responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 371

چراغ

نویسنده (ها) : محمود امیدسالار

آخرین بروز رسانی : سه شنبه 10 دی 1398 تاریخچه مقاله

چِراغ، از ابزار‌های روشنایی و گرمایی که به‌سبب اهمیت فوق‌العادۀ نور و آلات مربوط به تولید آن، در فرهنگ ایرانی از ارزشهای کاربردی و نمادین بسیار برخوردار است.

چراغهای ابتدایی از یک مخزن سوخت و فتیله‌ای ساخته‌شده از الیاف گیاهی تشکیل می‌شد که مخزن آن ‌را با روغن حیوانی پر می‌کردند تا فتیلۀ چراغ را تغذیه کند (فوربز، VI / 123). استفاده‌کنندگان از این نوع چراغها مجبور بودند گاه به گاه سر فتیله را بزنند تا نورافشانی چراغ را بیشتر کنند. این کار را در زبان فارسی «گُل‌گرفتن»، و اسباب مخصوص این کار را «گل‌گیر» می‌نامند (نک‌ : شهری، ۱ / ۲۲۹، حاشیۀ ۱۴؛ کتیرایی، ۳۰۸، حاشیۀ ۱۸؛ مستوفی، ۲ / ۵۹۴).

 

چراغ پیه‌سوز مطبق ایران، سدۀ ۶ ق/۱۲ م (گروبه، ۱۶۳)

 

احتمالاً در ایران کهن برای تقویت نور چراغها، آینه‌ای در برابر چراغ می‌گذاشته‌اند؛ مثلاً صائب می‌گوید: راز نهان چرخ ز طبع منیر او / روشن‌تر از چراغ نماید در آینه (۶ / ۳۵۵۵). از اشعار کهن‌تر در دیوان ادیب صابر (د ۵۴۶ ق / د ۱۱۵۱ م) چنین آمده است: خضاب کفّ خضیب ا‌ست ار سفید بود / بسان شمع و چراغی بوَد به آینه بر (ص ۴۷۳). ولی به روشنی معلوم نیست که آیا فنِ گذاشتنِ آینه در برابر نور چراغ برای تقویت نور آن در زمان این شاعران وجود داشته، یا فقط تصوری شاعرانه است.

در گذشته، روشنایی مساجد و زیارتگاههای مهم با قندیل تأمین می‌شد، که منوچهری در این بیت اشاره‌ای به آن دارد: چو از زلف شب بازشد تابها / فرو‌مرد قندیل محرابها (ص ۴). و مسعود سعد نیز گوید: چو نار در دل کفار و نور در مسجد / چو نور در دل ابرار و نار در قندیل (ص ۳۰۹). ناصرخسرو هم از قندیل افروختن در شب قدر در مساجد یاد کرده است (دیوان، ۵).

برخی اطلاعات پراکندۀ دیگر نیز در باب کاربرد چراغ در فرهنگ کهن ایران در دست است. مثلاً چراغهای دوران آل بویه از نوع معمول، و مشتمل بر فتیله و روغندان بوده است. اما در‌عین‌حال، در آن زمان نوعی چراغ بزرگ و پایه‌دار و پنج‌فتیله نیز موجود بوده است (فقیهی، ۶۸۷، حاشیۀ ۴). در مهمانیهای اشرافی دورۀ قاجار و همچنین برای روشنایی مکانهای متبرک از چلچراغ که چراغهای متعددی در آن تعبیه شده بود، استفاده می‌کردند. چلچراغ یا پایه‌دار بود و یا با زنجیر و طناب از سقف محل آویخته می‌شد (کتیرایی، ۳۰۱؛ کحال‌زاده، ۲۹۳). روغن این چراغها معمولاً روغن کرچک، و فتیلۀ آنها از پنبۀ نسوز بود که در آن زمان آن را سنگ فتیله می‌نامیدند و بدخشان از مراکز تولید این نوع فتیله‌ها به‌شمار می‌رفته است (فقیهی، ۶۸۷- ۶۸۸). دربارۀ سنگ فتیله که در کتب قدما به حجرالفتیله معروف است، برخی اعتقادات عامیانه وجود داشت؛ مثلاً عوام معتقد بوده‌اند که این فتیله پر مرغی است که در آتش نمی‌سوزد (قزوینی، ۳۰۶؛ مهدوی، آخرین ... ، ۴۷).

گذشته از این نوع چراغهای روغنی، برای تولید نور از پیه‌سوز مسی با سوختی از پیه مذاب، شمعهای کوچک و بزرگ و گاه معطر و نیز از مشعل استفاده می‌کرده‌اند. ظاهراً در شعر متقدمان منظور از چراغ همان پیه‌سوز بوده، که از شمع پست‌تر شمرده می‌شده است، چنان‌که ابوالعباس ربنجنی گوید: گر چراغی ز پیش ما برداشت / باز شمعی به جای آن بنهاد (نک‌ : مدبری، ۱۲۹).

فرخی هم در قصیده‌ای که بعد از فوت سلطان محمود و به مناسبت جلوس پسرش محمد سروده، سلطان ماضی را به چراغ و سلطان جدید را به شمع مانند کرده است و می‌گوید: شمع داریم و شمع پیش نهیم / گر بکشت آن چراغ ما را باد (ص ۳۹). ارزنده‌تر بودن شمع بر چراغ از بیت قطران تبریزی نیز مستفاد می‌شود: ما را بدل خاربُنی سروی داد / برداشت چراغکی و شمعی بنهاد (ص ۵۳۰).

استفاده از شیشه به‌عنوان محافظ شعلۀ چراغ در ایران بسیار پر‌سابقه است. مثلاً ناصر خسرو (سدۀ ۵ ق / ۱۱ م) چنین نوشته است: در محلی موسوم به خشاب، میان آبادان (عبادان) و بوشهر، برجی بلند و چوبی به ارتفاع ۴۰ گز ساخته، و بر سر آن چراغی دریایی نصب کرده بودند که در محفظه‌ای از شیشه می‌سوخته است تا کشتیها از نور آن متوجه شوند که به ساحل نزدیک شده‌اند و باز‌گردند تا به گل ننشینند (سفرنامه، ۱۲۴). در داستان سمک عیار (سدۀ ۶ ق / ۱۲ م) نیز شمس پری «قاروره‌ای [شیشه‌ای] می‌آورد و چراغ‌دان افروخته در آن می‌گذارد و می‌گوید: ای عالم‌افروز چنین باید تا باد چراغ را ننشاند» (ارجانی، ۵ / ۱۴۲).

از نزهت‌نامۀ علایی استنباط می‌شود که در اوایل سدۀ ۶ ق از روغنی که از سر ماهی وال در می‌آورده‌اند، سوخت چراغ می‌ساخته‌اند (شهمردان، ۱۷۶). شکی نیست که کاربرد شیشه در ساخت چراغ در زمان مولوی (سدۀ ۷ ق / ۱۳ م) نیز معمول بوده است؛ زیرا وی چراغی را که از نور جان خالی باشد، به «بول و قاروره» مانند کرده است و می‌گوید: «صنعت خلق ا‌ست آن شیشه و سفال» (۳ / ۱۴۰)، و با این مصرع: «گر نظر در شیشه داری گُم شوی»، به مریدان هشدار می‌دهد که نباید نظر در شیشۀ چراغ دارند و از نور آن غافل شوند (۳ / ۶۳، قس: ۶ / ۱۴۱، بیتهای ۳۰۶۷- ۳۰۶۸).

چراغ نفتی در زمان محمد‌ بن احمد بیغمی (سدۀ ۹ ق / ۱۵ م)، صاحب داراب‌نامه (ه‌ م)، نیز موجود بوده، و شاهد آن این عبارت است: «پیرزنی را دید که در خانه‌ای کوچک نشسته بود و چراغی نفطی در پیش خود نهاده» (۲ / ۱۰۷). به‌گزارش پولاک (ه‌ م) در سدۀ ۱۳ ق / ۱۹ م ایرانیانِ نواحی ساحلی دریای خزر برای سوخت چراغهای خود از ترکمانانی که نفت خام را با کشتیهای کوچکی برای فروش به آن بلاد می‌آورده‌اند، نفت می‌خریده‌اند (ص 78، حاشیه).

ارزان‌ترین چراغ مورد استفاده در ایران کهن چراغ‌موشی نام داشت. این نوع چراغ که بیشتر مخصوص طبقات فقیر جامعه بود، روغندانی فلزی یا گلی داشت که در آن سوراخی برای گذاردن فتیله تعبیه می‌کردند. چراغ‌موشی را در مستراحهای عمومی، آشپزخانه‌ها و آب‌انبارها می‌گذاشتند و نور ضعیف آن در مثلهایی مانند «چراغ‌موشی به از خاموشی» به تلویح یاد شده است (شهری، ۱ / ۲۲۹-۲۳۰؛ کتیرایی، ۳۰۰-۳۰۱). نوع دیگری از چراغهای ارزان‌قیمت پیه‌سوز نام داشت که سوخت آن معمولاً از پیه مذاب، و گاهی از دیگر روغنهای نباتی بود (همو، ۳۰۱-۳۰۴).

چراغهای طبقات مرفه از فلزات گران‌قیمت‌تری ساخته می‌شد و سوخت آنها هم معمولاً روغنهای کم‌بو یا معطر بود. تصاویری از برخی از این چراغها در کتابهای تاریخ هنر و دفترچۀ راهنمای موزه‌ها موجود است (نک‌ : آلمانی، II / 49-53).

یکی دیگر از اقسام چراغ، فانوس نامیده می‌شد. اما با‌ اینکه از لغت فانوس در فارسی معاصر یک نوع خاص چراغ اراده می‌شود، ظاهراً در گذشته این واژه به معنی مطلق چراغی بوده است که حفاظی داشته باشد تا شعلۀ آن بر اثر باد خاموش نشود. این معنی از متن داراب‌نامۀ بیغمی معلوم می‌شود که در‌عین‌حال اختراع فانوس را به «بهروز عیار» نسبت داده و نوشته است: «باد تند بدمید و آن چراغ را بکشت. بهروز بیرون آمد، باز بر کرد و در چاه رفت، بمرد. باز بر کرد، باز بمرد. فایده‌ای نکرد تا عاقبت فانوس ساخت. شنیدم که اول کسی که در عالم فانوس ساخت، بهروز عیار بود که از بهر این تدبیر بساخت» (۲ / ۴۸۴). صائب تبریزی نیز فانوس را «جامۀ چراغ» می‌خواند و می‌گوید: «چاک سازد جامۀ فانوس را بر تن چراغ» (۵ / ۲۴۷۸)، و دعای خیر مردم را حفاظ چراغ دولت می‌داند و چنین می‌سراید: دولت ز دستگیری مردم به پا بوَد / فانوس این چراغ ز دست دعا بوَد (۴ / ۲۰۳۹).

فانوس انواع مختلف داشته است: نوعی از آن که نفت‌سوز بود و حبابی شیشه‌ای داشت، به فانوس بغدادی معروف بود. این چراغ با نامهای چراغ بادی و چراغ بغدادی نیز شناخته می‌شد و در بازار تهران آن را با طناب از سقف می‌آویختند تا محیط اطراف را روشن کند (کتیرایی، ۳۰۰). در حبابِ نوع دیگری از این چراغها که به فانوس شمعی یا «فنر» معروف بود، شمعی را به جای چراغِ روغن‌سوز قرار می‌دادند. فنر نوعی چراغ استوانه‌ای‌شکل بود که کف و سقف آن را دو صفحۀ مسین مدور تشکیل می‌داد که با جداری پارچه‌ای به هم متصل بودند. بر صفحۀ کف فنر، شمعی قرار می‌گرفت و در میان صفحۀ مسین سقف آن، سوراخی بود که چراغ‌دار می‌توانست دست خود را از آن سوراخ به داخل ببرد و شمع را روشن و خاموش و یا جابه‌جا کند. جدار پارچه‌ای فنر چین‌و‌شکنی داشت که در صورت لزوم، پس از خاموش‌کردن و برداشتن شمع، روی هم تا می‌خورد و جمع می‌شد (شهری، ۱ / ۲۲۸-۲۳۱؛ آقانجفی، ۲۲۱؛ مهدوی، داستانهایی ... ، ۶۸؛ پولاک، 77). فنر معمولاً در خارج از منزل به هنگام مسافرت یا در محل کسب و کار استفاده می‌شد.

پیش از ورود چراغهای گازی و برقی، گذرگاههای شهرهای ایران را چراغهای روغنی روشن می‌کردند که نور بسیار کمی داشتند. در برخی از محله‌ها، بلدیه (شهرداری) متمولان را ملزم می‌ساخت که چراغی بالای در خانۀ خود نصب کنند تا نور آن جلو ورودی خانه را روشن کند. این افراد مجبور بودند که چراغِ خانۀ خود را تا ۳ ساعت پس از شب روشن نگاه دارند (مهدوی، همان، ۶۷؛ قس: پولاک، همانجا). بعدها دولت این وظیفه را بر عهده گرفت و مخصوصاً در محلات شمال تهران، چراغهایی نصب کرد (سایکس، 15-16) و مسئولیت این کار بر عهدۀ شخصی به نام حسین‌خان چراغچی نهاده شد (شهری، ۱ / ۲۲۶). ظاهراً این منصب (چراغچی)، بسیار پیش از حسین‌خان نیز وجود داشته است؛ زیرا ابن‌بطوطه (د ۷۷۹ ق / ۱۳۷۷ م) به «بیاسیس» (جمع مکسر «بیسوس» که معرب «پی‌سوز» فارسی است) و «جراجی» (معرب «چراغچی» فارسی)، یعنی شخصی که مسئول چراغهای گذرگاهها بود، اشاره می‌کند (ص ۲۸۶). در دورۀ زندیه نیز «چراغچی‌باشی» از مناصب کارمندان درباری بوده است (رستم‌الحکما، ۱۰۱؛ نیز نک‌ : بختیاری، ۱۲۷ بب‌ ).

چراغ گازی در آخرین سال سدۀ ۱۳ ق به ایران راه یافت. میرزا حسین‌خان سپهسالار در ۱۲۹۹ ق / ۱۸۸۲ م اولین کارخانۀ گاز را دایر کرد (ذکاء، ۳۷۸، حاشیۀ ۱). گاز تولید‌شده در ‌این کارخانه را لوله‌هایی به کاخ سلطنتی و چراغ‌گازهای خیابانهای اطراف آن کاخ هدایت می‌کردند (شهری، ۱ / ۲۲۳-۲۲۴؛ ذکاء، ۳۷۸). استفادۀ گسترده از چراغ‌برق در ایران در سدۀ ۱۴ ق / ۲۰ م صورت گرفت، ولی در زمان ناصرالدین شاه قاجار، ساختمانها و مؤسسات انگشت‌شماری از برق استفاده می‌کردند (کحال‌زاده، ۲۹۴). کاخ سلطنتی هم به چراغ‌برق و هم به چراغ گاز مجهز بود (تاج‌السلطنه، ۷۸). از این گذشته، به‌گزارش الا سایکس، خواهر ژنرال سایکس معروف، که در ۱۳۱۵ ق / ۱۸۹۷م از کارخانۀ کوچک تولید شکر (قند) کهریزک دیدن کرده‌ بود، این کارخانه چراغ‌برق داشته است (ص 342). اما استفادۀ وسیع از چراغ‌برق پس از ساخت کارخانۀ برقی صورت گرفت که آن را در ۱۳۲۶ ق / ۱۹۰۸ م حاجی حسین امین‌الضرب در تهران تأسیس کرد (ذکاء، همانجا، نیز ۳۸۱؛ شهری، ۱ / ۲۲۴؛ نجمی، ۳۳۳).

در آن زمان داستانهای بسیاری در‌بارۀ حاجی امین‌الضرب و تأسیس کارخانۀ برق در میان مردم ایران پدید آمد. یکی از این داستانها چنین است که حاجی همراه مظفرالدین شاه به روسیه رفته بود که کارخانۀ تولید برقی را در آنجا می‌بیند؛ چون در عمرش چنین چیزی ندیده بود، غرق تماشای آن می‌شود. دربان کارخانه به او می‌گوید: چرا به کارخانه خیره شده‌ای؟ مگر می‌خواهی آن ‌را بخری؟ حاجی امین‌الضرب پاسخ می‌دهد که بله، به‌شرط اینکه قیمت مناسبی داشته باشد، آن را خواهم خرید. در این میان صاحب کارخانه سر می‌رسد و نگهبان قضیه را به او می‌گوید و صاحب کارخانه که با دیدن سر و وضع حاجی و لباسهای سادۀ او، حاجی را شخصی ساده‌لوح می‌پندارد، تصمیم می‌گیرد سر‌به‌سر او بگذارد و به حاجی می‌گوید قیمت کارخانه ۵۰۰ تومان است. حاجی امین‌الضرب درجا موافقت می‌کند و قرارداد خرید کارخانه را می‌بندد و پولش را حوالۀ یکی از تجار معتبر آنجا می‌کند و آن را به ایران می‌آورد (شهری، ۱ / ۲۲۴-۲۲۵).

در ابتدای تأسیس، کارخانۀ برق حاجی امین‌الضرب مایۀ تعجب و سرگرمی مردم تهران بود، چنان‌که برخی از ساکنان شهر جلو در کارخانه جمع می‌شدند و از شگفتی به خواندن ادعیه و اوراد می‌پرداختند. مدتی هم این شایعه که کارخانۀ برق ساختۀ شیطان یا از علائم آخرالزمان است، در شهر پخش شده بود. عده‌ای می‌گفتند که چون فرنگیها تولید برق را ابداع کرده‌اند، اعتماد و عادت به آن جایز نیست؛ زیرا هر لحظه ممکن است آن را خاموش کنند و مردم را در تاریکی بگذارند. در پی این شایعات، بیشتر مردم پایتخت از چراغ‌برق استقبال چندانی نمی‌کردند. برای مقابله با این شایعات، حاجی امین‌الضرب تصمیم گرفت که در روز تولد امام زمان (ع) (ه‌ م) خیابانهای اصلی شهر را با چراغهای رنگی چراغانی (ه‌ م) کند. این عمل خیر بر سوءظن تهرانیان غالب آمد و به‌تدریج مردم به استفاده از چراغ‌برق روی آوردند (نجمی، ۳۹۳-۳۹۴؛ شهری، ۱ / ۲۲۷- ۲۲۸).

چراغانی معابر و بازارها و ابنیه در اعیاد و دیگر مراسم از پیش از دوران قاجار، مرسوم بوده است (سرنا، ۲۴۳-۲۴۴؛ قس: سپهر، ۴ / ۲۰۴)؛ چنان‌که صائب می‌گوید: اصفهان یکدل روشن ز چراغان شده است / پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است (۶ / ۳۶۱۸).

مردم ایران دربارۀ چراغ باورهای گوناگون و فراوانی دارند که به‌طور کلی بر پایۀ دو منبع است: باور به نیروی تطهیر آتش، و باور به اینکه روشنایی آتش در عقب راندن و شکست دادن موجودات وهمی و خبیثی مؤثر است که بنا‌بر اعتقاد عوام در تاریکی زندگی می‌کنند. این هر دو باور با بسط معنی بر چراغ نیز تعمیم یافته است، زیرا چراغ در واقع خانۀ آتش و در عمل نوعی آتشگاه است. بخشی از باورهای مربوط به آتش و چراغ باقی‌ماندۀ آیین و رسومی است که ایرانیان پیش از اسلام نسبت به روشنایی و آتش انجام می‌دادند (نک‌ : افشاری، ۱۳۵-۱۴۳). برخی از این باور‌ها پس از ورود صنعت برق به ایران نیز ادامه یافت و از چراغهای آتشی به چراغ‌برق منتقل گردید.

به‌سبب مقام شامخ آتش و نور در فرهنگ ایرانی، مردم برای نور چراغ احترام خاصی قائل‌اند؛ مثلاً رسم سوگند خوردن به «سوی چراغ» یا به «نور چراغ» در میان مردم ایران شایع است؛ چندان‌که هنوز هم وقتی چراغ روشن می‌شود، برخی می‌گویند: «سلام بر شاه‌چراغ»، یا صلوات ختم می‌کنند (شهاب، ۱۹۴؛ سالاری، ۳۹۵؛ همایونی، ۲۹۶؛ رنجبر، ۴۹۹؛ ماسه، I / ۱۶, II / 283؛ مولانا، ۹۷؛ بهروزی، ۱۵۱؛ هدایت، ۱۰۸).

در قدیم رسم بر این بود که چراغ را پیش از ناپدید شدن آخرین انوار خورشید، روشن، و پس از طلوع کامل خورشید، خاموش می‌کردند و باور داشتند که این کار باعث تداوم نور و روشنایی است. تازه‌عروسان نباید چراغی را که در حجله روشن شده بود، تا ۳ روز خاموش می‌کردند و به همین قیاس، در عید نوروز (ه‌ م) نیز چراغهای مربوط به مراسم عید را تا ۷ روز روشن نگاه می‌داشتند (شهری، ۱ / ۲۳۱). روشن کردن چراغ نیز مراسمی خاص داشت، چنان‌که هنگام روشن کردن چراغ نگاه کردن به سبزه و رنگ سبز، آینه، اسب و یا کسی که روی خوشی داشت، مستحب شمرده می‌شد (ماسه، II / 320-321؛ هدایت، ۱۰۳).

رسم این بود که خانمهای خانه، چه خانمهایی که خدمتکار داشتند و چه آنهایی که نداشتند، چراغ خانۀ خودشان را شخصاً روشن کنند (همو، ۹۴) و معتقد بودند که شبهای جمعه هر‌چه زودتر چراغ را روشن کنند، بخت و اقبال و برکت بیشتری نصیبشان خواهد شد (ماسه، II / 274).

کسبه‌ای که می‌خواستند چراغ مغازه‌شان را روشن کنند، هنگام غروب آفتاب آن را به‌خوبی تمیز، و بعد با ختم صلوات فتیله را روشن می‌کردند و بسیار پایین نگاه می‌داشتند. سپس وقتی لولۀ شیشه‌ای چراغ گرم می‌شد، کم‌کم فتیلۀ آن را بالا می‌کشیدند؛ هر بار که فتیله را اندکی بالا می‌بردند، به شاه‌چراغ سلام می‌فرستادند. سلام و صلواتهای مربوط به روشن کردن چراغ را ابتدا خود کاسب به زبان می‌آورد و بعد از او، کسانی که در مغازۀ او بودند، آنها را تکرار می‌کردند (شهری، ۱ / ۲۳۱-۲۳۲). اگر خریداری دم غروب که چراغ تازه روشن شده بود، وارد مغازه‌ای می‌شد، بر پایۀ ادب و احترام به مغازه‌دار می‌گفت: «چراغت روشن!»، و مغازه‌دار در جواب می‌گفت: «چراغ عمرت روشن!». کاسب‌کاران عقیده داشتند که فروختن کالا هنگام روشن کردن چراغ مغازه شگون دارد و پولی را که از فروش این کالا نصیبشان می‌شد، «پول سر چراغ» یا «دشت سر چراغ» می‌نامیدند. آنها باور داشتند که فروش کالا در این هنگام علامت این است که در طول شب فروش خوبی خواهند داشت و چون شوق و اصرار به فروش در این هنگام زیاد بود، بعضی از کسبه به مشتری تخفیف می‌دادند. برخی از مشتریان جوانمرد نیز خودشان مبلغی بیش از قیمت کالا به نام سرچراغی، به مغازه‌دار می‌پرداختند تا فروشش در آن شب خوب باشد؛ هرچند برخی از کاسب‌کاران به بهانۀ اینکه اگر مشتری جنسشان را نخرد، بازارشان کور خواهد شد، مشتری را در محظور قرار می‌دادند و جنس را به قیمت گران‌تر به او می‌فروختند. همچنین رسم این بود مغازه‌هایی که جنسهای خود را حراج کرده بودند، حراج کالا را نیز با روشن کردن چراغی در مغازه، حتى هنگام روز، به مشتریان و رهگذران اعلام می‌کردند (نجمی، ۳۹۵؛ شهری، ۱ / ۲۳۲؛ ماسه، I / 16). همچنین شگون نداشت که هنگام روشن کردن چراغ، پول از دست کاسب خارج شود؛ به همین سبب کسبه هیچ‌گاه قرضهای خودشان را هنگام روشن کردن چراغ مغازه پرداخت نمی‌کردند (هدایت، ۸۷). در میان برخی از کسبۀ لرستان هنوز رسم نیست که سر چراغ به کسی نسیه بدهند (اسدیان، ۳۰۵).

شعلۀ چراغ را با فوت کردن خاموش نمی‌کردند و نه‌تنها این کار را گناه می‌دانستند، بلکه معتقد بودند چنین عملی عمر انسان را کوتاه می‌کند (شکورزاده، ۱۷۹، حاشیۀ ۶؛ هدایت، ۹۹؛ ماسه، I / 36؛ نیز نک‌ : وکیلیان، ۲ / ۸۵). چنین اعتقادی در قدیم نیز شایع بوده است؛ زیرا محمد‌بن منور میهنی در ربع آخر سدۀ ۶ ق از جدش، شیخ ابوسعید ابی‌الخیر (د ۴۴۰ ق)، در اسرارالتوحید این بیت را که تأییدی براین اعتقاد است، نقل می‌کند: هر آن شمعی که ایزد برفروزد / کسی کش پف کند، سبلت بسوزد (ص ۱۱۲). همو در این کتاب داستانی بسیار شبیه به آنچه در باب این بیت در روایتهای شفاهی ایرانی وارد شده است، روایت می‌کند (همانجا؛ برای روایت عامیانه، نک‌ : وکیلیان، همانجا). این بیت با اندک اختلافی در کشف‌الاسرار میبدی، تألیف‌شده در ۵۲۰ ق (۴ / ۴۱۹)، در حدیقة الحقیقۀ سنایی غزنوی (ص ۶۳۲)، در مرصاد العباد نجم‌الدین رازی (تألیف: ۶۲۰ ق) (ص ۸۰) و در مکارم الاخلاق رضی‌الدین نیشابوری (ص ۶۹) وارد شده است (نک‌ : ریاحی، ۵۸۵-۵۸۶؛ شفیعی، ۲ / ۷۸۹). مولوی (د ۶۷۲ ق) نیز در چند جا از مثنوی خود به این مضمون اشاره دارد (۶ / ۱۰۰، بیتهای ۲۰۸۵، ۲۰۸۹).

همۀ این شواهد می‌رسانند که در قدیم خاموش کردنِ شمع و چراغ را با دمیدن بر آنها نادرست و بدشگون می‌دانسته‌اند. هنوز هم برخی معتقدند که وقتی کسی چراغ را با دمیدن خاموش می‌کند، چراغ به او می‌گوید: چنان‌که مرا خاموش کردی، چراغ عمرت خاموش باد (شکورزاده، ۶۳۱). وجود اصطلاحاتی مانند «چراغ عمر» در زبان فارسی رابطۀ نزدیک شعلۀ چراغ و شعلۀ حیات را به خوبی نشان می‌دهد.

چراغ در جشنها و مراسم مذهبی

شمع و چراغ را هنوز هم بر سر سفرۀ عقد و هفت‌سین (ه‌ م) و از این‌گونه سفره‌ها قرار می‌دهند (همو، ۵۶، ۹۹، ۱۷۶؛ مولانا، ۱۱۴، ۱۱۸). در خراسان رسم بود که اندکی پیش از تحویل سال، در همۀ اتاقهای خانه شمع و چراغ روشن کنند تا در سال نو از برکت نور و روشنایی بهره‌مند گردند (شکورزاده، ۹۸، حاشیۀ ۳). در قوچان فرا‌رسیدن سال نو را با روشن و خاموش کردن مکرر چراغ‌برق اعلام می‌کردند و به کسانی که آن را می‌دیدند، تبریک می‌گفتند (شاکری، ۲۶۴). در بسیاری از مناطق مختلف ایران، رسم است که هنگام بردن عروس به خانۀ داماد، در دو طرف او چراغ یا شمع حمل می‌کنند (میرشکرایی، ۴۴۶؛ مونس‌الدوله، ۳۹). در مراسم عروسی (ه‌ م) در کاشان رسم بود که چراغی زیر تشت واژگون بزرگی روشن می‌کردند و لبۀ تشت را روی یک تکه سفال سبز قرار می‌دادند تا هوا به چراغ برسد و خاموش نشود و عروس را روی آن تشت می‌نشاندند و در نزدیکی آن شمعی می‌افروختند (ضرابی، ۱۸۵؛ قس: مونس‌الدوله، همانجا؛ آقاجمال، ۸).

در مراسمی که ارمنیها در بعدازظهر ۱۳ فوریه برگزار می‌کنند، یکی از روحانیان کلیسا شمع روشنی را از محراب به حیاط می‌آورد و با آن شمع بوته‌هایی را که در حیاط جمع کرده‌اند، آتش می‌زند و دیگران که در کلیسا گرد آمده‌اند، به شادی و نشاط می‌پردازند. هنگام بازگشت به منزل، هر یک شمع یا فانوسی را با آن آتش روشن می‌کنند و به خانه می‌برند. در قدیم که برق نبود، آنان چراغ خانه را تا آوردن آتش از کلیسا روشن نمی‌کردند (هویان، ۱۶۵).

افروختن شمع و چراغ در زیارتگاهها در همۀ مناطق ایران رواج دارد (برای توصیف مفصل چراغ روشن کردن در بقاع متبرکۀ شاهرود و آستان قدس رضوی، نک‌ : شریعت‌زاده، ۴۰۷-۴۱۳). در آمل برای برآورده شدن نیاز، پای برخی از درختها که در سنت محلی به علتی مقدس محسوب می‌شوند، چراغ و شمع روشن می‌کنند. این عمل بر سینه و در شکاف بعضی از کوهها که محل عبور پاکان و معصومان دانسته می‌شود، نیز معمول است (مهجوریان، ۲۱).

یکی دیگر از شایع‌ترین رسوم، افروختن شمع و چراغ برای بخت‌گشایی (ه‌ م) است. در شهر کومله در نزدیکی لنگرود در گیلان، دختران دم ‌بخت برای باز شدن بختشان، در بقاع متبرکه شمع یا چراغی روشن می‌کردند (شهاب، ۲۵). در حسین‌آباد فومن نیز دختران برای بخت‌گشایی، شب جمعه در امامزاده‌ها یا دیگر اماکن مقدس شمع می‌افروختند (بشرا، ۸۸). رسم جالب توجه دیگر در بروجرد و دورود این بود که مردم در سقاخانه‌ها شمع نذری، چراغ و برخی دیگر از لوازم و مایحتاج را قرار می‌دادند تا کسانی که مشکلی داشتند، برای حل مشکلشان به سقاخانه بیایند و از آنجا شمع، چراغ یا سر استکان به امانت بردارند. این اشخاص بعد از اینکه مشکلشان حل می‌شد، معادل آنچه را که برداشته بودند، به سقاخانه باز می‌گرداندند (برزویی، ۸۲-۸۳).

گذاشتن یا روشن کردن شمع و چراغ بر سر بسیاری از سفره‌های نذری (ه‌ م) و نیایش در بیشتر مناطق ایران رسم است؛ چنان‌که سر سفره‌های بی‌بی حور و بی‌بی نور (ه‌ م)، آش اُماج کُماج و مخصوصاً سفرۀ عباس‌علی در قوچان ــ که در دیگر شهرهای ایران سفرۀ ابوالفضل نامیده می‌شود ــ بسیار رواج داشت. چراغی که سر سفرۀ عباس‌علی در قوچان روشن می‌کردند، در تمام طول شب روشن می‌ماند (شکورزاده، ۲۹، ۴۴، ۵۶؛ مولانا، ۱۰۴-۱۰۵). جیمز موریه شاهد بوده است که در روز ۳۱ اوت ۱۸۱۵ م / ۲۵ رمضان ۱۲۳۰ ق، اهالی دماوند جشن مخصوصی داشته‌اند که در آن مرگ ضحاک ستمگر را جشن می‌گرفته‌اند و شامگاه در پشت‌بامها چراغ می‌افروختند و همه‌جا را چراغانی می‌کردند (۲ / ۳۹۶؛ نیز نک‌ : ه‌ د، بیس شش نورزما).

 

چراغ در سحر و جادو، فال‌گیری و تعبیر خواب

به‌گزارش جمالی یزدی در سدۀ ۶ ق، اصحاب شعبده و زرق روغن چراغ را با موادی مانند خون سوسمار، خون گربۀ سیاه یا مرغ سیاه می‌آمیخته، و با آن چراغ روشن می‌کرده‌اند تا به بینندگان برخی از عجایب را بنمایانند (ص ۱۱۲، ۳۴۹-۳۵۰). به‌روایتی، نمایاندن عجایب با نور چنین چراغی مشروط بر این بود که قبلاً فتیلۀ چراغ را به خون گربۀ سیاه ‌آلوده کرده باشند (تحفة‌ ... ، ۲۰۳). برخی معتقد بودند که اگر چراغی با روغن آدمی افروخته شود، شعلۀ آن چراغ حتى در جایی که باد هم بیاید، خاموش نمی‌شود و فقط در محلی که گنجی مخفی شده است، می‌میرد (همان، ۱۹۸- ۲۲۸). در نوشته‌های کهن از چراغهای جادویی یاد شده است که نورشان از دور پیدا بود، و چون کسی به آن محل نزدیک می‌شد تا آنها را ببیند، از چشم ناپدید می‌شدند (همان، ۱۴۴).

برخی فالها و پیشگوییها نیز با چراغ یا شعلۀ آن مرتبط بود. مثلاً می‌گفتند پروانه‌ای که دور چراغ می‌گردد، روح یکی از درگذشتگان صاحب چراغ است که به دیدار بستگان خود آمده است (شکورزاده، ۳۱۴)؛ یا هر‌گاه مگس یا مورچۀ با‌ل‌داری دور چراغ بپرد، علامت این است که هوا به زودی بد، و یا باد و باران خواهد شد (همو، ۳۳۶-۳۳۷). یکی از راههای پیشگویی آب و هوا این بود که بر شیشۀ چراغ بدمند؛ اگر نور چراغ در اثری که از نفس بر شیشۀ آن ایستاده بود، تلألؤی سرخ داشت، نشان این بود که هوای روز بعد آفتابی است، اما اگر رنگ آن سفید بود، علامت بارانی بودن هوای فردا محسوب می‌شد (هدایت، ۸۹).

به روایت صاحب نزهت‌نامه، صیادانی که به شکار شبانه می‌رفته‌اند، آتش در چراغدانی کرده، «بر یک ایقاع زخم» می‌زدند (آهنگی می‌نواختند) و با این کار آهو و مرغ را بر جای میخکوب می‌کردند و با دست می‌گرفتند (شهمردان، ۲۸۸). شبیه به این شکار ساحرانه در فرهنگ مردم کومله از مناطق شرقی گیلان نقل شده است، با این تفاوت که در روایت کومله‌ای موسیقی در کار نیست و جنبۀ سحرآمیز عمل هم بسیار رقیق شده است؛ زیرا شکارچی به کمک فانوس یا چراغ‌زنبوری چشم پرندگانی را که می‌خواهد بگیرد، خیره، و آنها را با دست اسیر می‌کند (شهاب، ۱۲۱). نیز معتقد بودند که اگر کسی دچار بی‌خوابی شده باشد، وقتی بدون اطلاع خودش «چراغ‌پای بی‌چراغدان» بر بالینش نهند، به خواب خواهد رفت ( تحفة، ۳۷).

در خواب‌گزاریها، خواب دیدن چراغ یا چراغ‌افروزی خیر تعبیر شده (شهمردان، ۴۹۴)، و نشانی از خادم یا کدبانوی خانه به شمار می‌آمده است؛ چنان‌که فرو مردن چراغ هم دلیل بر مرگ یکی از این دو تن، یا مرگ صاحب‌خانه بوده است (حبیش، ۱۵۵-۱۵۶، به‌نقل از ابراهیم کرمانی؛ خواب‌گزاری، ۲۳۲). به جز این، دیدن چراغ، قندیل، شمع و مشعله در خواب به سلطان، قاضی، عالم، ریاست، شادی، عروسی، علم، زن و فرزند و شوهر، ثروت و عیش خوش و چنین چیزهایی تعبیر می‌شده است (فخرالدین، ۹۴-۹۵).

برخی از باورهای دیگر نیز در باب چراغ و آتش رواج داشته است. مثلاً می‌گفتند که خوب نیست چراغهای موجود در اتاقی به‌صورت مثلث قرار داده شوند (هدایت، ۱۹۸) یا به عبارتی، گذاشتن ۳ چراغ یا ۳ شمع را در خط مستقیم یا چیدن آنها به شکل مثلث را بد‌شگون می‌دانسته‌اند (ماسه، II / 283). یکی دیگر از باورها این بوده است که اگر زنی شب در آینه نگاه کند، هوو سرش می‌آید، مگر اینکه چراغ را ۳ بار دور آینه بگرداند (هدایت، ۸۷). فال گرفتن از شعلۀ چراغ و فتیلۀ آن نیز رواج داشته است. مثلاً باور داشتند که اگر فتیلۀ چراغ آشپزخانه سربکشد و شعلۀ درازی پدید آورد، علامت این است که کسی از صاحب‌خانه بدگویی می‌کند (ماسه، همانجا؛ قس: شهری، ۴ / ۹۵).

 

چراغ در طب مردمی

روشن نگاه داشتن چراغ در اتاق زائو یا نوزاد که هر دو بسیار به مراقبت نیاز دارند، در بیشتر استانهای ایران شایع بوده است؛ چنان‌که در خراسان، در ۳ روز اول تولد نوزاد، سعی می‌کرده‌اند که میان نور چراغ و نوزاد حائل نشوند (شکورزاده، ۶۰۹، حاشیۀ ۱؛ کتیرایی، مقدمه، ۱۱؛ قس: صد ... ، ۱۵). در برخی از مناطق خراسان، کودکانِ مبتلا به کرمک را به پشت می‌خواباندند و مقداری گرد حنا به مقعدشان می‌مالیدند. سپس یکی از بزرگ‌ترها شمع یا چراغی را به مقعد بیمار نزدیک می‌کرد و می‌گفت: «توتو چراغ، توتو چراغ!»، و باور داشتند که با این کار کرمکها به نور چراغ توجه می‌کنند و از بدن کودک خارج می‌شوند (شکورزاده، ۲۴۲-۲۴۳). در لرستان و ایلام برای تسکین دندان‌درد، تور سوختۀ چراغ زنبوری را روی دندان می‌گذاردند (اسدیان، ۲۶۲).

 

نزع و خاک‌سپاری

اگر بیماری رو به مرگ بود، در مهتابی یا بام خانه چراغ می‌افروختند تا رهگذران و همسایگان با دیدن آن از وخامت حال بیمار آگاه شوند و برای شفای او دعا کنند (ماسه، I / 96). پیش از دفن جسد، در اتاقی که جنازه در آن بود، یا در داخل قبر، چراغی روشن می‌کردند (کتیرایی، ۲۴۲؛ شکورزاده، ۲۰۸؛ ماسه، همانجا؛ جهانی، ۶۴). وقتی مرده را از اتاق بیرون می‌بردند، در آن اتاق چراغ روشنی قرار می‌دادند و صبح آن چراغ را بر سر خاک او منتقل می‌کردند (هدایت، ۶۹). هنوز هم در ماسال گیلان در محلی که مرده را شسته‌اند، تا ۳ شب چراغ روشن می‌کنند (میرشکرایی، ۴۴۸).

در مراسم عزاداری محرم در بسیاری از نقاط ایران، پیشاپیش دسته‌های عزاداری لاله‌ها و چراغهای روشنی را همراه با علم حمل می‌کنند (شهیدی، ۴۱۴-۴۱۵). همچنین در غروب روز عاشورا در منزل، چراغ روشن نمی‌کردند، زیرا معتقد بودند که در این موقع فرزندان امام حسین (ع) در جای تاریکی زندانی بوده‌اند و شیعیان آن حضرت نیز باید بر سبیل همدردی در تاریکی بمانند (ماسه، I / 135).

 

افسانه‌ها

با اینکه افسانه‌های ایرانی معمولاً با «یکی بود یکی نبود» شروع می‌شوند، به گزارش شکورزاده، در خراسان، راوی حکایت ابتدا می‌گوید: «به چراغ گفتم قصه بگو. گفت چه بگم؟ گفتم هر چی دلت می‌خواد. چرخی زد، نشست و گفت: یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود» (ص ۴۰۴؛ قس: عناصری، ۳۴-۳۵). چندین روایت از افسانه‌ای به نام «پی‌سوز طلا» در نقاط مختلف ایران جمع‌آوری شده است (درویشیان، ۲ / ۳۹۱-۳۹۳، ۳۹۵-۳۹۷، ۱۰ / ۱۹۷-۲۰۲). همچنین روایتی دربارۀ چلچراغ طلایی و ماجراهای مربوط به آن نقل شده‌ است (همو، ۳ / ۳۵۳-۳۵۶). روایتی نیز دربارۀ دختر شاه‌چراغ که از هماغوشی پیرزنی با چراغ قدیمی خودش زاده می‌شود و بعدها با پسر پادشاه ازدواج می‌کند، موجود است (همو، ۱۸ / ۴۷۱-۴۷۶).

 

امثال

برخی از امثال مربوط به چراغ یا در اصل از ادب خواص وارد زبان عوام شده‌اند، مانند «چراغ از بهر تاریکی نگه‌دار»، که مصراع دوم یکی از قطعات سعدی است و مصراع اول آن چنین است: «منه بر روشنایی دل به یک بار» (ص ۸۵۹)؛ و یا از امثال سائره بوده‌اند که شاعری مضمون آنها را اخذ، و به‌صورتی ادبی بیان کرده است، مانند این بیت ابن‌یمین: زان بود کار شاعران بی‌نور / که ندارد چراغ کذب فروغ (ص ۴۴۷).

اما در این گونه موارد نمی‌توان به یقین گفت که آیا اصل سخن یک عبارت ادبی است که به‌صورت مثل درآمده، یا در اصل مثلی گفتاری بوده که وارد زبان ادبی شده است. برای نمونه مثلی داریم که می‌گوید: «چراغ پای خودش را روشن نمی‌کند» (نک‌ : سالاری، ۴۱۶؛ مرادی، ۲۴۴). مضمون این مثل در شعر صائب بدین صورت وارد شده است: باده زنگ از دل مینا نتوانست زدود / تیرگی لازمۀ پای چراغ افتاده ‌ست (۲ / ۷۵۹)؛ و یا مثل «چراغ پیش آفتاب نوری ندارد» که مضمون آن در آثار متقدمان در شعر بدیع بلخی آمده است: به هم زور و هم پر بوَد ماغ و زاغ / نشاید به خورشید بردن چراغ (نک‌ : مدبری، ۵۱۹) و همین معنی در دیوان امیر معزی وارد شده است: ضمیر روشن او بر مثال خورشید است / چراغ من ندهد نور در برابر او (ص ۶۸۴)؛ یا مضمون «چراغم چه باید چو خورشید هست» (اسدی، ۲۳۱) که در دیوان ناصرخسرو نیز وارد شده است: اقرار بسی برتر از گواهان / با روز همی چه چراغ باید (ص ۵۲۸)؛ یا باز این عبارت در قابوس‌نامه «که از چراغی فراوان چراغها بتوان افروختن» (عنصرالمعالی، ۲۱۵) که در دیوانهای شاعران هم نظیر دارد: آموختن توان ز یکی خویش صد ادب / و افروختن توان ز یکی شمع صد چراغ (قطران، ۱۹۱).

با اینکه به یقین نمی‌توان گفت، اما برخی اصطلاحات زبان گفتاری مانند «چراغ زدن» به معنی «چشمک زدن» چندان پر‌سابقه و سنتی به نظر نمی‌رسند و احتمالاً از دوره‌ای که اتومبیل وارد ایران شده است و از فعلِ روشن و خاموش کردن چراغ اتومبیل، برای علامت دادن به دیگران ناشی شده‌اند. دربارۀ این اصطلاحات باید احتیاط کرد و هر چه را که بدون سند «فولکلوریک» خوانده‌اند، از مواد فرهنگ مردم نپنداشت؛ مثلاً اصطلاح «پی‌سوز‌زدن» به معنی چشمک‌زدن یا «با ایما و اشاره خود را خواستار حریف نشان‌دادن» که در کتاب کوچۀ احمد شاملو آمده است (ص ۸۸۹-۸۹۰). گذشته از اینها در موسیقی سنتی ایران هم «روشن‌چراغ» نام یکی از پرده‌ها و نواهای موسیقی بوده است (ارجانی، ۵ / ۲۰۹). نام این پرده یا نوا در اشعار منوچهری دامغانی هم وارد شده است (ص ۸۸).

 

مآخذ

آقاجمال خوانساری، محمد، «عقاید النساء»، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به‌کوشش محمود کتیرایی، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ آقانجفی قوچانی، محمدحسن، سیاحت شرق، به‌کوشش رمضانعلی شاکری، مشهد، ۱۳۵۱ ش؛ ابن‌بطوطه، رحلة، بیروت، ۱۴۰۰ ق / ۱۹۸۰ م؛ ابن‌یمین، محمود، دیوان، به‌کوشش حسینعلی باستانی‌راد، تهران، ۱۳۴۴ ش؛ ادیب صابر ترمذی، دیوان، به کوشش محمدعلی ناصح، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ ارجانـی، فرامـرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به‌کوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۱۷ ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ افشاری، مهران، تازه به تازه، نو به نو، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ بختیاری، امیرهوشنگ، «منصب چراغچی‌باشی در عتبات عالیات»، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۸۲ ش، س ۴، شم‌ ۱۵؛ برزویی، علیداد، آیینها و باورهای مذهبی مردم لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۸۴ ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ بهروزی، محمدجواد، شهر سبز یا اوضاع اقتصادی، سیاسی، طبیعی و تاریخی شهرستان کازرون، شیراز، ۱۳۴۶ ش؛ بیغمی، محمد، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ تاج‌السلطنه، خاطرات، به‌کوشش مسعود عرفانیان، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ تحفة الغرائب، منسوب به محمد‌ بن ایوب حاسب، به‌کوشش جلال متینی، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ جمالی یزدی، ابوبکر، فرخ‌نامه، به‌کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، ۱۳۸۵ ش؛ حبیش تفلیسی، کامل‌التعبیر‌، تهران، ۱۳۲۶ ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، ۱۳۷۸-۱۳۸۴ ش؛ ذکاء، یحیى، تاریخچۀ ساختمانهای ارگ سلطنتی تهران، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ رستم‌الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به‌کوشش محمد مشیری، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ رضی‌الدین نیشابوری، «مکارم اخلاق»، دو رساله در اخلاق، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ ریاحی، محمدامین، تعلیقات بر مرصاد العباد (نک‌ : هم‌ ، نجم‌الدین رازی)؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، به‌کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۲۹ ش؛ شاکری، رمضانعلی، اترک‌نامه، تاریخ جامع قوچان، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۷۸ ش، حرف «پ»، دفتر دوم؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، تعلیقات بر اسرار التوحید محمد‌بن منور، به‌کوشش همو، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۱-۱۳۸۳ ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه‌خوانی از آغاز تا دورۀ قاجار در تهران، به‌کوشش علی بلوکباشی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به‌کوشش محمد قهرمان، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به‌کوشش دابار، بمبئی، ۱۹۰۹ م؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به‌کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ عناصری، جابر، تجلی دوازده ماه در آیینۀ اساطیر و فرهنگ عامۀ ایران، مرند، ۱۳۷۴ ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوس‌نامه، به‌کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ فخرالدین رازی، التحبیر فی علم التعبیر، به‌کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ فقیهی، علی‌اصغر، آل‌بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، ۱۳۸۰ ق / ۱۹۶۰ م؛ قطران تبریزی، دیوان، به‌کوشش محمد نخجوانی، تبریز، ۱۳۳۳ ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ کحال‌زاده، ابوالقاسم، دیده‌ها و شنیده‌ها، به‌کوشش مرتضى کامران، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ گروبه، ارنست ج.، سفال اسلامی، ترجمۀ فرناز حائری، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به‌کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، ۱۳۳۲ ش؛ مدبری، محمود، شرح احوال و اشعار شاعران بی‌دیوان، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم کرمان، کرمان، ۱۳۸۷ ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، ۱۳۲۴ ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به‌کوشش غلامرضا رشیدیاسمی، تهران، ۱۳۱۸ ش؛ معزی، محمد، دیوان، به‌کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۸ ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به‌کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ مولانابروجردی، غلامرضا، تاریخ بروجرد (جغرافیا، حکام، رویدادها)، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، ۱۳۷۴ ش؛ مهدوی، معزالدین، آخرین مأموریت، تهران، ۱۳۴۲ ش؛ همو، داستانهایی از پنجاه سال، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ میرشکرایی، محمد، «مردم‌شناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، ۱۳۷۴ ش، ج ۳؛ ناصر خسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی و مهدی محقق، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ همو، سفرنامه، به کوشش نادر وزین‌پور، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ نجم‌الدین رازی، عبدالله، مرصاد العباد، به‌کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ وکیلیان، احمد، تمثیل و مثل، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، ۱۳۳۴ ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، ۱۳۷۱ ش؛ هویان، آندرانیک، ارمنیان ایران، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ نیز:

 

Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au Pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Forbes, R. J., Studies in Ancient Technology, Leiden, 1966; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883; Sykes, E. C., Through Persia on a Side-Saddle, London, 1898.

محمود امیدسالار

 

 

 

نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 371
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست