نویسنده (ها) :
حسن ذوالفقاری
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 24 آذر 1398 تاریخچه مقاله
اَمیرْهوشَنْگْ مَلِکْ سُهْرابْ شاهِ خَطایی، کتابی حاوی داستان آشنایی و رسیدن امیرهوشنگ به دختر ملک شاپور خطایی. کتاب شامل 58 صفحه، و نوشتۀ محمد حسن زهرایی اهل اصفهان است. مؤلف کتاب فردی کمسواد و مبتدی است. داستان چنین است که امیرهوشنگ و برادر کوچکش فریدون، فرزندان ملک سهراب شاه هستند. روزی امیرهوشنگ به قصد شکار از شهر بیرون میرود و به دنبال آهویی میتازد. آهو او را به محل سکونت دیوی به نام الهاک میبرد. وی الهاک را میکشد و زرینملک، دختر ملک شاپور پری را در آنجا میبیند و عاشق وی میشود. در این هنگام ارچنگ برادر الهاک دیو از راه میرسد و زرینملک به صورت کبوتری به پرواز درمیآید و امیرهوشنگ پس از کشتن ارچنگ به دنبال پریزاد خویش به راه میافتد و در طول راه با حوادث عجیب فراوان روبهرو میشود؛ دیوان را به قتل میرساند، میدانداریها و پهلوانیها میکند و چند بار معشوق خود را از چنگ مدعیان و طالبان قویدست میرهاند و سرانجام به وصال او میرسد. در این قصه از عیاری و هنرنمایی عیاران و شبروان سخنی در میان نیست و نیز امیرهوشنگ در طی زندگانی پرحادثۀ خود گرچه جادوان بسیار را نابود میکند، اما با طلسم و طلسمبندی رویاروی نمیشود و طلسمی نمیشکند. بهنظر محجوب، امیرهوشنگ، تقلیدی ناشیانه از امیرارسلان و آخرین نمونۀ انحطاط داستانپردازی عامیانه است (ص 529). بسیاری شعرها و جملهبندیهای خاص امیرارسلان در این کتاب استفاده شده و حتى بعضی نامها و اصطلاحات امیرارسلان نیز در آن راه یافته است. داستان بسیار ابتر و ناساز است و آثار ضعف تألیف و خامی فکر در آن بسیار است. محجوب ایرادهای اساسی فنی و محتوایی کتاب را چنین برمیشمرد: تقسیمبندی ناشیانه و نابهجای کتاب به 5 بخش، وجود حوادث بیربط و توصیف مناظری عجیب بیآنکه مورد استفادۀ داستانسرا واقع شود؛ گنگ بودن مفاهیم و مضامین، ضعف تألیف و ابتر و ناساز بودن داستان، اغراقهای عجیب و خندهآور (ص 3، 20، 45) و وصفهای نامتناسب مثل وصف جوانی امیرهوشنگ، وصف شمشیرزدن وی، وصف صبحدم، وصف سواری شاهزاده امیرهوشنگ، وصف زشترویی و کهنسالی تعداد سپاهیان (نک : همو، 529-534). مؤلف از عدد 304 بیش از اندازۀ معمول استفاده کرده است. عبارتپردازیها به سبک نقالان است: «تا طلوع آفتاب، که نیّر اعظم سر از دریچۀ نقاب بیرون آورد»، «تا اینکه آفتاب سر از دریچۀ نقاب بیرون آورد»، و «وقتی نیّر اعظم سر از دریچۀ نقاب برکشید ... » (همو، 533).
مأخذ
محجوب، محمد جعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1382ش.