۸۷ ش؛ همو، «ناگفتههایی دربارۀ برزونامه»،
مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، ویژۀ سپاسداشت
و ارجشناسی استاد دکتر جواد حدیدی، مشهد،
۱۳۸۱ ش، س ۲۴، شم ۱-۲؛ وکیلیان،
احمد، قصههای مردم، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ هنوی، ویلیام،
«رمانسهای عامیانۀ ایرانی قبل از دورۀ صفوی»، ترجمۀ هادی
یاوری، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۹ ش، س
۹، شم ۳۴؛ هفت لشکر (طومار جامع نقالان)، از کیومرث تا
بهمن، به کوشش مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران،
۱۳۷۷ ش؛ نیز:
Rakhmonǐ, R., Dāstān-e
Barzu dar Guftār-e Jora Kamāl, Dushanbe, 2007.
محمد جعفری (قنواتی)
برزونامۀ کردی
شرح جنگها، قهرمانیها، ماجراها و
در یک سخن، «رزم و بزم» برزو، فرزند سهراب و نوۀ رستم، به زبان
کردی.
برزو که در گویشهای مختلف
کردی به شکل بَرزو، بِرزو و بُرزو آمده (یاقوتی، مقدمه بر ... ،
۹-۱۰؛ کزازی، ۹؛ امینی،
۳۲)، از واژۀ بَرز به معنای بلندی گرفته شده است (یاقوتی،
همانجا). چنین مفهومی از برزونامه، در منظومههای کردی و
فارسی تأیید شده است؛ بهعنوان مثال در فرامرزنامۀ فارسی
چنین آمده است: «در آن برز و بالا و آهستگی / در آن تیغ و کوپال
و شایستگی» (ص ۶۹)؛ یا در نسخۀ کردی
بهمن و فرامرز از قول مادر او نوشته شده که: «روله و فدای برزو برزت بام / ژ
نهصد هزار دل ملرزت بام» (فرزندم! فدای برزوی بلندقامت شوم که از سپاه
نهصدهزاری دشمن نهراسید) (ص ۴۳).
برزونامه در کنار داستانهای دیگری
مانند رستم و کیکهزاد، رستم و اسفندیار، رستم و شغاد، هفتخوان رستم،
رستم و سهراب و جز اینها مجموعاً شاهنامۀ کردی را
تشکیل میدهند (شریفی، ۳۴-۳۷؛ امینی،
۸- ۹؛ بهرامی، ۳۸؛ نیز نک : ه د، شاهنامه).
در مناطق کردنشین، برزونامه بیش
از بقیۀ داستانهای شاهنامه مورد توجه و اهتمام بوده، و نسخههای
گوناگونی از آن به نامهای بهرزوونامه، برزو و فرامرز، برزو و فلاوند
(فولادوند) و جز اینها به وجود آمده است (نک : کنولهای،
۲۴۱، ۴۱۵؛ امینی،
۳۲). گذشته از این، نام برزو در دیگر منظومههای
شاهنامۀ کردی مانند منظومۀ جواهرپوش (گورانی، ۱ / ۹۶،
۱۰۶) و داستان کنیزک و یازده رزم (لطفینیا،
۱۲۲- ۱۲۵؛ بهمن ... ، همانجا) نیز آمده
است. با اینکه شمار ابیات منظومۀ برزو و فلاوند
۱۵۰‘ ۳ بیت (امینی، همانجا) و بیشتر
از ابیات بهرزوونامۀ تصحیح آهنگرنژاد ـ پرویزی است، اما بهسبب استقلال
موضوعیِ متن دوم و مستندبودنش به ۳ نسخۀ اصلی و
فرعی، این مقاله بر مبنای آن تنظیم شده است؛ البته میان
این دو برزونامه از جهات صوری و محتوایی تفاوتهایی
وجـود دارد؛ مثلاً بخشهایی از بـهرزوونـامۀ تصحیح
آهنگرنژاد ـ پرویزی، مانند مراسم عروسی برزو و حوریلقا
(ص ۳۵۶-۳۶۲)، در شاهنامۀ نسخۀ امینی
نیامدهاند؛ همچنین این نسخه با برزونامۀ یاقوتی
تفاوت دارد و بخشهایی مانند ماجراها و سخنان تهمینه، مادر برزو
(ص ۱۷- ۱۸)، رقص برزو و سخنان او به قطران (ص
۳۶، ۶۰-۶۱)، جملات پایانی کیخسرو
در «چشم و چراغ خواندن شهیدان ایران و دفاع از آزادی و حقوق
زنان» (ص ۹۲-۹۵) و ماجرای پیرمرد و خمره (ص
۹۵-۹۶) در روایتهای منظوم بهرزوونامۀ تصحیح
آهنگرنژاد ـ پرویزی نیامدهاند.
برزونامه به زبان کردی هورامی
و با وزن دههجایی سروده شده (یاقوتی، همان، ۹؛ امینی،
۵- ۸)، ولی ازآنجاکه به شکل شفاهی، در مناطق کردنشین
با گویشهای مختلفی نقل شده، زبان برزونامۀ چاپی،
ترکیبی از زبان مردمان نواحی کُلیایی، کلهر،
لک و اورامان است (یاقوتی، «برزونامه ... »، ۱۸۴).
هرچند برخی از نویسندگان الماسخان کنولهای، شاعر عصر نادر شاه
را سرایندۀ برزونامه و دیگر داستانهای شاهنامۀ کردی
دانستهاند (امینی، ۷- ۸؛ عالینژاد،
۱۶۷؛ شریفی، همانجا)، اما این دیدگاه
حدس و گمانی بیش نیست و سرایندۀ برزونامه
نامعلوم است. افزون بر آن، از روی گویشهای متفاوتِ روایتهای
مکتوب و شیوۀ پرداختن به مضامین حماسی داستانها میتوان گفت که گویندۀ
شاهنامه یک نفر نیست و ظاهراً نقالان آن را سینهبهسینه
در شبهای زمستان و پای کرسی نقل کرده، و به میل خود در آن
دست بردهاند (عالینژاد، همانجا؛ یاقوتی، مقدمه بر،
۱۰). مهمترین دلیل برای نشاندادن ماهیت
شفاهی برزونامه، فرایند روایت آن است؛ نقال برای مخاطبان،
داستان را میخواند و پس از خواندن چندصد بیت، از مخاطبانش که گاه
آنان را «یاران» میخواند، میخواهد با ذکر صلوات یا
عباراتی دیگر، محفل را متوقف کنند. پس از وقفهای کوتاه یا
طولانی، شاهنامهخوان از همان جایی که قبلاً متوقف شده بود،
دوباره شاهنامهخوانی را آغاز میکند (نک : بهرزوونامه،
۲۵، ۱۵۴، ۱۹۵، ۲۷۷).
شاهنامهخوان بسیاری از
مفاهیم دینی و مذهبی را به برزونامه اضافه کرده است. بهعنوان
مثال، هنگامیکه برزو در دربار افراسیاب به جنگ دیو جادوگر میرود،
شاهنامهخوان ندای الله اکبر میگوید و خدا را از قول برزو با
الفاظ عربی سپاس و ستایش میکند (همان، ۱۲۹)؛
شاهنامهخوان نهتنها برزو را به شخصیتی مسلمان تبدیل کرده،
بلکه او را ضدزردشتی میداند و دشمنان او مانند دیو فولادوند را
با صفت گبر بدنژاد، گبر بدبنیاد، کافر، ناپاک، ملعون، گمراه و بیایمان
توصیف میکند (همان، ۶۸، ۷۶،
۱۳۰).
مذهب شاهنامهخوان نیز سبب ایجاد
تغییراتی در برزونامه شده است. هنگامی که او شیعهمذهب
بوده، مقدمۀ برزونامه را با ذکر علی بن ابیطالب و اهل بیت (ع)
آغاز (همان، ۱۹-۲۰)، و بعدها هم بارها از مضامین شیعی
استفاده کرده است؛ بهعنوان مثال، نقال یک جا که شاهنامهخوانی را
متوقف میکند، به مخاطبانش میگوید: «مجلسنشینان! خسته
نباشید. حال با یک صلوات بر علی مرتضى ادامۀ
داستان را پی میگیریم» (همان، ۱۴۲).
اوج حس و حال شیعی در برزونامه، جایی است که کیخسرو
پس از مواجهه با حملۀ توران، به درگاه الٰهی دعا میکند که «خداوندا! بندۀ
شرمسار را به حیدر کرار ببخش» (همان،
۳۱۲-۳۱۳). اما در مقابل، در برزونامهای
که نقالان سنّی در هورامان روایت کردهاند، چنین مضامین و
ابیاتی وجود ندارد (کنولهای،
۲۴۱-۲۴۲، جم )؛ همچنین در شاهنامههای
اهل حق (یارسان)، برزونامه با عقاید و فرهنگ آنان عجین شده است
(بهرامی، ۳۰).
یکی از شخصیتهای
محوری برزونامه، زرعلی است که در نقش یار و یاور و گاه
نجاتدهندۀ رستم و پدر او، زال، ظاهر میشود و در پایان داستان هم خبر پیروزی
رستم بر جمشید و افراسیاب را به اطلاع کیخسرو میرساند
(نک : بهرزوونامه، ۳۱۰-۳۱۲،
۳۲۱-۳۲۵،
۳۴۵-۳۵۰). جالب آن است که زرعلی که خیلیها
او را نماد ورود اندیشههای اسلامی و شیعی به
برزونامه دانستهاند، یکی از کاتبان شاهنامۀ کردی
بوده، و مُهر او با عنوان زرعلی پسر سبزعلی بر شاهنامهای که
ظاهراً در ۱۳۰۶ ش کتابت شده است، وجود دارد (شریفی،
۳۴-۳۷). همچنین ورود او به داستان، نماد واردشدن
اندیشه و کلام عامۀ مردم به برزونامه است. زرعلی با قراردادن خود در کنار رستم و منسوبکردن
بسیاری از کارها به خویشتن، مضامین تازهای را وارد
شاهنامه کرده است. مانند دیگر روایتهای شفاهی، از نظر
جغرافیایی نیز بسته به مکان سکونت نقالان و راویان،
نام اماکن آن محل در برزونامه آمده است؛ برای نمونه، ذکر چندبارۀ کوه بیستون
در این سروده (نک : بهرزوونامه، ۶۹، ۲۰۶،
۲۲۵، ۲۳۷)، نشاندهندۀ نزدیکی
محل سکونت راوی به این کوه است. در برزونامه، همچنین از ویرانی
جیحون و خراسان تا فیروزکوه و عراق عجم توسط سپاه توران سخن رفته است
(همان، ۲۹۶)؛ البته در برزونامۀ ترجمۀ یاقوتی،
مکان جنگ ایران و توران، شهر «الیپی» در دامنۀ بیستون
خوانده شده است (ص ۸۸). نیز استفادۀ مداوم
قهرمانان از گرز (۱۰۴ بار) و سنگ (۱۰ بار) در جنگهایشان
نشاندهندۀ حضور عناصر جغرافیایی مناطق کردنشین است
(آهنگرنژاد، «رزمافزارها ... »، ۴۱۸-۴۲۰).
از دیگر نشانههای تأثیرپذیری
برزونامه از فرهنگ محلی نقالان، تلفظ اسامی قهرمانان با گویشهای
محلی است؛ بهعنوان مثال، خسرو بهشکل «خَسرَو»، رستم بهشکل «روسَم»،
فرامرز بهصورت «فلامرز» و سهراب بهشکل «سوراو» آمده است (نک : بهرزوونامه،
۳۰۵، ۳۰۶، ۳۳۲).
در برزونامه، بارها به آداب و رسوم محلی
مانند رقص زنان با صدای ساز و چنگ و دف، با برداشتن توری از سر عروس
توسط داماد در مراسم عروسی (همان، ۴۲-۴۳،
۷۳-۷۵)، و رو کندن و خراشیدن رخسار توسط معشوقۀ برزو
در هجران او (همان، ۷۹) اشاره شده است. زنان در برزونامه تنها معشوقه
نیستند، بلکه گاه عاشق میشوند و مرد معشوق آنها ست (آهنگرنژاد، «عشقورزی
... »، ۴۶۹-۴۷۲). با وجود اختلافات جزئی
که میان نسخهها و روایتهای برزونامۀ کردی
وجود دارد، باید گفت که کلیات داستان در همۀ آنها شبیه
است. این روایتها فاقد بخش اول برزونامۀ فارسی، یعنی
برزونامۀ کهناند.
در برزونامۀ کردی،
نهتنها نشانهای از حضور عناصر برزونامۀ کهن فارسی
وجود ندارد، بلکه حتى به تولد و مرگ برزو هم جز در یک روایت حاشیهای
(آیدنلو، ۸۳)، اشارهای نشده است.
برزونامۀ کردی دقیقاً
از جایی آغاز شده که فردوسی به هر دلیل، روایت آن
را ناتمام رها کرده است. فردوسی در جنگ رستم و فولادوند به آنجا میرسد
که رستم پس از جنگی سخت، فولادوند را بر زمین میکوبد و با این
تصور که او مرده است، میدان جنگ را رها میکند؛ اما در کمال ناباوری،
فولادوند زنده میشود و نزد افراسیاب بازمیگردد. رستم از این
واقعه بسیار دلگیر و ناراحت، و با سپاهیانش راهی ایران
میشود و بدینترتیب سرنوشت فولادوند نامشخص باقی میماند
(۳ / ۲۷۱-۲۸۱). در برزونامۀ کردی،
برخلاف شاهنامه، رستم انتقام از فولادوند را فراموش نمیکند. این
انتقام به ماجرای دیگری گره میخورد که در برزونامۀ کردی
آمده، و آن احساس گناه رستم از قتل سهراب، پدر برزو ست. رستم برای جبران این
احساس گناه، برزو را بهعنوان جانشین خود منصوب میکند، اما این
تصمیم با واکنش شدید فرامرز که برزو را «غریبه» و «تورانی»
میداند، مواجه میشود. رستم جانشینی را به پذیرش
جنگ با فولادوند مشروط میکند و برزو با پذیرش این شرط قهرمان
داستان میشود. هرچند برزونامه با تقابل فرامرز و برزو آغاز گشته، و به همین
سبب این منظومه گاه با عنوان برزو و فرامرز (بهرامی، ۳۰)
نقل شده است، ولی در ادامه این دو با هم دوست میشوند و داستان
مسیر دیگری طی میکند. همچنین برخلاف نام
داستان، برزو تنها شخصیت محوری داستان نیست، بلکه در بیشتر
اوقات، برزونامه با محوریت رستم ادامه مییابد.
مقایسۀ برزونامۀ کردی
با برزونامههای فارسی نشان میدهد که برزونامۀ کردی
روایت خاصی از قسمت دوم برزونامه است که نقالان فارسیزبان نیز
آن را در نقلهای خود آوردهاند؛ البته روایت کردی برخی از
ویژگیهای فرهنگی و اقلیمی مناطق کردنشین
را در خود جای داده است که همین ویژگیها آن را از
برزونامههای نقالی فارسی متمایز میکند.
مآخذ
آهنگرنژاد، جلیل و قامت پرویزی،
«رزمافزارهای پهلوانان کرد در رزمنامههای برزونامه و رستم و زنون»،
«عشقورزی شهدختها به قهرمانان (برخورد رستم و برزو با شاهزادگان)»، بهرزوونامه
(هم )؛ آیدنلو، سجاد، شاهنامه و ادب عامیانۀ کردی،
اورمیه، ۱۳۷۹ ش؛ امینی، محمدرشید،
مقدمه بر شاهنامهی کوردی (نک : هم ، کنولهای)؛ برزونامه
(شاهنامۀ کردی)، ترجمۀ منصور یاقوتی، تهران، ۱۳۹۱ ش؛ بهرامی،
ایرج، مقدمه بر ج ۱ شاهنامۀ کردی (نک : هم ، گورانی)؛
بهرزوونامه، به کوشش جلیل آهنگرنژاد و قامت پرویزی، کرمانشاه،
۱۳۹۰ ش؛ بهمن و فرامرز، به کوشش محمدعلی ابراهیمی
و اردشیر موسوی، کرمانشاه، ۱۳۸۸ ش؛ شریفی،
احمد، «ناساندنی شانامۀ کوردی»، سروه، ۱۳۷۱ ش، س ۸، شم
۶۹؛ عالینژاد، خلیل، «شاهنامۀ کردی»،
موسیقی حماسی ایران، بهکوشش محمدرضا درویشی،
تهران، ۱۳۸۳ ش؛ فرامرزنامه، به کوشش مجید سرمدی،
تهران، ۱۳۸۲ ش؛ فردوسی، شاهنامه، بهکوشش جلال خالقی
مطلق، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ کزازی، جلالالدین،
مقدمه بر بهرزوونامه (هم )؛ کنولهای، الماس خان، شاهنامهی کوردی
(ههورامی)، به کوشش محمدرشید امینی، وزارت فرهنگ اقلیم
کردستان، بیتا؛ گـورانی، مصطفى، شاهنـامۀ کردی (جواهرپوش
ـ بیژن و منیجه)، به کوشش ایرج بهرامی، تهران،
۱۳۸۹ ش؛ لطفینیا، حیدر، حماسههای
قوم کرد، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ یاقوتی، منصور،
«برزونامه (شاهنامۀ کردی)»، گوهران، تهران، ۱۳۸۶ ش، شم
۱۵؛ همو، مقدمه بر برزونامه (شاهنامۀ کردی)
(هم ).