responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 44

ابریشم

نویسنده (ها) : فریبا افتخار - محسن ابراهیمی

آخرین بروز رسانی : سه شنبه 12 آذر 1398 تاریخچه مقاله

اَبْریشَم، الیاف به دست آمده از پیلۀ کرم ابریشم. کرم ابریشم پس از تغذیه از برگ درخت توت، به دور خود پیله‌ای می‌تند که تارهای آن از پروتئینی به نام فیبروئین تشکیل شده است؛ پروتئین دیگری نیز به نام سریسین این تارها را شکل داده، به یکدیگر می‌چسباند. پیله پیش از سوراخ شدن توسط کرم، در معرض بخار یا هوای گرم قرار داده می‌شود تا کرم در مرحلۀ شفیره نابود شود. تار ابریشم لیفی پیوسته و بلند است و حدود ۶۰۰ تا ۹۰۰ متر درازا دارد. برای تهیۀ نخ ابریشم، با نرم کردن و از میان بردن سریسین، انتهای تار را یافته، همراه چند تار دیگر باز می‌کنند. تارها بسیار نازک‌اند؛ از این‌رو، شماری از آنها را با هم می‌تابند. سپس عملیات مختلفی مانند سفید کردن و رنگرزی بر روی نخ صورت می‌گیرد. ابریشمی که سریسین آن کاملاً از میان نرفته باشد، ابریشم خام نامیده می‌شود و غالباً سریسین را تا پایان بافت از میان نمی‌برند و سپس بافته را با آب و صابون می‌جوشانند تا پارچه‌ای لطیف به دست آید (بریتانیکا، IX / 208).

ابریشم از زمانهای قدیم در چین شناخته‌شده بود. چینیها کشف آن را به بانوی ابریشم نسبت می‌دهند. کهن‌ترین نمونۀ ابریشم در چین متعلق به هزارۀ ۳ق‌م است که در حفاریهای کیان‌شان یانگ، در استان زجیانگ به دست آمده است (اسکات، 22).

با صدور پارچه و نخ ابریشم از چین و وجود خریداران آن در غرب، جاده‌ای به همین نام ایجاد شد. جادۀ ابریشم از چین شروع می‌شد و پس از عبور از ختن، یارکند، کاشغر، سمرقند، مرو، کوههای پامیر، خراسان، دامغان، ری، اکباتان و کرمانشاهان به سمت سوریه و از آنجا به روم می‌رفت. راههای دیگری مانند راه شمالی و راه دریایی نیز وجود داشت (لانگ، ۶۵۹-۶۶۰؛ مشکور، ۴۳۵-۴۳۶).

مقداری پارچۀ ابریشمی از گورهای پازیریک (سدۀ ۵ ق‌م) نیز به دست آمده است (رودنکو، 174, 206). براساس نوشتۀ ارسطـو، ابـریشم از سـدۀ ۴ق‌م در یـونان شنـاخته شده بود (نک‌ : لانگ، ۶۶۰). در شاهنامۀ فردوسی آموزش رشتن و بافتن و تهیۀ جامه از ابریشم و دیگر الیاف به جمشید منسوب است (ص ۸-۹). کهن‌ترین نمونۀ پارچۀ ابریشمی یافت شده در ایران نوار آبی‌رنگ دور یقۀ لباسی است که در حفاریهای شهر قومس به دست آمده است. تاریخ آن را از روی سکه‌ای هم‌زمان با پارچه که در لای آن قرار داشته، نیمۀ اول سدۀ ۱ م تعیین نموده‌اند (قوامی، 14؛ اسکات، 51).

اشکانیان تجارت ابریشم را به طور انحصاری میان چین و روم برای خود نگهداشته بودند و به این منظور سفیرانی میان دو دولت رد و بدل می‌شد (کالج، 33). در دورۀ ساسانیان در بافت پارچه‌های ابریشمی تغییراتی به وجود آمد که حاصل انتقال اسیران رومی (سریانی) توسط شاپور دوم (سل‌ ۳۰۹-۳۷۹م) به خوزستان، و ایجاد کارگاههای بزرگ پارچه‌بافی بود. در این زمان دستگاههای بافندگی پیشرفته‌ای که در سوریه و بین‌النهرین وجود داشت، در ایران به‌کارگرفته شد (پیگولوسکایا، ۳۳۷-۳۴۰). در این دوره نقشهای خاص و شیوۀ بافت، منسوجات ایران را به چنان اوجی رساند که حتى ابریشم‌بافی چین، هم از نظر نقش و هم از نظر شیوۀ بافت، به پای آن نمی‌رسید (درژ، 27).

تولید و بافت ابریشم پس از اسلام در ایران، به روال گذشته ادامه یافت. در منابع مربوط به سده‌های ۱ و ۲ق نام پارچه یا لباسهای ابریشمی ایران آمده است. به طور مثال در دیوان ابن قیس الرقیات (د ح ۸۱ ق / ۷۰۰م) شعری در مدح عبدالعزیز بن مروان (د ۸۵ ق) سروده شده که در آن از زنانی با لباسهای ابریشمی شوش یاد شده است. همچنین سلیمان بن عبدالملک (د ۹۹ق)، خلیفۀ اموی درخواست لباسهایی از شوش می‌کند (طبری، ۶ / ۵۴۷). در همین زمان، یزید بن مهلب به مازندران حمله می‌کند (۹۸ق) و اسپهبد مجبور به پرداخت خراج می‌شود که جزو آنها ابریشم نیز بوده است (بلاذری، ۱ / ۴۱۴). حاکم مازندران برای منصور، خلیفۀ عباسی (حک‌ ۱۳۶- ۱۵۸ق / ۷۵۳-۷۷۵م) همان مالیات زمان پادشاهان ساسانی را فرستاد که پارچه‌های ابریشمی را نیز شامل می‌شد (ابن اسفندیار، ۱۷۵).

در منابع سدۀ ۳ ق / ۹ م به مراکز ابریشم‌بافی مانند شوش، جندی‌شاپور، اهواز، گرگان، ری و اصفهان اشاره شده است (جاحظ، ۳۷- ۳۸؛ ابن فقیه، ۵۱۵). در سدۀ ۴ق شهرهای شوش، شوشتر، رامهرمز (که پارچه‌ها و لباسهای آن را در بغداد، و به نام بغدادی به فروش می‌رساندند)، ایذه، قرقوب، عسکر [مکرم]، شیراز، گرگان، استراباد، آمل، ساری، مرو، نیشابور، یزد، اصفهان، دیلمان، بردع و جز آنها به عنوان مراکزی برای بافت ابریشم نام برده شده‌اند (اصطخری، ۹۲، ۱۳۴، ۱۵۶، ۱۶۵، ۱۷۲، ۱۷۳، ۲۰۵، ۲۰۸، ۲۲۱؛ ابن حوقل، ۲ / ۲۵۶، ۲۹۹، ۴۳۶، ۴۵۲؛ مقدسی، ۳۲۳-۳۲۴، ۳۵۸، ۳۶۷، ۴۱۶، ۴۳۱، ۴۴۲؛ حدود ... ، ۲۹۲، ۳۰۱، ۳۸۵، ۳۸۹، ۳۹۴-۳۹۵، ۳۹۷). در حدودالعالم آمده است که پردۀ کعبه در ایذه تهیه می‌شد (ص ۳۸۵)، ولی اصطخری (ص ۹۲) و ابن حوقل (ص ۲۵۶) شوشتر را محل بافت آن آورده‌اند که بعدها این رسم منسوخ گردید.

در اوایل سدۀ ۷ ق / ۱۳ م ابریشم گیلان نامرغوب بود، اما در اواخر این سده کیفیت آن بهبود یافت (پتروشفسکی، ۴۷۷). در همین زمان شوشتر، شیراز، یزد، طبرستان و تبریز دارای کارگاههای ابریشم‌بافی بودند. پس از حملۀ مغول، برخلاف کشاورزی که گرفتار رکود شد، پرورش کرم ابریشم رونق و رواج بیشتری یافت.

در دورۀ صفویه (سده‌های ۱۰ و ۱۱ق / ۱۶ و ۱۷م) ایران یکی از تولیدکنندگان مهم ابریشم در دنیا بود و آن را به کشورهای اروپایی، هند و عثمانی صادر می‌کرد (هرتسیگ، ۷۵، ۶۱). میزان تولید ابریشم گیلان بیشتر از دیگر مناطق، و پس از آن مازندران، خراسان، شیروان و قره‌باغ و در حد کمی نیز کرمان، طبس و یزد بود. بهترین کیفیت را ابریشم خراسان داشت (همو، ۷۶). در این دوره مراکز بافندگی در اصفهان، کاشان، تبریز، یزد و شهرهایی در خراسان بود (مکداول، 159). در سدۀ ۱۲ق / ۱۸م میزان تولید ابریشم بسیار کاهش یافت («تاریخ...[۱] »، 13؛ سیف، 53-54)، ولی در سدۀ ۱۳ق رو به افزایش نهاد. در این زمان گیلان کل ابریشم ایران را تولید می‌کرد. توسعۀ تولید ابریشم بر اثر فعالیت شرکتهای خارجی بود که به طور مستقیم و یا از طریق تجار ارمنی فعالیت می‌کردند («تاریخ»،231). در۱۲۷۷ق / ۱۸۶۰م بیماری پبرین که تولید اروپا را نابود کرده بود، به ایران رسید و در ۱۲۹۴ق تولید ابریشم گیلان را به میزان بسیاری کاهش داد. شرکتهای خارجی با وارد کردن تخم ابریشم از ژاپن و سپس از بورسه (عثمانی) تولید ابریشم را ادامه دادند (جمال‌زاده، ۲۴-۲۷؛ «تاریخ»، 231-232). بهترین ابریشمها در حوالی رشت تولید می‌شد. یزد، کاشان، تبریز، مشهد و دیگر شهرهای خراسان، اصفهان و ساوجبلاغ نیز از مراکز بافت ابریشم بودند (جمال‌زاده، ۷۹-۸۱).

نخستین کارخانۀ ابریشم‌کشی در زمان ناصرالدین شاه بنا شد، ولی عمر کوتاهی داشت و سپس کارخانۀ دیگری با مدیریت فرانسویان و سرمایه و کار ایرانیان در رشت راه‌اندازی شد و آن نیز فعالیت طولانی نداشت. در دورۀ پهلوی نخستین کارخانۀ حریربافی در چالوس احداث شد. هم‌اکنون، ابریشم‌کشی به هر دو شیوۀ سنتی و صنعتی صورت می‌گیرد (بررسی ... ، ۱۴۰-۱۴۲).

 

مآخذ

ابن اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۳۰ش؛ ابن حوقل، محمد، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۱۹۳۴م؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت، ۱۴۱۶ق / ۱۹۹۶م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۷ش؛ بررسی صنایع ابریشم و شناخت ویژگیهای آن، وزارت کشاورزی، تهران، ۱۳۷۰ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، ۱۹۵۶م؛ پتروشفسکی، ا. پ.، «اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایـران در دورۀ ایلخانـان»، تـاریخ ایـران کمبریج، تـرجمۀ حسن انـوشه، تهران، ۱۳۶۶ش، ج ۵؛ پیگولوسکایا، ن.، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمۀ عنایت‌الله رضا، تهران، ۱۳۶۷ش؛ جاحظ، عمرو، التبصر بالتجارة، به کوشش حسن حسنی عبدالوهاب، بیروت، ۱۹۶۶م؛ جمال‌زاده، محمدعلی، گنج شایگان، برلین، ۱۳۳۵ق؛ حدودالعالم، به کوشش مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام، تهران، ۱۳۷۲ش؛ طبری، تاریخ؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش محمد روشن و مهدی قریب، تهران، ۱۳۷۴ش؛ لانگ، د. م.، «ایران و چین»، تاریخ ایران کمبریج، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، ۱۳۶۶ش، ج ۳(۱)؛ مشکور، محمدجواد، تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان، تهران، ۱۳۴۲ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م؛ نیز:

 

Britannica, micropaedia, 1978; Colledge, M. A. R., The Parthians, London, 1967; Drège, J. P. and E. M. Bührer, The Silk Road Saga, New York, 1989; The Economic History of Iran 1800-1914, ed. Ch. Issawi, Chicago, 1971; Herzig, E. M., «The Volume of Iranian Raw Silk Exports in the Safavid Period», The Journal of the Society for Iranian Studies, 1992, vol. XXV (1-2); Kawami, T. S., «Archaeological Evidence for Textiles in Pre-Islamic Iran», ibid; Mc Dowell, J. A., «Textiles», The Arts of Persia, Ahmedabad, 1989; Rudenko, S. I., Frozen Tombs of Siberia, London, 1970; Scott, Ph., The Book of Silk, London, 1993; Seyf, A., «Silk Production and Trade in Iran in the Nineteenth Century», Iranian Studies, Hanover, 1983, vol. XVI(1-2).

 

فریبا افتخار (دانا)

نقش و کاربرد

ابریشم از دیرباز در فرهنگ مردم ایران جایگاه ویژه‌ای داشته است، به طوری که استفاده از آن در طب سنتی و عامه، باورها، آیینها، آداب و رسوم و در دوخت انواع پوشاک، بافت و ساخت منسوجات، گلیم و قالی در مناطق مختلف ایران رونق داشته است. از طرفی، ابریشم در ادبیات شفاهی و فرهنگ مردم با معانی نمادین گوناگون شناخته می‌شود.

 

الف ـ پزشکی

پزشکان ایرانی در گذشته از پیلۀ کرم ابریشم برای معالجۀ امراض گوناگون استفاده می‌کردند؛ مثلاً اخوینی بخاری در سدۀ ۴ق / ۱۰م خوردن ابریشم خام را همراه برخی داروهای دیگر برای تقویت قوای جنسی و جلوگیری از نقصان و ضعف قوۀ باه بسیار مؤثر می‌داند (ص ۵۰۷). ابن‌سینا نیز در کتاب قانون در بیان خواص درمانی ابریشم، آن را ازجمله موادی می‌داند که شادی‌بخش قلب است، طبعی لطیف دارد و در عین حال کاهندۀ رطوبت بدن و نشاط‌آور است. وی می‌افزاید: «ابریشم از آنجا که لطیف و خشک‌کننده و بی‌سوزش است و خشکی معتدل دارد، برای برطرف کردن تصلّبات ریوی بسیار سودمند است». همو ابریشم را تقویت‌کنندۀ روح و روان و محرکی مؤثر برای هضم غذا می‌داند (۲ / ۷۹). همچنین اطبا استعمال ابریشم را به صورت سرمه در چشم، برای درمان اشک‌ریزش و زخمهای چشم تجویز می‌کردند (نک‌ : همانجا؛ حکیم مؤمن، ۲۴؛ عقیلی، ۹۴).

پوشیدن لباسهای ابریشمی نیز توصیه می‌شد، چنان‌که جرجانی پوشیدن جامه‌های ابریشمی را برای تندرستی و نشاط انسان توصیه می‌کند (۲ / ۱۱۹). حکیم مؤمن نیز پوشیدن لباسهای ابریشمی را برای دفع آفاتی همچون کنه و شپش از بدن تجویز می‌کند (همانجا). همو خوردن ابریشم خام را التیام‌بخش عوارض ناشی از خفقان و تسکین‌دهندۀ ضعف معده می‌داند (همو، نیز عقیلی، همانجاها). از دیگر کاربردهای رایج ابریشم در پزشکی، استفاده از آن به صورت نخ برای بستن شریانها و رگهای خونی در اعمال جراحی بود؛ همچنین در بخیه زدن و دوختن جراحت نـاشی از فصد (رگ زدن) از نـخ ابـریشم استفـاده می‌شـد (نک‌ : ابن‌سینا، ۳ / ۲۱۱؛ جرجانی، ۲ / ۲۳۹-۲۴۱). گاه اطبا خوردن ابریشم خام را برای درمان نازایی در زنان و عقیمی در مردان تجویز می‌کردند (نک‌ : شریف، ۱۷۵-۱۷۶).

مردم تهران در گذشته برای رفع ثقل و ضعف معده و سایر امعا و احشا مقداری از پیلۀ کرم ابریشم را می‌پختند و آب آن را با خود پیله که ریز ریز شده بود، همراه با شکر می‌خوردند. به باور تهرانیها خوردن جوشاندۀ پیلۀ کرم ابریشم اگر به‌طور مداوم مصرف شود، پوست را جلا می‌دهد. تهرانیها همچنین برای درمان بیماریهای چشم، آب جوشاندۀ پیلۀ کرم ابریشم را در چشم می‌چکاندند. به باور آنان پوشیدن لباسهای چسبان ابریشمی سبب قوت اعضا و نرمی پوست و مانع ازدیاد شپش می‌شود (شهری، ۵ / ۲۰۴). مردم سروستان برای مداوای زگیل (گوک)، نخ ابریشمی رنگینی را به ریشۀ آن محکم می‌بستند، چنان‌که فاصله‌ای میان زگیل و پوست بدن ایجاد می‌شد؛ و با این کار، زگیل خودبه‌خود می‌افتاد (همایونی، فرهنگ ... ، ۵۱۳).

 

ب ـ پوشاک

بی‌تردید مهم‌ترین کاربرد ابریشم در فرهنگ و زندگی ایرانیان استفاده از آن در تهیۀ انواع پوشاک و بافت انواع قالی است که سیری طولانی از تولید ابریشم تا تبدیل آن به نخ برای بافت انواع پارچه و دیگر اقلام ابریشمی دارد (برای آگاهی بیشتر دربارۀ شناخت تاریخی ابریشم، نک‌ : ابریشمی، ۱۲۳-۱۵۱).

استفاده از ابریشم در تهیه و بافت انواع پوشاک و منسوجات در عصر صفوی به اوج خود رسید، چنان‌که در سفرنامه‌های سیاحان خارجی، دربارۀ تنوع این کاربرد به وضوح اشاراتی شده است. مثلاً تاورنیه در توصیف پوشاک ایرانیان به استفاده از شال ابریشمی، پیراهن و حتى جوراب بافته شده از ابریشم اشاره می‌کند که تا آن زمان کمتر رواج داشت (ص ۶۲۲-۶۲۵). به گفتۀ وی، ایرانیان در آن دوره در ابریشم‌بافی چیره‌دست بودند، چنان‌که کیفیت بافت قالی، کلاه و کمربند ابریشمی سبب حیرت این سیاح خارجی شده است (ص ۵۹۸). شاردن، دیگر سیاح عصر صفوی، در سفرنامۀ خود، جنس پارچۀ لباس ایرانیان را ابریشمی و کتانی ذکرکرده، می‌نویسد: «پوشیدن پیراهن و تنبان (شلوار) ابریشمی در بین ایرانیان رایج است» (۴ / ۲۱۶). همو به ساخت کلاههای ایرانیان با ابریشم زربافت، اشاره می‌کند (۴ / ۲۱۴-۲۱۵). همین سیاح در بیان آرایش زنان ایرانی عصر صفوی می‌گوید که داشتن گیسوان بلند در میان زنان ویژگی بارز و ارزشمندی است. بنابراین، زنانی که دارای گیسوان کوتاه هستند، بافته‌هایی از ابریشم رنگ‌شده را به انتهای موهای خود وصل می‌کردند تا به این طریق بر طول گیسوان خود بیفزایند (۴ / ۲۱۸- ۲۱۹).

بازماندۀ همین رسم در دورۀ قاجار نیز رواج داشته است، چنان‌که مونس‌الدوله ندیمۀ حرم‌سرای ناصرالدین شاه قاجار نیز در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: زنان برای رفع نقص کوتاهی موی خود گیسومانندی از ابریشم مصنوعی به آن متصل می‌کردند تا آن را بلند جلوه دهند (ص ۲۲-۲۳). شاردن نیز در بیان بستر گروههای مرفّه به لحاف ابریشمی زربافت اشاره می‌کند. به‌نظر می‌رسد که چون ابریشم و منسوجات ابریشمی، حشرات و به‌خصوص شپش را دور می‌کرد، استفاده از آن در البسۀ زیر و رختخواب رواج داشت؛ چنان‌که به گزارش شاردن: «ایرانیان صبحگاهان رختخواب را در میان یک قطعه چادر لطیف ابریشمی موج‌دار می‌گذارند و به صندوق‌خانه می‌برند» (۴ / ۲۲۶). آدام الئاریوس، دیگر سیاح عصر صفوی، در بیان مشاغل آن دوره به بافندگی ابریشم برای ساخت انواع البسه اشاره می‌کند (ص ۲۷۹). وی همچنین در وصف شکل ساخت تن‌پوش ایرانیان می‌نویسد: «مردها پارچه‌ای ابریشمی بر سر دارند» و ادامه می‌دهد: «ایرانیان کت بلندی از کتان یا ابریشم به رنگهای گوناگون بر تن دارند که تا وسط ساق پای آنان می‌رسد؛ آنان هنگام مسافرت یا سواری یک کت زردوزی ابریشمین می‌پوشند» (ص ۲۸۴-۲۸۶).

گفتنی است که در دورۀ قاجار نیز استفاده از ابریشم در بافت بسیاری از البسۀ ایرانیان چشمگیر بوده است، چنان‌که پولاک در سفرنامۀ خود به پوشاکهای ابریشمین اقوام ایرانی اشاره کرده است. به گفتۀ او، کردها دور «فینۀ» (نوعی کلاه) خود پارچۀ ابریشمینی با راههای قرمز و زرد می‌پیچند، یا مردم سواحل دریای مازندران پیراهنهایی از جنس ابریشم خام می‌پوشند (ص ۱۰۵-۱۰۶). وی همچنین به شلوارهای گشاد و دستکشهای بـافته شده از ابریشم ــ که بیشتر مخصوص خانمها بوده است ــ اشاره می‌کند (ص ۱۰۸) و می‌افزاید: «جامۀ مؤمنین ایرانی هیچ‌گاه تماماً از ابریشم تهیه نمی‌شود، چون در این جامه نمی‌توان نماز گزارد» (ص ۱۱۰). مونس‌الدوله نیز در توصیف دامن کوتاه زنان قاجار می‌نویسد: «به آن دامنهای کوتاه، زیرجامه می‌گفتند که معمولاً از جنس ابریشم و بسیار لطیف بود» و می‌افزاید: «زنان در زمستان معمولاً چارقدی از جنس ترمه سر می‌کردند و در هر صورت یک دستمال کوچکی از ابریشم یا نخ روی چارقد سر می‌کردند و گره می‌زدند تا چارقد پس و پیش نشود» (ص ۱۰۵-۱۰۶).

استفاده از ابریشم در پوشاک اقوام مختلف بسیار متنوع است. برای نمونه زنان و دختران حاشیۀ خلیج فارس نوعی پارچۀ توری به نام «جلبیل» به ابعاد تقریبی یک در دو متر را به عنوان روسری روی لچک می‌پوشیدند که از جنس ابریشم و دارای انواع مختلفی بود، از قبیل «جلبیل کزین» که از ابریشم سفید بافته می‌شد و «جلبیل توری ابریشمی» (خطیبی‌زاده، ۱ / ۱۴- ۱۹). در برخی شهرها از ابریشم برای ساخت پاپوش نیز استفاده می‌شود؛ مثلاً مردم طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی در ساخت نوعی گیوه به نام «گیوۀ ابریشمی» از آن استفاده می‌کنند (بهنیا، ۱۲۶).

در لرستان، «گُلوَنی»، «هراتی» و «تیه‌کاری» دستمالهای بزرگ ابریشمی هستند که زنان و دختران لر آنها را به‌عنوان سربند به‌کار می‌برند (عسکری عالم، ۲ / ۲۶). همین سربندهای ابریشمی در میان زنان قصرشیرین نیز رایج است (سبحانی، ۸۸). همچنین از تن‌پوشهای قدیمی مردم بسیاری از شهرهای ایران که در بافت آن از ابریشم استفاده می‌شده است، می‌توان به «قبا» (ه‌ م) اشاره کرد (برای نمونه، نک‌ : رنجبر، ۲۹۸). مردم بیرجند نیز در بافت پوشاکهایی همچون عرقچین، جوراب، دستمال سر، دستمال خیاطه (نوعی از سربندهای خوب)، دستمال کلاغی (نوعی دستمال گران‌قیمت)، قطیفه (نوعی چادر، که گاه به صورت حوله هم از آن استفاده می‌شود)، و کیش یا خیش (نوعی سرانداز یا چادر) از ابریشم استفاده می‌کردند (رضایی، ۴۱۷، ۴۲۰، ۴۲۸-۴۳۱). گاه ابریشم در بافت لباس عروس نیز به کار می‌رفته است؛ برای مثال در میبد رسم بود که مادران هنگام تهیۀ جهیزیۀ دختر، مکلف بودند حداقل یک پیراهن حریر یا ابریشم که خط خطی بود، برای روز عروسی دخترشان بخرند (جانب‌اللٰهی، ۲، ۳، ۱۲۵).

 

ج ـ جشنها

ابریشم از دیرباز رونق‌بخش مراسم جشن و سرور ایرانیان بوده است. در کتاب التاج منسوب به جاحظ که یکی از مهم‌ترین منابع مربوط به آداب و رسوم نوروزی ساسانیان است، می‌خوانیم: «آیین ایرانیان چنین بود که در روز جشن مهرگان یا نوروز از هر طبقه‌ای برای پادشاه هدیه و پیشکشی برند. ازجملۀ این هدایا که بیشتر توسط عمّال پادشاه تقدیم می‌شد، خراج و مالیات بود که در کیسه‌های ابریشمی و بافته‌هایی از حریر چینی نهاده، با رشته‌هایی از سیم و ابریشم و نوارهای نقره به هم می‌بستند و به دربار پادشاه روانه می‌کردند» (ص ۱۸۵-۱۸۷).

هدیه دادن اقلام ابریشمی به مناسبت جشنهای گوناگون در شهرهای مختلف ایران تا چندی پیش رایج بوده است. برای مثال در شهربابک به مناسبت عید نوروز، خانوادۀ داماد به عروسِ عقدی یا نشان‌کردۀ خود، چند متر پارچه و دستمال ابریشمی عیدی می‌دهد (عزیزی، ۳۲۹). در قمصر کاشان نیز به مناسبت عید فطر هدایایی از طرف خانوادۀ عروس برای خانوادۀ داماد فرستاده می‌شود، ازجمله، یک قرآن مجید با جلد مخصوص ابریشمی سبز یا مشکی که روی آن ملیله‌دوزی و مرواریددوزی شده است (وکیلیان، ۱۶۶). همچنین در روستای حسن‌لنگی بندرعباس رسم است که در سیزدهم فروردین (سیزده بدر) با شتر به دامن طبیعت بروند. به همین مناسبت، شترهای جوانی را انتخاب کرده و آنها را با منگوله‌های ابریشمی ۷ رنگ به نام «گل گلوم پنگ» تزیین می‌کنند (نک‌ : شعبانی، ۸۵؛ هنری، ۷۷- ۷۸).

در برخی از شهرهای فارس نیز دختران دم بخت در شب چهارشنبه‌سوری، نخ ابریشمی ۷ رنگی به دور کمر می‌بندند و صبح روز چهارشنبه کودک نابالغی را وادار می‌کنند تا گره ابریشم را باز کند، بـه این نیت که گره از بختشان باز شود (نک‌ : فقیری، آداب ... ، ۱۴؛ قس: هنری، ۷۷، که این رسم را جزو آیینهای سیزده‌بدر آورده است). استفاده از لباسهای ابریشمی برای انجام جشنهایی همچون «کوسه برنشستن» (ه‌ م)، در برخی از شهرهای ایران رایج بوده است (انجوی، جشنها ... ، ۱ / ۷۲-۷۴، ۲ / ۹۲-۹۳). افزون بر این، در جشن اسفندی (ه‌ م) مردم آبادیهای کاشان رسم دارند برای نامزدشان هدایایی بفرستند که ازجملۀ آنها یک قواره پارچۀ ابریشمی است (انجوی، همان، ۱ / ۹۱-۹۲).

 

د ـ عروسی

کاربرد اقلام ابریشمی در عقد و عروسی ایرانیان همواره فراوان بوده است. آدام الئاریوس دربارۀ خصوصیات ازدواج ایرانیان و فرستادن شیربها توسط داماد به خانۀ عروس چنین می‌نویسد: «ازجمله کالاهایی که به دلیل داشتن ارزش مالی به‌عنوان شیربها بر عهدۀ داماد قرار می‌گرفت، ابریشم و یا اجناس ابریشمین بود» (ص ۲۹۴-۲۹۵). نخهای ابریشمین در رنگهای متنوع نیز بسیار استفاده می‌شده است. در عقایدالنساء (متنی از دورۀ صفوی) آمده است: «هنگام خواندن خطبۀ عقد، رسم بود دخترانی که دم بخت بودند، نخ ابریشمی سبزی را به سوزن کشیده و بر چادر عروس فرو می‌کردند؛ بعد آن را بر موهای سر خود می‌زدند. آنها بر این باور بودند که با این کار بختشان گشوده خواهد شد» (آقاجمال، ۹).

در گذشته گاه از نخ ابریشمی سوزن‌کرده برای فزونی مهر و محبت عروس و داماد و دفع کینه و دشمنی اطرافیان استفاده می‌کردند، چنان‌که زنان تهرانی هنگامی که روی سر عروس قند می‌ساییدند، یکی از خویشان عروس به یک سوزن، دو سه رنگ (به روایتی، ۷ رنگ) نخ ابریشمی باریک می‌کشید و روی همان پارچۀ سفیدی که بالای سر عروس گرفته بودند، پیاپی سوزن می‌زد، مثل اینکه می‌خواهد چیزی بدوزد، اما هرگز نمی‌گذاشت نخ به پارچه کوک بخورد. خویشان داماد از او می‌پرسیدند خانم چه می‌دوزید؟ دوزنده پاسخ می‌داد: مهر و محبت می‌دوزم! اما در دلش می‌گفت زبان همۀ شماها را می‌دوزم؛ سپس می‌گفتند بدوز مبارک باشد! (کتیرایی، ۱۵۰-۱۵۱). نظیر همین رسم در مناطق مختلف ازجمله سیرجان نیز رایج است (مؤید محسنی، ۸۵). در شیراز هنگام خوانده شدن خطبۀ عقد، ابریشمی می‌آوردند، سپس خانوادۀ عروس نام همۀ اقوام داماد را می‌بردند و برای هریک، گرهی به ابریشم می‌زدند به این نیت که زبان آنها به روی عروس بسته شود و بعد از پایان خطبۀ عقد، ابریشم را در زیر سنگی، در جایی دوردست و اغلب در دامنۀ کوهها پنهان می‌کردند (دانشور، ۲ / ۴۹-۵۰). شیء دیگری که هنگام خوانده‌شدن خطبۀ عقد در میان شیرازیها جلب توجه می‌کرد، چادر نماز عروس بود که آن را پهن می‌کردند و ۴ گوشۀ آن را میخ می‌کوبیدند و دور تا دور میخها را مانند حصار، نخ ابریشم سبز می‌کشیدند و عروس هم در حالی که چشمش بسته بود، مرتباً سوره‌های یوسف و یٰس می‌خواند (همو، ۲ / ۵۰).

آراستن عروس با ابریشمهای رنگین از دیگر رسمهای دیرپای ایرانیان است. به نوشتۀ شاردن نقاب چین‌داری از جنس پارچۀ زربافت یا ابریشم روی سر عروس می‌انداختند که از سر تا کمر او را می‌پوشانید (۲ / ۳۴۶). غالباً زنانی که همراه عروس بودند، مانند خود عروس نقابی از ابریشم سرخ بر چهره داشتند (ماسه، ۱ / ۹۹).

در دورۀ قاجار استفاده از کلافهای رنگین ابریشمی برای زیبایی و آراستن عروس معمول بوده است، چنان‌که به شهادت مونس‌الدوله زنان حنابند ابتدا سر عروس را حنا می‌بستند، بعد حنای سرانگشتی بود که قبلاً آماده می‌شد، یعنی: ۲۰ پارچۀ سه‌گوش از «شلۀ» قرمز می‌دوختند، زن حنابند سرانگشتان دست و پای عروس را حنا می‌مالید و روی آن پارچه‌های کوچک سه‌گوش می‌پیچید و با ابریشم قرمز می‌بست (ص ۴۵). در برخی از مناطق رسم بر این بوده که عروس کلاف ابریشم را دور گردن خود بیاویزد، و معمولاً رنگ این کلاف سبز بوده است (نک‌ : دانشور، ۲ / ۵۱؛ همایونی، گوشه‌هایی ... ، ۸۹).

درگذشته از دستمال ابریشمی در مراسم گوناگون استفاده می‌شد، برای مثال، جامعۀ ایلاتی رسم جالبی در مراسم عروسی داشتند: در شب عروسی، داماد با یک دسته سوار تفنگ به دوش از ایل خود به ایل عروس می‌رفت. خانوادۀ عروس هم دسته‌ای سوار تفنگ به دوش آماده می‌کرد. عروس را سوار اسب می‌کردند و دستمال ابریشمی سفیدی روی صورتش می‌انداختند؛ سپس داماد با اسب به سمت عروس می‌تازید و دستمال را از روی صورت او می‌ربود؛ آن‌گاه بی‌درنگ، سوارهای عروس دنبال او می‌تاختند تا دستمال را پس بگیرند. سوارهای داماد نیز وارد میدان می‌شدند و یک مسابقۀ اسب‌دوانی برپا می‌شد، و در آن «قیّه» و «ماشاءالله، ماشاءالله» می‌گفتند. سرانجام اگر داماد می‌توانست دستمال ابریشمی را به چادر خود برساند، بسیار سربلند می‌شد، اما اگر سواران عروس دستمال را از او پس می‌گرفتند، شرمنده می‌شد (مونس‌الدوله، ۲۱۶).

از دیگر کاربردهای دستمال ابریشمی در رسم «دعوت زنانه» برای عروسی بود؛ به این صورت که خانم خانه برای باخبر کردن دوستان و آشنایان از مراسم عقد یا عروسی فرزندش، نعلبکی بلورینی به خدمتکار یا رخت‌شوی خانه می‌داد و در یک دستمال ابریشمی هم مقداری نقل، هل و نبات می‌ریخت و بی‌آنکه آن را گره بزند، به خدمتکار می‌داد. این دستمال ابریشمی می‌بایست زری یا توری باشد. خدمتکار به خانۀ دوستان و آشنایان می‌رفت و پس از مطلع کردن آنها از نزدیک بودن مراسم عقد یا عروسی دستمال نقل و نبات را جلو آنها باز می‌کرد تا دهان خود را شیرین کنند. صاحب خانه هم کمی از آن را می‌خورد و می‌گفت «خدا مبارک کند، به سلامتی به پای هم پیر شوند» و سپس دستمال ابریشمی را جمع می‌کرد و به خدمتکار می‌داد و می‌گفت: «ان شاءالله خدمت می‌رسیم» (کتیرایی، ۱۳۵).

رسم مردم خراسان این بود که به هنگام عروس‌بَران، وقتی عروس به نزدیکی خانۀ داماد می‌رسید، داماد یک دستمال ابریشمی از جیب بیرون می‌آورد، یک سر آن را به دست عروس می‌داد و سر دیگر را خود می‌گرفت. سپس عروس را کشان‌کشان به طرف خانۀ خود می‌برد؛ اما همین‌که به چند قدمی خانه می‌رسید، سر دستمال را رها می‌کرد و سریع خود را به سردر خانه می‌رساند و دو پای خود را باز می‌کرد تا عروس از زیر پای او عبور کند. مراد داماد از این کار این بود که همۀ عمر بر عروس مسلط شود (شکورزاده، ۲۰۲). همچنین استفاده از پارچه‌های ابریشمی در تزیین و آراستن مجمعه‌های هدایایی که میان خانواده‌های عروس و داماد رد و بدل می‌شد، رواج داشته است (برای مثال، نک‌ : رضایی، ۳۳۹؛ خلعتبری، ۱۴۸).

 

ه‌ ـ باورها

از دیرباز باورهایی دربارۀ ابریشم و دیدن آن در خواب وجود داشته است؛ چنان‌که تفلیسی از معبّران نام‌آور سدۀ ۶ ق / ۱۲م، دیدن ابریشم در خواب را رسیدن به سود فراوان و دست یافتن به عزت و والایی تعبیر کرده است. به عقیدۀ وی دیدن ابریشم در خواب، درهرحال، نشانۀ خوش‌یمنی است (ص ۱۴۰). یکی از باورهای رایج در بین مردم این است که «اگر بخواهند نخ نازک یا ابریشمی که گره خورده به آسانی باز بشود، باید بگویند: باز شو وگرنه می‌دهمت دست جهوده» و با این گفتار باور دارند گره باز خواهد شد (هدایت، ۱۰۳).

 

و ـ بازیها

دستمال ابریشمی گاه ابزار بازی در برخی شهرها ست. مثلاً مردم اصفهان به‌خصوص جوانان در مجالس انس، از دستمالهای ابریشمی سیبهایی مصنوعی با چنان مهارت و ظرافتی می‌سازند که ظاهرش با سیب طبیعی هیچ تفاوتی ندارد. سپس سیبها را به یکدیگر هدیه می‌دهند. از دیگر بازیهای رایج در میان مردم اصفهان «عروسک‌بازی با دستمال ابریشمی» و یا «موش با دستمال ابریشمی» است (جناب، ۳۱۲، ۳۱۵، ۳۳۲).

 

ز ـ ادب فارسی

ابریشم همواره به‌سبب ویژگیهای منحصربه‌فرد و گرانبها، از موضوعات پربسامد در اشعار فارسی‌زبانان بوده است. فردوسی در وصف بافت جامه‌های جنگ از نخ ابریشم و کتان چنین می‌سراید: ز کتّان و ابریشم و موی و قز / قصب کرد پرمایه دیبا و خز (۱ / ۵۷). ناصرخسرو نیز در قصیده‌ای، بهترین جامه را جامه‌ای بافته‌شده از ابریشم دانسته است (ص ۳۴۱). از طرفی، قدما در سازهای زهی به جای سیم، ابریشم به کار می‌برده‌اند؛ از این‌رو، ابریشم زدن به معنی ساز زدن، و ابریشم زن در معنای مطرب آمده است (برای نمونه، نک‌ : نظامی، هفت پیکر، ۵۶۵، خسرو ... ، ۱۳۳، ۵۸۱، ۵۸۳). اطبا و داروسازان قدیم پیلۀ ابریشم را در ادویه و اشربۀ مفرح به کار می‌برده‌اند؛ شاعران نیز به این موضوع پرداخته‌اند (برای مثال، نک‌ : عطار، ۱۸۷؛ برای دیگر اشارات به ابریشم، نک‌ : مولوی، ۹۴۳؛ سعدی، ۲۲۷؛ حافظ، ۱۱۱۷، ۱۱۷۵).

از ابریشم و ابریشم‌بافی در افسانه‌ها نیز سخن رفته است. در برخی افسانه‌ها ابریشم‌بافی نمادی ناپیدا از ویژگیهای شخصیت اصلی داستان است. برای مثال در افسانۀ «مرد تنبل» ریسندگی و بافندگی ابریشم به وسیلۀ دختری زیبا و پری‌وار صورت می‌گیرد (روحانی، بش‌ ؛ نیـز نک‌ : درویشیان، ۱ / ۸۱-۸۳). در بعضی افسانه‌ها نیز پیله‌وری وگرفتن ابریشم از پیلۀ کرم ابریشم صرفاً به عنوان شغل یکی از شخصیتهای داستان معرفی شده است، مثلاً در افسانۀ «بهرام قهرمان» (همو، ۱ / ۴۲۹-۴۳۴).

گاه در افسانه‌ها ارزشمندی و استحکام ابریشم مورد توجه بوده است، چنان‌که در افسانۀ «پادشاه گلیمه گوش»، طناب ابریشمی، طنابی گرانبها و محکم معرفی شده است (انجوی، قصه‌ها ... ، ۲۶۸-۲۸۳).

ابریشم در بسیاری از ترانه‌ها، لالاییها و دوبیتیهای محلی شهرهای مختلف ایران راه یافته است. برای مثال، در لالاییهای معروف ایل بیران‌وند لرستان، مادران برای فرزندانشان چنین می‌خواندند: «لُوَه لُوَه‌کَم وِتونَه موشِم»، یعنی: لالای فرزندم، لالای با تو سخن می‌گویم، یا «دنو طِلایی کاکل اوریشِم»، یعنی: با تو که دندانت طلایی، وکاکلت ابریشمین است (حنیف، ۱۱۸). مردم کلاردشت نیز ترانه‌ای به این صورت دارند: دسالِ دَسِت بِلا دوان بوی / یکی ابریشم، یکی کتان بوی، یعنی: یار من! بگذار دستمال دستت دو تا باشد، یکی از جنس ابریشم و دیگری از کتان باشد (ملک‌پور، ۳۱۲). ابریشم در تک‌بیتیهای عشایر بویراحمد نیز دیده می‌شود؛ برای نمونه: از خدا ایخواسْتِمِه کِنِت نَصیبُم / چی دَسمال اریشمی بِنِمَت مِن جیووم، یعنی: از خدا می‌خواستم ترا نصیب من کند، تا همچون دستمال ابریشمی تو را در جیب خود جا می‌دادم (لمعه، ۵۵). ابریشم در دوبیتیهای محلی استان فارس نیز فراوان به‌کار رفته است، برای نمونه: نگارینم دمِ دروازه جاشه / حریر نرم کاشونی قباشه (فقیری، ترانه‌ها ... ، ۳۰).

ابریشم دستمایۀ مثلهای متعددی شده است، از جمله: «ابریشمش در آتش است» یا: «اگر ابریشمت در آتش است ول کن بیا!» (امینی، ۱ / ۵۶)؛ «آقا برای نوغان کرم ابریشم می‌آورد، خانم به جوال می‌اندازد» (ذوالفقاری، ۱ / ۲۲۶)؛ «آیا ارزش ابریشم آن‌قدر پایین آمده که آن را افسار خر کنند» (همو، ۱ / ۲۵۵)؛ «انگار سهره کرم ابریشم به منقار گرفته» (گیلکی) (همو، ۱ / ۴۱۰)؛ «از ابریشم نگهداری نکنی پشم می‌شود، از زن نگهداری نکنی گم می‌شود» (ترکمنی) (همو، ۱ / ۲۷۰)؛ «ابریشم پود پلاس نگردد» (کردی)؛ «ابریشم تاب داده، حُسنی که خدا داده» (زرقانی، سیرجانی، بختیاری، شاهرودی، شهربابکی)؛ «ابریشم قرمز به ما نفروخته» (هبله‌رودی)؛ «ابریشم که کهنه می‌شود می‌بندند به دم گاو» (بختیاری) (همو، ۱ / ۲۵۸)؛ «بگذار که باقیش را خودم می‌خواهم ابریشم (یا کتان یا پشم) بکارم!»، (وقتی مشاهده کنند کسی کاری را با ناشیگری خود خراب می‌کند، برای بازداشتن او از ادامۀ آن کار، به مزاح یا به ریشخند چنین می‌گویند) (شاملو، ۵۳).

 

مآخذ

آقاجمال خوانساری، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، ۱۳۴۹ش؛ ابریشمی، محمدحسن، «شناخت تاریخی ابریشم ایران»، تحقیقات تاریخی، تهران، ۱۳۶۹ش، شم‌ ۴ و ۵؛ ابن سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، ۱۳۷۰ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایةالمتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، ۱۳۴۴ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، ۱۳۶۳ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، ۱۳۵۰ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، ۱۳۵۴ش؛ همو، قصه‌های ایرانی، تهران، ۱۳۵۹ش؛ بهنیا، علاءالدین، بررسی مردم‌شناسی طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی، کرمان، انتشارات کویر؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، به کوشش کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش؛ التاج، منسوب به جاحظ، به کوشش زکی پاشا، تهران، ۱۳۲۸ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ تفلیسی، حبیش، کامل التعبیر، به کوشش حسین رضوی برقعی، تهران، ۱۳۸۸ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، ۱۳۸۵ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، ۱۳۸۲ش؛ جناب، علی، فرهنگ مـردم اصفهان، بـه کـوشش رضوان پـورعصار، تهـران، ۱۳۸۵ش؛ حـافظ، غزلیات، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، ۱۳۸۰ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، ۱۳۸۶ش؛ حنیف، محمد، شناخت ایل بیران‌وند، خرم‌آباد، ۱۳۷۷ش؛ خطیبی‌زاده، محمد، پوشش مردم هرمزگان، شیراز، ۱۳۸۹ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن (شهسوار)، تهران، ۱۳۸۷ش؛ دانشور، محمود، دیدنیها و شنیدنیهای ایران، تهران، ۱۳۲۹ش؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، ۱۳۷۹ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، ۱۳۸۱ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، ۱۳۷۳ش؛ روحـانی ساروی، محمدرضا، «آسـوکه مد تنبل»، خـوشه، تهران، ۱۳۴۶ش، شم‌ ۲؛ سبحانی، نریمان، شهر باستانی قصر شیرین، تهران، ۱۳۸۰ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۱۶ش؛ شاردن، ژان، سفرنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۶ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه (حرف الف)، تهران، ۱۳۶۱ش؛ شریف، محمدمهدی، زادالمسافرین، تهران، ۱۲۶۸ق؛ شعبانی، رضا، آداب و رسوم نـوروز، تهران، ۱۳۷۸ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۱ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، ۱۳۸۳ش؛ عسکری عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۸۷ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق‌الطیر، به کوشش صادق گوهرین، تهران، ۱۳۴۲ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویه، تهران، ۱۳۷۱ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش فریدون جنیدی، تهران، ۱۳۸۷ش؛ فقیری، ابوالقاسم، آداب و رسوم نوروزی در فارس، شیراز، ۱۳۸۲ش؛ همو، ترانه‌های محلی، تهران، ۱۳۴۲ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ۱۳۴۸ش؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویر احمدی و کهگیلویه، تهران، ۱۳۵۳ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، ۱۳۵۵ش؛ ملک‌پور، علی، کلاردشت، تهران، ۱۳۷۷ش؛ مولوی، دیوان، تهران، ۱۳۷۴ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ش؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، ۱۳۸۱ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش بهروز ثروتیان، ۱۳۶۶ش؛ همو، هفت پیکر، به کوشش طاهر احمد اوغلی محرم اف، مسکو، ۱۹۸۷م؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۷۰ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۱۱ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۴۸ش؛ همو، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، ۱۳۵۳ش؛ هنری، مرتضى، آیینهای نوروزی، تهران، ۱۳۵۳ش.

 

محسن ابراهیمی

 

نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 44
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست