آخرین بروز رسانی : دوشنبه
7 بهمن 1398 تاریخچه مقاله
اُجاق، جایگاهی سنگی یا
گلی که محل افروختن آتش در داخل خانههای سنتی است و برای
پختوپز، گرما و روشنایی از آن استفاده میشود.
اجاق همچنین نمادی از
خانواده، کانون سعادت و اصالت و خوشنامی فرد در جامعه (شاملو، ۱ /
۱۲۷)، نماد زندگی دسته جمعی، خانه، ازدواج و نماد
ارتباط میان آتش و ظرف آتش است (شوالیه، ۱ / ۸۰).
در جامعههای سنتی بهویژه جامعههای روستایی
و عشایری ایران، اجاق از حرمت و قداست ویژهای
برخوردار است و نماد روشنایی، امید، آینده، و تسلسل نسل
بهشمار میرود (نک : دنبالۀ مقاله).
پیشینه
از روزی که انسان آتش و فواید
آن را کشف کرد، اجاق نیز در میان جوامع انسانی جایی
برای خود باز کرد. درواقع، انسان از آغازین روزهای حیات
در کنار اجاق بوده، و آثار آن در یافتههای باستانشناسی در
نقاط مختلف جهان کاملاً نمایان است. برای نمونه، در کاوشهای دشت
لوت اجاقهایی کوتاه در وسط اتاقها به دست آمده که شاهدی از
افروختن آتش در یک جایگاه ویژه است (کابلی،
۱۱۵، ۱۱۹). همچنین در ایوان معبدی
متعلق به تمدن باستانی ایلام در جلگۀ انشان (انزان)
مربوط به هزارۀ ۳ قم یک اجاق بزرگ در کف معبد به چشم میخورد («هفت
تپه»، ۲). در دورۀ باستان ایزدان آذر و آگنی در آغاز مظهرآتش اجاق بودهاند؛
آتشی که همیشه در خانههای مردم (= نمانامشیاکنام) روشن
است نه در آسمانها (بویس، ۸۹). همچنین گزنفن در کورشنامه
مینویسد: در نخستین روزی که کورش شاهنشاهی خود را
آغاز کرد و به کاخ شاهی قدم گذاشت، به هنگام ورود بـه درگاه قصر، برای
هستیا[۱] ــ خدای اجاق خانوادگی ــ و اهورهمزدا ــ
پروردگار عالم ــ و دیگر خدایان که مغها اسم برده بودند، قربانی
کرد (کتاب VII، ص 116).
کاوشهای باستانشناسی در
پاکستان نشان میدهد که در دوران هخامنشی گونهای خاص از آتشدان
دیواری یا اجاق در اتاقها وجود داشته است (کیانی،
۹). افزونبرآن، در گوشۀ جنوبغربی معبد تپۀ حسنلو، آتشگاهی به چشم میخورد که عبارت از اجاق مستطیل
شکلی با آثار سوختگی است (معصومی، ۵۰). در حفاریهای
منطقۀ تالش در شمال ایران نیز اجاقهایی مربوط به دوران
تاریخی کشف شده که بسیار شبیه اجاقهای فعلی
است (سلیمیمؤید، «معماری ... »، شم ۲، ص
۴۴). در شهر تاریخی بندر سیراف در جنوب ایران
شماری اجاق و تنور در کف برخی از اتاقها و حیاط بهدست آمده است
(بختیاری، حسین، ۴۹). افزون بر اینها، هیچ
سند و شاهدی گویاتر از وجود بقایای آتشکدهها و آتشگاههای
متعدد، و اسامی کهن و دیرینه نظیر «گور گبر» و «اجاق گبر»
و یا مَثَلهای متعدد (مهیار، ۳۶)، افسانهها، قصهها،
چیستانها، کنایات و سوگندهای بیشماری که به اجاق
مربوط میشود و نشان از ارتباط تنگاتنگ اجاق با زندگی روزمرۀ مردم
است، وجود ندارد.
تقدس اجاق
اجاق همانند بسیاری از
مظاهر زندگی که به نوعی به انسان کمک میکند تا زنده بماند،
مورد توجه و احترام انسانها بوده و هست. اجاق خانه، مقدس و نشانۀ زندگی
و بقای نسل بوده (اسدیان، ۹۵)، و در تمام جوامع حرمت
داشته است.
نشانههای تقدس و احترام اجاق را
هم اکنون نیز در برخی جامعههای اولیه میتوان دید.
برای نمونه در ایل سرخی فارس، ۳ اجاق حالت تقدس دارند:
اجاق «مشهدی محمد»، اجاق «دهدار کدبدین / قطبالدین»، اجاق «شمس
یار احمد». ازاینرو، اعضای این واحد ایلی
برای خود نوعی روحانیت قائلاند. در عین حال اجاق «کلهرحمان»
نیز بهسبب تدبیر و کیاست بسیاری که در حفظ و احیای
ایل به کار برده، مورد احترام فراوان است. اجاق «کرمعلی» بیانگر
ریاست ایل است و روشنکردن اجاق کرمعلی بدان معنا ست که فردی
از نسل او بتواند با کاری بزرگ، موجب سرفرازی ایل شود (شهبازی،
ایل ... ، ۷۴). در سیرجان اجاق «حسینیۀ پاریز»،
در میان ایل قرائی، اجاق «حاج امیر بیگ» و اجاق
«نوروز علی» برای سوختهچالیها محترم شمرده میشود و علاوه
بر زیارت آنها، برای این اجاقها نذر و نیاز نیز میکنند
(بختیاری، علیاکبر، ۳۱۲). ساکنان روستای
دماب بیماران خود را به اجاق خانۀ حاج سیدرضا میبرند
(میرزایی، ۳۵۰). اهالی بخش تازهکند
انگوت شهرستان مغان به اجاق «شاهزاده قاسم» در قرهداغ اعتقاد دارند، و غالباً برای
زیارت به آنجا میروند. ساکنان روستای غلامحسین کندی
برای زیارت به اجاق روستای زیوه که امروزه اثری از
آن نمانده است، میرفتهاند (سپهرفر و قندهاریزاده، ۵۷).
در شهرستان خوی مراکز متعددی
وجود دارد که به اجاق معروفاند، ازجمله: اجاق «خرابامخین»، اجاق «سید
عبدالوهاب»، اجاق «حضرت عباس(ع)»، اجاق «سید تاجالدین»، اجاق «سید
آقامیر»، اجاق «سید میرفتاح آقا»، اجاق «قرقان بابا»، و اجاق
«مامیش خان» که مهمترین آنها اجاق حضرت عباس (ع) است (علیاکبرزاده
و سپهرفر، مردم نگاری ... خوی، ۶۴-۶۵). در
روستای صومعۀ زرین نزدیک شهرستان سراب اجاقی وجود دارد که مورد تقدیس
اهالی منطقه است (فلسفی و سپهرفر، ۶۱). در روستای
ماهنشان اجاقهایی وجود دارد که علاوه بر تقدس، جنبۀ شفادهی
نیز دارند (اشجع، ۲۹-۳۰).
در شهرستان اردبیل هر نوع مکان زیارتی
را اجاق مینامند و برای زیارت به آنجا میروند. برای
مثال در روستای قیه چمن برای زیارت به «باغ اجاقی» یا
«چوبان اوجاقی» میروند. اهالی روستای گلتپه هم به اجاق
«میران» یا به اجاق «رحیم بیگلو»، و اهالی روستای
آتشگاه به اجاق «امامزاده عبدالله اکبر» یا به اجاق «پرگوش» در شهر سراب میروند.
اهالی روستای سوغانلو برای زیارت به اجاق «بایدی
قلی و ابوذری» میروند. ساکنان روستای هیر به اجاق
«پیر» یا «تؤربه» در روستای خانقاه، و اهالی «شندیر
شامی» به اجاق «سید سلیمان» در روستای فخرآباد مشکینشهر
میروند (سپهرفر و دیگران، ۴۸- ۴۹).
اجاق، نشانۀ دودمان و بقا
در لرستان اجاق خانه، مقدس، و نشانۀ بقای
نسل است و در موارد بسیار به مفهوم «خانوار» نیز میآید؛
حال ممکن است که منظور از خانوار «خانوادۀ گسترده» باشد و یا ساده.
عروس و دامادی که تازه ازدواج کردهاند و خانهای جداگانه دارند، خود یک
«اجاق» بهشمار میآیند. این بیت تصویری است
از سیاهچادر زوجی جوان و اجاق شعلهور آن در لرستان: شعلۀ آتش
[درون] سیاهچادر نو / در پناه کوه، خوش خوش میسوخت (اسدیان،
۹۵).
گاهی حاکمیت و دودمان یک
سلسله در عرف سیاسی، اجاق محسوب میشود. برای نمونه، در
نامهای که از تهمورث فرزند گرگینخان، حاکم گرجستان، به ناپلئون
نوشته شده است، حاکم گرجستان خود را صاحب اجاق میداند و از ناپلئون کمک میخواهد
تا اجاق خاموش خانواده را روشن کند (نوایی، ۲ /
۳۴-۳۵). در برخی نقاط بهویژه در مازندران
برای برقراری آتش اجاق دودمان، در شب چهارشنبه سوری دعا میکنند
(پورکریم، «آیین ... »، ۱۷).
واحد ایلی
در نظام ایلی و عشایری،
همۀ افرادْ خود را متعلق به اجاق میدانند و بر این باورند که
خون واحدی در رگ آنها جریان دارد (شهبازی، مقدمهای ... ،
۳۲). اجاق در ایل سرخی، مکانهای توتم مانندی
است که وحدت ایل را استحکام میبخشد. اگر در ایل فرد شاخصی
پیدا شود و سبب سربلندی آن گردد، اصطلاحاً میگویند:
«اجاق سرخی را روشن کرده» و برعکس اگر فردی باعث سرشکستگی ایل
شود، آن را خاموش کرده است (همو، ایل، ۷۴). در میان ایل
پاپی به قهرمانان ایل و خانواده اصطلاحاً «اجاق ایل» و «اجاق
خانه» میگویند (رخشا، ۲۶۸).
اجاق خانواده
در تقسیمبندی فرعی ایلها،
وجه تسمیۀ «تش» که مخفف آتش است، برمیگردد به سلسلهمراتب دودمانی
خانوادههای آریایی که دور یک اجاق (آتش یا
کانون خانه که به آن نمان میگفتند) جمع میشدند و مؤمن به یک دین
بودند. بنابراین سابقه، بختیاریها هنگام کوچ اجاق خانواده را
خاموش نمیکنند (طبیبی، ۱۳۷). در بخش نهم وندیداد
برای کسی که آتش آتشدان خانوادگی را به «آتش دادگاه» بازگرداند،
پاداش و اجر در نظر گرفته شده است (نک : اوستا، ۲ /
۷۶۸).
واژۀ اجاق بنیادیترین
واژۀ خویشاوندی در ایل سرخی است و تعلق به اجاق واحد،
نیرومندترین پیوند خویشاوندی را در نظام قبیلهای
ایجاد میکند. افراد ایل به اجاق نیا قسم میخورند.
این اجاق گاهی نیای طایفه است، مانند اجاق مشهدی
محمد در طایفۀ جیحون؛ گاهی اجاق، نیای اولاد (در تقسیمبندی
ایلی واحد پایینتر از طایفه) است، مانند اجاق
کرمعلی در طایفۀ ناصرو، اجاق دهدار کدبدین در طایفۀ دهدار، و اجاق
شمس یاراحمد در طایفۀ بگی. در مواردی نیز اجاق، نیای زاد (در
تقسیمبندی ایلی واحد کوچکتر از طایفه یا تیره)
است، مانند اجاق کله رحمون در زاد رحمانی طایفۀ ناصرو. گاهی
اطلاق اجاق به معنای اجاق پدربزرگ و جد بزرگ است (شهبازی، همان،
۷۳-۷۴).
در میان عشایر بویراحمد
«تش» به آتش مقابل سیاهچادر اطلاق، و یک واحد اجتماعی محسوب میشود.
اعضای تش را برادرها و عموزادههای درجه یک تا ۳ شامل میشوند
(غفاری، ۶۸، نیز حاشیۀ ۱). در
ایل پاپی تنها پسران هستند که میتوانند اجاق خانواده را روشن
نگه دارند؛ ازاینرو، اگر چندین فرزند دختر در یک خانه متولد
شوند، آب در اجاق آن خانه میریزند، زیرا بر این باورند
که اجاق خانواده خاموش شده است (رخشا، ۱۸۶،
۲۴۱).
صاحب اجاق
در بیشتر مناطق ایران،
افرادی که از جایگاه بالای مذهبی و اجتماعی و از
شأن و مرتبۀ والایی برخوردار باشند، صاحب اجاق تلقی میشوند.
برای نمونه، ساکنان روستای سفیدکمر شهرستان ایجرود زنجان
دست چنین افرادی را شفابخش دانسته، و اجاق مینامند (عبداللهپور
و بهرامی، ۳۴۵). در اسدآباد همدان افراد دعانویس را
اجاق مینامند (حمیدی، ۱۸). در چدرویۀ جهرم
افراد متدین و متعهد به اجاقداری معروفاند و مردم برای درمان
بعضی امراض به آنها مراجعه میکنند (عزیزی،
۷۰). نزد ساکنان کوهپایۀ تالش چنین کسانی با
عنوان «سوپیشرن» که مفهومی مانند صاحب اجاق دارد، نامیده میشوند
(سلیمیمؤید، تالش ... ، ۲ / ۳۲۴).
اجاقْکور
مردم ایران به کسانی که
فرزند پسر ندارند «اجاقکور» میگویند؛ همچنین اگر کسی
دارای فرزند ناصالح باشد، در شمار افراد اجاقکور قرار میگیرد،
زیرا در باور عامه فرزند ناصالح اجاق خانواده را خاموش و آن را کور میکند.
در سیرجان اگر تمامی فرزندان کسی دختر باشند، یا فرزندان
پسرْ اهل، عاقل و فهمیده نباشند، میگویند فلانی اجاقش
کور است (بختیاری، علیاکبر، ۳۱۱). در
شهرستان آبدانان به کسانی که دچار نازایی میشوند،
اصطلاحاً «وِجاقکور» میگویند (سلیمیمؤید و دامیار،
۳ / ۴۳۲). در شهرستان بانه اگر کسی فرزند پسر
نداشته باشد، اصطلاحاً او را «وجاخ کویر» خطاب میکنند (معروفی،
۱۸۰). در اسدآباد و بهار همدان، اجاقکور لفظی است که به
مردان و زنان عقیم اطلاق میشود (حمیدی، همانجا). در بین
مردم ایل پاپی و قشقایی اگر کسی فرزند پسر نداشته
باشد یا اینکه چندین دختر داشته باشد، او را اجاقکور مینامند
(رخشا، همانجا).
مردم روستای حجیج دربارۀ چگونگی
پیدایش قوم و طایفۀ خود روایت جالبی
دارند: پس از امامزاده حجیج که اجاقش کور بود، ۷ مرید امامزاده
به «پیر معصومی» دل بستند که ۷ دختر داشت. این شد که دود
و دم زندگی را به راه انداخته، و حجیج را برپا نهادند و حجیجیها
از اولاد و احفاد آناناند. یکی از ۷ مرید به نام «مرید
سرخ» همچون مرادش اجاقکور بود و ۶ طایفۀ حجیج از
آنها هستند (پورکریم، «دهکدۀ حجیج»، ۳۴). همچنین در قصهای عامیانه
با نام «پرندۀ آبی» آمده است: پادشاهی اجاقش کور بود، درویشی
به او سیبی داد و گفت نصف سیب را خودت بخور و نصف دیگر را
به همسرت بده تا فرزندی به دنیا آورد. فرزند را باید تا ۶
ماه در بغل نگه دارید و حتى یک لحظه هم بر زمین نگذارید و
گرنه ناپدید خواهد شد. «اجاق کوری» کنایه از بیفرزندی
است (اسدیان، ۳۷، ۹۵).
نامهای اجاق
با توجه به تنوع فرهنگی، قومی،
اقلیمی و زبانی در ایران، اجاق دارای نامهای
متعدد است، برای مثال: در روستاهای گیلان اجاقی که در
تابستان مورد استفاده قرار میگیرد، با نام «کَله» و اجاق بلند را گلِ
اجاق و بخاری را هم با عنوان اجاق فرنگی مینامند (برومبرژه،
۳۸، ۱۱۹-۱۲۰). در مناطق تات زبان
کرج اجاق را «کِله» (سلیمیمؤید، مردمنگاری ... ،
۲ / ۱۶۲)، در شهرستان کردکوی آن را «کِله» (حسنی،
مردم نگاری ... کردکوی، ۱۳۸)، و مردم روستای
سمای استان مازندران اجاقی را که برای پخت نان بهکار میبرند،
«کَله» مینامند (پورکریم، «دهکدۀ سما»،
۳۳). در میان عشایر بلوچ «آسجا» به اجاقی که در
مقابل در ورودی قرار دارد، گفته میشود. در میرجاوه «آجِدگان»
به آتشدان یا اجاق اطلاق میشود (جانباللٰهی،
۳۲، ۵۷).
در مناطق لرزبان شهرستان آبدانان «تَشگا»
یا «تَژگا»، و در مناطق لکزبان، «گئر» اصطلاح کلی برای انواع
اجاق است و در موارد بسیار به محلی که اجاق در آنجا قرار دارد، اطلاق
میشود. «تژگا» معمولاً با تختهسنگ و قلوهسنگ ساخته میشود (سلیمیمؤید
و دامیار، ۲ / ۲۲۱، ۲۳۹). در ابیانه
اجاق دیواری را «کرونا» مینامند (نظری، ۲ /
۵۲۳). در شهرستان دشت آزادگان برای گرمکردن فضای
خانه و پخت و پز در فصل زمستان اجاقی در وسط اتاق درست میکنند و آن
را «موگِد» مینامند (طلاییانپور، ۵۵). در شهرستان
سرپل زهاب «کانی» به اجاقی اطلاق میشود که با ملات خاک و سنگ
ساخته شده و نان و غذا را در آن میپزند (عبداللهپور و دیگران،
۱۲۷). در شهرستان ایوان اجاق داخل مطبخ را «کوانِک» مینامند
(شوهانی، ۱۱۹). در شهرستان آستارا اتاقکی که اجاق
در آنجا قرار دارد با عنوان «هوتاکه» نامیده میشود (عباسی،
۲۲۳). در روستاهای جنوبی هشتپر اجاق اسامی
متعددی دارد، به طوری که در دران آن را «کُلوستو»، در تندبین
«کچوله»، در طولسر «کِیه» یا «کیره»، در مریان
«کولوسدور»، در روستای رشه یوردی «کُلوستور»، و در نقاط ترک
زبان آن را «اُجاخ» مینامند (سلیمیمؤید، معماری
... ، ۱۸۴). محل قرارگیری اجاق نیز «پیچ
یری» نام دارد (همو، «معماری»، شم ۳، ص ۲۱).
انواع اجاق
تنوع اقلیمی، اجتماعی،
اقتصادی و فرهنگی در مناطق مختلف ایران باعث شده است تا تفاوتهایی
در انواع اجاقها دیده شود. برای مثال در گیلان و آذربایجان
شرقی اجاق به شکل دایره یا نیمدایره است که در
آشپزخانه قرار دارد (بازن، ۹۷). در مناطق روستایی گیلان
کله یا اجاق شامل حفرهای استوانهای شکل و کمعمق است که
بالاتر از سطح زمین قرار دارد، و با دیوارهای پوشیده از
کاهگل محصور میشود (برومبرژه، ۱۲۵). در سیرجان
اجاق شامل ۳ عدد قطعه سنگ است که در ۳ رأس مثلث متساویالاضلاعی
در زمین کار گذاشتهاند و بسته به مکان و محل، بزرگی قطعه سنگها
متفاوت است. در نقاط شهری اجاق را به شکل مکعب مستطیل در دیوار یا
کنار آن درست میکنند (بختیاری، علیاکبر،
۳۱۰). در روستای درتوجان بندرعباس برای ساخت اجاق
ابتدا حفرهای به عمق و گشادی یک کاسۀ بزرگ در زمین
ایجاد، و دیوارۀ آن را با ملات گل یا خاکستر اندود میکنند و بر روی
لبۀ آن ۳ قطعه سنگ یا کلوخ بزرگ قرار میدهند (پیشدادفر،
۱۷۴-۱۷۵). در ابیانه «کِرونا» به اجاق
گلیای اطلاق میشود که در بیرون از خانه است، و از آن در
عروسی و عزا بهره میگیرند (نظری، همانجا).
در نطنز اجاق را با گل یا با سنگ
میسازند (نوبان، ۱۲۵). در روستای دماب در استان
چهارمحال بختیاری برای ساخت اجاقِ «چهارسنگ»، ۴ قطعه سنگ
بلند مستطیلشکل و محکم را به طور عمودی در یک محیط مربعشکل
نصب میکنند. در فضای داخل سنگها نیز آتش روشن میکنند و
نان را به بدنۀ سنگها چسبانده، میپزند. نوع دیگر اجاق موسوم به «کِلَک» است
که در دو نوع سنگی و گلی ساخته میشود؛ در نوع سنگی آن
۶ عدد قطعهسنگ را دو به دو در ۳ زاویۀ مثلث روی
هم قرار میدهند. در نوع گلی، اجاق به صورت دو دیوارۀ کوتاه
نزدیک به هم است که با گل روی زمین ساخته میشود و انتهای
دو دیواره را با یک دیوارۀ گلی به
هم وصل میکنند. بهاینترتیب، کلک گلی شبیه یک
چهارضلعی است که یک ضلع آن خالی است. «سنگِداغ» گونهای
دیگر از اجاق صحرایی است، و شامل یک قطعه سنگ بزرگ و مسطح
است که به طور افقی بر روی چند قلوهسنگ قرار میگیرد. در
زیر این تختهسنگ آتش روشن میکنند و پس از داغشدن سنگ، خمیر
بر روی سنگ چسبانده میشود (میرزایی،
۲۸۶، ۲۹۷).
عشایر منطقۀ سبلان برای
ساخت اجاق ابتدا گودالی به عمق ۲۰ و پهنای ۴۰
سانتیمتر در زمین حفر میکنند، تا خاکستر به اطراف پخش نشود
(محسنزاده، ۷۵). در روستای قاسمآباد گیلان اجاق به شکل
استوانه ساخته میشود که قسمت پایین و بالای آن عریضتر
است (عسکری خانقاه، ۸۸). در شهرستان قروه، بیرون از خانه
کنار تنور، سهپایهای از خشت برای پخت و پز درست میکنند
که در گویش کردی منطقه آن را «کووانه» یا «چَرس» مینامند
(علیاکبرزاده و فلسفی، ۳۰).
در ارتفاعات شهر هشتپر گیلان
اجاقها ۴ نوعاند: در نوع اول، ۳ قطعه سنگ تخت بزرگ را به شکل اضلاع یک
مثلث در کنار هم، عمود در زمین فرو میکنند، به طوری که یک
زاویۀ آن بازتر است. این نوع اجاقها را «داشاجاق» مینامند و
مخصوص پخت نان است (سلیمیمؤید، تالش، ۱ /
۹۲). نوع دوم نیز همانند نوع اول است و ساختار آن از چند قطعه
سنگ باریک و بلند در کنار هم تشکیل میشود که ۳ طرف آن
بسته و یک سمت آن باز است (همان، ۱ / ۱۵۴). در نوع
سوم سنگها را با کاهگل به همدیگر محکم میکنند. شکل این نوع
اجاق مخروطی، اما دارای پلانی مربع شکل است که یک طرف آن
باز و ۳ طرف آن بسته است. دیوارۀ اجاق نیز
هر چه به سمت بالا میرود، به داخل متمایل، و در رأس اجاق به هم نزدیک
میشود و تنها یک سوراخ برای خارج شدن حرارت باقی میماند.
نوع چهارم اجاق، بسیار سادهتر از ۳ نوع اول است و تنها ۳ قطعه
سنگ است که در ۳ ضلع مستطیل قرار دارد (همو، معماری، ۱ /
۱۸۲-۱۸۳).
اجاق پختوپز در شهرستان رامسر، «کلچال»
نامیده میشود و شامل چند تخته سنگ است (ترابزاده،
۱۸۴). در شهرستان ایرانشهر، «چلدان» اجاق کوچکی است
که در وسط اتاق یا داخل دیوار قرار دارد و از آن برای پخت و پز
و بهخصوص تهیۀ چای استفاده میشود (جانباللٰهی و سلیمیمؤید،
۴۸).
در گذشته زنان در شهرستان سرخس اقدام به
ساختن اجاق میکردند. این اجاقها گوناگون بودند. در برخی موارد
گودالی در زمین حفر میشد و ۳ زائده در ۳ جانب آن ایجاد
میگردید و به این ترتیب اجاق درست میشد. در روستای
شیرتپۀ سرخس از گل، استوانهای به ارتفاع نیم متر و با قطری
به اندازۀ ته دیگ خوراک پزی میساختند. این نوع اجاق را
«کلوکه» مینامیدند و مخصوص زمان کوچ بود (مکاری،
۳۰). در شهرستان آستارا در کنار تنور ۳ قطعه سنگ را کنار هم
قرار میدادند و از آن به عنوان اجاق خانه استفاده میکردند (عباسی،
۲۴۱). در شهرستان فسا و اقلید برای ساخت اجاق، زمین
را به عمق نیممتر گود و به ارتفاع ۲۰ سانتیمتر دور آن
را آجر میچینند و با کاهگل دیوارۀ آن را اندود میکنند
(حسنی، مردمنگاری ... مسنا، ۱ / ۱۲۲؛ ثابتقدم،
مردمنگاری ... اقلید، ۳۴۰).
در شهرستان سوادکوه «چنده کله» به اجاقی
گلی که در گوشهای از اتاق قرار دارد، اطلاق میشود (قلیپور
و دیگران، مردمنگاری ... سوادکوه، ۱۱۳)؛ همچنین
«کلهتش» فضایی در وسط اتاق است که اجاق در آنجا قرار دارد. اگر کلهتش
داخل طاقچه باشد، آن را کوره مینامند و ارتفاع آن حدود ۱۵ سانتیمتر
بالاتر از سطح کف اتاق است (همان، ۱۶۹-۱۷۰).
اجاق فرنگی یا کورۀ فرنگی،
نوعی اجاق است که در آن برای سوخت از زغال استفاده میشود، و آن
استوانهای است حلبی به ارتفاع ۳۵ و به قطر
۲۰ سانتیمتر. سر و ته این استوانه بهوسیلۀ دو
صفحۀ حلبی بسته شده، که یکی کاملاً در پایین آن
قرار دارد و دیگری حدود ۱۰ سانتیمتر پایینتر
از دهانۀ فوقانی آن است. این صفحه دارای سوراخهایی
است و در دیوارۀ استوانه نیز، پایینتر از محل قرارگرفتن صفحۀ فوقانی
دریچهای تعبیه کردهاند. روی صفحۀ فوقانی
زغال میریزند و با آتشگیرانهای آن را برمیافروزند.
تا زمانی که دریچۀ زیر، باز است جریان هوا از آن داخل میشود، از سوراخهای
صفحۀ فوقانی صعود میکند و آتش را افروخته نگه میدارد. اگر
بخواهند کوره را خاموش کنند، کافی است با بستن دریچه مانع جریان
هوا شوند. ضمناً خاکستری که تولید میشود در آتشدان باقی
نمیماند و از سوراخهای زیر صفحۀ فوقانی
به پایین میریزد و بر سطح زیرین انباشته میشود
تا آن را به موقع خالی کنند. اجاق فرنگی را روستاییان
شمالی با گل رس نیز میسازند (شاملو، ۱ /
۱۲۶-۱۲۷).
در آبدانان اجاق کوچک داخل خانه شامل
چند قطعه تختهسنگ است که آنها را «کوچانه» مینامند. معمولاً هنگام پخت نان
صفحۀ فلزی ساج روی کوچانه قرار میگیرد. در روستای
چمکبود، اجاق داخل سیاهچادر قرار دارد (سلیمیمؤید و
دامیار، ۲ / ۲۳۹). در غالب نقاط چوپانها چای
را روی اجاق سنگی درست میکنند (میرشکرایی،
۱۵۷). اجاق کردان قوچان، چالۀ کوچکی
است که در ۳ سمت آن ۳ قطعه سنگ قرار دارد و در زمان پخت نان، ساج را
روی آن قرار میدهند (پورکریم، «کردان ... »، ۲۶-۲۷).
هنری بایندر در سفرنامۀ خود به اجاقهایی گلی اشاره دارد که آنها را در کوره میپزند
(ص ۳۰۲، که ظاهراً وی تنور را با اجاق اشتباه گرفته است).
شاردن در سفرنامۀ خود به مکان مخصوص اجاق اشاره میکند که در تابستان روی آن
را با چوب پوشانده و زمستانها روی آن را باز کرده و یک میز چوبی
(کرسی) را به ارتفاع یک پا بر روی آن میگذاردند (۴
/ ۲۲۳).
محل اجاق
در چادر ترکمنها اجاق در کنار در ورودی
قرار دارد که هم برای گرم کردن و هم برای پختوپز از آن استفاده میشود
(اعظمیراد، ۷۷). در آلاچیقهای عشایر منطقۀ سبلان
محل اجاق حد فاصل میان در و مرکز چادر است (محسنزاده، ۷۵). در
ارتفاعات تالش برای پخت و پز و گرم کردن داخل پوری ــ مساکن موقت از
جنس شاخه و برگ درختان ــ یک اجاق میسازند (سلیمیمؤید،
معماری، ۱ / ۱۸۲). محل قرارگیری اجاق
در داخل پوری را «کیه» مینامند (همو، «معماری»، شم
۳، ص ۲۳)؛ کیه در وسط پوری قرار دارد. در میان
کردان قوچان، اجاق را در وسط چادر و متمایل به در ورودی قرار میدهند
(پورکریم، همان، ۲۶). در روستای سما در شهرستان نوشهر
استان مازندران اجاق را هم در اتاق برای زمستان و هم در ایوان برای
تابستان جهت پختوپز میسازند (همو، «دهکدۀ سما»،
۳۳). در مطبخ ساکنان ده سلم در شهرستان نهبندان، اجاق یا
«کورُش» در مقابل تنور قرار دارد (زمانی، ۳۶).
اجاق در طب عامه
عشایر منطقۀ سیرجان
خاک و گل اجاق را برای درمان امراض به کار میبرند (بختیاری،
علیاکبر، ۳۱۳). در روستای صومعه زرین نزدیک
شهرستان سراب بیماران را به اجاق پیر میبرند تا شفا یابند
(فلسفی و سپهرفر، ۶۱). در شاهرود و استهبان با خاکستر اجاق گل
درست میکنند و برای رفع سردرد به سر بیمار میمالند (حسنی،
مردمنگاری ... شاهرود، ۳۵۲؛ ثابت قدم، مردمنگاری
... استهبان، ۲۱۱). در شهرستان خلخال دوده و سیاهی
اجاق را برای درمان سردرد به پیشانی میمالند (فلسفی
و دیگران، مردم نگاری ... خلخال، ۲۰۸،
۲۱۲). در لنگرود سیر را با پوست زیر خاکستر اجاق
قرار میدهند تا کمی داغ شود، بعد آن را آغشته به عسل کرده، برای
تسکین گوشدرد روی لالۀ گوش بچه میگذارند (پژوهش، ۱۲۵). در روستای
ماهنشان در استان زنجان اگر کودکی دچار لکنتزبان شود، او را به اجاق روستا
میبرند و طوافش میدهند تا لکنت او برطرف شود (اشجع،
۳۰).
در شهرستان اهر برای درمان برفک
دهان کودک، بچه را به نزد زنانی میبرند که صاحب اجاق برفک هستند. این
افراد کودک را ۳ روز متوالی از دهانۀ تنور نسبتاً
گرم داخل، و از قسمت هواکش آن خارج میکنند تا دانههای برفک در این
۳ روز ناپدید شود؛ سپس به اندازۀ یک سکۀ کوچک
از پشت پیراهن کودک را بریده و میسوزانند و خاکستر آن را به
۷ بند (شامل پیشانی، مچ دستها و پاها، دور گردن و روی سینه)
کودک میمالند (فلسفی و ابوالفتحی، ۲۵۸). در
روستای مریان تالش برای رفع خشکی صورت، بیمار را
نزد فرد صاحب اجاق میبرند و صاحب اجاق با زغال بر روی صورت بیمار
دایره کشیده، داخل آن علامت ضربدر (×) میگذارد. مردم بر این
باورند که با این کار خشکی از صورت بیمار میرود (سلیمیمؤید،
معماری، ۱ / ۱۳۶-۱۳۷). در
شهرستان آبدانان نیز برای رفع خشکی صورت خاک سوختۀ بستر
اجاق را برداشته، میکوبند تا گرد نرمی شود؛ سپس با اضافه کردن مقداری
آب به آن، گل درست میکنند و به پوست صورت میمالند (همو و دامیار،
۲ / ۱۸۹). در لنگرود برای تقویت قلب، سیبزمینی
را زیر خاکستر اجاق میپزند و به مدت ۹۰ روز به بیمار
میدهند (پژوهش، ۱۲۲).
در سیرجان زن زائو نباید تا
۴۰ روز نزدیک آتش برود و کنار اجاق بنشیند، چون «بند یرقان»
او پاره میشود (بختیاری، علیاکبر،
۲۸۴، ۲۸۵). در روستای ایری
بوجاق شهرستان اهر، بیمار مبتلا به یرقان را به اجاق ساریلیق
میبرند و بعد از طواف اجاق مقداری مهرۀ زرد را ساییده
به بیمار میخورانند تا بهبود یابد (فلسفی و ابوالفتحی،
۲۵۴). در روستای نهند و مناطق عشایری شهرستان
هریس آذربایجان شرقی بیمار را نزد درمانگران موسوم به
اجاق میبرند، و درمانگر سیلی محکمی به صورت بیمار
میزند تا بهبود یابد (همو و دیگران، مردمنگاری ... هریس،
۳۰۵). در روستای سفیدکمر شهرستان ایجرود
زنجان برای درمان یرقان، کودک را نزد افرادی با عنوان اجاق یا
«صاحب اجاق» میبرند تا او سیلی به صورت کودک بزند تا رنگ صورت
کودک برگردد (عبداللهپور و بهرامی، ۳۴۵).
در اردبیل برای درمان
اسهال، بیمار را به اجاق «نیاز» میبردند و بندهای کودک
را میگرفتند و به گردن کودک نخی از پشم شتر به رنگ زرد و سفید
میبستند و همان شخصی که کار بند گرفتن را به عهده داشت، با خاک
امامزاده گل درست میکرد و با آن کام کودک را برمیداشت؛ سپس بندهای
او را از ناحیۀ پیشانی، روی دستها و پس گردن با گِل میپوشاند
تا بهبود یابد. گاهی نیز دهان کودک را با پیشبند یا
کلاهش تمیز میکردند و آن را روز شنبه یا چهارشنبه زیر
سنگی در حیاط قرار میدادند و با خود عهد میکردند تا
شنبه یا چهارشنبۀ هفتهای که در پیش است، اگر کودک بهبود یافت، او را
دوباره به اجاق «نیاز» ببرند. در صورتی که کودک بهبود مییافت
او را به اجاق «نیاز» میبردند و بندهای وی را میگرفتند.
در برخی موارد کودک را به اجاق روستای سوما برده، دو نوار پارچه را به
هم گره زده تاب میدادند، سپس گوشهای از آن را روی شعلۀ چراغ
گرفته، شعلهور میکردند، آنگاه به رستنگاه مو در پیشانی کودک
میزدند (سپهرفر و دیگران، ۲۰۹).
در اردبیل برای درمان سیاهسرفه
اگر بیمار کودک باشد، او را به اجاق امام جمعۀ شهر میبرند،
مقداری نیل روی مقبره میریزند و با خاک تربت مخلوط
میکنند، بعد با آن کام کودک را برمیدارند (مقداری به کام کودک
میمالند) و کمی هم به روی پیشانی و دستهای
کودک میمالند (همان، ۲۰۳-۲۰۴). در گیلان
برای درمان تب نوبه، معجونی از خاکستر اجاق، سبزیخوردن، نان
خشک و جز آنها تهیه و تجویز میکنند (افشار،
۶۱۹). در شهر اردبیل برای درمان بیماری
گری مقداری از خاک اجاق سید را روی موضع میریزند
(وجدانیفر، ۳۳۱).
در روستای نصیرآباد خلخال
مارگزیده را به روستای بانلو به خانهای معروف به اجاق میبرند
(فلسفی و دیگران، مردمنگاری ... خلخال،
۲۱۶). سابقاً در آذربایجان شرقی و مشکینشهر
مارگزیده را به اجاق میبردند و باور داشتند که مار هم به اجاق میرود
و اگر مار زودتر از مارگزیده به اجاق برسد، مارگزیده میمیرد
(همو و سپهرفر، ۶۲). در مشکینشهر اگر کسی را سگ گاز میگرفت،
او را به اجاق میبردند و نان فطیر (نوعی نان محلی) نذر میکردند
(فلسفی و سپهرفر، همانجا). در آذربایجان شرقی هر کس دچار بیماری
هاری شود، او را جلو اجاق میبرند تا خوب شود، در غیر این
صورت، روی سرش خاکستر میریزند (افشار، همانجا).
در آبدانان افراد نازا را اصطلاحاً
«وجاقکور» مینامند (سلیمیمؤید و دامیار، ۳
/ ۴۳۲). در روستای دماب در استان چهارمحال و بختیاری
برای درمان زن نازا و مرد عقیم مقداری از خاک اجاق حاج سیدرضا
را به دهان میگذاشتند تا بچهدار شوند (میرزایی،
۳۵۰). در مشکینشهر زنان نازا نذر اجاق داشی (پیر)
میکردند تا صاحب اولاد شوند (فلسفی و سپهرفر، ۶۵). در
روستای ماهنشان زنجان اگر زنی نازا بود، او را به اجاق روستا میبردند
و چای و نان به نیت حضرت علی (ع) پخش میکردند. برخی
نیز پارچه به اجاق نذر کرده، آن را به اجاق گره میزنند، یا اینکه
گهوارهای با عروسک چوبی را به اجاق برده، به جای بچه آن را تاب
میدهند (اشجع، ۲۹، ۳۰).
در روستای دماب برای درمان
سختزایی، شجرهنامۀ حاج سید رضا (صاحب اجاق) را گرفته بالای سر زائو میبردند
و زیر شجرهنامه اسم نوزاد را اضافه میکردند. برخی نیز
از خانۀ صاحب اجاق پنجۀ مریم (ه م) گرفته، آن را بالای سر زائو در آب میانداختند
(میرزایی، همانجا). در استان اردبیل جهت درمان بیماریهای
روانی اسپند دود میکنند و بیمار را به اجاق (مقبرۀ پیران)
میبرند (قلیپور و دیگران، انسان ... ، ۷۸). در
روستای چدرویۀ جهرم، بیماران را کنار اجاق خانوادهای که صاحب اجاق بوده، میبرند
و از غذای آن خانواده به او میخورانند تا شفا یابد (عزیزی،
۷۰). در روستای جن قشلاقی شهرستان اردبیل بیمار
را به اجاقهای «کوپلا» و «پرگوش» در حاشیۀ روستا میبرند
(سپهرفر و دیگران، ۲۰۱).
در روستای اسمعلیکندی
اردبیل برای درمان جنزدگی، سنگهای اجاق را به رودخانه میاندازند
(قلیپور، همان، ۷۴). در روستای ایری بوجاق
شهرستان اهر، آلزده را به جایی که در آن اجاقی به نام «اجاق
هال» (آل) قرار دارد، میبرند و یک روسری را دور اجاق طواف
داده، به گردن زائو میبندند (فلسفی و ابوالفتحی،
۳۱۰). در کوهپایۀ تالش مرکزی، برای رفع
چشمزخم از دامها، چوپان نزد صاحب اجاق میرود و صاحب اجاق ۳ مرتبه،
۳ قطعه زغال گداخته شده را به نوبت در آب میاندازد و در نهایت
اورادی خوانده، در زغالها میدمد و چوپان آب را میبرد و روی
دامها میپاشد (سلیمیمؤید، تالش، ۲ /
۳۲۴).
اجاق در مراسم
اجاق به عنوان کانون و مرکز زندگی
در خانهها در مراسم مربوط به عزا و عروسی نقش دارد. مثلاً در بسیاری
از مناطق ایران هنگام بردن عروس به خانۀ شوهر، او را
به دور اجاق یا حوض چندبار میگردانند.
عروسی
با توجه به اینکه آتش و آب، اساس
هستی و جانمایۀ زندگی، باروری، پایندگی و ایمنیاند،
گرداندن عروس دور اجاق یا گرد چاه و حوض نشان از اهمیت این
عناصر دارد (اسدیان، ۹۶). مردم ایل پاپی لرستان قبل
از حرکت عروس، او را ۷ بار به دور تژگاه خانۀ پدر میگردانند
و با گفتن «قهر و نازت برای خانۀ پدر ــ خیرت برای خانۀ شوهر»
او را آماده برای رفتن به خانۀ شوهر میکنند. همچنین پس از مرگ مرد و بزرگ خانواده در اجاق
آب میریزند (رخشا، ۲۱۱، ۲۶۸).
وقتی دختر بختیاری به خانۀ بخت میرود،
قبل از رفتن ۳ بار به دور اجاق پدر میگردد و انگشتی از خاکستر
اجاق را به دهان میگذارد تا خوشبخت شود (طبیبی،
۱۳۷). در طایفۀ ناوکی از ایل بچاقچی
سیرجان در مراسم عروسی، نان و پنیر در بقچه گذاشته، به کمر عروس
میبندند، با نیت اینکه عروس برکت به خانۀ داماد ببرد.
در همین حال زنها، همصدا اشعاری با آهنگ مخصوص میخوانند: نونی
ببند به کمرت / ببوس اجاق پدرت / الان میآن میبرنت.
در بین عشایر بافت کرمان
مخصوصاً ۱۴ تیرۀ افشار، در مراسم عروسی رسم بر این بود که اجاقی بر
بالای تپهای میساختند و در آن آتش میافروختند. داماد
در کنار اجاق لباسش را عوض میکرد، سپس عروس و داماد چند دور گرد اجاق میگشتند،
آنگاه به خانۀ خود میرفتند (بختیاری، علیاکبر،
۳۱۱-۳۱۳).
در غالب نقاط برای افزایش خیر
و برکت، عروس را به دور اجاق یا تنور طواف میدهند، ولی در
شهرستان لنگرود عروس را بر گرد سفرۀ نان، و چاه آب خانه طواف میدهند (ابوالفتحی،
۴۴۴). در شهر خمین وسط حیاط خانۀ داماد
آتش روشن میکنند و عروس و داماد ۳ بار برگرد آن طواف میکنند.
در روستای دره شور علاوه بر آتش یک طشت آب نیز میگذارند
که عروس پس از ۳ بار طواف به دور آتش، با پا ضربهای به طشت میزند
تا طشت برگشته و آب آن کاملاً خالی شود (حسنی، مردم نگاری ...
خمین، ۲۷۸- ۲۷۹). در محسنآباد شهرستان
آشتیان، عروس قبل از ترک خانۀ پدری به دور کرسی یا چالۀ آن میگردد
(همو، مردمنگاری ... آشتیان، ۲۷۱).
در شهرستان ابهر در شب عروسی، قبل
از آنکه عروس برای آخرین بار از خانه بیرون برود، پدر عروس دست
او را میگیرد و ۷ بار به دور تنور یا اجاق خانه میچرخاند
(عبداللهپور، ۵۵۲). عشایر منطقۀ فیروزآباد
فارس، هنگام بردن عروس او را ۳ بار دور اجاق خانۀ پدری
طواف میدهند و عروس به علت تقدس اجاق، آن را میبوسد (ثابتقدم، مردمنگاری
... فیروزآباد، ۲۹۱، ۲۹۶). در شهرستان
نورآباد لرستان هنگام بردن عروس، برادر یا پدر او دست عروس را میگیرد
و به دور آتشدان خانه موسوم به گُوَر طواف میدهد و عروس از روی
عقدنامۀ خود عبور میکند (رشیدی مفرد، ۲ /
۴۵۱-۴۵۳). در شهرستان الشتر عقدنامه (نکانومه
/ نکاحنامه) را کنار آتشدان خانه (گُیَر) میگذارند، و عروس ۳
بار از روی آن عبور کرده، به دور آتشدان طواف میکند، به نیت اینکه
مهر و گرمای زندگی بین او و همسرش افزایش یابد (فرزین،
۲۱۲). در روستای حاجیآباد و بشنه از توابع شهرستان
نیریز مرسوم است که پس از صرف شام، پدر و برادر عروس دست عروس را میگیرند
و او را به دور اجاق خانه طواف میدهند و همزمان میخوانند: عروس که
کردم خبرت / ببوس اجاق پدرت (قلیپور و دیگران، مردمنگاری ...
نیریز، ۲ / ۵۲۶).
در روستای چناره از توابع
کرمانشاه، مادر عروس قرص نانی را به همراه سر کلهقند روی شال یا
پارچهای میگذارد و به دست برادر داماد میدهد. او نیز
۳ بار بسته را دور اجاق خانۀ پدر عروس طواف میدهد و به کمر عروس میبندد، آنگاه او را
از زیر قرآن عبور میدهند و عروس راهی خانۀ شوهر میشود
و در نهایت داماد شال را از کمر عروس باز میکند (جواهری،
۲۹۰). در روستاهای اسماعیلآباد، خافتر، و شهر باب
انار چنگال و بسیاری از نقاط شهرستان جهرم، پدر عروس نان و خرما به
کمر عروس میبندد و عروس را ۳ بار دور اجاق خانهاش طواف میدهد.
آنگاه عروس رو به قبله میایستد و اجاق را میبوسد. مردم بر این
باورند عروس با این کار خیر و برکت به خانۀ داماد میبرد
(عزیزی، ۳۱۱).
قشقاییها وقتی میخواهند
عروس را به خانۀ داماد ببرند، نخست ۳ بار او را دور اجاق خانۀ پدر میگردانند
و سپس دختر انگشتی از خاکستر اجاق، به دهان میگذارد تا بدین وسیله
از زحمات پدر قدرشناسی و تشکر کند (کسبیان، ۲۵). در بین
لرکیها هنگام خداحافظی عروس، در وسط حیاط یا جلوی
چادر خانۀ پدر دختر، تاوۀ نانپزی قرار میدهند که این تاوه به منزلۀ اجاق
پدر است و باید از اجاق پدر خداحافظی کند؛ سپس عروس را ۳ بار
دور اجاق پدر میچرخانند و رو به قبله مینشانند و دختر اجاق پدر را میبوسد
(فاطمی، ۵۹).
مرگ
پس از خاکسپاری مرده، بازماندگان
تا مدتی خود غذا نمیپزند و خویشان و اقوام از آنان پذیرایی
میکنند. در لرستان عزاداران تا ۳ شبانه روز دست به پختوپز نمیزنند
و اجاق خانه را روشن نمیکنند و مهمانِ خویشان و دوستانِ نزدیک
هستند. گاه صاحب عزا با آب، اجاق خانه را خاموش میکند که به آن «آوبیه
دِتَژْگاش» (یعنی آب به اجاقش ریخته شده = عزیز و صاحب
خانه از میان رفته است) میگویند (اسدیان،
۱۲۵، ۱۲۶). مردم در شهر اردبیل شب پنجشنبه
حتماً غذا درست میکنند، چون معتقدند روح اموات در این روز آزاد است و
هر مردهای به خانۀ خود میآید. هنگام غذا پختن وقتی که نمک را اضافه میکنند،
نام اموات خود را به زبان میآورند و بر آنها رحمت میفرستند و میگویند
اگر مردهای در این اجاق چشم داشته باشد بیاید، و شاد
برود (وجدانی فر، ۷۹۹). در آبدانان اگر مرده صاحب فرزند
ذکور نباشد، پس از مرگش آب در اجاق او میریزند (سلیمیمؤید
و دامیار، ۳ / ۴۷۸).
قربانی
سوختهچالیهای سیرجان
گوسفندان نذری خود را به کنار اجاق نوروز علی برده، ذبح میکنند.
مردم ایل قرائی نیز برای اجاق حاج امیر بیگ
قربانی نذر کرده، در کنار اجاق نذر خود را ادا میکنند (بختیاری،
علیاکبر، ۳۱۲).
شب اول اسفند
در روستای تنگ چنار شهرستان مهریز،
شب اول اسفند ماه آش گندم میپزند، زیرا بر این باورند که اگر
آش نخورند، پیرزنی در اجاق خانۀ آنها ادرار خواهد کرد (جانباللٰهی
و کاسب، ۱۲۶). همچنین در شهر مشکان از توابع نیریز
یک ماه قبل از عید نوروز (اول اسفند ماه) آشی به نام «پیرزن»
میپزند و به مدت یک شب آن را روی اجاق میگذارند، صبح
اهل خانه آش را میخورند و یا به همسایگان میدهند. آنان
بر این باورند که پیرزن شبهنگام به خانۀ آنان سر میزند
و اگر آش روی اجاق آنها نباشد، داخل اجاق استفراغ میکند و این
عمل پیرزن باعث میشود خیر و برکت از آن خانه برود (قلیپور
و دیگران، مردمنگاری ... نیریز، ۲ /
۵۵۸). در اقلید فارس مرسوم است که شب اول اسفند ماه هر
سال هلیم بپزند. بنابر باور آنها اگر هلیم نپزند، گربه در اجاق آنها
ادرار میکند و باعث نکبت و بدبختی خانوادۀ آنها میشود.
هلیم شب تا صبح بر روی اجاق میماند (ثابتقدم، مردم نگاری
... اقلید، ۴۰۶-۴۰۷).
چهلم بهار
در شهرستان کوهبنان کرمان، روز چهلم
بهار مطابق با نهم اردیبهشت، زمان شیردوشی و کرهگیری
و تولید لبنیات است. در این روز غالباً گوسفندی را قربانی
و گوشت آن را بین دیگران تقسیم میکنند و برای دور
ماندن از چشم بد به دور دیگ و اجاق خط میکشند (رهجو،
۵۸۱).
مراسم اجاق بستن
در شهرستان نیشابور اگر در قسمتی
از مزرعۀ گندم، انبوهی از خوشهها درهم تنیده شده باشد، آن را اجاق مینامند
و بر این باورند که اینجا حضرت خضر(ع) (ه م) نظر کرده است. ازاینرو،
هنگام درو آن قسمت را برداشت نمیکنند و گوسفندی را با عنوان قربانی
برگرد آن قسمت طواف داده، ذبح میکنند و خون قربانی را دور تا دور
خوشههای گندم (اجاق) میریزند؛ سپس گوشت را قطعهقطعه، و میان
دیگران تقسیم میکنند (قندهاریزاده،
۱۳۱). در شهرستان شاهیندژ استان آذربایجان غربی
اگر در مزرعهای ساقههای گندم طاق زده باشد، آن را در نقاط ترکزبان
«اجاق وورما» یا «کُل وورما»، و در مناطق کردزبان «کولَک» مینامند.
در چنین حالی مردم بر این باورند که محصول پربرکت خواهد بود و
ازاینرو، غالباً یک رأس بز یا گوسفند و گاهی مرغ یا
خروسی را قربانی میکنند (علیاکبرزاده و سپهرفر، مردم
نگاری ... شاهین دژ، ۳۹۴).
ماه محرم
در بسیاری از مناطق ایران
عزاداری ماه محرم در پیرامون یکی از اجاقهای تقدیسشده
انجام میگیرد. مثلاً اجاق حسینیۀ پاریز
مورد احترام بسیار است و مردم برای آن نذر میکنند و در شب یازدهم
ماه محرم بوتههایی را که قبلاً آوردهاند، آتش میزنند و بر
گرد آن عزاداری میکنند (بختیاری، علیاکبر،
۳۱۲).
چهارشنبهسوری
در شهر گِرمی مغان آتش و خاکستر
اجاق را روز چهارشنبهسوری بیرون نمیریزند، زیرا
بر این باورند که دولت و برکت خانه از بین میرود (سپهرفر و
قندهاریزاده، ۲۲۸).
تحویل سال
اجاق خانه، در شب عید اول سال باید
حتماً روشن باشد تا برکت به آن رو کند (شاملو، ۱ / ۱۲۵).
در روستای آرپاچایی شهرستان خلخال هنگام تحویل سال به مدت
۲۴ ساعت اجاق خانه را روشن نمیکنند (فلسفی و دیگران،
مردمنگاری ... خلخال،۳۱۳-۳۱۴). در
شهرستان فسا بر این باورند که در آخرین شب سال، اجاق خانه باید
روشن باشد، زیرا خانهای که اجاق آن خالی و بدون غذا باشد، در
سال پیش رو بیخیر و برکت خواهد بود (حسنی، مردمنگاری
... فسا، ۲ / ۴۳۹). در روستای چناره از توابع
کرمانشاه، شب اول اسفند که «دده کیوانو» یا «دایه له» نامیده
میشود، خانوادهها موظفاند غذایی خوب درست کنند تا دده کیوانو
از آن بخورد. اگر دده کیوانو چیزی نخورد، اعضای خانواده
را خفه کرده یا میسوزاند. ازاینرو، بعد از پخت غذا مقداری
از آن را در ظرفی جداگانه برای مادر اول بهار (در بعضی نقاط شب
اول اسفند، شب اول بهار کردی) کنار میگذارند یا اطراف اجاق میریزند،
تا دده کیوانو (کدبانو) بخورد و بهار خوبی داشته باشد (جواهری،
۲۹۰).
سیزدهبدر
در روستای قیام و ممبی
شهرستان کهگیلویه زنان در شب سیزدهبدر سنگ اجاق خانههای
خود را بیرون از خانه میاندازند و شعری بدین مضمون میخوانند:
سفرک و در مولی و تو / درد و بلام دیرم بشو. در همین شب مرغ یا
گوسفندی را ذبح میکنند و خونش را در اجاق خانه میریزند
وگوشت آن را میان همسایگان تقسیم میکنند (مزارعیان،
۴۱۷).
در امثال و حکم
در فرهنگ مَثَلهای مردمی ایران
اجاق و اصطلاحات و عبارات مربوط به آن بسیار پر بسامد است. اجاق در معنای
ادامۀ زندگی و تداوم نسل، مضمون امثال فراوانی است. در اینجا
به برخی از مهمترین امثال و حکم مرتبط با اجاق اشاره میشود:
در روستای دماب میگویند: «اول اجاق کور، آخرم اجاق کور»، یعنی
انسان در اول و آخر عمرش تنها میماند (میرزایی،
۴۱۹). در شهرستان رامسر این مثل عمومیت دارد: «وقتی
انبر را داخل اجاق میگذاری، بز لنگ پایش را بلند میکند»،
یعنی وقتی صحبت گناهی میشود، شخص گناهکار و شرمنده
به خود نسبت میدهد (ترابزاده، ۲۲۱). «اجاقش کور است»، یعنی
فرزندی ندارد، نیز وقتی که پدری فرزند یا فرزندانی
داشته باشد که هیچیک لیاقت حفظ نام و احترام خانوادۀ پدر
را نداشته باشند همین مثل را به کار میبرند (امینی،
۳۶). در استان سمنان برای کسی که اجاقش کور است اصطلاحاً
میگویند «چراغش کور است». در مثل دیگری آمده است: «تنورش
(اجاق خوراکپزی خانۀ او) دود میکند»، کنایه از کسی که در فقر و ناداری
به سر میبرد (عندلیب، ۳۲۶،
۳۴۷). همچنین مثل «اجاق روشنکن است» کنایه از
فرزندی است که نام خانواده را زنده نگاه میدارد (امینی،
همانجا؛ انوری، ۱ / ۲۴۹). در سیرجان اگر
فرزند پسر زرنگ و کاری باشد و بتواند گلیم خودش را از آب بیرون
بکشد، خطاب به پدر خانواده میگویند: «اجاقش روشن» است (بختیاری،
علیاکبر، ۳۱۱). در ایل سرخی «اجاق پدر را
روشنکردن» به معنی داشتن فرزند صالح است و اصطلاح «اجاق پدر را خاموشکردن»،
یعنی داشتن فرزند نااهل. به صورت عامتر اگر کسی ننگی برای
طایفه به بار بیاورد، او را خاموش کنندۀ اجاق طایفه
خطاب میکنند (شهبازی، ایل، ۷۴).
سوگند
در موارد بسیار ملاحظه میشود
که مردم بهسبب حرمتی که برای اجاق قائلاند، به آن سوگند میخورند.
ازجمله «به اجاق پدرت قسم» (هدایت، ۷۷). لرکیها میگویند:
«اجاق پدرت معجزه کند این کار درست شود، چقدر خوب است» (فاطمی،
۵۹). در سیرجان ناسزا گفتن به اجاق کسی بزرگترین
توهین به شمار میرود. همچنین قسم خوردن به اجاق مرسوم است.
سوخته چالیهای سیرجان نیز به اجاق نوروزعلی قسم میخورند
(بختیاری، علیاکبر، ۳۱۱،
۳۱۲). قشقاییها اجاق یا کانون پدری را
محترم و مقدس میدانند تا جایی که بزرگترین سوگند آنها،
«اجاق پدری» است (کسبیان، ۲۵). در سنگسر به اجاق گرم و
خورشید و ماه و خمیر سرد و تنور گرم و روشنی چراغ قسم میخورند
(اعظمی، ۵۴).
نفرین
در میان ایل سرخی
درمقام نفرین میگویند: «اجاقش به کمرش بزند» که در این
تعبیر اجاق به نوعی، توتمی است که عضو طایفه یا
اولاد را حفظ میکند و هر نوجوانی باید بکوشد تا با پایبندی
به اخلاق ستوده، خود را نمونه سازد و اجاق طایفه را روشن کند و به شیوهای
سلوک نماید که مورد نفرین اجاق قرار نگیرد (شهبازی،
همانجا). در شهرستان آبدانان برای نفرین کسی میگویند:
«اجاقت کور!»، یعنی صاحب اولاد ذکور نشوی. گاهی نیز
جملۀ «اوده تش» را به کار میبرند که معنی آب به اجاق را میدهد.
این نوع نفرین بالاتر از اجاق کور است و در نظر نفرینکننده،
معنایش این است که علاوه بر اینکه نسل فرد نفرینشونده از
بین برود، بلکه خود نیز نابود شود و بمیرد (سلیمیمؤید
و دامیار، ۱ / ۳۱۷). در باور مردم ایل پاپی
گفتن «آب در آتشدان پدرت ریخته شود»، یعنی که با مرگ تو اجاق
خانۀ پدرت خاموش شود (رخشا، ۲۴۱).
در باورها
اجاق در فرهنگ باورهای مردم شهرها
و روستاهای ایران بهطور نمادین تجلی کرده است و در رابطه
با آن یا آتش و ابزار و مصالح پیرامون اجاق مجموعه باورهایی
موجود است که در اینجا به بخشی از آنها اشاره میشود:
در شهرستان اهر برای بارانخواهی
سنگ اجاق بیوه زنی را در آب جاری میاندازند تا باران
ببارد (فلسفی و ابوالفتحی، ۳۶۵). در روستای
نعیمآباد شهرستان مرودشت برای بندآوردن باران مقداری از آب گلآلود
باران را دورتادور اجاق میریزند تا بهمرور خشک شود. آنان با این
کار باور دارند که باران قطع میشود (اسماعیلزاده،
۴۰۶).
اگر کسی به اجاق گرم آب بریزد
جنی خواهد شد (شاملو، ۱ / ۱۲۵). اجاق خانه از آن
مرد خانه است؛ هرچه از نیکی و بدی که به خواب از اجاق خانه ببینند،
به مرد آن خانه مربوط خواهد بود. اگر در خواب اجاق خانه را پر آتش ببینند،
تعبیر آن غم و اندوه است، و هرچه آتش آن بیشتر، آن اندوه بیشتر.
اگر زنی اجاق را به خواب دید هر چه صلاح و فساد و خیر و شر که
در آن ببیند، بدان زن بازگردد. اگر در اجاق آتش باشد، دلیل ضلالت و بیکاری
است (همو، ۱ / ۱۲۶). مردم شهرستان کردکوی بر این
باورند که اگر کسی بر روی آتش، آب بریزد و بسم الله نگوید،
اجاقش کور میشود (منوچهری، ۱۵۲). ساکنان شهرستان ایوان
بر این باورند که آتش را نباید با آب خاموش کرد، مخصوصاً آتش اجاق
خانه، چون شگون ندارد و اگر لازم باشد، باید بسمالله گفت (ملک احمدی،
۷۵). اگر آتش اجاق خانهای جرقه بزند و صدا کند، نشانۀ بدگویی
همسایه از او ست (کریمی، ۴۴).
در خراسان زائو نباید تا
۴۰ روز پای اجاق برود، زیرا دچار حملۀ غش و یا
مرض صرع میشود (شکورزاده، ۶۱۱). در سیرجان اگر
واقعۀ ناگواری برای کسی رخ میداد و بیدرنگ دفع
میگردید، دفع آن را از اجاقش میدانستند (بختیاری،
علیاکبر، ۳۱۳). مردم ایل سرخی نیز بر
این باورند که اجاق، آنها را حفظ میکند و یا اگر از فقر و
درماندگی رهایی یابند میگویند اجاق، آنان را
کمک کرده است (شهبازی، ایل، ۷۴).
در شهرستان آبدانان بر این عقیدهاند
که تمام اجاقها به حضرت علی (ع) تعلق دارند (سلیمیمؤید و
دامیار، ۲ / ۲۹۶). در پندار مردمان ایل تولِ
هشتپر گیلان، اجاق از حضرت محمد (ص) به یادگار مانده، و احترام به آن
بر تمام انسانها واجب است. همچنین باور دارند در روزهای شنبه و
چهارشنبه نباید روی اجاق آب بریزند، زیرا به فرزندانِ «از
ما بهتران» آسیب میرسد و آنها نیز به بچۀ کسی که
آب ریخته است آسیب میرسانند (سلیمیمؤید،
«پندار ... »، ۱۷۷، ۱۹۶،
۱۹۸).
سوخته چالیهای سیرجان
معتقدند که گرگ از شدت سرما به اجاق نوروزعلی پناه آورده است و از اینجا
ست که آنها به اجاق احترام میگذارند. اجاق حاج امیربیگ نیز
مورد احترام مردم ایل قرائی سیرجان است و بر این باورند
که زمانی در آبانماه که ایل از ییلاق به قشلاق میرفته،
در این اجاق آتش افروختهاند و پس از بازگشت از قشلاق (۶۰ روز
بعد از عید نوروز) آتش اجاق هنوز روشن بوده است (بختیاری، علی
اکبر، ۳۱۲).
در شهرستان آبدانان ایلام ریختن
آب در اجاق بسیار بدیُمن است، چنانکه عشایر کوچرو برای
جلوگیری از ورود آب به داخل اجاق، هنگام ساخت دقت میکنند تا
اجاق از کف سیاهچادر بالاتر باشد تا در صورت ورود آب به چادر، دچار آب
گرفتگی نشود (سلیمیمؤید و دامیار، ۳ /
۴۷۸). همچنین عصر روز تاسوعا و شب قبل از روز عاشورا را
شب عزا «هیله» مینامند. این شب را اصطلاحاً «اوده تش» (یعنی
آب به آتش (اجاق) ریخته) مینامند. به همین سبب به احترام امام
حسین (ع) از شب عاشورا تا شب شام غریبان اجاق و تنور روشن نمیکنند.
زیرا عقیده دارند امام حسین (ع) در این مدت به تنور یا
اجاق پناه میبرد. اگر اجاق و تنور روشن یا دارای خاکستر داغ
باشد، تن امام حسین (ع) میسوزد (سلیمیمؤید، همان،
۳ / ۴۹۳). اجاقهای خانه را در شب شام غریبان
نباید روشن کرد (هدایت، ۶۴؛ شاملو، ۱ /
۱۲۵)، چون معصیت دارد (شاملو، همانجا).
از دیگر مصادیق باورهای
عامه دربارۀ اجاق میتوان به این موارد اشاره کرد: برای اینکه
بخواهند مهمان برود، دستۀ هاون در اجاق راست میکنند (هدایت، ۷۲؛ شاملو،
۱ / ۱۲۵). بچۀ پسر اجاق مرد را روشن میکند.
هرکس آب در اجاق (دیگدان) بریزد، جنزده میشود. اگر بنّایی
که ساختمان خانهای را تمام کرده است، اجاق آشپزخانه را هم بسازد، آواره میشود
و به قولی میمیرد (هدایت، ۶۰) و به همین
سبب معمولاً اجاق خانۀ نوساز را بنای دیگری تمام میکند. کف روی
دیگ را اگر پشت اجاق بریزند، کار مرد خانه پس میرود؛ باید
آن را جلو اجاق بریزند تا کارش پیش برود. اگر ترکهای را با دُم
گربه اندازه بزنند و آن را بگذارند کنار اجاق، گربه در آن خانه پابند میشود
و همانجا میماند (شاملو، ۱ /
۱۲۵-۱۲۶).
مآخذ
ابوالفتحی، مریم و دیگران،
مردمنگاری شهرستان لنگرود، ۱۳۸۲ش (نک : هم ،
پژوهشها)؛ اسدیان خرمآبادی، محمد، آیینهای گذر در
ایران، تهران، ۱۳۸۴ش؛ اسماعیلزاده، فرزاد و
دیگران، مردمنگاری شهرستان مرودشت، ۱۳۷۶ش
(نک : هم ، پژوهشها)؛ اشجع مهدوی، مجتبى و علی فلسفی میاب،
مردمنگاری روستای ماه نشان، زنجان، ۱۳۷۳ش،
همان؛ اعظمی راد، گنبد دُردی، نگاهی به فرهنگ مادی و معنوی
ترکمنها، مشهد، ۱۳۸۲ش؛ اعظمی سنگسری، چراغعلی،
«باورهای عامیانۀ مردم سنگسر»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۹ش، شم
۹۲-۹۳؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ
عوام، تهران، ۱۳۵۰ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن،
تهران، ۱۳۸۲ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل
دوستخواه، تهران، ۱۳۷۰ش؛ بازن، مارسل و دیگران، گیلان
و آذربایجان شرقی، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، تهران، ۱۳۶۵ش؛ بایندر،
هنری، سفرنامه، ترجمۀ کرامتالله افسر، تهران، ۱۳۷۰ش؛ بختیاری،
حسین، «باستانشناسان پردههای فراموشی از روی بندر سیراف
کنار زدند»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۵ش، س۱۴،
شم ۱۶۷؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در
آیینۀ زمان، کرمان، ۱۳۷۸ش؛ برومبرژه، کریستیان،
مسکن و معماری در جامعۀ روستایی گیلان، ترجمۀ علاءالدین
گوشهگیر، تهران، ۱۳۷۰ش؛ بویس، مری،
تاریخ کیش زردشت، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، ۱۳۷۴ش؛
پژوهش، زهرا، مردمنگاری شهرستان لنگرود، ۱۳۸۷ش (نک
: هم ، پژوهشها)؛ پژوهشهای بایگانی شده در پژوهشکدۀ مردمشناسی
سازمان میراث فرهنگی؛ پورکریم، هوشنگ، «آیین جشن
چهارشنبه سوری در ایران»، هنر و مردم، تهران،
۱۳۴۷- ۱۳۴۸ش، شم ۷۷
و ۷۸؛ همو، «دهکده حجیح»، همان، ۱۳۴۵ش،
شم ۴۷؛ همو، «دهکدۀ سما»، همان، ۱۳۴۹ش، شم ۹۵-
۹۸؛ همو، «کردان باچوانلویی قوچان»، همان، تهران،
۱۳۴۸ش، شم ۸۸؛ پیشدادفر، فرخنده،
فرهنگ مردم در توجان، اصفهان، ۱۳۸۲ش؛ ترابزاده، عباس و دیگران،
مردمنـگاری شهـرستان رامـسر مـازندران، ۱۳۸۱ش (نک
: هم ، پـژوهشها)؛ ثـابتقدم، مژگان و دیگران، مردمنگاری شهرستان
استهبان فارس، ۱۳۸۱ش، همان؛ همو و دیگران، مردمنگاری
شهرستان اقلید فارس، ۱۳۸۵ش، همان؛ همو و دیگران،
مردمنگاری شهرستان فیروزآباد فارس، ۱۳۸۱ش،
همان؛ جانباللٰهی، محمدسعید، مساکن سنتی عشایر
بلوچ، ۱۳۷۳ش، همان؛ همو و سلیم سلیمیمؤید،
مردمنگاری شهرستان ایرانشهر، ۱۳۷۴ش، همان؛
همو و عباس کاسب، مردمنگاری شهرستان مهریز،
۱۳۷۰ش، همان؛ جواهری، شهلا و دیگران، مردمنگاری
روستاهای شهرستان کرمانشاه، ۱۳۸۰ش، همان؛ حسنی،
حمیدرضا و دیگران، مردمنگاری شهرستان آشتیان،
۱۳۷۸ش، همان؛ همو و دیگران، مردمنگاری
شهرستان خمین، ۱۳۷۳ش، همان؛ همو و دیگران،
مردمنگاری شهرستان شاهرود، ۱۳۸۲ش، همان؛ همو و دیگران،
مردمنگاری شهرستان فسا، ۱۳۸۳ش، همان؛ همو و دیگران،
مردمنگاری شهرستان کردکوی گلستان، ۱۳۸۳ش،
همان؛ حمیدی، علیاکبر و دیگران، مردمنگاری
شهرستانهای بهار و اسدآباد همدان، ۱۳۷۳ش، همان؛
رخشا، معصومه، خانواده و نظام خویشاوندی در ایل پاپی، پایاننامۀ دورۀ
کارشناسی ارشد، رشتۀ مردمشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز،
۱۳۷۹ش؛ رشیدی مفرد، ناهید و عزتالله
شاهکرمی، گزارش مردمنگاری و تکمیلی شهرستان نورآباد،
۱۳۸۳-۱۳۸۵ش (نک : هم ،
پـژوهشها)؛ رهجو، مریم و دیگران، مردمنگاری شهرستان کوهبنان،
۱۳۸۵ش، همان؛ زمانی، روحانیه، «ده سلم»، هنر
و مردم، تهران، ۱۳۵۱ش، شم
۱۱۹-۱۲۰؛ سپهرفر، حسن و دیگران، مردمنگاری
شهرستان اردبیل، ۱۳۷۵ش (نک : هم ، پژوهشها)؛ همو
و فرزاد قندهاریزاده، مردمنگاری شهرستان مغان،
۱۳۷۳ش (دستنویس)، همان؛ سلیمیمؤید،
سلیم، «پندار، باور و اعتقادات ایل طول گیلان نسلی بر جای
مانده از دورۀ پیش از تاریخ در ارتفاعات تالش مرکزی»، مجموعه مقالات
دومین همایش فرهنگ و تمدن تالش، تهران،
۱۳۸۵ش؛ همو، تالش مرکزی،
۱۳۷۸ش (نک : هم ، پژوهشها)؛ همو و محمد دامیار،
مردمنگاری شهرستان آبدانان، ۱۳۷۹ش، همان؛ همو،
مردمنگاری شهرستان کرج، ۱۳۸۰ش، همان؛ همو، معماری
و مسکن در کوهپایۀ تالش مرکزی، ۱۳۸۰ش، همان؛ همو، «معماری
و مسکن در کوهپایۀ تالش مرکزی»، تحقیقات تالش، تالش،
۱۳۸۰ش، س ۱، شم ۲،
۱۳۸۱ش، س ۱، شم ۳؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه،
ترجمۀ محمدعباسی، تهران، ۱۳۳۶ش؛ شاملو، احمد،
کتاب کوچه (حرف الف)، تهران، ۱۳۷۷ش؛ شکورزاده، ابراهیم،
عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ش؛ شوالیه،
ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی،
تهران، ۱۳۸۴ش؛ شوهانی، فرانک و دیگران، مردمنگاری
روستاهای شهرستان ایوان ایلام، ۱۳۸۳ش
(نک : هم ، پژوهشها)؛ شهبازی، عبدالله، ایل ناشناخته، تهران،
۱۳۶۶ش؛ همو، مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر،
تهران، ۱۳۶۹ش؛ طبیبی، حشمتالله، مبانی
جامعهشناسی و مردمشناسی ایلات و عشایر، تهران،
۱۳۷۱ش؛ طلاییان پور، پرویز و غلامحسین
شعیبی، مردمنگاری شهرستان دشت آزادگان خوزستان،
۱۳۷۹ش (نک : هم ، پژوهشها)؛ عباسی، هوشنگ و رقیه
محمدی، مردمنگاری شهرستان آستارا، ۱۳۸۶ش،
همان؛ عبداللهپور، محرم، بازنگری مردمنگاری شهرستان ابهر،
۱۳۸۷ش، همان؛ همو و دیگران، مردمنگاری
شهرستان سرپل ذهاب کرمانشاه، ۱۳۸۰ش، همان؛ همو و فرشته
بهرامی، مردمنگاری شهرستان ایجرود زنجان،
۱۳۸۵-۱۳۸۶ش، همان؛ عزیزی،
هجیر و دیگران، مردمنگاری شهرستان جهرم فارس،
۱۳۸۳ش، همان؛ عسکری خانقاه، اصغر، روستای
قاسمآباد گیلان، شیراز، ۱۳۷۲ش؛ علی
اکبرزاده، سیروس و حسن سپهرفر، مردمنگاری شهرستان خوی آذربایجان
غربی، ۱۳۷۵ش (نک : هم ، پژوهشها)؛ هماندو، مردمنگاری
شهرستان شاهین دژ، ۱۳۷۵ش، همان؛ همو و علی فلسفی
میاب، مردمنگاری شهرستان قروه، ۱۳۷۴ش، همان؛
عندلیب، خسرو، فرهنگ جامع اصطلاحات و ضربالمثلهای سمنانی، به
کوشش مصطفى جباری، سمنان، ۱۳۸۵ش؛ غفاری، هیبتالله،
ساختارهای اجتماعی عشایر بویر احمد، تهران،
۱۳۶۸ش؛ فاطمی، موسى، «لِرکیها: آداب عروسی
لرکیها، از خواستگاری تا پاگشا»، هنر و مردم، تهران
۱۳۵۳ش، شم ۱۴۸؛ فرزین، علیرضا
و دیگران، مردمنگاری شهرستان الشتر، ۱۳۷۵ش
(نک : هم ، پژوهشها)؛ فلسفی میاب، علی و حسن سپهرفر، مردمنگاری
شهرستان مشکینشهر، ۱۳۷۲ش، (دستنویس) (نک :
هم ، پژوهشها)؛ همو و مریم ابوالفتحی، مردمنگاری شهرستان اهر،
۱۳۷۸ش، همان؛ همو و دیگران، مردمنگاری
شهرستان خلخال، ۱۳۷۴ش، همان؛ همو و دیگران، مردمنگاری
شهرستان هریس، ۱۳۸۰ش، همان؛ قلیپور کالمرزی،
فاطمه و دیگران، انسان، محیط، دانش پزشکی (طب سنتی) در
استان اردبیل، ۱۳۷۸ش، همان؛ همو و دیگران،
مردمنگاری شهرستان سوادکوه، ۱۳۷۹ش، همان؛ همانها،
مردمنگاری شهرستان نیریز، ۱۳۸۳ش،
همان؛ قندهاریزاده، فرزاد و هجیر عزیزی، مردمنگاری
شهرستان نیشابور،۱۳۷۴ش، همان؛ کابلی، میرعابدین،
«مساکن مردم شهداد و مقایسۀ آن با سکونتگاههای جنوب شرق ایران در چهار هزاره»، مجموعه
مقالات کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران (ارگ بم کرمان)،
تهران، ۱۳۷۵ش؛ کریمی، اصغر، «کهنک»، هنر و
مردم، تهران، ۱۳۴۸ش، شم ۸۵؛ کسبیان،
حسین، «زندگی قشقاییها»، همان، تهران، ۱۳۴۱ش،
شم ۴؛ کیانی، محمد گلزارخان، «هخامنشیان در پاکستان»،
همان، ۱۳۴۸ش، شم ۸۴؛ محسنزاده، آرمین
و بهنام حسینپور معتمد، مساکن سنتی عشایر منطقۀ
سبلان، ۱۳۷۳ش (نک : هم ، پژوهشها)؛ مزارعیان،
خداداد و هجیر عزیزی، مردمنگاری شهرستان کهگیلویه،
۱۳۷۵ش، همان؛ معروفی، سیروس، طرح مردمنگاری
سرزمین شهرستان بانۀ کردستان، ۱۳۷۶ش، همان؛ معصومی، غلامرضا،
«معرفی دهکدۀ باستانی حسنلو و کاوش در تپـۀ باستانی
حسنلو»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۵ش، شم
۱۶۳؛ مکاری، محمد و فرزاد قندهاریزاده، مردمنگاری
شهرستان سرخس، ۱۳۷۳ش (دستنـویس) (نک : هم ،
پـژوهشهـا)؛ ملـکاحمـدی، نـریمان و شیمـا رشنـوادی،مردمنگاری
شهرستان ایوان، ۱۳۸۰ش، همان؛ منوچهری، حمید،
نگرشی بر باورها اعتقادات و آداب و رسوم مردم شهرستان کردکوی، پایاننامۀ دورۀ
کارشناسی ارشد، رشتۀ مردمشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز،
۱۳۷۷ش؛ مهیار، عباس، «افسانههای دیار
ما، توفارقان»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۵ش، س
۱۵، شم ۱۷۳؛ میرزایی، شهرداد و
دیگران، مردمنگاری روستای دماب،
۱۳۸۵-۱۳۸۶ش (نک : هم ،
پژوهشها)؛ میرشکرایی، محمد و علی زیبا کناری،
چای در ایران، تهران، ۱۳۷۸ش؛ نظری داشلی
برون، زلیخا و دیگران، مردمنگاری روستای ابیانه،
۱۳۷۹ش (نک : هم ، پژوهشها)؛ نوایی، عبدالحسین،
ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری، تهران،
۱۳۶۹ش؛ نوبان، مهرالزمان و دیگران، مردمنگاری
شهرسـتـان نـطنـز، ۱۳۸۵ش (نک : هم : پـژوهشها)؛ وجـدانیفـر،
نـادر و دیگـران، مردمنگاری شهر بزرگ اردبیل،
۱۳۸۵ش، همان؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران،
۱۳۵۶ش؛ «هفت تپه»، هنر و مردم، تهران،
۱۳۴۵ش، شم ۴۳؛ نیز:
Xenophon, Cyropaedia, tr. G. Dakyns,
Oxford, ۲۰۱۰.