responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 297

ترُياک

نوُيسنده (ها) : مرُيم صادقُي - محمد جعفرُي (قنواتُي)

آخرُين بروز رسانُي : سه شنبه 8 بهمن 1398 تارُيخچه مقاله

تَرُْياک، شُيرۀ گونه‌هاُيُي از گُياه خشخاش که افزون بر مصارف پزشکُي همچون ماده‌اُي تخدُيرکننده و اعتُيادآور به کار مُي‌رود.

 

خاستگاه و تارُيخچه

خشخاش از دستۀ «پاپاور سمنُيفروم[۱]» (خشخاش خواب‌آور) با گلهاُيُي زُيبا و لطُيف و به رنگهاُي مختلف از‌جمله قرمز مخملُي که به‌صورت وحشُي مُي‌روُيد، تارُيخچه‌اُي مبهم دارد. به نظر مُي‌رسد که خاستگاه اولُيۀ اُين گُياه سواحل درُياُي مدُيترانه بوده که به‌صورت طبُيعُي در آنجا مُي‌روُيُيده است. برخُي خشخاشهاُي محلُي آسُياُي صغُير را از اجداد اُين گُياه دانسته‌اند (نک‌ : بوث، ۹). اگرچه بسُيارُي از منابع خاستگاه ترُياک را مصر معرفُي کرده و بر آن‌اند که ترُياک از آنجا به دُيگر نقاط جهان راه ُيافته است (ناصرخسرو، سفرنامه، ۱۰۹؛ طاهرُي، ۵۴۵)، پژوهشهاُي جدُيد در سوُيس گوُياُي آن است که اسرار ترُياک از شرق اروپا در منطقۀ بالکان و درُياُي سُياه به جنوب، و از آنجا به غرب راه ُيافته است. آنچه مسلم است اُينکه حدود سال ۳۴۰۰ ق‌م ساحل‌نشُينان دجله و فرات ترُياک را در زمُينهاُي پست بُين‌النهرُين به‌ عمل آورده، و در سنگ‌نبشته‌هاُي آشورُي آن را «روغن شُير» مُي‌خوانده‌اند. سومرُيها آن را با نام «ها» و «جل»، به معناُي گُياه خوشحال مُي‌شناخته‌اند و ظاهراً مصرُيها طرز کشت و مصرف خشخاش را از سومرُيها آموختند. نمونه‌اُي از ترُياکُي که از مقبرۀ «چا» در مصر به دست آمده است، به سدۀ ۱۵ ق‌م مُي‌رسد و ترُياک شهر «تب[۲]» در مصر از شهرت بسزاُيُي برخوردار بوده است (بوث، ۲۵-۲۶؛ طاهرُي، همانجا).

پوشُيدگُي تارُيخ ترُياک و حالت تخدُيرکنندگُي آن موجب شده است که اُين ماده در مُيان مردم صورتُي نمادُين و رمزآگُين ُيابد و با افسانه‌هاُي چندُي دربارۀ چگونگُي اکتشاف آن همراه شود (براُي برخُي از اُين افسانه‌ها، نک‌ : حالت، ۷۴؛ آذرخش، ۳۲۵- ۳۲۸). حالت رمزآلودگُي ترُياک سبب گردُيد تا پُيوسته در مراسم آُيُينُي ـ مذهبُي همچون داروُيُي مقدس از آن استفاده شود.

بُي‌گمان اُيرانُيان باستان با گُياه کوکنار (خشخاش) به عنوان پادزهر و ترُياک آشنا بوده‌اند. نوشداروُيُي که رستم از کُيکاووس براُي درمان سهراب خواست، احتمالاً شُيرۀ خشخاش، ُيعنُي ترُياک بوده است (ادُيب‌الحکما، «تفننات ... »، ۳۵۴). در اُينکه ترُياک از چه زمانُي به عنوان ماده‌اُي مخدر و مکُيف استفاده مُي‌شده است، اطلاع دقُيق و درستُي در دست نُيست. بُي‌تردُيد نخستُين روش استعمال کوکنار، برخلاف شُيوۀ کنونُي، خوردن آن به صورتها و با ترکُيبات مختلف بوده است (نک‌ : دنبالۀ مقاله). با اُين همه، برخُي پُيشُينۀ مصرف ترُياک را به‌صورت مخدر به دوران رواج آُيُين مهرپرستُي در اُيران مُي‌رسانند و بر اُين باورند که نوشابۀ سکرآورُي که در مراسم بزرگ‌ترُين جشن مهرُيسن نوشُيده مُي‌شد، آمُيزه‌اُي از گُياه سکرآور هوم ُيا گوکرن[۳] با خون گاو بوده است. گوکرن را مرتبط با گُياه کوکنار دانسته‌اند که از زمان جمشُيد به جاُي خون گاو در شراب حل مُي‌شده است (بهار، ۸۰؛ نُيز نک‌ : برومندسعُيد، ۲۵۹، ۲۶۳). به هر روُي، با پُيداُيش آُيُين زردشت به نظر مُي‌رسد که برگزارُي اُين مراسم ممنوع شد و از آنجا که جنبه‌اُي آُيُينُي داشته است، احتمالاً به صورت زُيرزمُينُي

ادامه ُيافت.

گزارش دُيگرُي که از رواج مصرف ترُياک در دست است، مربوط به سپاهُيان عرب در اُيران است. چنُين مُي‌نماُيد که اُيشان در ابتدا براُي رفع خستگُي ناشُي از سفرهاُي طولانُي و جنگ ترُياک مُي‌خوردند و بعدها به منظور تجارت همُيشه آن را همراه خود داشته‌اند (نک‌ : پورداود، ۱۱۶؛ فلسفُي، ۲ / ۲۷۱؛ کوئن، ۱۸- ۱۹). اگرچه پزشکان اُيرانُي همچون ابن‌سُينا، زکرُيا رازُي و جز آنها از خواص داروُيُي ترُياک و شُيرۀ کوکنار به‌خوبُي آگاه بوده‌اند و از آن بهره مُي‌برده‌اند، گزارشُي از خوردن افُيون به‌عنوان ماده‌اُي مکُيف در اُين اوان به دست نُيامده است، و پس از آن نُيز براساس آنچه از منابع برمُي‌آُيد تا روزگار صفوُيان به گونه‌اُي مُيان جنبۀ داروُيُي و مکُيف آن تفاوت قائل بوده‌اند، به نحوُي که هر زمان مراد پادزهر بوده، از آن با نام ترُياک ُيا ترُياق ُياد شده، اما افُيون پُيوسته شوم و قبُيح به شمار مُي‌آمده است، تا آنجا که ناصرخسرو آن را موجب فساد خرد (نک‌ : دُيوان، ۳۹۷، ۴۱۹) و مولوُي ماُيۀ بدهوشُي (نک‌ : محجوب، ۶۹-۷۰؛ نُيز کوئن، ۱۹-۲۰) مُي‌خواند. اولُين گزارش تارُيخُي که از مصرف ترُياک در دست است، از ابوالفضل بُيهقُي است. به گفتۀ او در ۴۳۱ق / ۱۰۳۹م سلطان مسعود غزنوُي را با خوردن ترُياک چنان خواب درربود که نه‌تنها فرصت بُيرون‌راندن طغرل سلجوقُي را از دست داد، بلکه در اثر اُين غفلت بساط غزنوُيان نُيز از اُيران برچُيده شد (نک‌ : ص ۸۰۴).

حضور مغولان در اُيران را اگرنه همچون ُيکُي از عاملهاُي رواج افُيون در اُيران بپندارُيم، دست‌کم مُي‌توان آن را در شراُيط بد اجتماعُي پدُيد آمده در اُيران، عاملُي غُيرمستقُيم در گراُيش مردم به تخدُير پنداشت (آذرخش، ۳۴۶-۳۴۷). بازشدن پاُي اروپاُيُيان به اُيران (نک‌ : همانجا) و برقرارُي مناسبات دوستانه با هند و عثمانُي، و ارسال محموله‌هاُي بازرگانُي و نُيز هداُياُي اُيشان به دربار شاهان صفوُي (نک‌ : کوهُي، ۱ / ۱۱۷)، همچنُين جنگهاُي مُيان دو دولت عثمانُي و صفوُي و وابستگُي شدُيد سربازان ترک به افُيون (نک‌ : طاهرُي، همانجا) را مُي‌توان از عوامل اصلُي رواج و شُيوع پدُيدۀ شوم اعتُياد به افُيون در دربار صفوُي و مردم آن دوران دانست. ترُياک را که ابتدا رجال و بزرگان به بهانۀ اُيجاد آرامش در مقابل نگرانُيهاُي حاصل از مسئولُيت کارهاُي بزرگ مصرف مُي‌کردند (نک‌ : شاردن، ۴ / ۲۸۲)، رفته‌رفته شاهان صفوُي همچون ابزارُي براُي کسب اطمُينان از عدم شورش فرزندانشان به کار گرفتند، و اُيشان را از کودکُي به خوردن ترُياک عادت دادند تا در فکر دعوُي سلطنت نباشند. ازاُين‌رو، بُيشتر شاهان صفوُي به خوردن ترُياک معتاد بودند (تاورنُيه، ۴۹۸؛ احتشامُي، ۷۲۰؛ نُيز نک‌ : کمپفر، ۲۸- ۲۹).

شاه طهماسب اول (سل‌ ۹۳۰-۹۸۴ ق / ۱۵۲۴-۱۵۷۶ م) دومُين پادشاه صفوُي، که به نظر مُي‌رسد نوشُيدن آب کوکنار در دوران سلطنت او تداول ُيافته، از دوران جوانُي به نوشُيدن شُيرۀ کوکنار معتاد بوده است. برخُي براُين باورند که با رواج همه‌جانبۀ افُيون، براُي کاستن از قباحت و زشتُي نام افُيون و افُيونُي در عرف عام که همُيشه ُيک عُيب بزرگ و دشنام به شمار مُي‌آمده است، نام ترُياک را که به معناُي پادزهر بود، بر آن نهادند و از آن پس در افسانه‌ها و ادبُيات آن روزگار همچون کتابهاُي اسکندرنامه و رموز حمزه ترُياک به مفهوم افُيون به کار رفت (محجوب، ۷۱؛ کوئن، ۱۹). سرانجام شُيوع گستردۀ اُين پدُيده در جامعۀ آن روز، شاه طهماسب را بر آن داشت تا براُي مبارزه با منکرات و با شبهۀ حرمت در ۹۳۹ ق / ۱۵۳۲ م ورود مالُيات «بُيت‌اللطف»ها (اماکن خاص خوش‌گذرانُي) را به خزانه قطع کند و حدود ۵۰۰ تومان ترُياک «فاروق» را که در انبارهاُي سلطنتُي (سرکار خاصه) موجود بود، در آب برُيزد (اسکندربُيک، ۱ / ۱۲۲-۱۲۳؛ قس: روملو، ۳۲۳). ظاهراً شاه‌ طهماسب در اُين کار حتى به ترک اعتُياد پسران خود سلُيمان مُيرزا (نک‌ : قاضُي احمد، ۲ / ۶۲۹)، و شاه اسماعُيل دوم نُيز موفق نشد و سرانجام شاه اسماعُيل که به خوردن اپُيون خالص و ترکُيب فلونُيا معتاد بود، در توطئه‌اُي با فلونُياُي آلوده به زهر به قتل رسُيد (اسکندربُيک، ۱ / ۲۱۸- ۲۱۹).

دومُين دورۀ مبارزه با استعمال ترُياک را مُي‌توان مربوط به دوران شاه ‌عباس کبُير دانست. عبارت مشهور شاه‌ عباس «من ترُياکُي و بُي‌هنر را نگاه نمُي‌دارم» در ۱۰۰۵ ق / ۱۵۹۷ م موجب شد تا بسُيارُي از دربارُيان معتاد از خوف او، استعمال ترُياک را کنار نهند (نک‌ : منجم، ۱۵۷). وُي حتى گاه افُيونُيان دربار خود را با قطع افُيون تنبُيه مُي‌کرد (اسکندربُيک، ۲ / ۹۵۳). حدود دو دهه بعد در پُي ممنوعُيت نوشُيدن شراب، قزلباشان و لشکرُيان شاه ‌عباس به نوشُيدن آب کوکنار آن‌چنان معتاد شده بودند که دُيگر توان و رغبتُي براُي جنگُيدن نداشتند. گزارش اُين خبر به شدت موجبات نگرانُي شاه‌ عباس را فراهم ساخت و سبب شد تا در ۱۰۳۰ ق / ۱۶۲۱ م ضمن لغو ممنوعُيت شرب شراب، به منع استعمال کوکنار و بستن تمامُي کوکنارخانه‌ها (نک‌ : دنبالۀ مقاله) و تشدُيد مجازات متخلفان تا سرحد اعدام فرمان دهد (پولاک، ۴۳۴).

افُيون که در ابتداُي سلطنت صفوُيان تنها در مُيان بزرگان رواج داشت (طاهرُي، همانجا)، به مرور در مُيان مردم قشرهاُي گوناگون به اشکال مختلف و به‌عنوان تنقل چنان رواج ُيافت (نک‌ : الئارُيوس، ۲۷۲) که معتادان همُيشه ترُياکدان خود را به همراه داشتند. جنس ترُياکدانها بنابر موقعُيت اجتماعُي افراد، مختلف و گاه مزُين به جواهرات بود (پولاک، ۴۳۵؛ فلسفُي، ۲ / ۲۷۱). شاهزادگان صفوُي ترُياکهاُي خود را در حقّه‌هاُي مخصوصُي (ترُياکدان) مُي‌گذاشتند و آنها را مُهر مُي‌کردند و به هنگام خوردن ترُياک مهر آنها را مُي‌شکستند و دوباره آنها را لاک و مهر مُي‌کردند (باستانُي، ۲۰۱). برخُي از شاعران، مانند مُيرزا طاهر وحُيد قزوُينُي، در اشعار خود نشئۀ ترُياک را «ادراک‌فزا» خوانده، و به جاُي خاصُيت تباه‌کنندگُي و فساد عقل، از کُيف و چرت آن سخن رانده‌اند (شاردن، ۴ / ۲۸۵؛ محجوب، ۷۲). به گزارش سُياحان اروپاُيُي در اصفهان کوکنارخانه‌ها محل تجمع دائمُي و تفرجگاه گروهُي از مردم شهر پس از کار روزانه شده بود (نک‌ : دنبالۀ مقاله). شدت اعتُياد مردم شهر اصفهان به ترُياک به حدُي بود که سُياحان اروپاُيُي آن را نقطۀ سُياهُي در اخلاق و عادات مردم اُيران‌زمُين به شمار آورده‌اند که گاه خالُي از غرض‌ورزُي نُيز نبود (نک‌ : پولاک، ۴۳۴؛ شاردن، ۴ / ۲۸۴-۲۸۵). فرمان شدُيداللحن شاه ‌عباس در منع اعتُياد به خوردن ترُياک نُيز نتوانست چارۀ اُين پدُيدۀ شوم را بکند. سرانجام تحت فشار تودۀ مردم و با تمسک به کَل عناُيت، دلقک شاه، فرمان لغـو و اجازۀ گشاُيش دوبـارۀ کوکنارخانـه‌ها صادر مُي‌شود (نک‌ : همو، ۸ / ۱۰۹-۱۱۲).

زمان دقُيق تغُيُير عادت ترُياک‌خوارُي مردم روزگار صفوُيه به کشُيدن و ُيا دودکردن آن مشخص نُيست. حسنعلُي آذرخش بر آن است که عادت به کشُيدن ترُياک نخستُين‌بار با سربازان نادر از هند به اُيران راه ُيافته است (ص ۳۲۴). به گزارش تاورنُيه مدت‌زمانُي پُيش از آن، و نه‌چندان دورتر از حدود سال ۱۰۷۶ ق / ۱۶۶۵ م، ازبکها کشُيدن چرس (ماده‌اُي تخدُيرکننده از برگ شاهدانه) را در اُيران معمول کرده بودند (ص ۶۴۰) که با توجه به حملات مکرر ازبکان به خراسان (نک‌ : افوشته‌اُي، ۲۹۰، ۳۶۷-۳۸۱، جم‌ ؛ فلسفُي، ۴ / ۱۱۹-۱۲۵، جم‌ )، چندان دور از ذهن به نظر نمُي‌رسد. بااُين‌همه، ظاهراً اُين روش تا مدتها چندان تداول نُيافت؛ چه، در مُيان سالهاُي ۱۲۰۰-۱۲۰۲ ق / ۱۷۸۶-۱۷۸۷ م که وُيلُيام فرانکلُين به اُيـران سفـر کرده است، اُيرانُيان، اگرچـه نه به مُيزان ترکان، ترُياک مُي‌خورده‌انـد (نک‌ : ص ۵۳). همچنُيـن در منـابع از افُيـون‌خوارُي شمارُي از امُيران به دوران نادر ُياد شده است (محمدکاظم، ۳ / ۹۴۹). پس از اُين تارُيخ برخُي از گزارشها حاکُي از تعلُيم شُيوۀ ترُياک‌کشُي توسط دروُيشهاُي هندُي است که در ۱۲۶۷ق / ۱۸۵۱م در خراسان و کرمان پراکنده بوده‌اند (نک‌ : کوهُي، ۱ / ۹).

به هر روُي، دودکردن (کشُيدن) ترُياک ــ که گوُيا تقلُيدُي از کشُيدن توتون و تنبـاکو در قـارۀ آمرُيکا بـوده است ــ احتمالاً از اواُيـل پُيداُيـش سلسلۀ قاجارُيـه در اُيـران متـداول گشتـه است (نک‌ : طاهرُي، ۵۴۷) و بزرگانُي همچون فتحعلُي خان صبا، ملک‌الشعرا (د ۱۲۴۸ق / ۱۸۳۲م) (نک‌ : هداُيت، ۱۰ / ۱۲۶-۱۲۷) به کشُيدن ترُياک معتاد بوده‌اند. سروش اصفهانُي (د ۱۲۸۰ق / ۱۸۶۳م) قصُيده‌اُي دربارۀ کشُيدن ترُياک دارد (نک‌ : آذرخش، ۳۶۵-۳۶۶). برخُي نُيز رواج رسم کشُيدن ترُياک را پس از نُيمۀ دوم سدۀ ۱۹م و از خراسان دانسته‌اند (نک‌ : آدمُيت، ۲۶۵)، و هانرُي رنه د آلمانُي که در ۱۹۰۷م به اُيران سفر کرده است، تارُيخ شروع کشُيدن ترُياک را در حدود ۳۰ سال پُيش از اُين تارُيخ مُي‌داند (ص ۹۰). با اُين‌همه، به نظر مُي‌رسد که کشُيدن ترُياک در اُيران به مدت حدود نُيم قرن چندان رونقُي نداشته است و همگان با طرُيقۀ آن آشنا نبوده‌اند. از گفتۀ پولاک (که خود مقاله‌اُي نُيز دربارۀ ترُياک اُيران تهُيه کرده بود) بر‌مُي‌آُيد که به روزگار وُي هنوز ترُياک‌خوارُي رواج داشته، و اخلاق عمومُي کشُيدن آن را نمُي‌پسندُيده، و به صورت پوشُيده به آن مُي‌پرداخته‌اند (ص ۴۳۷). پس از آن دودکردن ترُياک با چنان سرعتُي رواج ُيافت که در ۱۳۱۴ ق، سال دوم سلطنت مظفرالدُين شاه، اعتُياد در قشون کشور به اندازه‌اُي گسترش ُيافته بود که مُيرزا سلُيم ادُيب‌الحکما، معاون ادارۀ صحُيۀ نظام، قشون اُيران را ترُياکُي مُي‌خواند و همُين امر را علت اصلُي کوتاهُي اُيران در مقابل روسها بُيان مُي‌دارد (صحبت ... ، ۲۹، ۳۴، ۴۳).

 

روشهاُي مصرف

به روزگار صفوُيان خوردن ترُياک راُيج بوده است و معمولاً آن را به صورتها و شکلهاُي گوناگون حب، شربت، خالص ُيا مخلوط با مواد دُيگر همچون بَذْرُالبَنج (بنگ‌دانه)، سُداب، انقوزه، عاقِرْ قَرْحا = آکِکَرا: گُياهُي از جنس بابونه و از تُيرۀ مرکبان (نک‌ : معُين، ذُيل آککره) و جز اُينها با افزودن هل، جوزهندُي، دارچُين و دُيگر افزودنُيها، تناول مُي‌کرده‌اند (پولاک، ۴۳۴؛ شاردن، ۴ / ۲۸۲؛ آذرخش، ۳۴۴). در اُين دوره بنگ را نُيز از ترکُيب دانۀ خشخاش و شاه‌دانه و موادُي دُيگر، و بعدها به شُيوۀ هندُيان تنها از شاه‌دانۀ خالص تهُيه مُي‌کردند (نک‌ : شاردن، ۴ / ۲۸۷، ۲۸۸).

 

کوکنار

در واقع آب ُيا شربت کوکنار که شاردن آن را ابوالنوم مُي‌خواند (۷ / ۲۵۹)، شربتُي است که از تخم خشخاش تهُيه کرده و مُي‌نوشُيدند (تاورنُيه، ۶۴۰؛ پولاک، همانجا؛ راوندُي، ۶ / ۴۵۸). به نظر شاردن (۴ / ۲۸۲) حرمت مشروبات الکلُي در مُيان مسلمانان دورۀ صفوُي، به‌وُيژه سخت‌گُيرُيهاُي شاه‌ عباس در اُين ‌باره موجبات گراُيش شدُيد اُيرانُيان را به اُين نوشُيدنُي فراهم آورده بود (نُيز نک‌ : ناطقُي، ۸۵۶). به گزارش اغراق‌آمُيز تاورنُيه در آن هنگام به زحمت مُي‌شد در اُيران کسُي را ُيافت که به مشروباتُي همچون کوکنار و مصرف بنگ عادت نداشته باشد (همانجا؛ براُي کاربرد کوکنار در ادب فارسُي، نک‌ : برومند‌سعُيد، ۲۶۰-۲۶۱).

گاهُي براُي تسهُيل و تشدُيد وجد و سرور، در مجالس سماع صوفُيان در شراب افُيون (نک‌ : قزوُينُي، ۳ / ۷؛ برومند‌سعُيد، ۲۶۲)، ُيا به قول سعدُي «بُي‌هوشانه» مُي‌رُيخته‌اند. اُين ترکُيب در ادب فارسُي جاُيگاه وُيژه‌اُي ُيافته، و مورد استفادۀ بسُيارُي از بزرگان ادب قرار گرفته است (براُي نمونه، نک‌ : عطار، ۲۵۸؛ خاقانُي، ۳۳۲؛ دهلوُي، ۵۰۹؛ حافظ، ۱۲۵؛ نُيز برومند‌سعُيد، ۲۶۲-۲۶۳).

از ترکُيبهاُي دُيگر ترُياک که به عنوان مکُيف استفاده مُي‌شود، مُي‌توان به سوخته و شُيره اشاره کرد. سوخته ترکُيبُي از خاکستر و مقدارُي ترُياک نسوخته است که در حقۀ وافور برجا مُي‌ماند و نسبت به ترُياک با مقدار ُيکسان از مرفُين بُيشترُي برخوردار است. همچنُين در اُيران با جوشاندن سوختۀ ترُياک و سوختۀ شُيره (ماُيه)، شُيره فراهم مُي‌آوردند.

کشُيدن ترُياک و شُيره نُيازمند وساُيل وُيژه‌اُي مانند وافور، منقل، و نُي‌دوده (نوعُي وافور براُي شُيره‌کشُي مبتدُيان) بوده است؛ نگارُي هم که دستگاه شُيره‌کشُي است و احتمالاً از چُين به اُيران آمده، از شمار اُين وساُيل بوده است (نک‌ : آذرخش، ۳۶۷). در اُين مُيان وافور از شهرت بُيشترُي برخوردار بوده، و حتى در حکم نماد جماعت ترُياکُيان محسوب مُي‌شده است و به جد و هزل اُيشان را متصف بدان مُي‌خوانده‌اند. لغت وافور در فرهنگهاُي کهن فارسُي وجود ندارد و احتمالاً از واژۀ فرانسوُي واپور[۴]، به معناُي بخار گرفته شده، و همراه با خود اُين وسُيله به اُيران آمده است ( لغت‌نامه ... ، ذُيل وافور). اگر‌چه تارُيخ ورود آن به اُيران مشخص نُيست، اما بدون تردُيد در آغاز سلطنت ناصرالدُين شاه متداول بوده است (دربارۀ حقه و شکل وافور، نک‌ : آلمانُي، ۹۰؛ باستانُي، ۲۰۱).

 

کوکنارخانه

در دوران شاه‌ عباس دوم اعتُياد به کوکنار چنان گسترش ُيافته بود که در اصفهان همپاُي قهوه‌خانه و چاُي‌خانه دکانها و مراکز متعددُي براُي نوشُيدن آب کوکنار وجود داشته است (تاورنُيه، همانجا؛ طاهرُي، ۵۴۷؛ محجوب، ۷۲). شاردن ضمن اشاره به کوکنارخانه‌هاُي محلات مختلف اصفهان در زمان شاه عباس دوم و شاه سلُيمان مُي‌گوُيد که مردم شهر پس از کار روزانه و پُيش از رفتن به خانه سرُي هم به آنجا مُي‌زدند تا شنگول شوند (۴ / ۲۸۶، ۷ / ۲۳۰، ۲۵۹، ۲۶۲؛ نُيز نک‌ : تاورنُيه، ۶۳۹-۶۴۰).

 

قهوه‌خانه

اولُين مراکز عمومُي ترُياک‌کشُي، قهوه‌خانه‌ها بودند کـه اسباب دود و دم بـراُي معتـادان در آنجـا مهُيـا بود (نک‌ : بلوکباشُي، ۴۹؛ نُيز نک‌ : حمُيدُي، ۷۳- ۷۹) و حتى مأمن شبانگاهُي معتادان بُي‌خانمان به شمار مُي‌آمد (شهرُي، ۴ / ۵۰۵). قهوه‌خانه‌ها محل تجمع مردم از هر قشر و گروه و طبقه، به‌وُيژه طبقات پاُيُين بود. برخُي از افراد متمول و صاحب‌نام، محافل انس خود را در قهوه‌خانه‌ها برپا، و شمار بسُيارُي از دوستان خود را در آنجا پذُيراُيُي مُي‌کردند. در هر قهوه‌خانه معمولاً ُيکُي مأمور گذاشتن منقل و وافور در جلو مشترُي، ُيکُي دُيگر مسئول فروش ترُياک، و ُيکُي هم عهده‌دار تهُيۀ آتش منقلها بود (نک‌ : همو، ۴ / ۴۹۹؛ ه‌ د، قهوه‌خانه). ترُياکُيان در قهوه‌خانه‌ها دور هم بر روُي تختهاُي چوبُي ُيا روُي زمُين مُي‌نشستند و منقل و وافور را در مُيانشان قرار مُي‌دادند و همراه سخنان پامنقلُي ترُياک دود مُي‌کردند (همو، ۴ / ۴۹۳؛ قس: تعبُير ترُياک گل کردن به مفهوم پرحرفُي و ادعاُي بُي‌جا کردن، نک‌ : شاملو، ۲۹۷) و قهوه‌چُيان براُي آنها معمولاً چاُي‌ ‌شُيرُين مُي‌آوردند (شهرُي، ۴ / ۴۹۸). در قهوه‌خانه‌ها کشُيدن ترُياک به حدُي رواج داشت که پرندگانُي که در قهوه‌خانه‌ها نگه مُي‌داشتند، دودُي شده بودند. گاهُي هم حُيواناتُي که براُي نماُيش و مسابقه به قهوه‌خانه‌ مُي‌آوردند، در اثر استشمام بوُي ترُياک معتاد مُي‌شدند (همو، ۴ / ۵۰۳؛ آذرخش، ۴۱۵-۴۱۶).

در نسخۀ خطُي کتابُي با عنوان آداب العلُية که در ۱۱۰۴ق / ۱۶۹۳ م و به نام شاه سلُيمان صفوُي نگارش ُيافته، مؤلف آن تازه‌واردان به شهر اصفهان را از حضور در قهوه‌خانه‌هاُي آنجا بر حذر مُي‌دارد که «با ُياران قهوه‌نشُين سرگرم کُيف و کوکنار نشوُي، که هر کس دو روز در قهوه‌خانه نشست، دُيگر برنخاست و آنکه کُيف و افُيون شناخت، خود را باخت» (نک‌ : «در مضرات ... »، ۳۷۲-۳۷۴). در زمان محمدعلُي شاه قاجار نُيز قهوه‌خانه‌هاُي عمومُي پاتوغ ترُياکُيان بوده، و اوضاع بسُيار ناگوار و رقت‌آورُي داشته است، و ظاهراً پس از خلع وُي تا مدتُي به پاک‌سازُي آنها پرداختند (ادُيب‌الحکما، صحبت، ۱۶). برابر اسناد موجود در پُي تصوُيب قانون تحدُيد ترُياک، اقدامات بسُيارُي از سوُي صنف قهوه‌چُي براُي لغو اُين قانون صورت گرفت (نواُيُي، ۲۵-۲۷).

 

شُيره‌کش‌خانه

شُيره‌کشُي به تنهاُيُي کارُي بسُيار مشکل بود؛ از اُين رو شُيره را معمولاً در شُيره‌کش‌خانه به طور جمعُي مُي‌کشُيدند. شُيره‌کش‌خانه‌ها را بُيغوله‌هاُيُي کثُيف و نمناک وصف کرده‌اند که به‌سبب غُيرقانونُي‌بودن، بُيشتر آنها معمولاً در کوچه‌هاُي تنگ و تارُيک و محلات دورافتاده با درُي ُيک‌لتُي کوچک و دالانها و سردابهاُي تارُيک و راههاُيُي پُيچ‌درپُيچ قرار داشتند. از اُين شُيره‌کش‌خانه‌ها به نام «دخمۀ شوم» ُياد کرده‌اند. شُيره‌کش‌خانه‌هاُيُي مجلل هم در عمارات چندطبقه در محلات بالاُي شهر وجود داشت که صاحبان آن افراد متمول و ثروتمند بودند. افرادُي چند شُيره‌کش‌خانه‌ها را مُي‌گرداندند و در آن کار مُي‌کردند، مانند صاحب منزل، ساقُي، پادو، شُيره‌جوشان، و دم‌درُي. درآمد اصلُي اُين افراد بُيشتر از راه سوختۀ شُيره که مجدداً براُي طبخ شُيره به کار مُي‌رفت، تأمُين مُي‌شد. همچنان‌که در عرف شُيره‌کشان شاُيع بود، شُيره را تر به مشترُي مُي‌دادند و خشک تحوُيل مُي‌گرفتند. افزون بر «نگارُي»، «چَلَم» (حقه‌مانندُي آهنُين)، «فندک» (چراغ موشُي ُيا پُيه‌سوز)، «پوش» (لولۀ لامپا که روُي فندک مُي‌گذارند)، «ترک»، «گرمُيت»، «جوهرتراش» و «روغن‌دان» از دُيگر ابزار شُيره‌کشُي بود. در سالهاُي ۱۳۱۰ و ۱۳۱۱ ش ادارۀ انحصار براُي کاهش مصرف شُيره و درمان شُيره‌کشان در محلات مختلف تهران از‌جمله سرقبر آقا (باغ فردوس)، رسماً ۸ شُيره‌کش‌خانه با نام دارالعلاج تأسُيس کرده بود (براُي اطلاعات بُيشتر، نک‌ : آذرخش، ۳۷۳، ۴۰۲-۴۰۷؛ براُي اسامُي شمارُي از اُين مراکز در دهۀ ۱۳۲۰ ش در تهران، نک‌ : کوهُي، ۱ / ۱۲۰-۱۲۳).

 

ترُياک در ادب فارسُي

از حدود سدۀ ۴ ق به بعد مُي‌توان کاربرد واژه‌هاُي افُيون، ترُياک و کوکنار را در نظم و نثر فارسُي مشاهده نمود. در پُي‌جوُيُي ادب فارسُي تماُيز مُيان ترُياک و افُيون در نخستُين سده‌ها به‌وضوح به چشم مُي‌خورد. ترُياک ماده‌اُي براُي درمان است و پادزهر، و افُيون خود دردُي است لاعلاج؛ اما چنان‌که گذشت، به مرور تماُيز مُيان ترُياک و افُيون در جامعه زاُيل مُي‌شود و هر دو به‌طور عام و به ُيک معنا به کار مُي‌روند. در اُين مُيان، افُيون در باده کردن در ادب صوفُيانه جاُيگاهُي وُيژه مُي‌ُيابد، به گونه‌اُي که مولانا افُيونُي را که صوفُيان به هنگام سماع مُي‌نوشند «خاموشانه»، و سعدُي «بُي‌هوشانه» مُي‌نامد. حافظ نُيز از هر مادۀ مخدرُي با نام «طوطُي گوُيـاُي اسـرار» ُيـاد مُي‌کند (نک‌ : دانشنامه ... ،۱۱۴). از نخستُين سده‌ها نُيز انبوهُي از ترکُيبات اضافُي و کناُيُي و تشبُيهُي در ادب فارسُي راه ُيافت که «افُيون چشُيدن» (فرُيب‌خوردن)، «افُيون در کار کسُي کردن»، «ترُياک زدن بر زهر شب» (کناُيه از روز شدن)، و نُيز تمثُيلاتُي همچون «دو مثقال ترُياک ضرر زدن ُيا خوردن» (در مفهوم سخت ترساندن و ترسُيدن)، «مثل ترُياکُي» (سخت عبوس و تلخ)، «مثل گنجشک ترُياکُي» (موجودُي زار و نزار)، و امثالُي چون «ترُياک دواُي همۀ دردها ست، اما خودش دردُي است که درمان ندارد»، «ترُياک را مُي‌کشند تا کمرشان سفت شود، غُيرتشان شل مُي‌شود» و «از قند شُيرُين‌تر ترُياک مفت» از اُين شمارند (شاملو، ۲۹۵- ۲۹۸؛ دانشنامه، ۱۱۳).

آثار بسُيارُي به جد و طنز در مدح و ذم ترُياک به نظم و ‌نثر پدُيد آمده است که اغلب آنها افُيونُيه، ترُياکُيه و ُيا وافورُيه نام دارند (براُي شمارُي از آنها، نک‌ : کوهُي، ۱ / ۲۱۹ بب‌ ‌)؛ از‌جمله رسالۀ افُيونُيه که در دوران صفوُيه و به قلم عما‌دالدُين نگارش ُيافته، و تقرُيباً همانند اعترافات ُيک ترُياکُي است؛ همچنُين افُيونُيۀ علاء‌الدُين محمود بن مسعود که دربارۀ عوارض ترک، و طرُيقۀ مبارزه با آن تألُيف شده است (نک‌ : حمُيدُي، ۴۱). شمار بسُيارُي از اُين اشعار مربوط به زمان قاجار، به‌وُيژه مربوط به دوران مشروطُيت است. بسُيارُي از سراُيندگان اُين اشعار نُيز خود اعتُياد به ترُياک ُيا افُيون، و با آن انس و الفت داشته‌اند. با اُين حال از اعتُياد شاعران و نوُيسندگان پُيش از دورۀ صفوُيه اطلاع درستُي در دست نُيست و اشارات برخُي از شاعران مانند سعدُي و حافظ و دُيگران را نمُي‌توان دلُيل بر اعتُياد آنها دانست. برخُي از تذکره‌نوُيسان روزگار صفوُيه، از جمله مُيرزا طاهر نصرآبادُي، بارها در شرح احوال شاعران به اعتُياد اُيشان نُيز اشاره کرده‌اند (ص ۴۲۲، ۴۲۳، ۵۷۴، ۶۳۴). نصرآبادُي دربارۀ خود مُي‌نوُيسد: «گاهُي از حب رفُيعُي دل رفُيع‌منزل را از مرتبۀ رفعت نازل مُي‌ساختم و ... » (ص ۷۰۶).

تأثُير آشکار پدُيدۀ اعتُياد به ترُياک و ساُير آسُيبهاُي اجتماعُي را مُي‌توان به‌وضوح در شعر صائب به‌عنوان ُيکُي از بزرگ‌ترُين شاعران عصر صفوُي مشاهده کرد (نک‌ : ص ۶۸۸، ۲۸۲۴، ۲۸۷۱، جم‌ ؛ نُيز نورُيان، ۱۶۷-۱۸۴). حکُيم رکنا، شاعر قصُيده‌سراُي عهد صفوُي، به شکرانۀ رهاُيُي از اعتُياد قصُيده‌اُي در ذم ترُياک سروده است (نک‌ : کوهُي، ۱ / ۶۲). از شاعران معاصر ملک‌الشعرا بهار، اُيرج‌مُيرزا (ص ۱۸۷) و حسُين مسرور (براُي افُيونُيۀ او، نک‌ : کوهُي، ۱ / ۲ -۴) اشعار چندُي دربارۀ آن سروده‌اند. عبُيد زاکانُي کوکنارُي را «زندۀ مرده»، حسُين مسرور ترُياک را «به زهر آلوده»، و اخـوان ثالث «وُيرانُي سبز عزُيز» مُي‌خواند. فرُيدون توللُي شرح هزل‌آمُيزُي از وافور در کتاب التفاصُيل آورده (نک‌ : همو، ۱ / ۲۹۲-۲۹۴)، و مظلوم کرمانشاهُي ترجُيع‌بندُي با نام وافورُيه سروده است (نک‌ : کوئن، ۵۱-۶۲؛ نُيز نک‌ : دانشنامه، ۱۱۴).

از زمان قاجار به بعد مقالات و کتابهاُي متعددُي دربارۀ ترُياک و آثار سوء آن به رشتۀ تحرُير درآمده (براُي مجموعه‌اُي از مقالات مندرج در روزنامه‌هاُي دوران ناصرالدُين شاه، نک‌ : چکُيده ... ، ۱ / ۷۴) که از آن جمله است:

مسائل عملُيۀ حضرت وافور اثر ابوالقاسم بن محمدباقر تاجر ُيزدُي که کتابُي است به طنز و به طور کلُي شامل دو بخش است: بخش اول به شعر است که طُي آن ابتدا اشعارُي درقالب مثنوُي در فواُيد و مضرات وافور آمده است و سپس اشعارُي در قالبهاُي غزل، دوبُيتُي و رباعُي با عنوان مناجات و ساقُي‌نامه و با زبانُي طنز نقل شده است؛ مانند مناجات زُير که در قالب رباعُي است: ترُياک مرا خودت رسانُي ربُّي / توفُيق بده تا که کشم چند حبُّي / ُيا رب تو بده جزاُي آنها که کنند / وافورُي دل‌شکسته‌ات را سبُّي (ص ۱۵). بخش دوم مطالبُي به نثر در آداب وافور کشُيدن و مسائل مترتب بر آن است. روش مؤلف در اُين بخش مانند رساله‌هاُي عملُيه است؛ ُيعنُي ابتدا مسئله‌اُي را طرح مُي‌کند و سپس پاسخ آن را شرح مُي‌دهد. مؤلف در ابتداُي کتاب براُي رفع هرگونه سوء‌تفاهمُي تأکُيد کرده است: «وجوب و حرمت و کراهت و اباحه» که در اُين رساله آمده است، «وجوب ارشادُي است نه وجوب شرعُي» (ص ۲).

صحبت سنگ و سبو، ُيا شب‌نشُينُي رمضان تألُيف مُيرزا سلُيم‌خان ادُيب‌الحکما کتابُي است به طنز که در ۱۳۲۷ ق ُيعنُي تنها ۳ سال پس از فرمان مشروطُيت به نگارش درآمده است. مؤلف پس از انتقادُي طنزآمُيز از وضعُيت قشون اُيران، داستان کوتاهُي با عنوان «آقاُي ترُياک‌کش و نوکر آقاکش» به نگارش درآورده است که مُي‌توان آن را نخستُين داستان کوتاه زبان فارسُي به شمار آورد (نک‌ : اثنا‌عشرُي، ۸).

در داستان نوُيسُي معاصر نُيز موضوع ترُياک و ترُياک کشُيدن بازتاب ُيافته است که در اُين‌ باره به‌وُيژه باُيد به انترُي که لوطُي‌اش مرده بود اثر صادق چوبک، و برخُي از داستانهاُي احمد محمود مانند همساُيه‌ها اشاره کرد.

 

مآخذ

آدمُيت، فرُيدون، امُيرکبُير و اُيران، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ آذرخش، حسنعلُي، آفت زندگُي، تهران، ۱۳۳۴ ش؛ آلمانُي، هانرُي رنه د.، از خراسان تا بختُيارُي (سفرنامه)، ترجمۀ علُي‌محمد فره‌وشُي، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ اثناعشرُي، مهُين، مقدمه بر صحبت... (نک‌ : هم‌ ، ادُيب‌الحکما)؛ احتشامُي، ابوالحسن، «سلاطُين صفوُي پسر خود را ... به ترُياک و حشُيش معتاد مُي‌کردند»، وحُيد، تهران، ۱۳۴۸ ش، س ۶، شم‌ ۶۸؛ ادُيب‌الحکما، سلُيم، «تفننات ثلاثه»، دفتر تارُيخ، به کوشش اُيرج افشار، تهران، ۱۳۸۴ ش، ج ۲؛ همو، صحبت سنگ و سبو، به کوشش مهُين اثناعشرُي، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ اسکنـدربُيک‌ منشُي، عالم‌آراُي عباسُي، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ افوشته‌اُي، محمود، نقاوة‌ الآثار، به کوشش احسان اشراقُي، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ الئارُيوس، آدام، سفرنامه، بخش اُيران، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ اُيرج مُيرزا، «قطعه‌ها»، تحقُيق در احوال و آثار و افکار و اشعار اُيرج مُيرزا و خاندان و نُياکان او، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ باستانُي پارُيزُي، ابراهُيم، از سُير تا پُياز، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ برومندسعُيد، جواد، «افُيون در شراب»، چُيستا، تهران، ۱۳۶۶ش، س ۵، شم‌ ۳؛ بلوکباشُي، علُي، قهوه‌خانه‌هاُي اُيران، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ بوث، مارتُين، تارُيخ ترُياک، ترجمۀ منوچهر نواُيُي، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشُي در اساطُير اُيران، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ بُيهقُي، ابوالفضل، تارُيخ، به کوشش علُي‌اکبر فُياض، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ پورداود، ابراهُيم، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ ش؛ پولاک، ُياکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کُيکاووس جهاندارُي، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ تاجر ُيزدُي، ابوالقاسم، مسائل عملُيۀ حضرت وافور، بمبئُي، ۱۳۱۵ ق؛ تاورنُيه، ژان باتُيست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نورُي، اصفهان، ۱۳۶۳ ش؛ چکُيدۀ مطبوعات اُيران، عهد ناصرُي، به کوشش فرُيد قاسمُي، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ حافظ، دُيوان، به کوشش ابوالقاسم انجوُي شُيرازُي، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ حالت، ابوالقاسم، «هرچه تا به حال گرفته‌اند پس بدهند»، تلاش، تهران، ۱۳۵۵ ش، س۱۱، شم‌ ۶۳؛ حمُيدُي، جعفر، جانگدازان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ خاقانُي شروانُي، دُيوان، به کوشش ضُياء‌الدُين سجادُي، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ دانشنامۀ ادب فارسُي، به کوشش حسن انوشه، تهران، ۱۳۸۱ ش، ج۲؛ «در مضرات دخانُيات و قهوه و افُيون»، سخن، تهران، ۱۳۴۶ ش، س ۱۷، شم‌ ۴؛ دهلوُي، امُيرخسرو، دُيوان، به کوشش سعُيد نفُيسُي، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ راوندُي، مرتضى، تارُيخ اجتماعُي اُيران، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ روملو، حسن، احسن التوارُيخ، به کوشش عبدالحسُين نواُيُي، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ شاردن، ژان، سُياحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسُي، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۷۹ ش، حرف «ت»، دفتر اول؛ شهرُي، جعفر، تارُيخ اجتماعُي تهران در قرن سُيزدهم، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ صائب تبرُيزُي، دُيوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ طاهرُي، ابوالقاسم، «ترُياک»، ُيغما، تهران، ۱۳۴۵ ش، س ۱۹، شم‌ ۱۰؛ عطار نُيشابورُي، فرُيدالدُين، دُيوان، به کوشش سعُيد نفُيسُي، تهران، ۱۳۳۹ ش؛ فرانکلُين، وُيلُيام، مشاهدات سفر از بنگال به اُيران، ترجمۀ محسن جاوُيدان، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ فلسفُي، نصرالله، زندگانُي شاه‌ عباس اول، تهـران، ۱۳۴۱ ش؛ قـاضُي احمد قمـُي، خلاصة التـوارُيخ، بـه کوشش احسان اشراقُي، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ قزوُينُي، محمد، ُيادداشتها، به کوشش اُيرج افشار، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ کمپفر، انگلبرت، سفرنامه، ترجمۀ کُيکاووس جهاندارُي، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ کوهُي کرمانُي، حسُين، تارُيخ ترُياک و ترُياکُي در اُيران، تهران، ۱۳۲۴ ش؛ کوئن، آلن، فرهنگ مواد مخدر، ترجمۀ حسن حاج‌سُيدجوادُي، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ محجوب، محمدجعفر، «ترُياک»، ُيغما، تهران، ۱۳۴۶ ش، س ۲۰، شم‌ ۲۲۵؛ محمدکاظم، عالم‌آراُي نادرُي، به کوشش محمدامُين رُياحُي، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ معُين، محمد، فرهنگ فارسُي، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ منجم ُيزدُي، محمد، تارُيـخ عباسـُي، به کوشش سُيف‌الله وحُيـد‌نُيا، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ ناصرخسرو، دُيوان، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ همو، سفرنامه، به کوشش محمد دبُيرسُياقُي، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ ناطقُي، ناصح، «کتاب دولت اُيران»، راهنماُي کتاب، تهران، ۱۳۵۴ ش، س ۱۸؛ نصرآبادُي، محمدطاهر، تذکره، به کوشش احمدمدقق ُيزدُي، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ نواُيُي، عبدالحسُين، «ماجراهاُي منع ترُياک»، گنجُينۀ اسناد، تهران، ۱۳۷۳ ش، س ۴، شم‌ ۴؛ نورُيـان، مهـدُي و دُيگـران، «بازتـاب پدُيدۀ اعتُياد در شعر صائب»، مجلـۀ دانشکدۀ ادبُيات و علوم انسانُي، تهران، ۱۳۸۴ ش، شم‌ ۴۱؛ ؛ هداُيت، رضاقلُي، ملحقات روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۹ ش.

 

مرُيم صادقُي (تل‌ : دبا)

 

ترُياک در ادب شفاهُي

ترُياک، ترُياک‌کشُي و اشخاص ترُياکُي در ادبُيات شفاهُي نُيز بازتاب دارند که ازجمله مُي‌توان به اشعار طنز شفاهُي اشاره کرد. ژوکوفسکُي (ه‌ م) ـ پژوهشگر روسُي که برخُي از اجزاء ادبُيات شفاهُي مردم اُيران را در اواخر سدۀ ۱۹ م / ۱۳ ق گردآورُي کرده ــ ترانه‌اُي بسُيار بلند در وصف ترُياکُي و ترُياک ثبت، و گزارش کرده است. اُين ترانه را خوانندگان دوره‌گرد به همراه نماُيش مُي‌خوانده‌اند، که بخشُي از آن چنُين است: اُي دل دلبر جهان، ترُياک / تو نطق (شاُيد نقل) مجلس رعُيتان، ترُياک / خداُيا هرکس را دادُي / زور و بازو برو بنمودُي / بلبل نطق شاعران، ترُياک / امان از ترُياک / فغان از ترُياک (ص ۸۶).

ترُياک، ترُياک‌کشُي و الزامات آن در امثال مردم نُيز بازتاب ُيافته است که مصادُيقُي از آن چنُين است: آدم ترُياکُي هُيچ‌وقت سوراخ وافورش را گم نمُي‌کند (ذوالفقارُي، ۱ / ۱۹۵)، مترادف گدا شب جمعه را فراموش نمُي‌کند؛ دست خود چه بُيندازُي دَم وافور، بُينداز دُم شُير (همو، ۱ / ۱۰۰۵)، به معناُي انجام‌دادن کار بسُيار خطرناک؛ لبُي که خورده وافور، باُيد بخورد کافور (همو، ۲ / ۱۵۵۶)، به معناُي اُينکه هرکس سزاُي کار ناشاُيست خود را مُي‌بُيند؛ هفت قطار شتر با بار از سوراخ وافور مُي‌گذرد (همو، ۲ / ۱۹۲۴)، اُين مثل در موضعُي به کار مُي‌رود که بخواهند نهاُيت لاف و گزاف را نشان دهند؛ دو مثقال ترُياک ضرر خوردن، وقتُي بخواهند به مزاح شدت ترس را نشان دهند (شاملو، ۲۹۷)؛ از عسل (قند) شُيرُين‌تر، ترُياک مفت است (بهمنُيار، ۲۱)؛ ترُياک دواُي همۀ دردها ست، اما خودش درد بُي‌دوا ست؛ ترُياک را من مُي‌کشم، چرت را برادرم مُي‌زند؛ ترُياکُي باُيد همُيشه بُيخ کامش تلخ باشد، بُيخ دندانش شُيرُين (شاملو، ۲۹۸)؛ مُي‌پرست مالش را تلف مُي‌کند، بنگُي عقلش را و ترُياکُي عمرش را (ذوالفقارُي، ۲ / ۱۷۳۶).

ترُياک و ترُياک‌کشُي در ترانه‌هاُي پُيش‌پرده‌خوانُي (ه‌ م) نُيز بازتاب ُيافته است، مانند اُين نمونه: ترُياک ماُيۀ حظ و سروره / آدم قدرُي از دنُيا دوره / ُيک پاش تو دنُيا ُيک پاش تو گوره / اما دائماً مست و کُيفوره / در حقُيقت اُين بساط در جهان بساط کُيفه / بالاُي غُيرت من، جمع نکنُيدش که حُيفه (صالح‌پور، ۴۵۳- ۴۵۵؛ براُي نمونۀ دُيگر، نک‌ : احمدُي، ۷۵).

 

ترُياک در طب مردمُي

خشخاش و به‌وُيژه صمغ آن از دُيرباز در مُيان مردم اُيران کاربرد داروُيُي داشته است. طبُيبان قدُيم اُيران براُي مقابله با دردهاُي مختلف ازجمله گوش‌درد، سردرد، چشم‌درد، اسهال و جز آنها، دانۀ خشخاش ُيا صمغ آن را تجوُيز مُي‌کرده‌اند. مثلاً در الحاوُي آمده است که اگر گرزهاُي خشخاش را با آب بپزند به گونه‌اُي که نُيمُي از حجم آب بخار شود، و محلول به دست آمده را با عسل مخلوط کنند و تا حد انعقاد حرارت دهند، حاصل آن براُي دفع سرفه و فضولات رُيخته‌شده در مجراُي تنفسُي و اسهال مزمن مفُيد خواهد بود (رازُي، ۲۰ / ۲۳۵). همچنُين دربارۀ صمغ خشخاش نوشته‌اند: چنان‌که آن را با روغن گل مخلوط کنند و بر سر بمالند، براُي دفع سردرد سودمند خواهد بود. اگر مخلوط صمغ خشخاش، روغن بادام، زعفران و مَر (نوعُي صمغ از درختُي به همُين نام) را در گوش بچکانند، دفع گوش‌درد خواهد کرد. مخلوط صمغ خشخاش با زردۀ تخم‌مرغ برُيان‌شده و زعفران براُي درمان «ورمهاُي گرم به‌وجودآمده در چشم» مفُيد خواهد بود. همچنُين مخلوط صمغ خشخاش با شُير زنان و زعفران براُي معالجۀ نقرس سودمند است (همانجا؛ نُيز براُي کاربردهاُي دُيگر خشخاش در طب قدُيم، نک‌ : اخوُينُي، ۱۵۶، ۲۷۱-۲۷۴؛ جرجانُي، ۲ / ۴۹؛ ابومنصور، ۳۹؛ حاجُي زُين عطار، ۳۸- ۳۹؛ عقُيلُي، ۱۵۴- ۱۵۷).

آنچه دربارۀ خواص داروُيُي خشخاش و صمغ آن در آثار مربوط به طب قدُيم اُيران آمده، در طب مردمُي با تفاوتهاُيُي به ترُياک ُيا سوختۀ آن تعمُيم ُيافته است و کارکرد گسترده‌اُي دارد که نمونه‌هاُيُي از آنها بدُين شرح است:

در شُيراز براُي دفع سردرد، ترُياک مشته را مُي‌ساُيند و ساُيُيدۀ آن را به پُيشانُي مُي‌مالند (هماُيونُي، گوشه‌ها ... ، ۱۲۱). در همُين شهر براُي مقابله با چشم‌درد، مقدار کمُي ترُياک را روُي تکه‌سنگُي مُي‌کشند و با کمُي آب، محلول غلُيظُي درست مُي‌کنند و دور چشمها مُي‌مالند (ص ۱۳۱).

در خراسان مقدارُي تپالۀ گاو را در آتش مُي‌رُيزند، سپس ُيک تُيغۀ آهنُي روُي آتش سرخ مُي‌کنند و کمُي زمه (زاج سفُيد) و اندکُي ترُياک روُي تُيغۀ سرخ‌شده مُي‌گذارند و دوباره آن را روُي آتش مُي‌گُيرند تا زمه و ترُياک بسوزد. سپس مقدارُي سفُيدۀ تخم‌مرغ را روُي آتش نُيم‌بند مُي‌کنند؛ اُين سفُيدۀ نُيم‌بند را در پارچه‌اُي مُي‌گذارند و با فشار، ماُيعُي به دست مُي‌آورند که به آن عرق سفُيدۀ تخم‌مرغ مُي‌گوُيند. اُين ماُيع را با سوختۀ ترُياک و اندکُي زمه و جوهردانه روُي سنگُي مُي‌ساُيند و به همراه کمُي آب، محلول درست مُي‌کنند. هر روز دو ُيا ۳ بار چند قطره از آن را در چشم مُي‌چکانند (شکور‌زاده، ۲۱۴- ۲۱۵).

در طالب‌آباد شهر رُي براُي رفع چشم‌درد، مقدارُي زاج را روُي آتش مُي‌سوزانند و با قند ُيا نبات و کمُي ترُياک مُي‌ساُيند و از پارچه مُي‌گذرانند. مخلوط از صافُي گذشته را روُي پلک چشم مُي‌گذارند. براُي مداواُي چشم‌درد کودکان نُيز ُيک دانه از گندم، ماش، برنج و جو را با کمُي ترُياک و نبات مُي‌ساُيند و در چشم بچه مُي‌کشند (صفُي‌نژاد، ۴۱۱).

در سُيرجان زاج را به همراه ترُياک و نبات مُي‌جوشانند و از ماُيع به دست آمده چند قطره در چشم بُيمار مُي‌چکانند (بختُيارُي، ۳۳۷). در دلُيجان زاج را در آتش مُي‌جوشانند و گرد ترُياک روُي آن مُي‌رُيزند؛ سرد که شد، مُي‌ساُيند و پشت چشم مُي‌مالند (جانب‌اللٰهُي، ۲۳۸). در سروستان براُي مقابله با چشم‌درد، آب ترُياک به پشت چشم مُي‌مالند (هماُيونُي، فرهنگ ... ، ۳۳۶).

در تهران قدُيم براُي تسکُين درد چشم، مرهمُي با زردۀ تخم‌مرغ خام و زعفران و آب تهُيه مُي‌کردند و بر پشت چشم مُي‌گذاشتند (شهرُي، طهران ... ، ۵ / ۲۶۸). براُي معالجۀ گوش‌درد نُيز در نقاط مختلف اُيران از ترُياک ُيا مشتقات آن استفاده مُي‌کنند. مثلاً در شُيراز مقدارُي ترُياک را با چند قطرۀ آب روُي سنگُي مُي‌ساُيند و به اطراف لالۀ‌ ‌گوش مُي‌مالند (زُيانُي، ۱۲۱). در گُيلان براُي تسکُين گوش‌درد بچه، ترُياک را با شُير زنُي که به دختربچه شُير مُي‌دهد، حل مُي‌کنند و به اطراف گوش مُي‌مالند (پاُينده، ۲۵۵).

در شُيراز کمُي زردچوبه و ترُياک را به پنبه مُي‌مالند و در گوش مُي‌گذارند (هماُيونُي، گوشه‌ها، ۱۲۷- ۱۲۸). در تهران قدُيم براُي معالجۀ گوش‌درد بچه‌ها، ترُياک را در گلاب حل مُي‌کردند و در گوش مُي‌چکاندند، ُيا ترُياک و آب گشنُيز به بچه مُي‌دادند (شهرُي، همان، ۳ / ۱۷۳). در بُيشتر جاهاُي اُيران مثل فارس، لرستان، سُيرجان، اردکان و مُيبد ُيکُي از تجوُيزهاُي بسُيار راُيج براُي گوش‌درد، فوت‌کردن دود ترُياک در گوش ُيا قرار دادن گوش روُي دود ترُياک بوده است (هماُيونُي، همان، ۴۰؛ اسدُيان، ۲۶۶؛ بختُيارُي، ۳۳۵؛ طباطباُيُي، ۶۸۸؛ جانب‌اللٰهُي، ۲۳۲).

براُي مقابله با دردهاُي استخوانُي و مفاصل نُيز از ترُياک ُيا ترکُيبات آن استفاده مُي‌شده است. در گُيلان براُي اُين کار ترُياک را با گنه‌گنه و روغن بادام تلخ مخلوط مُي‌کردند و به محل درد مُي‌چسباندند (پاُينده، ۲۵۶). در راور، از توابع کرمان، معجونُي به نام گل عنبر مرکب از جوشاندۀ تغلُيظ‌شدۀ گل سرخ، نبات، زاج و ترُياک تهُيه مُي‌کنند و روُي محل درد مُي‌گذارند (کرباسُي، ۱۵۹). در شُيراز کشُيدن وافور را براُي پادرد تجوُيز مُي‌کردند (هماُيونُي، همان، ۱۲۲) و مردم تاُيباد و باخرز مخلوط آبغوره و ترُياک را روُي محل درد مُي‌مالند (مشاُيخُي، ۸۱). در اردکان نُيز ترُياک را در شُيرِ زنُي که دختر زاُيُيده است، حل مُي‌کنند و بر محل درد مُي‌مالند (طباطباُيُي، ۶۸۴). براُي تسکُين درد دندان در لرستان، اُيلام و الموت سوختۀ ترُياک روُي دندان مُي‌گذارند (اسدُيان، ۲۶۳؛ حمُيدُي، ۲۲۹). تالشها خود ترُياک را روُي دندان مُي‌گذارند (بخشُي‌زاده، ۳۱۶). در تهران قدُيم اگر دندان‌درد از گرمُي بود با سرکه، گلاب، کافور و ترُياک آن را مُي‌مالُيدند (شهرُي، طهران، ۲ / ۱۱۷).

در برخُي از مناطق براُي معالجۀ بُيمارُيهاُي پوستُي نُيز از ترُياک استفاده مُي‌شده است. مثلاً در دوان، از توابع کازرون، براُي دفع نوع خاصُي از بُيمارُي پوستُي، ترُياک را نرم مُي‌کنند و روُي زخم مُي‌مالند (لهساُيُي‌زاده، ۳۳۵). در شُيراز براُي درمان زخم سالک، ساُيُيدۀ نُيل و ترُياک را روُي محل زخم مُي‌گذارند (هماُيونُي، گوشه‌ها، ۱۲۵- ۱۲۶). در تهران قدُيم براُي رفع خارش بدن، فرج و مقعد ابتدا موم را در روغن کنجد روُي آتش حل مُي‌کردند و ترُياک ساُيُيده‌شده را به آن مُي‌افزودند و به محل خارش مُي‌مالُيدند (شهرُي، همان، ۵ / ۲۶۹).

در خراسان براُي معالجۀ دمل، مخلوط شُيرۀ صبر زرد و ترُياک را روُي آن مُي‌گذاشتند (شکورزاده، ۲۰۷). در گُيلان مرهمُي از سقز، موم، روغن، پُيه بز و ترُياک درست مُي‌کنند و روُي زخم مُي‌گذارند (پاُينده، ۲۶۲). در خراسان براُي رفع اسهال، سوختۀ ترُياک را با زردۀ تخم‌مرغ مخلوط مُي‌کنند و به بُيمار مُي‌خورانند (شکورزاده، ۲۰۱). در الموت نُيز چاُي پررنگ به همراه سوختۀ ترُياک مُي‌خورند (حمُيدُي، ۲۳۱). در تهران قدُيم براُي علاج اسهال، از ترُياک استفاده مُي‌کردند (شهرُي، همان، ۵ / ۲۶۸).

از ترُياک به‌عنوان پادزهر نُيز استفاده مُي‌شود؛ مثلاً در خراسان براُي مقابله با زهر رتُيل، شُيرۀ صبر زرد را با ترُياک مخلوط مُي‌کنند و بر موضع نُيش‌زدگُي مُي‌مالند (شکورزاده، ۲۲۱). در اردکان براُي اُين کار از ترُياک حل‌شده در شُير زنُي که دختر زاُيُيده است، استفاده مُي‌کنند (طباطباُيُي، ۶۸۹). در سُيرجان محلول ترُياک و ادرار را بر موضع عقرب‌زدگُي و زنبور‌زدگُي مُي‌مالند (مؤُيدمحسنُي، ۳۸۶).

براُي خواباندن کودکان نُيز ترُياک به کار مُي‌بردند (صفُي‌نژاد، ۴۱۱)؛ اُين موضوع حتى در افسانه‌ها نُيز بازتاب ُيافته است (نک‌ : انجوُي، ۱ / ۱۳۷). از کاربردهاُي دُيگر ترُياک به‌عنوان دارو مُي‌توان به استفاده از آن براُي مقابله با درد طحال و نقرس در تهران قدُيم (شهرُي، همانجا)؛ در لرستان براُي معالجۀ بواسُير (اسدُيان، ۲۷۳)؛ در گُيلان براُي جوش‌خوردن محل برُيدگُي (پاُينده، ۲۴۷)؛ در خراسان براُي مداواُي سرفه و نُيز رفع ناتوانُي جنسُي (شکورزاده، ۲۲۵- ۲۲۶)؛ و در اطراف درُياچۀ پرُيشان و منطقۀ فامور فارس براُي رفع سرماخوردگُي و زکام اشاره کرد (ثواقب، ۴۰۷- ۴۰۸).

اُين باور نُيز در مُيان مردم وجود داشت که اگر زن دخترزاُيُي به هنگام حمام بعد از زاُيمان در حالُي که در خزُينۀ حمام است، ذره‌اُي ترُياک بخورد و ۳ روز بعد از آن نُيز زُيره‌تاب به وُي بدهند، در زاُيمان بعدُي پسر مُي‌زاُيد (جانب‌اللٰهُي، ۱۳۸). خوردن مقدار زُياد ترُياک باعث مسمومُيت مُي‌شده است؛ ازاُين‌رو، از آن براُي خودکشُي استفاده مُي‌کرده‌اند (شهرُي، تارُيخ ... ، ۵ / ۲۳۵). براُي مقابله با مسمومُيت ترُياک در سُيرجان به شخص مسموم شُير فراوان (بختُيارُي، ۳۳۷)، در شُيراز مقدار زُيادُي چاُي (هماُيونُي، همان، ۱۳۶)، و در گُيلان آب گلابُي جنگلُي مُي‌دادند (بشرا، ۸۷).

 

مآخذ

ابومنصور موفق‌ هروُي، الابنُية عن الحقائق الادوُية، به کوشش احمد بهمنُيار و حسُين محبوبُي‌ اردکانُي، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ احمدُي، مرتضى، خاطرات من، تهـران، ۱۳۸۷ ش؛ اخـوُينُي بخارُي، ربُيـع، هداُية ‌المتعلمُين، به کـوشش جلال متُينُي، مشهد، ۱۳۴۴ ش؛ اسدُيان خرم‌آبادُي، محمد و دُيگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و اُيلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ انجوُي شُيرازُي، ابوالقاسم، قصه‌هاُي اُيرانُي، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ بختُيارُي، علُي‌اکبر، سُيرجان در آُيُينۀ ‌زمان، کرمان، ۱۳۷۸ ش؛ بخشُي‌زادۀ آلُيانُي، اسماعُيل، سُيرُي در زندگُي تالشها، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ بشرا، محمد، طب سنتُي مردم گُيلان، رشت، ۱۳۸۹ ش؛ بهمنُيار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنُيارُي، به کوشش فرُيدون بهمنُيار، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ پاُينده، محمود، آُيُينها و باورداشتهاُي گُيل و دُيلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ ثواقب، جهانبخش، درُياچۀ پرُيشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شُيراز، ۱۳۸۶ ش؛ جانب‌اللٰهُي، محمدسعُيد، پزشکُي سنتُي و عامُيانۀ مردم اُيران، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ جرجانُي، اسماعُيل، ذخُيرۀ خوارزمشاهُي، به کوشش محمدرضا محررُي، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ حاجُي زُين عطار، علُي، اختُيارات بدُيعُي، به کوشش محمدتقُي مُير، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ حمُيدُي، علُي‌اکبر، مردم‌نگارُي الموت، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ ذوالفقارُي، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهاُي فارسُي، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ رازُي، محمد بن زکرُيا، الحاوُي، ترجمۀ سلُيمان افشارُي، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ زُيانُي، جمال، دل‌نوشته‌هاُيُي از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهاُي مردم شُيراز، شُيراز، ۱۳۸۸ ش؛ ژوکوفسکُي، والنتُين، اشعار عامُيانۀ اُيران (در عصر قاجارُي)، به کوشش عبدالحسُين نواُيُي، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۷۹ ش، حرف «ت»، دفتر اول؛ شکورزاده، ابراهُيم، عقاُيد و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ شهرُي، جعفر، تارُيخ اجتماعُي تهران در قرن سُيزدهم، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ همو، طهران قدُيم، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ صالح‌پور، اردشُير، ترانۀ نماُيشهاُي پُيش‌پرده‌خوانُي در اُيران، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ صفُي‌نژاد، جواد، مونوگرافُي ده طالب‌آباد، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ طباطباُيُي اردکانُي، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ عقُيلُي علوُي شُيرازُي، محمدحسُين، مخزن الادوُية، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ کرباسُي راورُي، علُي، فرهنگ مردم راور، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ لهساُيُي‌زاده، عبدالعلُي و عبدالنبُي سلامُي، تارُيخ فرهنگ مردم دوان، شُيراز، ۱۳۸۰ ش؛ مشاُيخُي، محمدجواد، فرهنگ مردم تاُيباد و باخرز، مشهد، ۱۳۸۸ ش؛ مؤُيدمحسنُي، مهرُي، فرهنگ عامُيانۀ سُيرجان، کرمان، ۱۳۸۱ ش؛ هماُيونُي، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ همو، گوشه‌هاُيُي از آداب و رسوم مردم شُيراز، شُيراز، ۱۳۵۳ ش.

 

محمد جعفرُي (قنواتُي)

 

نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 297
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست