responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 218

پدر سالاری


نویسنده (ها) :
محمد سعید جانب الهی
آخرین بروز رسانی :
شنبه 14 دی 1398
تاریخچه مقاله

پِدَرْسالاری، در الگویی از نظام اجتماعی که در آن پدر، رئیس خانواده و صاحب‌اختیار همسر و فرزندان است و نسبت فرزند و خانواده به او می‌رسد و پیشوایی و مدیریت جامعه با مردان است، نظامی به نام پدرسالاری یا پدرشاهی بروز می‌کند که سابقه‌ای کهن دارد.
ایرانیان در سرآغاز به تیره‌هایی بخش می‌شدند و پس از چندی این گروهها منشأ خانواده‌ها و قبیله‌ها گشتند؛ بدین گونه سلسله مراتبی از مردم به شکل هرم پدید آمد که خانواده‌ها زیربنای آن را تشکیل می‌دادند. این خانواده‌های ابتدایی یکسره روح پدرسالاری داشتند و اقتدار پدر در آن میان بی‌حد و حصر بود (مظاهری، 3). پدر خانواده که رفته رفته جانشین پدر تیره شد، از سلف خویش تسلط مطلقی برای فرمانروایی بر اجتماع به ارث ‌برد و حاکم مطلق شد و از این راه، حق فروختن یا کشتن زنان و فرزندانش را داشت و بر ایشان رئیس، پدر، صاحب‌اختیار، موبد و خدا بود (همو، 7).
تا قبل از اینکه خانواده دارای ضوابط و مقرراتی شود که او را از سازمان اولیه‌اش جدا کند، خانوادۀ ایرانی تحت سنتها و مراسم پدرسالاری اداره می‌شد. در امور داخلی او هیچ‌کس حق مداخله نداشت و پدر نسبت به اعضای آن با استبداد مطلق رفتار می‌کرد (احتشام، 38- 39). در واقع، واحد جامعۀ ایرانی کلان، پدرسالاری بود که در آن مردان در مناسبات خویشاوندی مقام برتری داشتند (فرای، 85).
بنـابـر اسطوره‌هـای نخستین و یـادمانهای ادبـی ـ دینیِ اقوام آریایی، نظام اجتماعی این قبایل در دوران اقامت در ایرانویج نیز بر پدرسالاری، تقسیمات طبقاتی و رهبری فردی ـ مذهبی استوار بوده است (لاهیجی، 253). در چنین نظامی، پدرْ خداوند خانواده، و پسرْ مداومت و دنبالۀ زندگی او بود (مسکوب، 117) و معمولاً به از بین رفتن ارتباطات عاطفی می‌انجامید و بیشترِ روابط حالت منطقی و اقتصادی داشت (هشترودی، 3).
بارزترین نمونۀ پدرسالاری در دستگاه حاکمۀ ایران تجلی پیدا کرده بود و به همین سبب این نظام به پدرشاهی نیز شهرت داشت. مثلاً، در دورۀ صفویه پادشاهانی همچون شاه عباس را می‌توان مظهر کامل پدرشاهی دانست. شاه عباس پسران خود را از معاشرت و مصاحبت با بزرگان کشور و سرداران سپاه باز می‌داشت، به هیچ‌کس اجازه نمی‌داد که با پسران او از در دوستی و یگانگی درآید و با کوچک‌ترین تردیدی نسبت به احتمال سرکشی، آنان را کور می‌کرد یا حتى می‌کشت (فلسفی، 1-2 / 527- 529). واکنش فرزندانش نیز بسیار بی‌رحمانه بود. مثلاً وقتی شاه عباس چشم پسرش، خدابنده را از حدقه بیرون آورد، شاهزادۀ کور درصدد تلافی بود و چون دستش به پدر نمی‌رسید، دختر کوچک خود را که طرف توجه پدربزرگ بود و شاه عباس در حد پرستش او را دوست داشت، کشت، تا داغ او را بر دل شاه بگذارد (دیولافوا، 251).
پدرسالاران هرجا که پای در خطر افتادن قدرت یا آبرویشان در کار بود، خانواده را قربانی می‌کردند یا هرگاه خانوادۀ خود را در خطر اسارت می‌دیدند، آنان را می‌کشتند یا آنان را وادار به خودکشی می‌کردند (سانسون، 153-154)، بااین‌حال، همیشه فرزند پسر بیشتر مورد توجه پدر بوده است؛ حتى در دورۀ ساسانی که زنان یک مرد به دو دستۀ ممتاز و چاکر تقسیم می‌شدند، فقط اولاد ذکور چاکرزن در خانوادۀ پدری پذیرفته می‌شده است‌ (کریستن‌سن، 322-323).
امروزه نیز به باور عشایر بیران‌وند، پسر اجاق است، چون از قدیم در هر خانه اجاقی روشن بود و پدر و پدربزرگ مسئول روشن نگاه داشتن آن بودند؛ لذا اگر خانواده‌ای از داشتن پسر محروم بود، به آن اجاق‌کور می‌گفتند (حنیف، 114). هنگام زایمان زن، که خبر تولد پسر را می‌دادند، دستار یا کلاه پدر را از سرش برمی‌داشتند و او باید هدیه‌ای در مقابل این پیام خوش، به آورندۀ خبر می‌داد و کلاهش را بازخرید می‌کرد (شاردن، II / 42). در اراک برای انجام سنت ختنه، خانوادۀ پدری پیش‌قدم می‌شوند (محتاط، 288). در گیلان کمتر پدری حاضر می‌شد پسر خردسال خود را به حمام ببرد، زیرا نمی‌خواست پسر تن برهنۀ پدر را ببیند (پاینده، 101). پسرها معمولاً شغل پدرها را پی می‌گرفتند. تاورنیه در 1632 م / 1042 ق نوشته است: پدران صاحب منصب برای اینکه مناصب خود را در خانوادۀ خود موروثی کنند، پسرهای خود را از طفولیت داخل کار می‌کردند و کم‌کم در حیات خود منصب خود را برای اولادشان می‌گرفتند (ص 582).

همسرگزینی

در الگوی پدرسالاری، امر همسرگزینی فرزندان نیز در اختیار پدرسالار است. دخترها به انتخاب پدر شوهر می‌کنند و پس از ازدواج از خانه بیرون می‌روند و پسرها نیز با انتخاب پدر، زن می‌گیرند و با زنهایشان باقی می‌مانند و تعیین برنامۀ زندگی آنها بر عهدۀ پدرسالار است (اخوان، 165). پولاک در زمان ناصرالدین شاه قاجار، تداوم وسیع پدرسالاری را دیده و نوشته است: ایجاب می‌کند که بچه مراتب احترام و فرمان‌برداری را به پدر ابراز دارد. پسر حتى پس از آنکه بالیده و سال‌خورده شد، در حضور پدر به خود اجازۀ نشستن و قلیان کشیدن نمی‌دهد؛ تمام ثروت به پدر تعلق دارد و ممکن نیست پدری در فقر و فاقه زندگی کند و پسرش در ناز و نعمت غرق باشد (I / 227). دیگری نوشته است: در ایران هیچ پسری هرگز در برابر پدرش به زمین نمی‌نشیند (موریه، 286)؛ به قولی دیگر، اطاعت کردن از پدر در ایران امری حتمی، و سلطۀ وی کاملاً مستقر است، به‌طوری‌که پسران نهایت اطاعت و انقیاد را نسبت به پدر دارند. پسر در برابر پدر همواره با کمال ادب می‌ایستد و منتظر استماع اوامر وی و اطاعت و اجرای آن می‌شود؛ هرگز با پدر سر یک سفره غذا نمی‌خورد، بلکه مانند مستخدمی به خدمت پدر می‌پردازد. حتى به هنگام ازدواج از خوردن غذای عروسی محروم است‌ (ژوبر، 338- 339).
خلاصه آنکه در فرهنگ ایران ما پدر همیشه در نبرد با پسر پیروز، و همواره حق با او بوده است. پدرسالاران خودکامگانی هستند که همه چیز را برای خود می‌خواهند و کار خداوند را طوری توجیه می‌کنند که به نفع خودشان تمام شود (مقدادی، 18).
تربیت خانوادگی و سنتهای دیرینه نه‌تنها دخترها را به انزوای دائم محکوم می‌کرد، بلکه تقریباً آنها را از مهر پدری نیز محروم می‌ساخت. در نظام پدرسالاری، دخترها به محض رسیدن به سن بلوغ و حتى در طبقات بسیار بالای اجتماع هم وسیلۀ تجارت قرار می‌گرفتند؛ به‌طوری‌که فروش دختران، شوهردادن و یا تقدیم کردن آنان به شخصیتهای عالی‌رتبه ازجمله پادشاه برای به دست آوردن جاه و مقام و یا جلب حمایت آنها امر رایجی بود (دروویل، 71).
در جوامع سنتی ایران، به ویژه در جامعۀ عشایری نیز نظام پدرسالاری تا سالهای اخیر به شدت حاکم بود؛ از این‌رو، فرزندان کمتر در حضور پدر توانسته‌اند ابراز وجود کنند. مثلاً دختر و پسر بختیاری این واقعیت را که والدین باید برای آنها همسر انتخاب کنند، از گذشته‌های دور پذیرفته‌اند (گودرزی، 114). در ایل قشقایی حدود اختیارات پسر و دختر در خانۀ پدری محدود است (کیانی، 266). در بین ترکمنها هم مردی که کالیم (پول خرید زن) می‌داد، صاحب اصلی خانواده، زن و فرزندان بود (معطوفی، 3 / 2117). در بین عشایر، دختر گاه وجه‌المصالحۀ خلاف‌کاری برادر، یا مردی از طایفۀ خود قرار می‌گرفت و برای آشتی دادن دو طایفۀ متخاصم، طبق آیین فصل یا خون‌بست، پدر او که سالار بود، او را وادار به ازدواج تحمیلی و ناخواسته می‌کرد (جانب‌اللٰهی، «نظام ... »، 76، «نکاتی ... »، 47- 48؛ سالاری، 208).
طبق ضوابط پدرسالاری، فرزند تقریباً هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود نداشت و در تمام مراحل زندگی از ابتدای تولد تا زمان حیات پدر، تصمیم نهایی با پدر یا پدربزرگ بود. در الموت پدربزرگ بعد از انتخاب نامی برای نوزاد، آن را 3 مرتبه درگوش راست نوزاد تکرار می‌کند؛ حاضران مبارک باد می‌گویند و برای نوزاد دعای خیر می‌کنند. یکی از دعاها این است که فرزند با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کند (حمیدی، 294). در میان عشایر مثلاً بختیاریها قبل از ازدواج سنت پدرسالاری حکم می‌کند که پدر دربارۀ ازدواج دخترش تصمیم بگیرد (کیانی، 295). در قشم پدر حق دارد دختر خود را به هرکس که مایل است، شوهر دهد (نوربخش، 431). در کیش نیز پدران ازدواج پسر جوانشان را وظیفۀ خود می‌دانند و در بیشتر خانواده‌ها عروس را پدر و مادر انتخاب می‌کنند (مختارپور، 528).
در الگوی پدرسالاری رابطۀ قدرتْ عمودی است و تصمیم‌گیریهای مهم و اساسی خانواده بر عهدۀ پدر است. در این الگو زنان نقش حاشیه‌ای دارند و نظر آنها اگر هم مهم تلقی شود، صرفاً تأییدی است و نه تعیین‌کننده (یزدخواستی، 71). در الگوی پدرسالاری بختیاریها، مادران سعی می‌کنند فرزندان را طوری بار آورند که از اطاعت و فرمان‌برداری پدر سر باز نزنند (کیانی، همانجا).
موضوع پدرسالاری در باورها و مثلها نیز دیده می‌شود. به‌عنوان نمونه، فرمان پدر طاعت یزدان است؛ هرکه پدر ندارد، سایۀ سر ندارد (شکورزاده، 1010، 1019)؛ پسر که ناخلف افتاد، چیست جرم پدر (همو، 303)؛ ارث پدر ار خواهی، علم پدر آموز (همو، 74)؛ اصل پدره که مادر رهگذره (حسینی، 39)؛ دختری که پدر دارد، اگر گیسش را توی خانه باز کند، بدیمن است (شاملو، 900).

مآخذ

احتشام، مرتضى، «سازمان اجتماعی و اداری دوران هخامنشی»، نشریۀ انجمن فرهنگ ایران باستان، تهران، 1350 ش، س 9، شمـ 1؛
اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، کاشان، 1373 ش؛
پاينده، ‌محمود، آیينها و باورداشتهای گيل و ديلم، تهران، 1355 ش؛
جانب‌اللٰهی، محمدسعيد، «نظام خویشاوندی عشایر و نقش آن در مدیریت سنتی»، ذخاير انقلاب، تهران، 1383 ش، س 8، شم‌ 43-44؛
همو، «نکاتی از نقش پنهان زن درگسترۀ پنج قرن تاريخ عشایر بلوچ از چاکرخان تا رضاخان»، همان، تهران، 1369 ش، شم‌ 11؛
حسینی‌موسى، زهرا، ضرب‌المثلهای شهر بابک، کرمان، 1387 ش؛
حميدی، علی‌اكبر و دیگران، مردم‌نگاری الموت، تهران، 1384 ش؛
حنیف، محمد، شناخت ایل بیران‌وند، خرم‌آباد، 1377 ش؛
ژوبر، پ. م.، مسافرت به ارمنستان و ایران، ترجمۀ محمود مصاحب، تبریز، 1347 ش؛
سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم كوهپايۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛
سانسون، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346 ش؛
شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1377 ش، حرف «ب»، دفتر اول؛
شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی، مشهد، 1380 ش؛
فرای، ر. ن.، میراث باستانی ایران، ترجمۀ مسعود رجب نیا، تهران، 1377 ش؛
فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، 1358 ش؛
کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛
گودرزی، حسین، سیمای عشایر شرق لرستان، انتشارات ترسیم، 1374 ش؛
لاهیجی، شهلا و مهرانگیز کار، شناخت هویت زن ایرانی، تهران، 1371 ش؛
محتاط، محمدرضا، سیمای اراک: جامعه‌شناسی شهری، اراک، انتشارات هما؛
مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛
مسکوب، شاهرخ، مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار، تهران، 1342 ش؛
مظاهری، علی‌اکبر، خانوادۀ ایرانی در روزگار پیش از اسلام، ترجمۀ عبدالله توکل، تهران، 1373 ش؛
معطوفی، اسدالله، تاريخ، فرهنگ و هنر تركمان، تهران، 1383 ش؛
مقدادی، بهرام، «کنیز و پدرسالار»، فصلنامۀ هنر، تهران، 1378 ش، شم‌ 39؛
نوربخش، حسين، جزيرۀ قشم و خليج فارس، تهران، 1369 ش؛
هشترودی، محسن، «سخنرانی»، خانواده و فرهنگ، لرستان، 1353 ش؛
یزد‌خواستی، بهجت، «ارزشهای پدرسالاری و خشونت علیه زنان»، مطالعات زنان، تهران، 1387 ش، س6، شم‌ 3؛
نیز:

Chardin, J., Voyages en Perse, Amsterdam, 1711;
Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen,1944;
Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989;
Drouville, G., Voyage en Perse, Paris, 1828;
Morier, J. A., A Journey Through Persia, Armenia, and Asia Minor to Constantinople, London, 1812;
Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865;
Tavernier, J. B., Les Six Voyages, Paris, 1676.

محمدسعید جانب‌اللٰهی

نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 218
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست