responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 214

پاییز

نویسنده (ها) : اصغر کریمی

آخرین بروز رسانی : شنبه 14 دی 1398 تاریخچه مقاله

پاییز، فصل سوم از فصلهای چهارگانۀ سال خورشیدی، مرکب از ماههای مهر، آبان و آذر (برجهای میزان / ترازو، عقرب / کژدم، و قوس / کمان).

در بندهش، سال به دو قسمت تابستان و زمستان تقسیم شده، و ذکری از بهار و پاییز به میان نیامده است (ص ۱۰۶؛ نک‌ : رضی، ۴۰؛ نیز ه‌ د، بهار؛ تابستان). در ادبیات زند و پازند واژۀ «رَسپینا» برای فصل پاییز آمده است ( آنندراج، ذیل واژه؛ مشکور، ۱۱۸؛ حصوری، ۴۲-۴۵). در زبان پهلوی به پاییز، «پادِز» گفته می‌شود (مکنزی، ۲۰۸؛ پانوسی، ۲۰۱- ۲۰۹).

به پاییزْ خزان، برگ‌ریزان، تیر، تیرماه، بادبیز، بادبز، و سفیدبری نیز می‌گویند و اعراب آن را خریف می‌نامند ( لغت‌نامه ... ، نیز آنندراج، ذیل واژه). بیرونی (۳۶۲-۴۴۰ ق / ۹۷۳ - ۱۰۴۸ م) خزان را واژه‌ای تخاری آورده و نوشته است که سغدیان نیز آن را به‌کار می‌برند ( التفهیم، ۲۶۷- ۲۶۸). واژۀ خزان در شعر و در زبان دری و فارسی نیز رایج بوده است، مثلاً در شعر معروف منوچهری (د ۴۳۲ ق / ۱۰۴۱ م) آمده است: «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / ... » (نک‌ : مصفّا، ۲۳۰).

تقی‌زاده با ذکر نمونه‌های متعددی از اشعار عنصری (د ۴۳۱ ق / ۱۰۴۰ م) و نمونه‌ای از شعر فردوسی (۳۲۹-۴۱۶ ق / ۹۴۱-۱۰۲۵ م) نوشته است شعرای قدیم لفظ تیر (ماه اول فصل تابستان) را به معنی پاییز به‌کار برده‌اند و می‌افزاید که مهرگان (روز شانزدهم ماه مهر، ماه اول فصل پاییز) نیز در کلام همین شعرا مانند فرخی (د ۴۲۹ ق / ۱۰۳۸ م)، عنصری و دیگران همیشه به معنی آغاز پاییز آمده است. او به ‌این نکته اشاره می‌کند که در مقدمة الادب زمخشری (۴۶۷- ۵۳۸ ق / ۱۰۷۵-۱۱۴۳ م)، مهرجان «پـاییز ـ وقت خزان ـ تیرماه» معنی می‌دهد و همچنین در معنی کلمۀ خریف گوید: «تیر‌ماه ـ پاییز» (ص ۵۷، ۵۸، نیز حاشیۀ ۱۰۶). تقی‌زاده می‌افزاید: تیر و مهرگان علاوه‌بر معنی معمول خودشان که ماه چهارم سال و روز شانزدهم از ماه هفتم‌اند، در عرف عام معنی دیگر متبادری هم داشته، یعنی تیر به معنی پاییز، و مهرگان به معنی آغاز همان فصل بوده است (ص ۵۸، ۵۹، نیز حاشیۀ ۱۰۶). احتمالاً معنی اصلی کلمۀ «اَیْوی‌گامَ» در اوستا، پاییز است (همو، ۵۹-۶۰). مسعودی (د ۳۴۵ ق / ۹۵۶ م) در التنبیه و الاشراف نوشته است: زمان سوم، خریف / پاییز است، سرد، خشک، و طبیعت آن سودایی است. ۸۸ روز و ۱۷ ساعت و سه‌پنجم ساعت از فرود‌آمدن آفتاب از اولین دقیقه از برج میزان تا اول جدی است (ص ۱۴).

خورشید در چرخش سالانۀ زمین به دور آن، در فصل پاییز در برجهای میزان و عقرب و قوس قرار می‌گیرد ( لغت‌نامه؛ آنندراج). خوارزمی در ۳۸۷ ق / ۹۹۷ م در مفاتیح العلوم نقطۀ اعتدال خریفی / پاییزی را در اول برج میزان ذکر کرده، و اضافه نموده است: چون در پاییز خورشید به این نقطه برسد، شب و روز برابر می‌شود (ص ۲۴۱). قزوینی (۶۰۰-۶۸۲ ق / ۱۲۰۴-۱۲۸۳ م) در عجایب المخلوقات نـوشته است: چـون آفتاب بـه اول میزان رود، خـریف (پاییز) باشد (ص ۸۱)، ولی در جای دیگر آورده است که خریف اولش آنگه باشد که آفتاب به اول جدی آید و غایت طول شب باشد و کوتاهی روز بعد از آن روز زیادت شود و سرما سخت گردد و گیاهها تلف شود و بر درختها برگ نماند (ص ۸۲).

به نوشتۀ ابوریحان بیرونی اهالی تخار خزان را نشانۀ گشتن هوا به سرما می‌دانستند. او روز هجدهم شهریور را «خزان خاصه» و روز دوم مهر را «خزان عامه» ذکر کرده است (همان، ۲۶۷- ۲۶۸). صفی‌پوری (۱-۲ / ۳۱۱)، خریف (پاییز) را فصل چیدن میوه و بین تابستان و زمستان تعریف کرده است. مهرداد بهار نوشته است: نشانه‌هایی در دست است که در نزد هندوایرانیان، آغاز پاییز سرآغاز سال شمرده می‌شد (ص ۴۹۶). تقی‌زاده نیز همین نظر را دارد و برای اثبات شروع سال از پاییز، نوشته است که لفظ «سَرِذا» یا «سارِذا» در اوستا به معنی سال است و توضیح می‌دهد که شاید در اصل به معنی پاییز یا اواخر پاییز باشد. او اضافه می‌کند که «ثَرْدَ» به معنی سال در کتیبه‌های داریوش، که مطابق سَرْدَ به معنی پاییز و سال در زبان سنسکریت است، نشانۀ دیگری برای شروع سال از پاییز ــ فصل سردی‌آورنده ــ در زمان قدیم است. سالی که از پاییز شروع می‌شد، در نزد آریاییهای قدیم معمول بوده است. اگر معنی اصلی کلمۀ «ایوی‌گام» در اوستا پاییز باشد، استعمال آن لفظ به معنی سال نیز همین مدعا را تأیید خواهد نمود (تقی‌زاده، ۵۹-۶۰، نیز حاشیۀ ۱۱۰، ۱۱۱).

بیرونی در الآثار الباقیة در ضمن اعیاد و روزهای مشهور فارسیان می‌گوید که روز چهارم ماه شهریور، شهریور‌روز است و به‌واسطۀ هم‌نام‌شدن با نام ماه شهریور، به آن شهریورگان گویند و شهریور نام فرشته‌ای است موکل بر ۷ گوهر، یعنی زر و سیم و سایر فلزات که قوام صنایع به آنها ست. همو از قول زادویه نوشته است که این روز را آذرجشن خوانند و عید آتش‌افروزی و آغاز زمستان است. در این روز در خانه‌ها آتش افروزند و ادعیه خوانند و مراسم به جای آورند و خورشید‌موبد گفت که آذرجشن خزان اول است برای خاصه و این از ایام فارسیان نیست، هرچند فارسیان به‌کار دارند ولیکن تخاری است و تخاریان این روز را به نشان تغییر هوا و آغاز زمستان رسم کرده‌اند و در زمان ما [زمان ابوریحان] اهل خراسان آن را به اول پاییز نقل کرده‌اند و در ایام معروف مهر‌ماه روز اولش که هرمزد‌روز باشد، خزان دوم است برای عامه (ص ۲۲۲-۲۲۳). مهرداد بهار گاهنبارها را اعیاد دینی و از آنِ زردشتیان در مقابل اعیاد ملی طبقه‌بندی کرده است (ص ۴۹۵).

در متون زردشتی، اسطوره‌ای دربارۀ آفرینش جهان مادی در طول یک سال ۳۶۵‌روزه و ۱۲‌ماهه، در ۶ گاهنبار آمده است. در پی هر آفرینشی ۵ روز درنگ وجود دارد که در هریک از این ۵ روز، جشنی به نام گاهنبار برپا می‌شود. درواقع این گاهنبارها انطباقی با فصول چهارگانه ندارند. دو گاه آن با فصل پاییز انطباق دارد. یکی از آنها، گاهنبار اَیاشریم / ایاثِرَم نامیده می‌شود؛ گاهنبار چهارم و یکی از ۶ گاهنبار زردشتیان است که ۲۱۰ روز سال انیران پس از نوروز، و در سی‌ام مهر‌ماه است. در این گاه، گیاهان در ۲۵ روز (از روز هرمز‌مهر، روز اول هر ماه، تا روز ارد) خلق شده‌اند. تا روز انیران ۵ روز درنگ می‌شود (همو، ۴۶-۴۷؛ اورنگ، ۱۷۹؛ جنیدی، ۶۳). دیگری گاهنبار پنجم است که گوسفند ــ به‌طور‌کلی حیوانات اهلی مفید ــ به مدت ۷۵ روز، از روز هرمز‌آبان تا روز دی‌به‌مهر ماه دی، آفریده شدند (بهار، ۴۷). هنوز هم در جشنهای سالیانۀ کردان، جشنی به نام «جیژنه هوارنمان» وجود دارد که جشن برگشتن گوسفندان از ییلاق به خانه است و درست در مهر‌ماه انجام می‌گیرد و تقریباً مطابق است با گاهنبار ایاسرم (جنیدی، همانجا).

بنابراین به باور پارسیان، در فرایند آفرینش جهان مادی، فصل پاییز فصل آفرینش گیاهان و جانوران است. از طرف دیگر بنا‌بر نوشتۀ ابوریحان بیرونی در روز شانزدهم مهر (ماه اول فصل پاییز)، خداوند زمین را گسترانید و کالبدها را برای آنان که محل ارواح باشد، آفرید و در ساعتی از این روز بود که خداوند ماه را که کره‌ای سیاه و بی‌فروغ بود، بها و جلا بخشید و بدین سبب گفته‌اند که ماه در مهرگان از آفتاب برتر است و فرخنده‌ترین ساعات آن ماه است ( الآثار ... ، ۲۲۲-۲۲۳). برخی نیز روز شانزدهم مهر معروف به مهرگان را عید بزرگی برای همۀ مردم می‌دانند و تفسیر آن دوستی جان است و گویند مهر نام آفتاب است و آفتاب در این روز، برای اهل عالم پیدا شد و به همین دلیل آن را مهرگان می‌گویند (همان، ۲۲۲). پس، به باور پارسیان، فصل پاییز فصل گسترش زمین و آفرینش کالبدها برای ارواح و فروغ‌یافتن کرۀ ماه و پیدایی آفتاب برای اهل عالم نیز هست. بیرونی از قول سلمان فارسی نقل می‌کند که پارسیان در عهد زردشتی‌بودن می‌گفتند که خداوند برای زینت بندگان خود زبرجد را در مهرگان (روز مهر، در ماه مهر، در فصل پاییز) بیرون آورده است (همانجا). مهرداد بهار دامنۀ برگزاری جشن مهرگان ــ صورت قـدیمی جشـن پـاییـزی ــ را تـا بین‌النهریـن باستـان می‌رساند که ۶ روز طول می‌کشید و از روز شانزدهم مهر آغاز می‌گردید و آغاز آن را مهرگان عامه و پایان آن را مهرگان خاصه می‌گفتند (ص ۴۹۹؛ نیز نک‌ : ه‌ د، مهرگان).

برخی پاییز را با استناد به سخن ارسطو، بر بهار برتری داده‌اند. اسکندر از ارسطو پرسید که کدام‌یک از این دو فصل بهتر است؟ ارسطو گفت: در بهار حشرات و آفات جانوری شروع به نشو و نما می‌کنند و در پاییز، آغاز رفتن آنها ست؛ پس پاییز بهتر از بهار است (بیرونی، همان، ۲۲۲-۲۲۳).

شاردن نام ۳ ماه از سال را که براساس تقویم جلالی به پاییز مربوط می‌شوند، چنین آورده است: «مهر، نام فرشتۀ موکل بر ستارگان است، و نیز نام خورشید است. در تاریخ یزدگردی، مهر نخستین ماه سال است. آبان، فرشتۀ موکل بر هنرهای آزاداندیش و مکانیک است. آذر، فرشتۀ موکل بر آتش اولیه، و مدبر هر آنچه که با آتش انجام شود» (۵ / ۲۲۳).

 

جشنها و عیدهای فصل پاییز

فصل پاییز در ایران باستان دارای جنبه‌ها و کارکردهای مثبت و فصل فراغت و جشن و سرور و شادمانی و پرداختن به خود بوده است. وقوع جشنهای بزرگ مهرگان و آبانگان و پاره‌ای جشنهای کوچک دیگر، نشانۀ این حرکت است. مهرداد بهار نوشته است که در اوستا سخنی از عید مهرگان و نیز عید نوروز و جشن سده نیست و اگر این عیدها هند‌و‌ایرانی بودند، باید به نحوی در وداها و اوستا از آنها یاد می‌شد که چنین نیست و تا پایان دورۀ اوستایی نیز اشاره‌ای بدانها وجود ندارد (ص ۴۹۵). ولی ابوریحان بیرونی رسم برقراری عید مهرگان را براساس دستور زردشت پیامبر آورده، و نوشته است: زردشت ایرانیان را امر کرد که باید مهرگان (شانزدهم مهر) و رام‌روز (بیست‌و‌یکم مهر) را به یک اندازه بزرگ بدارید و این دو را با هم عید بدارید. تا آنکه هرمز پسر شاپور پهلوان میان این دو را به هم پیوست و سپس ملوک ایران و ایرانیان از آغاز مهرگان تا ۳۰ روز تمام برای طبقات مردم عید قرار دادند و برای هر طبقه ۵ روز عید دانستند ( الآثار، ۲۲۲-۲۲۴). مهرداد بهار عید مهرگان را از جملۀ عیدهای اقوام برزگر و از آنِ اقوام بومی نجد ایران و اجداد غیرآریایی ما می‌داند و سابقۀ آن را به پیش از تاریخ می‌برد (همانجا).

روز بیست‌و‌یکم مهر، رام‌روز است که مهرگان بزرگ باشد و سبب این عید آن است که فریدون بر ضحاک ظفر یافت و او را به قید اسارت درآورد و در کوه دماوند حبس نمود و مردم از شر او راحت شدند و این روز را عید دانستند و فریدون مردم را امر کرد که کُستی به کمر بندند و زمزمه کنند و در هنگام طعام سخن نگویند و این کار برایشان سنت و عادت ماند (بیرونی، همان، ۲۲۳).

به‌گفتۀ امینی (ص ۵۹)، مارکوارت (۱۸۶۴-۱۹۳۰ م / ۱۲۴۳- ۱۳۰۹ ش) شرق‌شناس آلمانی، معتقد است که در نزد اقوام آریایی از قدیم‌الایام شروع سال از هنگام اعتدال خریفی (پاییز) بود. این امر در دورۀ هخامنشیان نیز تا زمان داریوش بزرگ (۵۵۰-۴۸۶ ق‌م) ادامه داشت و سال از ۱۲ ماه تشکیل می‌شد که نام ۹ ماه آن پس از خواندن کتیبۀ بیستون، و نام ۳ ماه دیگر آن پس از کشف الواح گلی مکشوفه در تخت‌جمشید معلوم شد. ماه «باگایادی»، ماه نیایش یزدان، اولین ماه سال هخامنشیان، و تقریباً مطابق با بخشی از ماه آخر تابستان و ماه اول فصل پاییز سال کنونی بود. در این ماه مراسم جشن مهرگان که ویژۀ ایزد مهر (میترا) و جشن برداشت محصول و عید کشاورزان، و از بزرگ‌ترین جشنهای باستانی بود، برگزار می‌شد. ماه دوم آن سال «وَرکَ زَن» نام داشت که حدوداً در ماه اول و دوم پاییز (اکتبر و نوامبر) واقع می‌شد. ماه سوم سال هخامنشیان «آچی یادیا» یا «آثر یادی» نامیده می‌شد به معنی ماه پرستش آذر (آتش)، که وقوع آن در حدود ماه دوم و سوم پاییز بود. ماه چهارم سال هخامنشیان «اَنامَک»، به معنی بی‌نام (اَ ـ نامکا)، خوانده می‌شد که بخشی از فصل پاییز و اندکی از آغاز زمستان را در بر می‌گرفت.

در زمان داریوش بزرگ، ابتدای سال را از مهر به آغاز بهار تبدیل کردند و خمسۀ مُسْتَرَقه را به آخر اسفند افزود؛ گاه‌شماری اوستایی جدید یا سال و ماه زردشتی، دارای ۱۲ ماه ۳۰‌روزه و خمسۀ مسترقۀ اضافی است. در گاه‌شماری اوستایی قدیم، سال به ۶ قسمت غیرمساوی تقسیم می‌شد که در آخر هر قسمتی، عیدی مذهبی یا گاهنبار واقع بود (همو، ۵۸-۶۰؛ نیز نک‌ : تقی‌زاده، ۵۸- ۵۹). برخی نیز می‌گویند شاید ایرانیان اصلی و حتى آریاییهای قدیم که پرستندگان مهر و ناهید بوده‌اند، بزرگ‌ترین عیدشان، به نام مهرگان / میتراگان در اعتدال خریفی بوده، و اول سال آنها نیز ماه مهر بوده است (امینی، ۶۰). از سوی دیگر در فرهنگ ایرانی، مهر یا میترا به‌معنای فروغ و خورشید و مهر و دوستی است. همچنین مهر نگهبان پیمان و هشدار‌دهنده به پیمان‌شکنان است. مهر یکی از خدایان پیش از زردشت بود که پس از زردشت به فرشتۀ آفریدۀ اهوره‌مزدا تبدیل شد. روشنایی و مهر همیشه با روشنایی بی‌پایان خدایان یکی بوده است (مهر، ۱۸۸- ۱۹۸).

ادامۀ برخی از این باورها، با اندکی تغییرات، تا روزگار اخیر کشانده شده است؛ مثلاً در بخش ترکمانچای شهرستان میانه از توابع آذربایجان شرقی، رسم است که ۱۵ روز آخر فصل پاییز را نیز همانند فصل قبل از نوروز زمستان، به همان مفصلی خانه‌تکانی عید می‌کنند، و خود را برای شب‌نشینیهای فصل زمستان، آماده می‌سازند. خوراکیها و شب‌چره‌هایی مثل سیب خشک، گندم بوداده، شاهدانه، مغز هستۀ زردآلو، زردآلوی خشک، آلوخشک، آلبالو خشک و انواع لواشک و جز اینها که در تابستان و ماههای اول پاییز برای چنین شبهایی آماده کرده‌اند، همراه با جشن و شادی مصرف می‌شوند (شهرامی).

در بروجرد، نیمۀ آبان (ماه دوم پاییز) به دلیل وجود رشته‌کوههای برف‌گیر زاگرس، شروع زمستان است. زنان منقل و لحاف کرسی سال گذشته را کنار رودخانه می‌بردند و می‌شستند و کرسی را ۱۵ آذر برپا می‌کردند و همان شب مقداری مویز و کشمش و گندم و شاهدانۀ برشته به‌عنوان شب‌چره روی کرسی می‌گذاشتند (کرزبر، ۲۵۱-۲۵۲).

مراسم قالی‌شویان در مشهد اردهال کاشان در روزی نزدیک به ۱۶ مهر ماه برگزار می‌شود، بنابراین جلال آل احمد با نوشتن این جمله: «گمان نزدیک به یقین دارم که در مشهد اردهال با ظاهری و رنگ و رویی مذهبی، جشن مهرگان را زنده نگه داشته‌اند»، به تصور خود آن را بازماندۀ این جشن کهن ایرانی می‌انگارد (بلوکباشی، ۸۲).

کردهای یکجانشین، کشاورز و دامدار حاصل تلاش خود را در فصل پاییز برآورد می‌کنند. آنان اول پاییز را آغاز سال می‌دانند، همچنین جشنهای عروسی فرزندان خود را در این موقع از سال برپا می‌دارند. آنها با دقت تمام نامهای بامسمایی برای ماههای سال انتخاب کرده‌اند؛ زیرا بیان‌کنندۀ وضعیت آب و هوایی و شرایط طبیعی آن ماه در سال است. آنها ماه مهر، ماه اول فصل پاییز را «رَزبَر» می‌نامند که ماه برداشت محصول درخت رز یا انگور است و به دلیل سرد و کوهستانی بودن منطقه این محصول دیرتر از جاهای دیگر می‌رسد.

جشن قوچ‌اندازی در گله در اواخر همین ماه مهر برپا می‌شود. هریک از دختران پارچه‌ای خوش‌رنگ به گردن قوچی می‌بندد و به درون گله رها می‌کند. دامها در این ماه جفت‌گیری می‌کنند و در اوایل بهار که علف فراوان است، می‌زایند. ماه دوم فصل پاییز (آبان) را «خَزَلوار» می‌نامند که ماه زرد‌شدن برگ درختان و ریزش آنها ست. ماه سوم فصل پاییز (آذر) را «سرما اواز» می‌نامند که ماه وزیدن سرما و بادهای سرد موسمی است که زمینه را برای ریزش برف آماده می‌کند (سلیمی، ۳۸- ۳۹).

در ایران باستان، در همین فصل پاییز در روز دهم آبان که آبان نام دارد، عید آبانگان می‌گرفتند. «در این روز زو پسر تهماسب به شاهی رسید و مردمان را به حفر انهار و تعمیر آن امر کرد و در این روز به کشورهای هفت‌گانه خبر رسید که فریدون ضحاک بیوراسب را اسیر کرده و به سلطنت رسیده و مردم را امر کرد که دوباره خانه‌ها و اهل خود را مالک شوند و خود را کدخدا بنامند ... ۵ روز آخر این ماه، اول آن روز اشتاد است که فروردگان نام دارد و در این روز در نواویس مردگان طعام و شراب در پشت خانه‌ها می‌گذاشتند و چنین گمان می‌کردند که ارواح مردگان از جایگاه ثواب و عقاب خود بیرون می‌آیند و از آن طعام و شراب می‌خورند و در خانه‌های خود راسن دود می‌کردند تا آنکه مردگان از بوی آن بهره‌مند شوند، و می‌گفتند ارواح ابرار گذشته به خانواده و اولاد و اقارب توجهی می‌کنند و مباشر امور آنها می‌شوند ... » (بیرونی، الآثار، ۲۲۴).

عضدالدولۀ دیلمی (فناخسرو) (سل‌ ۳۳۸-۳۷۲ ق / ۹۵۰-۹۸۳ م) بانی دو جشن است که ظاهراً در دربار و زمان او متداول بود. یکی از آنها به علت آغاز‌کردن آبادانی «کرد فناخسرو» ــ قصبه‌ای نزدیک به شیراز ــ که او در اول آبان ماه ۳۳۳ یزدگردی (ح ۳۴۹ ق) احداث کرده بود. در آغاز این جشن، بازاری هفت‌روزه همراه با لهو و شرب و عیش و عشرت ترتیب می‌یافت (صفا، ۱۳۲).

۵ روز دزدیده (خمسۀ مسترقه) را اندرگاه می‌نامند که با ۱۲ ماه سی‌روزه و چهار‌فصل حساب نمی‌شود. سغدیان این ۵ روز اندرگاه را قبل از آذر ماه، و پس از آبان ماه می‌گرفته‌اند و گویا در تمام ایران‌زمین قبل از زردشت همین طور بوده است و بعدها دیگر ایرانیان، غیر از سغدیان، این ۵ روز را به آخر سال برده‌اند. در گیلان این ۵ روز را پَنْجَک می‌گویند که گاهی در آخر سال و گاه در پاییز بوده است (جنیدی، ۱۱۸- ۱۱۹).

 

پاییز در باورهای عامه

زنهای تهرانی و حتى اهالی تاجیکستان، براساس آنچه دربارۀ تأثیر طبیعی پاییز برای برگ‌ریزان و بهار برای روییدن می‌بینند، برای نوازش فرزندان ذکور خود این‌گونه می‌خوانند: «فصل پاییزه، پشماش می‌ریزه، فصل بهاره، مو درمیاره» (شهری، ۵۰۹؛ ذوالفقاری، ۲ / ۱۳۶۳). شهریار شاعر معاصر نیز دیدن عاقبت کار جهانیان را به خزان طبیعت ارجاع می‌دهد (ص ۱۶۴). تقریباً در تمام نقاط ایران، به‌عنوان نمونه، تهران (دهخدا، ۲ / ۵۹۱؛ شاملو، ۲۹۹)، شهرستانهای پارس‌آباد، بیله‌سوار و گرمی در دشت مغان آذربایجان (قاسمی، ۱ / ۱۴۰)، نطنز (ذوالفقاری، ۱ / ۷۵۶)، فسا (رضایی، ۴۹۶)، لرستان (عسکری عالم، ۳ / ۱۴۵)، و حتى ساکنان ایران فرهنگی مثل هرات، با توجه به اینکه تیرماه نام دیگر پاییز است (ذوالفقاری، همانجا)، و با علم به اینکه جوجه‌ها از بهار تا پاییز دچار تلفات و مرگ‌و‌میرهای احتمالی می‌شوند، برای سنجش عاقبت هر کاری مثل «جوجه را آخر پاییز می‌شمرند» را به کار می‌برند؛ بروجردیها می‌گویند: «هر بهاری که خوش و خرم است، از پاییزش پیدا ست» (کرزبر، ۱۱۱)؛ کردها دربارۀ فصل پاییز می‌گویند: «پاییز برای فقیر آمد» (فتاحی، ۲ / ۵۷؛ ذوالفقاری، ۱ / ۶۲۳) و همچنین از آنجا‌ که می‌دانند در روزهای کوتاه پاییز نمی‌توان کار زیادی انجام داد، می‌گویند: «روز پاییز هیچش به بر نیست» (فتاحی، ۲ / ۱۳۹).

مازندرانیها می‌گویند «پاییز که پلو می‌پزی، به فکر بهار هم باش که زنبیل به دوش از این خانه به آن خانه باید بروی» (ذوالفقاری، همانجا). همین سخن را اهالی سوادکوه به این صورت بیان می‌کنند: «پاییز که زیاد می‌پزی، بهار را به یاد داشته باش» (همانجا). با توجه به این موضوع که در کشاورزی، کرت‌بندی زمین در فصل پاییز نیروی زیادی را می‌طلبد و آبیاری زمین در فصل بهار برعکس آن است، اهالی ملایر می‌گویند: «پاییز گرده (نان) بخور و کَردگری (کرت‌بندی) کن، بهار شِنگ بخور و آبیاری کن» (همانجا)؛ مازندرانیها به شخص بی‌تجربه و سرد و گرم روزگار نچشیده به کنایه می‌گویند: «جوجه خروس پاییزه است» (همو، ۱ / ۷۵۶)؛ یا مثلاً تهرانیها با توجه به همین امر می‌گویند: «جوجۀ پاییزه سر جوجۀ بهاره را می‌خواهد کلاه بگذارد» (شاملو، ۱۵۶).

پاییز فصل برداشت محصول کشاورزان است. در کرمانشاه به دوستی که لطف چندانی به دوست خود ندارد و فقط در فصل پاییز، گاهی سری به او می‌زند، به کنایه «برادر پاییزی» می‌گویند (شمس، ۱۲)؛ اما لرها برای هیچ‌یک از دو فصل بهار و پاییز امتیاز خاصی قائل نمی‌شوند و می‌گویند: «بهار با بهاری خودش، پاییز با پاییزی خودش» (ذوالفقاری، ۱ / ۵۴۸). مازندرانیها هر فصلی را با امکانات خودش قبول دارند و گفته‌اند: «بهارْ باد، پاییزْ لحاف» (همانجا)؛ اما اهالی هشترود برای محصول پاییزه اعتبار خاصی قائل‌اند و می‌گویند: «هرچه در بهار بکاری، به پای محصول پاییزه نمی‌رسد» (همو، ۲ / ۱۸۵۸)؛ رامسریها هم می‌گویند: «هم نشای پیش‌کاشت و هم نشای پس‌کاشت را در پاییز درو می‌کنند» (همو، ۲ / ۱۹۳۳).

برای مردم لرستان و ایلام، فصل پاییز (سرداوا) از دوم مرداد آغاز، و در یکم آبان ماه پایان می‌یابد (اسدیان، ۲۰۷). آنان همچنین معتقدند وقتی هدهد به محل بیاید پاییز فرا رسیده است. از ۷ مهر تا ۷ آبان را «کهل‌خیزون» یا «کُهلو پاکَر» (تنبل‌خیزان یا قاصدک) می‌نامند که فصل سوم پاییز است. کهل‌خیزون خبر از رسیدن زمستان می‌دهد (همو، ۲۱۰).

 

پاییز و هواشناسی عامه

هواشناسی مردم بر پایۀ مشاهدات و تجربیات آنها را شاید نتوان به‌عنوان باور به حساب آورد، زیرا بر اثر تجربه دریافته، و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. برخی از اهالی شرق گیلان دریافته‌اند که اگر در اواخر آذر ماه (ماه آخر فصل پاییز)، درخت میوه‌ای دوباره شکوفه بزند و میوه بدهد، زمستان سختی توأم با برف و کولاک و بارانی شدید در پیش رو ست (شهاب، ۱۶۲؛ پاینده، ۳۴۹)؛ مردم دماوند جیک‌جیک گنجشکان در فصل پاییز را علامت طلب باران می‌دانند (علمداری، ۱۸۴)؛ مردم آمل می‌گویند اگر در فصل پاییز بر روی درختان برف ببارد، زمستان زودرس و سختی در پیش رو خواهند داشت (مهجوریان، ۲۸)؛ مردم گیل و دیلم به تجربه دریافته‌اند اگر در اواخر پاییز، مار در گذرگاهها دیده شود، هوای زمستان آن سال ملایم است (پاینده، ۲۷۸)؛ مردم تنکابن می‌گویند: اگر در پاییز و زمستان ابر از کوه بالا بیاید، یعنی کوه را ابر بگیرد، نشانۀ خرابی هوا ست (خلعتبری، ۹۸)؛ مردم ریکان باور دارند اگر در پاییز رعد‌و‌برق بزند، آسمان کره انداخته و دیگر بارندگی خوبی در آن سال نخواهد شد (حسنی، ۲۰۶)، و اگر در فصل پاییز بز یا گوسفند، خزۀ روی درختان را بخورد، زمستان آن سال سخت خواهد بود (پاینده، ۳۴۹؛ شکورزاده، ۳۴۰)؛ مردم آمل می‌گویند: «بهار کوه، پاییز رو»، یعنی در بهار وقتی که هوای کوه (ییلاق) ابری باشد، هوا خوب است، و در پاییز که هوای دریا ابری باشد، باران در راه است (مهجوریان، ۲۶)؛ خراسانیها باور دارند اگر در تابستان باد زیاد بوزد، در پاییز و زمستان آن سال باران بیشتری خواهد بارید (شکورزاده، ۳۳۷)؛ اهالی هشترود می‌گویند: «ابتدای پاییز که پرباران باشد، اواخر بهار گاوآهن طلا ست» (ذوالفقاری، ۱ / ۲۶۸).

 

پاییز و کشاورزی

پاییز فصل هرس درختان، برداشت میوۀ انگور، شخم رگ‌بُر (عرضی) زمینهایی است که در بهار یک بار شخم خورده‌اند، فصل جمع‌کردن و انبار‌کردن محصولات، فصل ازدواج، و فصل زیارت است. پاییز تقریباً فصل فراغت کشاورزان است و برای انجام امور به نیروی انسانی کمتری احتیاج دارند.

در بروجرد دربارۀ تازه‌عروسی که در فصل بهار از شوهرش قهر می‌کند و به خانۀ پدر می‌رود و پدر هم تا پایان فصل تابستان از وجود دختر برای کارهای کشاورزی استفاده می‌کند و در فصل پاییز دختر را با چشم گریان و پشیمان راهی خانۀ شوهر می‌کند، می‌گویند: «با ناز می‌رود اما برمی‌گردد، بهار میره پاییز برمی‌گردد» (کرزبر، ۵۶). «بهاره، پاییزه می‌کاره؟»: تهرانیها به کسی می‌گویند که پشت‌هم‌انداز است؛ کسی که در هر کار و مشکل خود را کار‌راه‌انداز و مشکل‌گشا توصیف می‌کند، و دربارۀ رعیت و زارعی نیز گفته می‌شود که زمین و خودش را فوق‌العاده، مثل قابلیت‌داشتن کشت در دو فصل در سال معرفی کند (شهری، ۱۷۸).

در خراسان، کشاورزان و باغداران برای پربارتر کردن درختان، آنها را در فصل پاییز، در روزهای آخر ماه مهر که درختان رشد خود را متوقف کرده و به خواب رفته‌اند، از سرشاخه‌های درختان به اندازۀ یک وجب می‌برند که به این عمل میزان‌بُر می‌گویند (شهرامی). در فشندک طالقان، باید قبل از بارانهای پاییزی و پیش از برفهای زمستان، همۀ کارها تمام شده باشد: خرمن را بکوبند، گندم را آرد کنند، کاه را به کاه‌انباریها بریزند، زمینهای شخم‌دیده را بذرافشانی کنند، و ماله هم بکشند تا از زمستانی که در پیش دارند، با اطمینان خاطر استقبال شود (پورکریم، ۴۴). برای مردم پیرسواران کشت دیم زحمت کمتری دارد؛ زمین را در بهار شخم می‌زنند و در اوایل پاییز دوباره شخم می‌زنند و بذر می‌پاشند و به امید لطف خدا و بارش بارانهای پاییزی می‌سپارند (رسولی، ۱۱۹).

در سروستان زمینهایی را که می‌خواهند در پاییز بکارند، ۴۰ روز پیش از عید نوروز شخم عرضی می‌زنند و رها می‌کنند و در شهریور شخم طولی می‌زنند. این عمل را نوروزَ می‌گویند. کشت شتوی / زمستانی در فصل پاییز روی همین زمینها انجام می‌گیرد. زارع بذر مورد نیاز یک روز را از مالک یا نمایندۀ او تحویل می‌گیرد و با نظارت او بر زمین می‌افشاند (همایونی، ۱۸۳). در ایزدخواست، بیشتر زمینهای مزارع دور را در پاییز به‌صورت نمکار همراه با افشاندن بذر گندم شخم می‌زنند و می‌کارند (رنجبر، ۱۰۴).

همچنین در هر سال به نسبت بارندگی و آب رودخانه، از ۶ تا ۹ مزرعه را کشت گندم، و یک مزرعه یا دو مزرعه را جو ‌پاییزه، و در صورت بارندگی‌خوب زمستان، یک تا ۳ مزرعه را جو ‌بهاره می‌کارند (همو، ۱۰۶). در قلمرو ایل پاپی در ۱۳۱۴ ش، مزارعی را که در ارتفاع پایین‌تر قرار دارند، در فصل بهار، و مزارعی را که در ارتفاع بالاتری قرار دارند، در فصل پاییز بذرافشانی می‌کردند (فیلبرگ، ۱۴۴). در میان همین مردم، یک ماه از پاییز رفته موقع چیدن بلوط است که آن را طی فرایندی طولانی و سخت تبدیل به آرد می‌کردند و برای اینکه رنگشان زرد و خودشان بیمار نشوند، با اندکی آرد گندم می‌آمیختند و از آن نان می‌پختند (همو، ۱۷۳-۱۷۴).

شاهرودیها بعد از آخرین ماه تابستان که به آن انجیل‌پزان می‌گویند، اولین ماه فصل پاییز را مطابق با رسم قدیمیها برج میزان می‌نامند که هوا معتدل می‌شود. پس از آن ماههای عقرب و قوس است. به باور کشاورزان شاهرود، آبیاری هویج و شلغم و چغندر با آب ماه قوس موجب پربرکت و شیرین‌شدن محصول می‌شود (شریعت‌زاده، ۵۱۱-۵۱۲). مردم ابیانه در درۀ هنجن کاشان برای ماههای پاییز، این نامها را به کار می‌برند: اول پاییز (مهر)، ماه تمکار (تخمکار)، ماه آذر؛ و بر این باورند در شب بیست‌و‌پنجم ماه مهر (پاییز) ستارۀ سهیل ظاهر می‌شود و نور این ستاره به میوه‌ها می‌تابد و میوه‌ها را رنگ قرمز می‌دهد و از آن پس، موقع چیدن سیبهای درختی است (خوانساری، ۱۴۸)؛ در گروس (بیجار و حومه) زمان کاشت جو آبیِ پاییزه از اواسط مهر تا اوایل آبان است (هاشم‌نیا، ۲۵)؛ در اردکان پسته را ۵ بار آب می‌دهند که بار پنجم آن در ماه مهر است، به‌سبب اینکه درخت جوانه‌های سال آینده را نگاه دارد (طباطبایی، ۱۱۶). به نظر می‌رسد که محصول برنج صدری در فصل پاییز به بازار می‌رسد، زیرا نوازندگان محلی دهکدۀ کندلوس در مهمانیها و جشنها می‌خوانند: «کی پاییز میشه که برنج صدری بخوریم» (جهانگیری، ۳۰۶-۳۰۷).

گرفتاریهای دامی فوق‌العاده زیاد در فصل پاییز، اجازۀ پرداختن افراد ایل قشقایی را به کشت و زرع نمی‌دهد (کیانی، ۸۴). ایلات کوچ‌نشین اکثر مایحتاج خود را که در ارتباط با زراعت است، از یکجانشینان مجاور یا واقع در مسیر کوچ تهیه می‌کنند. فصل پاییز در سروستان، زمان رویارویی یکجانشینان و کوچ‌نشینان، و نمادی از هم‌زیستی مسالمت‌آمیز آنها ست. در فصل پاییز، ایل باصری، یکی از ایلات خمسۀ فارس، از سروستان می‌گذرد و دوغ، کره، ماست، روغن، مو، کشک، گوسفند و پشم به سروستانیها می‌فروشند و از آنها قند، چای، پارچه، سیگار، توتون، گیوۀ ملکی و کلاه می‌خرند (همایونی، ۲۳۱).

در گذشته که کشت خشخاش در سروستان رایج بود، آن را معمولاً در اواخر پاییز، و اوایل زمستان می‌کاشتند (همو، ۲۶۰). در سروستان رسم است که در فصل پاییز نیمی از شیرِ بزها و میشها به چوپان گله می‌رسد (همو، ۲۰۵).

فصل مناسب برای شکار، فصل پاییز است. مثلاً عشایر کهگیلویه و بویراحمد در اواخر پاییز و اوایل زمستان، صبح یا عصر، به شکار می‌روند (لمعه، ۴۱) و فصل شکار در کومله بیشتر پاییز و زمستان است (شهاب، ۱۶۱).

نادرمیرزا در کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنۀ تبریز، دربارۀ خوراکهای مردم آذربایجان خصوصاً تبریزیها نوشته است که در پاییز و تابستان از گوسفند فربه بریانی پزند. در زمستان و پاییز، شورباهای گوناگون درست می‌کنند که احتیاج به سبزی ندارد. غذای معمول خیاو و سایر شهرهای آذربایجان در پاییز و زمستان شوربا ست که یکی از آنها سوغان‌سو (پیازداغ مخلوط با آب) و دیگری شوربایی متشکل از نخود و عدس و لوبیا و گوشت است (نک‌ : ص ۲۱۹-۲۲۰). مردم کوچه و بازار تهران می‌گویند: «از آمدن لبو، آدم می‌فهمد که باید پاییز آمده باشد» (ذوالفقاری، ۱ / ۲۶۸).

سیرجانیها در مصرف میوه بسیار زیاده‌روی می‌کردند. در پاییز و زمستان انگور را کیسه کرده یا انار ذخیره‌شده (در گنجۀ تاریک) را گهگاهی به‌طور تفننی استفاده می‌کردند (خیراندیش، ۲۱۴). بعضی مواقع در فصل پاییز، طبیعت دگرگون ‌شده و هوا معتدل می‌گردد. درختان میوه مثل پرتقال و لیموشیرین و گوجه‌سبز و گلابی گل می‌دهند و به بار می‌نشینند و اغلب میوه‌ها روی شاخه سالم و ماندگار می‌شوند. خوردن این میوه‌ها را مفید و نوبرانه می‌دانند و از آن، بیشتر به زن آبستن یا زائو می‌دادند (شهاب، ۱۶۳).

بیرونی روزهای «خزان خاصه» و «خزان عامه» از فصل پاییز را روزهای عید معرفی کرده، و نوشته است برای فشردن انگور‌ند ( التفهیم، ۲۶۷- ۲۶۸). در ایزدخواست، شیره‌پزی انگور در تقویم فعالیتها جایگاهی خاص دارد. این فعالیت از پانزدهم مهرماه تا پانزدهم آبان ادامه دارد. هر خانواری هیزم لازم را گرد می‌آورد و به باغ منتقل می‌کند؛ خانواده کلاً با آنچه که برای زندگی و شیره‌پزی لازم است، از‌جمله مواد خوراکی، پوشاک، رختخواب، فرش، وسایل شیره‌پزی، مرغ، خروس و گوسفندان به باغهای خود کوچ می‌کنند (رنجبر، ۳۴۰). در تقویم محلی کردی، به‌خصوص کردی گورانی، انگور یا میوۀ رز نقش مهمی دارد. کردها فصل پاییز را همان پاییز می‌نامند و ماه اول آن را «بِران» به معنی بهره‌ها، و در کردی گورانی «رِزْبِر» به معنی میوۀ رز می‌نامند (ایوبیان، ۱۸۷- ۱۸۸).

در جشن مهرگان عهد باستان، ظاهراً نظم معمول از میان برداشته می‌شد و پادشاهان هخامنشی که هرگز نباید مست شوند، در ایام جشن مهرگان در باده‌پیمایی با دیگر می‌خواران شرکت می‌کردند و حتى می‌رقصیدند (بهار، ۴۹۹). جالب است که در اسطوره‌های یونانی هر فصلی خدای خاص خود را داشت و نماد خدای پاییزْ انگور و برگهای تاک، و خدای آن دیونوسوس / باکوس بود (هال، ۳۵۴- ۳۵۵).

 

مآخذ

آنندراج، محمدپادشاه، به‌کوشش محمد دبیر‌سیاقی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ امینی سام، محمد‌حسین، نوروز، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ اورنگ، مراد، جشنهای ایران باستان، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ ایوبیان، عبیدالله، «تقویم محلی کردی»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، تبریز، ۱۳۴۳ ش، س ۱۶، شم‌ ۱؛ بلوکباشی، علی، قالی‌شویان: مناسک نمادین قالی‌شویی در مشهد اردهال، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳ م؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ پانوسی، استفان، «ریشه‌شناسی واژه‌های پاییز و خزان»، فرهنگ، تهران، ۱۳۶۶ ش، ج ۱؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛ پورکریم، هوشنگ، فشندک، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ تقی‌زاده، حسن، گاه‌شماری در ایران قدیم، تهران، ۱۳۱۶ ش؛ جنیدی، فریدون، زروان، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ جهانگیری، علی‌اصغر، کندلوس، انتشارات جهانگیری، ۱۳۶۷ ش؛ حسنی، ابوالفضل، ریکان، شکوه دیروز، افتخار امروز، سمنان، ۱۳۸۸ ش؛ حصوری، علی، «تیر‌ماه = پاییز تازیکان»، آینده، تهران، ۱۳۶۶ ش، س ۱۳، شم‌ ۱۳؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۴۰۴ ق / ۱۹۸۴ م؛ خوانساری ابیانه، زین‌العابدین، ابیانه و فرهنگ مردم آن، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ خیراندیش، محمدحسین، سیرجان در خشت خام، کرمان، ۱۳۸۴ ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، ۱۳۸۷ ش؛ رضی، هاشم، آیین مهر، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ سلیمی، هاشم، زمستان در فرهنگ مردم کرد، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۸۵ ش، حرف «پ»، دفتر اول؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ شمس، صادق، نگاهی به فرهنگ مردم کرمانشان، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، ۱۳۸۶ ش؛ شهرامی، معصومه، پژوهشگر مرکز، یادداشتهای داخل پرونده؛ شهری، جعفر، قند و نمک، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ شهریار، محمدحسین، کلیات دیوان، تبریز، ۱۳۴۹ ش؛ صفا، ذبیح‌الله، گاه‌شماری و جشنهای ملی ایرانیان، تهران، بی‌تا؛ صفی‌پوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، ۱۲۹۷ ق؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۸۷ ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، به‌کوشش فرهاد فیاض، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ فتاحی قاضی، قادر، امثال و حکم کردی، تبریز، ۱۳۷۵ ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ قاسمی، احد، مغان، نگین آذربایجان، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ قزوینی، زکریا، عجائب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، ۱۳۶۱ ق؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به کوشش علی آنی‌زاده، تهران، ۱۳۸۸ ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، بی‌جا، ۱۳۷۱ ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳ م؛ مشکور، محمدجواد، فرهنگ هزوارشهای پهلوی، تهران، ۱۳۴۶ ش؛ مصفّا، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تبریز، ۱۳۵۷ ش؛ مکنزی، د. ن.، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمـل، ساری، ۱۳۷۴ ش؛ مهـر، فرهنگ، دیـدی نـو از دینی کهن (فلسفۀ زرتشت)، تهران، ۱۳۷۴ ش؛ نادرمیرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنۀ تبریز، به کوشش محمد مشیری، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس، بیجار، ۱۳۸۰ ش؛ هال، جیمز، فرهنگ نگاره‌ای نمادها در هنر شرق و غرب، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، ۱۳۷۱ ش.

 

اصغر کریمی

 

نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 2  صفحه : 214
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست