نویسنده (ها) : حسین معصومی
همدانی - محمد علی مولوی
آخرین بروز رسانی : پنج
شنبه 29 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بَطْلَمْیوس (بطلمیوس
قَلوذی[۱]) (۸۵-۱۶۳ یا
۱۷۰م)، از بزرگترین دانشمندان روزگار باستان كه در
شهرت به عنوان اخترشناس و جغرافیدان تا روزگار حاضر همانندی نیافته
است. وی دستاوردهای اخترشناسی دانشمندان روزگاران پیش
از خود را گرد آورد و منظم ساخت، چكیده اخترشناسی یونانیان
را تدوین و عرضه كرد، و در ریاضیات و نورشناسی و موسیقی
نیز به تحقیق پرداخت. درباره زندگی وی چیزی
بیش از آنچه از آثار او ــ بهویژه مجسطی ــ میتوان
دریافت، در دست نیست. از گزارشهای او در این كتاب
معلوم میشود كه از مارس ۱۲۷ تا فوریۀ
۱۴۱ در اسكندریه در كارِ رصدِ ستارگان بوده است و از
منابع متأخرتر نیز بر میآید كه در پتولمایوس واقع در
مصرِ میانه زاده شده، و سالهای نخست حكومت ماركوس آورِلیوس
(۱۶۱-۱۸۰م) را نیز دریافته است.
درمنابع اسلامی آوردهاند كه بطلمیوس ۷۸ سال زیسته
است. در برخی منابع نیز دوران زندگی او را از
۱۰۰ تا ۱۸۰م یاد كردهاند (ابن ندیم،
۳۲۷؛ صاعد، ۲۹-۳۱؛ قفطی،
۹۵-۹۷؛ نویگباور، II / ۸۳۴؛ پاولی،
.(XXIII / 1788-1791
آثـار
الف ـ ستارهشناسی
۱. مجسطی
این كتاب نخستین و مهمترین
اثر بطلمیوس است. نام اصلی آن به احتمال زیاد «مجموعۀ ریاضی[۲]»
بوده كه در منابع اسلامی نیز بدان اشاراتی شده است (بیرونی،
القانون...، ۱ / ۲۴- ۲۵؛ نک : نویگباور، .(II / ۸۳۶در
منابع جدیدتر یونانی (سدۀ ۵م) آن
را «مجموعۀ بزرگ[۳]» نامیدهاند و ترجمۀ عربی
آن المجسطی نام یافته است. پژوهشگران اروپایی
دربارۀ عنوان مجسطی نظریاتی عرضه كردهاند، از جمله اینکـه
این واژه حاصل تركیب و اختصار واژههای مگالو و سونتاكسیس
است.نویگباور این نظراترا خطا میشمرد (II / 836-837؛
نک : نالینو، ۲۲۲-۲۲۳؛ پاولی،
.(XXIII / 1797 ز آنجا كه ترجمۀ عربی این كتاب شهرت و اعتباری جهانی یافت،
عنوان المجست [۴]نیز در زبانهای اروپایی متداول
گشت. مجسطی تا دوران كُپرنیك عمدهترین كتاب نجومی
و پایۀ ستارهشناسی شمرده میشد و در حقیقت با فاصلۀ اندكی
در ردیف اصول هندسۀ اقلیدس قرار گرفت (كانتور، I / 414؛ پاولی،XXIII / 1799؛
«فرهنگ فنی[۵]»، .(471-472
بطلمیوس در مقدمۀ این
كتاب بر اهمیت ریاضیات تأكید میورزد. به گفتۀ وی،
تنها ریاضیات به جویندگان دانش اطمینان میبخشد
و «همانگونه كه در حساب و هندسه دیده میشود، ریاضیات
ذهن انسان را به راههایی میبرد كه در آنها جای دودلی
و خدعه و فریب نیست. به همین سبب، ما نیز خود را
وقف این دانش متعالی ساختیم». در اینجا بطلمیوس
دیدگاه دینی خود را نیز مطرح میكند و سبب توجه
خود به دانش ستارهشناسی را كه به شناخت اجرام آسمانی مربوط میشود،
بیان میدارد: جهان آسمانها و ستارگان جهانی ثابت و استوار
است و دانش حقیقی، دانش ثابتات است؛ درحالی كه در طبیعیات
به سبب بیثباتی عنصر و پوشیدگی حال آن، دانش حقیقی
به دست نمیآید، چنانکـه حكما نیز درباره آن اتفاق نظر
ندارند (ص ۶-۵؛ نصیرالدین، گ ۲ رو). در توضیح
سخن بطلمیوس باید از این نکـته یاد كرد كه در دانش
روزگار باستان جهان زمینی را جهان دگرگونی و فساد و زوال میدانستند؛
درحالی كه جهان آسمانی در عین جنبش، ثابت و استوار محسوب
میشد. جنبشها را نیز برخاسته از حكمت خدایان میشمردند.
حركتها دایرهای بودند و همۀ اجرام همواره به جای
نخست خود باز میگشتند؛ بدینسان، مشاهده میشود كه در دیدگاه
بطلمیوس میان دانش و دین پیوندی استوار وجود
دارد (همانجاها؛ پاولی، .(XXIII / 1801 كار عمدۀ بطلمیوس
در مجسطی گردآوری، تدوین و تنظیم رصدها و پژوهشهای
پیشینیان خود است و اگر چنین نکـرده بود، اكنون از
آن مجموعۀ تحقیقات جز اندكی در دسترس نمیبود.
مجسطی شامل ۱۳ كتاب
(در متون اسلامی: مقاله) است. در كتاب اول از كروی بودن زمین
و آسمان، سكون زمین و مركزیت آن سخن گفته میشود. براهین
بطلمیوس در این زمینه مبتنی بر آثار گذشتگان، بهویژه
ارسطوست و از دیدگاه دانش مكانیك آن روزگار جای اشكالی
در آنها نیست. به گفتۀ بطلمیوس هرگاه زمین در حركت باشد، باید همۀ چیزهایی
كه بر آن میخكوب نشدهاند، در خلاف جهت حركت آن به فضای بیرون
پرتاب شوند (ص۱۲-۷؛ نصیرالدین، گ ۳ پشت؛
پاولی، XXIII / .(1801-1802 شایان ذكر است كه برخی از
پژوهشگران مسلمان این استدلالها را اقناعی و غیرضروری
شمردهاند (بیرونی، القانون، ۱ / ۲۷؛ نصیرالدین،
همانجا). همچنین یكسان ماندن فواصل ظاهری ثوابت با زمین
دلیل خردپسندی بر سكون زمین شمرده میشد ( پاولی،
همانجا). در كتاب اول همچنین گزارههای هندسی كه در محاسبات
مربوط به جدولهای وترها لازمند، مطرح میشوند. پیرامون دایره
به°۳۶۰، و قطر آن به ۱۲۰ جزء تقسیم میشود.
پس از این مقدمات، اضلاع ده ضلعی، شش ضلعی، پنج ضلعی،
چهار ضلعی و مثلث منتظم محاسبه میشود؛ آنگاه گزاره مشهور بطلمیوس،
یعنی برابری حاصل ضرب دو قطرِ چهارضلعی محاط در دایره
با مجموع حاصل ضربهای اضلاع متقابل آن به اثبات میرسد. به یاری
این گزاره، هنگامی كه وترهای دو كمان از دایرهای
داده شده باشند، میتوان وترهای مجموع و تفاضل آن دو كمان را
به دست آورد (ص۲۱-۱۴ ؛ نصیرالدین،گ
۴؛ كانتور،I / 416؛ پاولی، همانجا).
بدینسان، میتوان با در
دست داشتن وترِ كمانهای و دایره، وترِ كمان °۱۲،
و سپس ــ به یاری قانون تنصیف ــ وترهای °۶،°۳،
و را به دست آورد. بیرونی قانون مربوط به وترها و مجموع و
تفاضل زوایا را به ارشمیدس نسبت داده است (همان، ۱ /
۲۷۳-۲۸۶؛ شوی، .(I / 12-27
بطلمیوس سپس جدولی به
دست میدهد كه در آن، اندازۀ وترهای كمانهای صفر
تا°۱۸۰ برای دایرهای به شعاع
۶۰ واحد، با فواصل نیمدرجه آمده است (ص۲۴-۲۱؛
نصیرالدین،گ۵؛کانتور، .(I / 415-417 پیش از بطلمیوس
نیز كسانی به كار تنظیم جدولهای وترها همت گماشته
بودند. تئون در شرح خود بر فصل دهم كتاب اول مجسطی یادآور میشود
كه ابرخس و منلائوس نیز به محاسبۀ وترها پرداختهاند؛ در عین
حال، وی به درستی بطلمیوس را به سبب شیوۀ محاسبۀ
هوشمندانهتر و سادهترِ وی میستاید(نک : بطلمیوس،نصیرالدین،
نیز پاولی، همانجاها).
بطلمیوس در فصل ۱۲
كتاب نخست، دو ابزارِ رصد را كه وی به یاری آنها به
اندازهگیری میل دائرۃالبروج پرداخته است، وصف میكند.
مقادیری كه وی برای دو برابرِ میل كلی،
یعنی فاصلۀ میان مدار رأسالسرطان و رأسالجدی به دست داده، میان°۴۷
و´۴۰ تا°۴۷ و´۴۵، یعنی همان رقمی
است كه اراتوستنس به دست آورده، و ابرخس نیز به كار برده است.
بطلمیوس در همه محاسبات خود مقدار°۴۷ و´۴۲
و"۴۰ را كه به رقم آن دو، یعنی «
×۳۶۰» بسیار نزدیك است، مبنا قرار میدهد
(ص ۲۶-۲۴؛ نصیرالدین، گ ۷ رو؛ پاولی،
XXIII / 1802-1803 ؛ «زندگینامه[۶]...»، .(XI / 189
در فصل ۱۳ بطلمیوس
گزارهای را كه در منابع عربی شكل قَطّاع نام یافته است،
اثبات میكند و در فصول بعد، از همین گزاره برای محاسبه
بُعد و میل بهره میگیرد (ص.(۲۴-۳۳شایان
ذكر است كه منلائوس نیز این گزاره را به كار برده، و پیش
از او نیز شناخته شده بوده است (نصیرالدین، گ ۸ رو
-۱۰ پشت؛ هیث،II / 270 ؛پاولی، همانجا).
در كتاب دوم بطلمیوس با همین
شیوه به حل مسائل نجوم فلكی میپردازد؛ مسائلی چون
محاسبه ارتفاع قطب از روی طول بلندترین روز و برعكس، محاسبۀ
بلندترین و كوتاهترین سایه در عرضهای جغرافیایی
گوناگون، زمانهای آغازِ برجها، زاویه میان دائرۃالبروج
و افق و جز آنها كه ابرخس نیز به حل آنها پرداخته بوده است.
وی در كتاب سوم به حركات
خورشید میپردازد و پس از مقایسه رصدهای كهن با رصدهای
خود برای طول سال رقم « – + ۳۶۵» روز را به دست میآورد.
این همان رقمی است كه پیش از او ابرخس نیز به دست
داده بود؛ ضمن آنکـه بطلمیوس در كارِ رصد به هیچ روی به
پای ابرخس نمیرسید. زمان اعتدال پاییزی
بطلمیوس ــ كه به گفتۀ خودش با دقت بسیار رصد شده است ــ ۳۶ ساعت با
اعتدال واقعی اختلاف دارد. اختلاف اعتدال بهاری و انقلاب تابستانیِ
او نیز با مقدار واقعی به ترتیب ۱۲ و
۳۶ ساعت است. شگفت اینکـه از رصدهای ابرخس نیز دقیقاً
همین ارقام به دست میآید. بدین ترتیب، روشن
میشود كه بطلمیوس نتایج رصدهای خود را به سود ارقام
به دست آمده از سوی ابرخس تعدیل كرده است (ص۹۵
-۹۳ ؛ نصیرالدین، گ ۲۰ پشت ـ
۲۱ رو؛ پاولی، XXIII / 1803؛ «زندگینامه»، .(XI / 190
ستارهشناسان دوران باستان برای
تبیینِ حركات خورشید و تغییر فاصله آن با زمین
با تصورِ فلك خارج از مركز و فلك تدویر، به چارهجویی
هوشمندانهای برخاستند. فلك خارج از مركز فلكی است كه مركز آن با
زمین فاصله دارد و خورشید با سرعت یكنواخت بر روی آن
حركت میكند. فلك تدویر دایرۀ كوچكی
است كه مركز آن بر روی دایره بزرگتری، به نام فلك حامل
ــ كه زمین در مركز آن قرار دارد ــ حركت میكند. دورترین
نقطه این دایرۀ كوچك از زمین اوجِ فلك تدویر است. خورشید بر روی
فلك تدویر، با سرعتی مساوی سرعتِ مركز فلك تدویر و در
خلاف جهت آن، حركت میكند. بطلمیوس نشان میدهد كه با
فرض فلك حامل و فلك تدویر نیز به همان دقت فرض فلك خارج از
مركز میتوان جای خورشید را در هر زمان مشخص، و حركت آن
را تبیین كرد. چنین مینماید كه ابرخس فرصت نیافته
است كه در زمینه همارز بودنِ این دو فرضیه بررسی
كند، زیرا وی به نوشته تئون اقامه برهان بر پیامدهای
یكسانِ این دو فرضیه را برعهده ریاضیدانان
گذارده است. بطلمیوس نیز بهرغمِ دریافتن این همارزی،
با پیروی از سنتی كه به آپولونیوس باز میگردد،
بهطور جداگانه به اثبات نتایج دو فرضیه میپردازد
(همانجا؛ نصیرالدین، گ ۲۱ پشت ـ ۲۲ پشت؛
پاولی،۱۸۰۴ .(XXIII / 1803-
در فصل ۴ بطلمیوس ــ با پیروی
از روش ابرخس ــ مقدارِ خروج از مركز (فاصله میان مركز زمین و
مركز فلك خارج از مركز) را معین میسازد. وی فاصلۀ میان
اعتدال بهاری و انقلاب تابستانی را روز، و فاصلۀ میان
انقلاب تابستانی و اعتدال پاییزی را روز مییابد،
یعنی همان ارقامی كه ابرخس به دست آورده بود. از این
ارقام برای خروج از مركز رقم°۲ و´۳۰، و برای
طول اوج خورشیدی°۶۵ و´۳۰ به دست میآید.
عین این ارقام رانیز ابرخس به دست داده بوده است. او
پس از این ارقام، مقدار اختلاف منظر خورشید را به دست میآورد
كه باید آن را به طول متوسط خورشید افزود تا طول حقیقی
آن به دست آید. همه این محاسبات به یاری قوانین
مثلثات مسطحه صورت میگیرد.
از سوی دیگر، حركت نایكنواخت
خورشید موجب میشود كه فاصله میان دو نیم روزِ متوالی
یكسان نباشد. بطلمیوس در فصل ۹ به چگونگی محاسبه این
ناهمسانیها میپردازد (ص107-93 ؛ نصیرالدین، گ
۲۲ پشت ـ ۲۵ رو؛ پاولی، .(XXIII /
در كتابهای چهارم و پنجم بطلمیوس
به پژوهش دربارۀ حركت ماه پرداخته، و در این زمینه محاسبات ابرخس را
تكرار كرده است. ابرخس بر پایۀ رصدهای كهن محاسبه كرده
بود كه ماه در ۰۰۷‘۱۲۶ روز و یك
ساعت كه تقریباً برابر ۳۴۵ سال خورشیدی
است، ۲۶۷‘۴ دورۀ هلالی را طی میكند
كه برابر ۶۱۲‘۴ دوره نجوم1804ی است و در همین
مدت، ۵۷۳‘۴ بار ناهنجاری (تغییر سرعت)
به شكل كامل تكرار میشود. ابرخس همچنین حساب كرده بود كه
۴۵۸‘۵ دورۀ هلالی ماه برابر ۹۲۳‘۵ ماه جوزَهَری
است. كوگلِر در پژوهشهای خود دربارۀ متون ستارهشناسی به خط
میخی نشان میدهد كه این محاسبات سرچشمۀ بابلی
دارند (نک : بطلمیوس، 108 -100 ؛ نصیرالدین، گ
۲۵ پشت-۲۶ رو؛ پاولی، همانجا؛ «زندگینامه»،.(XI / ۱۹۱
بطلمیوس محاسبات ابرخس را دربارۀ دورۀ هلالی
ماه میپذیرد، اما بر آن است كه وی در محاسبات مربوط به
ماه جوزهری مرتكب خطاهای عمده شده است؛ در عین حال،
اختلاف ارقامی كه خود وی به دست آورده، با ارقام ابرخس به
قدری ناچیز است كه در طول هزار سال نیز در تعیین
زمان ماه گرفتگیها و اندازۀ آنها تفاوت قابل ذكری به وجود نمیآورد. همچنین
شایان توجه است كه از راه رصد به هیچ روی نمیتوان
به این مایه از دقت دست یافت. در عین حال، وی
به یاری این ارقام تصحیح شده جدولی تنظیم
میكند كه از آن میتوان تغییرات طول متوسط، اختلاف
منظر و خاصۀ عرض را برای هر زمان به دست آورد (ص119 -114؛ نصیرالدین،
گ ۲۶ پشت -۲۷پشت؛ پاولی، XXIII
/ 1805؛ «زندگینامه»،
.(XI / 191-192
بطلمیوس بار دیگر نظریۀ فلك
تدویر و فلك خارج از مركز را برای تبیین حركات ماه
مطرح میكند. وی در صفحهای كه نسبت به صفحۀ دائرۃالبروج
مایلاست و بهآهستگی برخلاف جهتصور منطقةالبروج دوران دارد، یك
فلك متحدالمركز فرض میكند؛ فلك تدویر بر روی این دایره
برخلاف جهت صور با چنان سرعتی حركت میكند كه مركز آن در مدت یك
ماه جوزهری به خط عقدتین باز میگردد. حركت ماه بر روی
فلك تدویر در خلاف جهت صور فلكی صورت میگیرد. بطلمیوس
آنگاه ۳ ماه گرفتگی را كه در سالهای
۷۲۱ و ۷۲۰ق م در بابل رصد شدهاند، بررسی
میكند و بر پایۀ روشی كه ابرخس به كار برده است، اندازه فلك تدویر و
مقادیر ناهنجاری (نصیرالدین: اختلاف) را به دست میآورد.
سپس ۳ ماه گرفتگی را - كه در سالهای ۱۳۳
تا ۱۳۶م به گفتۀ خودش با دقت تمام رصد كرده است - در نظر میگیرد و به
همان روش اندازه فلك تدویر را محاسبه میكند و همان ارقام را به
دست میآورد و با مقایسه مقادیر اختلاف در رصدهای سال
۷۲۰قم و ۱۳۴م به تصحیح ارقام
ابرخس میپردازد. آنگاه دو ماه گرفتگی سالهای
۴۹۱قم و ۱۲۵م را كه هر دو در نزدیكی
عقدةالرأس رخ داده، و در هر دو بخشهای یكسانی از ماه تاریك
شده بود، مقایسه میكند و خطای ابرخس را در محاسبه حركت
عرضی به دست میآورد. او در اینجا یادآور میشود كه
به علت پیروی از نظر ابرخس در اندازۀ فلك قمر كه
آن را ۶۵۰ برابرِ قطر قمر پنداشته، نخست در محاسبۀ حركت
عرضی ماه دچار خطا شده بوده است؛ آنگاه جدولی از مقادیرِ
تعدیلات تنظیم میكند كه باید آنها را به بُعدِ متوسط
ماه افزود، یا از آن كاست تا موضع حقیقی ماه به دست آید.
این جدول نشان میدهد كه نظریه بطلمیوس با ماه
گرفتگیهای رصد شده از سوی ابرخس كاملاً منطبق است (بطلمیوس،
139-120؛ نصیرالدین، گ ۲۸ رو ـ ۳۲ پشت؛
پاولی، همانجا).
بطلمیوس در كتاب پنجم نخست به
وصف نوعی اسطرلاب میپردازد كه بعدها در ترجمههای عربی
ذات الحلق نامیده شد. وی از این ابزار برای اندازهگیری
طول و عرض ماه بهره گرفته است. حاصل رصدهای وی با آنچه از راه
محاسبه به دست میآید، در هنگام بدر و هلال تقریباً برابر
است، اما در تربیعات تفاوت دارد. این تفاوت را امروز انحراف
[۷]مینامند. كشف و توضیح این پدیده یكی
از دستاوردهای مهم بطلمیوس است. وی به این نتیجه
دست یافت كه در تربیعات باید تعدیلات مندرج در
جدولها با حفظ علامت در ضرب شود. از این كشف چنین بر میآید
كه در تربیعات باید فاصله مركز دایره تدویر از زمین
كمتر از همین فاصله در هنگام مقابله و مقارنه باشد. برای سازگار
ساختن حركات ماه با این نتیجه، بطلمیوس چنین فرض
میكند كه مركز دایره تدویر بر روی یك دایره
خارج از مركز حركت میكند و مركز دایره اخیر بر روی دایره
كوچكی در پیرامون زمین و در خلاف جهت حركت بروج تنها به
اندازه تفاوت میان دو برابرِ بُعد و حركت عرضی گردش میكند.
در اینجا منظور از بعد تفاوت میان طولهای متوسط ماه و خورشید،
و مقصود از حركت عرضی تفاوت میان طول متوسط ماه و طول
عقدهالرأس است؛ حركت مركز فلك تدویر نسبت به زمین حركتی
یكنواخت است. با این فرض مواضع ماه در هنگام مقابله و مقارنه
و تربیعات به درستی مشخص میشود؛ اما تغییر
فاصله ماه از زمین بیش از اندازۀ واقعی
مینماید، یعنی حداكثرِ فاصله آن تقریباً به دو
برابرِ حداقل آن میرسد. بطلمیوس برای یافتن موضع
ماه در فواصل میان تربیعات و مقارنه و مقابله مبدأ حركت بر روی
دایره تدویر را
در فصل ۱۲ بطلمیوس
به شرح ابزاری برای اندازهگیری ارتفاع ماه در نصفالنهار
میپردازد (این ابزار را در ترجمۀ عربی
مجسطی ذات الشعبتین نامیدهاند). وی با این
دستگاه ماه را در نزدیكی سمت الرأس رصد میكند و میل
آن را اندازه میگیرد و آن را - چنان كه پیشتر نیز
در رصدهای بسیار اندازه گرفته بود - برابر با ◦۵ مییابد؛ سپس آن را در ارتفاع كمتری رصد میكند
و رقم به دست آمده را با حاصل محاسبه مقایسه كرده، اختلاف منظر ماه
را مییابد. فاصله میان ماه و زمین را نیز پیشتر
تعیین كرده بود. اكنون رقم خروج از مركز را چنان تعیین
میكند كه فاصلۀ زمین و ماه برابر با فاصله اندازهگیری شده باشد. متوسطِ
فاصله زمین و ماه در هنگام مقابله و مقارنه ۵۹ برابر شعاع
زمین، و در تربیعات « ۳۸» برابر شعاع زمین است.
رقم نخستین به واقعیت نزدیك، و رقم دوم بسیار از
واقعیت دور است، اما اشكال كار در اصل تصور است، زیرا فاصلۀ متوسط
ماه در حقیقت وابسته به بعد نیست. بطلمیوس برای
نظریۀ انحراف در تربیعات بیش از حد ارزش قائل بود و به
اندازهگیری قطر ظاهری ماه از طریق رصد اعتماد نداشت
(ص۱۶۷-۱۶۶؛ نصیرالدین، گ
۱۳۷؛ پاولی، .(XXIII / ۱۸۰۶-۱۸۰۷
فصل ۱۳ به شرح و توضیح
تغییرات فاصلۀ ماه از زمین اختصاص یافته است (ص.(۱۶۸-۱۷۱در
فصل ۱۴ به یاری اندازههای به دست آمده از
رصدهای ماه گرفتگیها، قطرِ ظاهری ماه معین میشود.
بطلمیوس در اینجا دو ماه گرفتگی سالهای
۶۲۱ و ۵۲۳قم در بابل را با یكدیگر
مقایسه میكند (گزارش مربوط به ماه گرفتگی دوم به خط میخی
به دست آمده است). در هر دو مورد ماه گرفتگی در نزدیكی اوج
فلك تدویر رخ داده است (ص
۱۷۳-۱۷۱؛ نصیرالدین، گ
۳۷؛ پاولی، .(XXIII / ۱۸۰۸
وی در كتاب ششم نخست به هلال
و بدر متوسط و واقعی میپردازد و سپس مرزهای حركت عرضی
ماه را كه در میان آنها گرفتگی امكان مییابد، و نیز
فاصلۀ زمانی دو گرفتگی و آغاز و پایان و حداكثرِ گرفتگی
ماه و خورشید را محاسبه میكند (ص
۱۹۰-۱۸۹ ؛ نصیرالدین، گ
۱۴۱ رو - ۱۴۷ پشت؛ پاولی، .(XXIII / ۱۸۰۷
كتابهای هفتم و هشتم به ثوابت
اختصاص یافتهاند. بطلمیوس نخست بر این نکـته تأكید میورزد
كه وضع ثوابت بر پایه رصدهای ابرخس همچنان معتبر است و نتیجه
میگیرد كه ثوابت همواره وضع خود را نسبت به یكدیگر
حفظ خواهند كرد. در فصل ۲ از كتاب هفتم از ابرخس یاد میكند
كه از مقایسۀ ماه گرفتگیهای روزگار خود با ماه گرفتگیهای
دوران تیموخاریس به این نتیجه رسیده بوده كه
فاصله میان سنبله تا نقطه اعتدال پاییزی در زمان
او°۶، و در روزگار تیموخاریس تقریباً °۸ بوده است.
آنگاه از این ارقام اندازۀ تقدیم اعتدالین را در هر صد سال تقریباً ◦۱ یافته بود. او بار دیگر فواصل میان ستارگان
منطقة البروج و اعتدالین را اندازه گرفت و با بهرهگیری از
جدولهای حركات ماه و خورشید و مقایسه آنها با اندازههایی
كه ابرخس به دست آورده بود، به این نتیجه رسید كه در
۲۶۵ سال قلب الاسد نسبت به اعتدال بهاری°۲
و´۴۰ تغییر مكان داده است. بدینسان، رقمی
كه بطلمیوس برای تقدیم اعتدالین به دست داد، تقریباً
همان°۱ درصد سال است. در فصل ۳ نیز بطلمیوس میلهای
به دست آمده در رصدهای ابرخس را با آنچه از رصدهای خود به دست
آورده بود، مقایسه كرده، و نتیجه گرفته است كه عرض ستارگان
همواره ثابت میماند، ولی طول آنها در هر صد سال ◦۱ افزایش مییابد. مقایسۀ رصدهای
تیموخاریس، آگریپا و منلائوس نیز تقدیم اعتدالین
را°۱ در ۱۰۰ سال نشان میدهد؛ درحالی كه
مقدار واقعی°۱ در ۷۲ سال است. سبب عمده اشتباه
محاسبه در موارد یاد شده خطا در تعیین زمان اعتدالین
و انقلابین است؛ در عین حال، محاسبات جدید نشان میدهند
كه میزان خطا در رصدهای بطلمیوس بیشتر از رصدهای
ابرخس است.
بطلمیوس در فصلهای ۴
و ۵ كتاب هفتم و فصل ۱ كتاب هشتم فهرستی از طول و عرض
۰۲۲‘۱ ستاره (در ترجمههای عربی و به تبع
آنها در ترجمۀ لاتین گراردوس كرمونایی:
۰۲۸‘۱ ستاره) فراهم میآورد و آنها را به
۶ طبقه تقسیم میكند. فهرستی كه ابرخس فراهم آورده
بوده، برپایۀ بررسی پژوهشگران در حدود ۸۵۰ ستاره را در بر
میگرفته است. در نسخههای خطی یونانی، لاتینی
و عربی كه مورد بررسی پژوهشگران قرار گرفته است، خطایی
نظاممند در رقم طول ستارگان (تقریباً °۱) دیده میشود.
برخی با بررسی فهرست آثار بطلمیوس به این نتیجه
رسیدهاند كه وی از فهرست ابرخس استفاده كرده، و همهجا
مقدار°۲ و´۴۰ را به طولها افزوده است. پژوهشهای جدیدتر
نادرستی این استنتاج را نشان میدهد و روشن میسازد
كه در حقیقت بطلمیوس تنها در موارد اندكی از فهرست ابرخس
بهره گرفته است (ص ۲۵۸-۲۳۳؛ نصیرالدین،
گ ۴۸ پشت ـ ۶۱ پشت؛ پاولی،XXIII / ۱۸۰۷-۱۸۰۸؛
سارتن،.(I / ۲۷۳
بطلمیوس در كتاب نهم به سیارات
میپردازد و در زمینۀ ترتیب سیارات با پیروی از «متقدمان» آنها را بدین
ترتیب میآورد: ماه، عطارد، زهره، خورشید، مریخ، مشتری
و زحل. برخی از پژوهشگران برآنند كه بطلمیوس از متقدمان فیثاغورسیان
دوران پیش از افلاطون را در نظر دارد. در فصل ۳ ناهنجاری در
حركات سیارات نسبت به خورشید و دائرۃالبروج بررسی
میشود. سخن بطلمیوس دربارۀ ابرخس در این زمینه
بسیار جالب است: «ابرخس، دوست بزرگ حقیقت به شكل بنیادی
به حركت خورشید و ماه پرداخته، اما دربارۀ ۵ سیاره
دیگر به كاری دست نزده است، بلكه تنها نتایج مشاهدات خود
را مرتب ساخته، و ثابت كرده است كه پدیدههای مربوط به این
سیارات را نمیتوان به یاری فرضیههای
متقدمان تبیین كرد». او سپس درباره سهم دیگر ستارهشناسان
در نظریه سیارات سخن میگوید و می نویسد
كه آنان پیش از او به یاری جدولهایی كوشیده
بودند تا مقادیر عددی ناهنجاری را محاسبه كرده، حركات سیارات
را با فرض افلاك خارج از مركز و تدویر توضیح دهند. نهایت اینکـه
شیوه كار آنان نادرست بوده است و درنتیجه به هدف خویش دست
نیافته، تنها در موارد اندكی به آن نزدیك شده بودند (ص۲۷۴-۲۷۰؛
نصیرالدین، گ ۶۱ پشت ـ ۶۲ رو؛ پاولی،
.(XXIII / ۱۸۰۹
در زمینۀ زمان گردش سیارات،
بطلمیوس ضمن پیروی از ابرخس، به یاری رصدهای
خود، ارقام وی را تصحیح كرده، و دربارۀ زحل این
مقدار را به دست داده است:
روز + ۵۹ سال
=´۴۳ ,°۱ + ۲ گردش = ۵۷ دوران هلالی
شایان ذكر است كه مقادیرِ
اولیه برای زمانهای گردش سیارات كه مورد استفاده
ستارهشناسان یونانی بوده (یعنی تقریباً
۵۹ سال برای دو گردش زحل، ۷۱ سال برای
۶ گردش مشتری، ۷۹ سال برای ۴۲ گردش
مریخ، ۸ سال برای ۸ گردش زهره، و ۴۶ سال
برای ۴۶ گردش عطارد)، از منابع بابلی برگرفته شده
است. از این ارقام میتوان حركت متوسط و درجات ناهنجاری
را به دست آورد. بطلمیوس این مقادیر را در فصل ۴ در
جدولی آورده است (ص ۲۹۰-۲۷۴؛ نصیرالدین،
گ ۶۲ پشت؛ پاولی، XXIII / ۱۸۰۹-۱۸۱۰).
در فصل ۶ ساز و كار افلاك خارج
از مركز و تدویر شرح داده میشود. صفحۀ دایرۀ خارج
از مركز نسبت به صفحۀ دائرۃالبروج، و صفحۀ فلك تدویر نیز نسبت به صفحۀ فلك خارج از
مركز مایل است. به گفتۀ بطلمیوس این فرض برای توضیح حركت عرضی
ضرورت دارد، درحالی كه در حركت طولی میتوان از میل
این افلاك نسبت به یكدیگر صرف نظر نمود و چنین تصور
كرد كه همۀ حركات در صفحه دائرۃالبروج رخ میدهد. صفحل فلك خارج از مركز در هر صد سال به
اندازۀ ◦۱ در خلاف جهت بروج حركت میكند. بدینسان، خط
عقدتین و خط اوجین (خط میان اوج و حضیض) نسبت به
ثوابت ثابت میمانند. بطلمیوس بر پایه این فرضیات
به نتیجهای دست مییابد كه دربارۀ هر
۵ سیاره صادق است (ص ۲۹۶-۲۹۲
؛ نصیرالدین، گ ۶۶ پشت - ۶۹ پشت).
بطلمیوس در كتاب دهم، به زهره
و مریخ، و در كتاب یازدهم به مشتری و زحل میپردازد.
برای بررسی حركات زهره تنها از رصدهایی كه برای
اندازهگیری بزرگترین بُعدِ این سیاره از خورشید
صورت گرفته است، بهره میگیرد. او در بررسی حركات ۳ سیارۀ دیگر
بیش از همه از رصد مقابلهها استفاده میكند. وی اندازه فلك
تدویر را تنها به یاری یك رصد تعیین میكند.
این رصد نیز در زمانی نزدیك به مقابله صورت گرفته
است. رقم به دست آمده (۶۵۸ / ۰) به رقم حاصل از
محاسباتجدید(۶۵۶ / ۰) بسیار نزدیكاست.نظریۀ سیارات
دستاوردِ درخشان بطلمیوس است. خود وی میگوید كه پیش
از او هیچكس در توضیح حركات سیارات به موفقیت دست
نیافته است. البته اجزاء این مكانیسم، یعنی
فلك تدویر و فلك خارج از مركز و نقاط محاذات پیش از او نیز
مورد بحث بودهاند، اما توفیق در تركیب این اجزاء و ساختن
مدلی برای نمایش حركات سیارات تنها از آن بطلمیوس
است. درواقع نیز حل دشواریهای ریاضی مربوط به
این حركات كار سادهای نبوده است (نک : بطلمیوس،۳۹۰-۳۱۲؛
نصیرالدین، گ ۷۱ پشت ـ ۸۱ رو؛ پاولی،.(XXIII / ۱۸۱۱
در كتاب دوازدهم، حركات بازگشتی
سیارات بر پایۀ قانونی كه آپولونیوس پرگایی وضع كرده بود،
معین میگردد و بُعد اعظم زهره و عطارد از خورشید نیز
محاسبه میشود (ص۳۹۱-۴۲۵).
نظریه حركت عرضی در كتاب
سیزدهم چندان جالب توجه نیست. وی صفحۀ فلك
خارج از مركز هر سیاره را نسبت به دائرۃالبروج مایل
فرض میكند. این میل برای زهره میان صفر و ،
و برای عطارد میان صفر و نوسان میكند، به طوری كه
مركز فلك تدویر برای زهره همواره در شمال دائرۃالبروج،
و برای عطارد همواره در جنوب آن قرار میگیرد. وی در
توضیح چگونگی این نوسان، دوایری كوچك در سطحی
عمود بر صفحۀ فلك خارج از مركز فرض میكند كه صفحه فلك خارج از مركز را به
تناوب بالا و پایین میبرند. خط عقدتین صفحه فلك خارج
از مركز همواره بر خط اوجین عمود است. هنگامی كه مركز فلك تدویر
در اوج یا حضیض فلك خارج از مركز باشد، میل فلك خارج از
مركز حداكثر خواهد بود. در مورد سیارات علوی سطح فلك خارج از
مركز ثابت است و میل آن نسبت به دائرۃالبروج برای
زحل°۲ و´۳۰، برای مشتری°۱
و´۳۰ و برای مریخ°۱ است. برای صفحۀ فلك
تدویر نیز دو نوسان مشابه فرض میشود (ص۴۳۲-۴۲۶؛
نصیرالدین، گ ۹۰ پشت ـ ۹۱ رو؛ پاولی،
.(XXIII / ۱۸۱۲ فصلهای
۷-۱۰ كتاب سیزدهم به طلوع و غروب بامدادی (تشریق
و تغریب) سیارات اختصاص داده شدهاند. بطلمیوس با بررسی
رصدهای انجام یافته در بابل، یونان و مصر به این
نتیجه میرسد كه بُعد از خورشید در آغازِ برج سرطان در لحظۀ طلوع
بامدادی برای زحل تقریباً ◦۱۴،
برای مشتری°۱۲ و´۴۵، برای مریخ°۵
/ ۱۴، برای زهره (ستارۀ شامگاهی)°۵
و´۴۰، و برای عطارد (ستارۀ شامگاهی)°۵
/ ۱۱ است. با این ارقام بطلمیوس بُعدِ كلی هریك
از این سیارات را بدین شرح محاسبه میكند: زحل°۱۱،
مشتری°۱۰، مریخ°۵ / ۱۱، زهره°۵
و عطارد°۱۰ (رقم مربوط به مشتری در مجسطی همان است
كه در متون به خط میخی به دست آمده است) (ص۴۶۱-۴۵۸؛
نصیرالدین، گ ۹۱؛ پاولی،۱۸۱۳
XXIII / ۱۸۱۲- .(
در فصل ۸ بطلمیوس اثبات
میكند كه ویژگی عجیب زهره و عطارد با بُعدِ كلی
آن دو كه در فصل پیش محاسبه كرده بود، هماهنگی دارد. ویژگی
زهره این است كه فاصله زمانی میان غروب شامگاهی و
طلوع بامدادی آن، در آغاز برج حوت تقریباً دو روز، و در آغاز برج
سنبله تقریباً ۱۶ روز است و ویژگی عطارد این
است كه در آغاز برجهای عقرب و ثور ــ كه انتظار طلوع شامگاهی و
بامدادی آن میرود ــ به چشم نمیآید (ص
۴۶۳-۴۶۱؛ نصیرالدین، گ
۹۱ پشت). از این ویژگی عطارد، در متون بابلی
نیز سخن گفته شده است ( پاولی، .(۱۸۱۲-۱۸۱۳
XXII /
۲. «فاسیسها» یا
«فازها»
(كتاب الانواء یا فی ظهور
الكواكب الثابتة).این اثر شامل دو كتاب بوده كه كتاب اول آن برجا
نمانده است. كتاب دوم كه نسخههایی از آن باقی است، در
۱۸۳۰م در پاریس به چاپ رسید و ترجمۀ لاتینی
آن در ۱۸۹۲م فراهم آمد. در آغاز كتاب دوم خلاصۀ كوتاهی
از مطالب كتاب نخست آمده است و معلوم میدارد كه این كتاب بهطور
عمده تكرار فصلهای ۴-۶ كتاب هشتم مجسطی درباره ثوابت
بوده است. در كتاب دوم تعریفی از اقالیم پنجگانه به
دست داده میشود. ضابطۀ تقسیم طول درازترین روز سال است كه از ۵ /
۱۳ تا ۵ / ۱۵ ساعت را در بر میگیرد.
برای هریك از ثوابت ۴ فاز تعریف میشود: طلوع
بامدادی، غروب شامگاهی، طلوع شامگاهی و غروب بامدادی.
هر فاز هنگامی كه ستاره و خورشید درست در افق قرار داشته باشند،
واقعی، و هرگاه خورشید در زیر افق باشد، ظاهری خوانده
میشود. فازهای واقعی قابل رؤیت نیستند. ترتیب
فازها برای ستارگان نزدیك به دائرةالبروج چنین است: طلوع
بامدادی، طلوع شامگاهی، غروب بامدادی و غروب شامگاهی.
ستاره از هنگام غروب شامگاهی تا طلوع بامدادی قابل رؤیت
نیست. در مورد ستارگان شمالی و جنوبی ترتیب فازها
متفاوت است. بطلمیوس به عنوان یك اختربین باورمند، طلوع
و غروب ثوابت را نشانۀ دگرگونی هوا میشمارد. به گفتۀ وی
تنها ستارگان پرنور میتوانند موجب دگرگونی هوا شوند. وی در
عین حال، میافزاید كه این نشانههای آسمانی
غالباً ــ نه همواره ــ وضع هوا را مشخص میسازند، زیرا ماه و سیارات
نیز بر آب و هوا اثر میگذارند، بهویژه ماه در حالت بدر و
هلال. وی تنها از تأثیرات ۱۵ ستاره قدر اول و
۱۵ ستاره قدر دوم بر آب و هوا سخن میگوید. آنگاه در
۱۳ فصل، مربوط به ۱۲ ماه سی روزه و ۵
روز بقیۀ سال) فازهای گوناگون و تأثیرات آنها بر آب و هوا را بر
میشمرد (صاعد، ۲۹؛ نالینو، ۱۳۳-
۱۳۵؛ نویگباور، II / ۹۲۶-۹۳۱
؛پاولی، .(XXIII / ۱۸۱۳-۱۸۱۴
۳. الاقتصاص
(نک : تكملۀ ۱ همین
مقاله).
۴. كتیبۀ
كانوپوس
چند نسخه از رونوشت متن این
كتیبه - كه بهطور عمده از ارقام تشكیل میشود - برجا
مانده، شروحی بر آن نوشته شده، و چندینبار در اروپا به چاپ رسیده
است. در آغاز آن آمده كه این كتیبه در سال دهم فرمانروایی
آنتونیوس در كانوپوس برپا شده است. در این زمینه، اُلمپیودورُس
(سدۀ ۶م) نیز گفته است كه بطلمیوس مدت ۴۰ سال
در نواحی كانوپوس به كار رصد اشتغال داشته است. برخی در درستی
این سخن تردید كردهاند، اما این واقعیت كه كانوپوس
تنها ۱۰ كمـ با اسكندریه، یعنی شهری كه
به نقل منابع محل زندگی و كار بطلمیوس بوده، فاصله داشته است،
جای چندانی برای این تردید باقی نمیگذارد
( پاولی،XXIII / ۱۸۱۸-۱۸۱۹؛
«زندگینامه»، .(XI / ۱۸۶ بسیاری از ارقام
این كتیبه از مجسطی برگرفته شده است، مثلاً میل
دائرۃالبروج، فواصل میان مراكز افلاك خارج از مركز با زمین،
طول روزها و شبهای سال و جز آنها. البته، ارقام مربوط به طول روزها و
شبها در مجسطی نیامده است، اما از جدولهای حركت متوسط خورشید
همین نتایج به دست میآید. در مورد حركات روزانه سیارات
نیز ارقام كتیبه برابر ارقام مجسطی است، اما در ارقام مربوط
به حركت عقدتین ماه تفاوتهایی دیده میشود. این
تفاوتها موجب میشوند كه در محاسبات حركات مراكز فلك تدویر و فلك
خارج از مركز نیز تفاوتهایی پدید آیند كه ارقام
كتیبه این تفاوتها را به درستی منعكس میسازند. مقایسۀ ارقام
مربوط به مركز فلك خارج از مركز و طول عقدةالرأس در این دو اثر نشان میدهد
كه اشتباهی در كار نیست و بطلمیوس با رصدهای تازهتر
ارقام مجسطی را تصحیح كرده است ( پاولی، XXIII / ۱۸۱۹-۱۸۲۰؛
«زندگینامه»، همانجا). جالب توجه است كه بطلمیوس در مجسطی
فاصلۀ ماه و خورشید از زمین را به ترتیب ۵۹
و ۲۱۰‘۱ برابر شعاع زمین شمرده بود، اما در اینجا
این ارقام به ۶۴ و ۷۲۹ تبدیل شدهاند
و در متن تأكید شده است كه این دو رقم نخستین اعدادی
هستند كه هم مربع و هم مكعبند.
در رد تردیدهایی كه
در زمینۀ اصالت این كتیبه و تعلق آن به بطلمیوس ابراز
شده، سخن یكی از اهل تحقیق جالب توجه است: دقت در ارقامكتیبه،باتوجهبهآنچهدر
مجسطی، «جدولهایدستی» و الاقتصاص آمده است، نشان میدهد
كه مصنف این مطالب، ستارهشناسی حرفهای است. نویسندۀ كتیبه
با ساز و كار پیچیدۀ فلك تدویر و فلك خارج از مركز به شیوۀ مجسطی
آشنایی كامل داشته، و میدانسته است كه در این
نظام، كدام عوامل به یكدیگر وابستهاند و تغییر مقدار
یكی از آنها، تغییر مقدار دیگری را به
دنبال میآورد.
سراپای كتیبه گواه آن
است كه نویسندۀ آن، ریاضیدانی متبحر، ستارهشناسی كاردیده
و نظریهپردازی در موسیقی، و پیرو مكتب فیثاغورس
است و دانشمندی با این ویژگیها در آن روزگار، كسی
جز بطلمیوس نبوده است ( پاولی،.(XXIII / ۱۸۲۳
۵. «جدولهای دستی»
بطلمیوس سالها پس از تألیف
مجسطی، جدولهای نجومی این اثر را در یك مجموعۀ
جداگانه از نو مرتب ساخت، بسیاری از ارقام آن را با رصدهای
تازه دقیقتر كرد و در این كار از كتیبۀ كانوپوس هم
فراتر رفت. مقدمۀ بطلمیوس بر این اثر كه طی آن درباره چگونگی
تنظیم و كاربردِ این جدولها توضیح داده، برجا مانده، و به
زبانهای اروپایی نیز ترجمه شده است. از جدولها نیز
نسخههای متعددی كه همۀ آنها از روی ۴ نسخۀ بیزانسی
سدۀ ۹م استنساخ شدهاند، باقی است. البته هیچ یك
از این نسخهها صورت نسخه اصلی مصنف را ندارد.ترتیب
جدولها دگرگون شده، و جدولهایی نیز بدان افزوده شده است.
نسخههای متعدد و شروح و تكملههای بسیار، نشان میدهند
كه از این اثر، بهویژه در عصر بیزانس استفاده فراوان میشده
است. گذشته از تئون اسكندرانی و دخترش هیپاتیا كه تحریر
تازهای از این اثر فراهم آورده، و آن را به تفصیل شرح
كردهاند، كسان دیگری نیز، از جمله استفان اسكندرانی
به این كار پرداختهاند. در یك نسخۀ خطی این
اثر كه در لیدن نگهداری میشود، حواشی مفصلی با
قید تاریخ (مربوط به سالهای
۷۷۵-۸۱۴م) افزوده شده است. «جدولهای
دستی» در طول سدهها، مرجع عمده ستارهشناسان بوده است ( پاولی، XXIII / ۱۸۲۳-۱۸۲۵
؛ «زندگینامه»،. (XI / ۱۸۷, ۱۹۶-۱۹۷
۶. آنالما
این اثر رسالهای است در بیان
روش ویژهای هندسی برای یافتن زاویهها و
كمانهایی كه در تعیین نقاطی از كرۀ سماوی
به كار میآیند و از جملۀ روشهایی است كه در
آنچه به زبان روزگار ما هندسۀ ترسیمی نامیده میشود، به كار میرود.
در این شیوۀ كار، نخست تصویر عمودی نقاط عمدۀ كرۀ آسمان
بر روی صفحۀ نصفالنهار معین، و سپس برخی صفحات، از جمله صفحاتی
موازی با صفحه استوا، بر روی صفحۀ نصفالنهار ــ
برای به دست آوردن مكان خورشید ــ برگردانده میشود؛ بدینسان،
همۀ زوایا و كمانهای لازم، بهویژه آنها را كه برای
ساختن ساعت آفتابی به كار میآیند، میتوان به دست
آورد. مكان خورشید در آسمان با ۳ روش و هر بار به یاری
دو كمان مختصات مشخص میشود. بطلمیوس پس از تعیین تصویر
خورشید بر صفحۀ نصفالنهار و نیز تعیین فاصلۀ آن از این
صفحۀ و ۶ كمان موردنظر (دو كمان به عنوان مختصات مكان خورشید
در
هریك از ۳ روش) به
محاسبات مثلثاتی میپردازد. وی در اینجا توجه میدهد
كه این روش دقیقتر است، در حالیكه روش ترسیمی
آسانتر، و در عین حال، به قدر كافی دقیق است. وی
آنگاه روش ترسیمی را بیان میدارد و در پایان
شرح میدهد كه چگونه باید نتایج به دست آمده را در
جدولها گنجاند (برای هر اقلیم و برحسب میلهای گوناگون
خورشید باید جدولی جداگانه تنظیم شود). البته خود وی
در این جدولها، تنها ارقام مربوط به اوایل برجها را میآورد.
این رساله كوتاه یكبار دیگر شیوۀ كار ریاضیدان
هوشمندی را نشان میدهد كه در عرصۀ كاربرد
تواناست. عرصه عمده كاربردِ این رسالۀ، ساختن ساعت
آفتابی است كه پیش از بطلمیوس نیز كسانی بدان
پرداخته بودهاند. خود وی ضمن بیان شیوه كارش، بر پیشینیان
خرده میگیرد كه دریافتن كمانهای لازم، نظاممند عمل
نکـردهاند. پروكلوس نیز یادآور شده است كه در سدۀ
۱ق م آثاری در این زمینه تألیف شده است.
آنالما در سدۀ ۷ق / ۱۳م از زبان یونانی به لاتینی
ترجمه شد. سخن هیث (II / ۲۸۷) و نیز آنچه در فهرست
كتابهای عربی موزه بریتانیا (الیس، دربارۀ ترجمۀ آن
از زبان عربی به لاتینی آمده، خطاست و از ترجمه آن به
زبان عربی خبری در دست نیست (نویگباور، II / ۸۳۹-۸۴۰؛
پاولی XXIII / ۱۸۲۷- ۱۸۲۹ ؛ .(GAS,V / ۱۷۰
۷. پلانیسفریوم
این اثر دربارۀ تصویر
سطوح كروی بر صفحه است كه اصل یونانی آن از میان
رفته، اما ترجمه عربی آن با عنوان كتاب فی تسطیح الكرۃ، یا
تسطیح بسیطالكرۃ، ونیز تحریری ازآن به قلم مسلمة بن احمد مجریطی
برجا مانده است. همچنین ابن ندیم از ترجمۀ شرح پاپوس
بر این كتاب به قلم ثابتبن قره یاد میكند (ص
۳۲۸). در ۱۱۴۳م تحریر مجریطی
از این اثر به لاتینی ترجمه شد و در
۱۵۳۶م دربال، و در ۱۵۵۸م یكبار
دیگر همراه با شرح در ونیز به چاپ رسید. در
۱۹۰۷م، هایبِرگ با بهرهگیری از
۶ نسخۀ خطی دیگر، چاپ تازۀ تجدیدنظر شدهای از
این اثر به دست داد (نک : I / ۱۱۰۱, EI²؛GAS ، همانجا). مباحث عمده این كتاب اینهاست:
ترسیم دائرۃالبروج، افق و نقاط مرزی منطقة البروج (برای تعیین
زمان طلوع برجها)، دوایر موازی، و دائرۃالبروج (برای
تعیین جای ثوابت برحسب مختصات دائرۃالبروجی
یا استوایی) (هیث،II / ۲۹۲-۲۹۳
؛ پاولی،XXIII / ۱۸۲۹-۱۸۳۱
؛ GAS، همانجا).
ب ـ احكام نجوم
۱. آپوتلسماتیكا
این اثر شامل ۴ كتاب، و
دربارۀ تأثیرات ستارگان است؛ از اینرو، «چهارگانه» نیز
نامیده شده، و در ترجمۀ عربی، عنوان كتاب الاربعة، یا المقالات الاربع یافته
است (ابن ندیم، ۳۲۷؛ .(GAS, VII
/ ۴۳
آپوتلسماتیكا از روزگارِ مؤلف تا پایان سدههای میانه
و حتی پس از آن، مورد توجه بسیار بود. ۳۴ نسخه خطی
تقریباً كامل و ۱۲ نسخۀ ناقص از آن، به زبان اصلی
برجا مانده، و شروح بسیار بر آن نوشته شده، و از
۱۵۳۵م تاكنون بارها به چاپ رسیده است. در
۱۱۳۳م از روی ترجمۀ عربی
آن به قلم ابراهیم بن صلت و ویرایش حنین بن
اسحاق ترجمهای به زبان لاتینی فراهم آمد كه در
۱۵۵۱م به چاپ رسید. ترجمه مستقیم آن از
زبان اصلی به لاتینی، بعدها صورت گرفت. این اثر به
زبانهای اروپایی نیز ترجمه شده، و به چاپ رسیده
است ( پاولی، XXIII / ۱۸۳۱-۱۸۳۲؛سارتن،I / ۲۷۷؛
GAS،همانجا). ابومعشر بلخی در درستی انتساب كتاب
الاربعه به بطلمیوس تردید كرده، اما ابن رضوان در مقدمه شرح
خود بر این كتاب روشن ساخته كه مطالب مطرح شده در این اثر با
نظریات عرضه شده در مجسطی و الاقتصاص و نیز جغرافیا ی
بطلمیوس هماهنگ است (نک : نالینو، ۲۱۷-
۲۱۸).
در فصل ۱ كتاب، نخست در مقدمۀ كوتاهی
گفته میشود كه اگرچه تأثیرات ستارگان بر زندگی بشر
همواره مسلّم نیست و پیشگویی اطمینانبخش
ناممكن است، اما نمیتوان به این موضوع بیاعتنا ماند، زیرا
حتی هنگامی كه گریز از رویدادهای قابل پیشبینی
از راه احكام نجوم ممكن نباشد، انسان میتواند خود را برای چنین
حوادثی آماده كند. پس از این مقدمه، بطلمیوس درباره مزاج سیارات،
یعنی گرمی و سردی، خشكی و تری، تركیبات
مزاجها، سعدونحس و جنسیت، و نیز تأثیرات ویژۀ آنها
به هنگام طلوع و غروب بامدادی و شامگاهی، و سپس دربارۀ ثوابت
و صور ۱۲ گانۀ منطقةالبروج، ۲۱ صورت فلكی شمالی و
۱۵ صورت فلكی جنوبی سخن میگوید و هریك
از این صورتها را با یك یا دو سیاره مقایسه میكند؛
آنگاه دربارۀ فصول سال، تقسیمبندی صورتهای منطقةالبروج و جنسیت
هریك و ویژگیهای صورتهایی كه در فواصل°۶۰،°۹۰،°۱۲۰
و°۱۸۰ از یكدیگر قرار دارند، برپایه همآوایی،
یا ناهمآوایی با یكدیگر و تأثیرات سعدونحس
آنها سخن میگوید (در این بخش نیز نشانههای
مكتب فیثاغورسیان آشكارا دیده میشود). همچنین
صورتهای منطقةالبروج بر پایۀ برابری فاصلههای
آنها از اعتدالین و انقلابین، دو به دو به ترتیب به «آمر و
مطیع» و «ناظر و متفق فی القوه» تقسیم میشوند (نک
: بیرونی، التفهیم، ۳۴۵-
۳۴۸). هریك از برجها خانۀ روز یا
شب یكی از سیارات ۵ گانه است و خورشید تنها یك
خانۀ روز، و ماه تنها یك خانۀ شب دارد و نیز هریك
از برجها به عنوان برج هابط یا صاعدِ یكی از سیارات
بهشمار میآید ( پاولی، .(XXIII / ۱۸۳۴-۱۸۳۵
در كتاب دوم، ویژگیهای
اقوام بر پایۀ وضع محل زندگی آنها نسبت به برجهای ۳ گانۀ هریك
از ۴ فصل، تأثیرات گرفتگیهای ماه و خورشید در این
مناطق، تأثیر ظهور ستارگان دنبالهدار در اَشكال گوناگون آنها، و نیز
عوامل مؤثر در دگرگونیهای آب و هوا بیان میشود. در
كتاب سوم، پس از یك مقدمه كوتاه دربارۀ اهمیت
آغاز هر كار از ابتدای زندگانی انسان، انعقاد نطفه، تشكیل جنین
و تولد بحث میشود. برای پیشبینی سرنوشت باید
درجۀ طالع نسبت به جایگاه بدر یا هلال ماه پیش از تولد،
وضع ستارگان حاكم بر سرنوشت نسبت به یكدیگر و نیز جایگاه
آنها در منطقه البروج را مشخص ساخت (همان،XXIII / ۱۸۳۶
؛ بیرونی، همان، ۲۰۵).
در كتاب چهارم، به چگونگی پیشبینی
كسب و كار و مقامات و مشاغل انسانها و شایستگیها و توانایی
ایشان، همسرگزینی آنها، فرزندان، دوستان و دشمنان، سفرها و
زندگی در غربت، و سرانجام، چگونگی مرگ ایشان پرداخته میشود.
شاید اینگونه آموزشها از دانشمندی مانند بطلمیوس شگفت
بنماید، اما اعتقاد به احكام نجوم در روم باستان چنان همهگیر
بوده است كه فرهیختگان خردورز نیز نمیتوانستهاند گریبان
خود را از آن رها سازند.
گفتنی است كه بطلمیوس در
این اثر بخشهایی از احكام نجوم متداول در آن روزگار را فرو
نهاده، و از جمله به موضوع اختیارات كه پیش از او و پس از او در
كتابهای احكام نجوم جای مهمی داشته، نپرداخته است. در عین
حال، آنچه در این كتاب آمده است، همراه با سلسلهای از احكام
نامعقول دیگر، هنوز هم در بسیاری جاها بر ذهن انسان سیطره
دارد. آنچه در زمینۀ اختربینی تا روزگار ما اقوام مغرب زمین را به خود
مشغول داشته، بهرغم جرح و تعدیلها و نازككاریها، بهطور عمده از
همین اثر بطلمیوس برگرفته شده است. دستاوردهای كپرنیك
و كپلر در سدههای ۱۰ و ۱۱ق / ۱۶ و
۱۷م، هیأت بطلمیوس را از میدان بیرون
راند؛ اما اختربینی وی، در آنجا كه نادانی از خرد و
دانش ناب نیرومندتر است، همچنان فرمانروایی میكند و
از اخترشناسی او عمر درازتری یافته است. طنز تلخ روزگار
درباره مردی است كه از دوران خود تا مدت ۵۰۰‘۱
سال به عنوان یكی از استادان بزرگ علوم دقیق شناخته میشد
( پاولی،۱۸۳۷-۱۸۳۸ XXIII / ۱۷۹۳,
؛ «زندگینامه»، .(XI / ۱۶۸
۲. الثمرۃ
این اثر مجموعهای است
از ۱۰۰ حكم نجومی، بدون ترتیب مشخص. الثمرۃ كه
نام بطلمیوس را بر خود دارد و ۵۲ نسخه خطی از آن به
زبان یونانی برجا مانده است، ۳ بار به زبان عربی
ترجمۀ شده، شروح بسیار به این زبان بر آن نوشته شده، در
سدۀ ۱۲م به لاتینی، و در سدۀ
۱۴م بهعبری درآمده، و طی سدهها به بطلمیوس
نسبت داده میشده، اثری مجعول است و بسیاری از
مطالب آن با نظریات بطلمیوس در زمینه احكام نجوم كه در
كتابالاربعة آمده، ناهماهنگ است (ابن ندیم، ۳۲۷-
۳۲۸؛ نالینو،
۲۱۸-۲۱۹؛ پاولی، XXIII / ۱۸۳۸-۱۸۳۹؛.(GAS,VII / ۴۴-۴۵
شرح این كتاب به قلم نصیرالدین طوسی، در
۱۳۷۸ش به كوشش اخوان زنجانی در تهران به چاپ
رسیده است. آنچه وی در مقدمه این چاپ در زمینۀ تعلق
ثمره به بطلمیوس آورده، به كلی نادرست است (ص پانزده ـ
شانزده).
بطلمیوس رسالهای نیز
در اثبات اصل توازی نوشته كه برجا نمانده است؛ اما پروكلوس در شرح
خود بر كتاب اول اصول اقلیدس روش اثبات بطلمیوس را نقل كرده
است («ریاضیات...»، II / ۳۷۳-۳۸۱؛ هیث،II / ۲۹۵-۲۹۷؛
پاولی،۱۸۴۰ .(XXIII / ۱۸۳۹-
ج ـ دیگر آثار
۱. جغرافیا
بطلمیوس از راه ستارهشناسی
وارد جهان جغرافیا میشود، چنانکـه در مجسطی و دیگر
آثارش نیز به جغرافیا پرداخته است. در فصلهای ۶ و
۸ كتاب دوم مجسطی از مناطق گوناگون زمین و طول روزها و
طول سایهها در این مناطق سخن گفته، و در كتاب الاربعة در بحث
از ویژگیهای مردمان، مناطق مسكونی كره زمین را
بر شمرده، و در «جدولهای دستی» نیز فهرست بلند بالایی
از شهرهای مهم، همراه با طول و عرض جغرافیایی آنها
فراهم آورده است. وی همچنین در فصل ۱۳ كتاب دوم
مجسطی وعده میدهد كه قصد دارد در یك تألیف مستقل،
فهرستی از مهمترین شهرهای هریك از سرزمینها با
طول و عرض جغرافیایی آنها، همراه با نقشه، در تكمیل
كار كسانی كه در این زمینه به پژوهش پرداختهاند، فراهم
آورد (ص۶۳-۶۹ ۵۲-۵۶,
.(۴۰-۴۴ , نصیرالدین طوسی در تحریر
مجسطی آورده است كه برخی این سخن بطلمیوس را
اشارهای به كتاب جغرافیا یوی شمردهاند (گ
۱۹ رو). گفتنی است كه برخی از پژوهشگران اروپایی
اوایل سدۀ ۲۰م نیز همین دریافت را دارند (نویگباور،
II / ۹۳۹ ؛ پاولی، ذیل،.(X / ۶۸۱-۶۸۲
عنوان اصلی جغرافیای
بطلمیوس «راهنمای جغرافیایی» است. این
عنوان نشان میدهد كه هدف وی شرح و وصف كشورها نبوده، بلكه
تنها میخواسته است فهرستی از مكانهای مسكون یا
شناخته شده زمین، همراه با مختصات جغرافیایی آنها به
دست دهد. در كتاب اول، شبكه مختصات پیشنهادی وی برای
نقشۀ جهان وصف شده است. پیش از او، مارینوس برای نقشۀ جهان
شبكه مقیاس قائمالزاویهای ساخته بود كه در آن نسبت
واحدِ طول جغرافیایی به عرض، برابر با بود؛ در نتیجه،
فواصل شرقی ـ غربی میان مكانها، با افزایش طول
جغرافیایی افزوده میشد و نقشه جغرافیایی
را از صورت واقعی دور میساخت. بطلمیوس به جای شبكه
مختصات مارینوس، دو شبكه متفاوت طرح كرد كه گرچه آن نیز با
واقعیت فاصله داشت، گامی بلند به پیش بود (نویگباور،
II / ۹۳۴؛ پاولی، ذیل،X / ۶۸۲-۶۸۴؛
«زندگینامه»،
.(XI / ۱۹۸-۲۰۰ بدینسان،
بطلمیوس اطلاعاتی دربارۀ اروپا، افریقا و آسیا
به دست میدهد كه انباشته از نادرستی است. طرحی كه وی
از هندوستان و افریقای جنوبی فراهم آورده، نادرست است و
طول دریای مدیترانه بسیار درازتر از اندازه واقعی
آن تصویر شده است. با اینهمه، جغرافیا ی بطلمیوس
اثر بزرگی است كه از آن روزگار تا عصر جدید، هیچ اثر جغرافیایی
به شهرت و اعتبار آن نرسیده است (نویگباور،II
/ ۹۳۵-۹۳۹
؛ پاولی، همانجا).
۲. هارمونی
رسالهای در موسیقی
یا علم الالحان. این اثر در ۳ بخش بوده كه مقدار زیادی
از بخش ۳ آن از میان رفته است. بطلمیوس در این اثر
دربارۀ رابطۀ میان حس شنوایی و نسبتهای عددی فواصل
موسیقایی بحث میكند و میكوشد میان افراط
و تفریطِ فیثاغورسیان و پیروان مكتب موسیقایی
آریستوكْسِنوس تعدیلی پدید آورد. در مكتب آریستوكسنوس
به مسائل نظری در موسیقی اهمیت چندانی داده
نمیشد، در حالی كه در مكتب فیثاغورسیان، نسبتهای
عددی فواصل موسیقایی بیش از حد مورد توجه قرار
داشت. به گفته فرفریوس بخش بزرگی از كتاب موسیقی بطلمیوس
از آثار كهنتر موسیقیدانان یونانی بر گرفته شده است.
فارابی در كتاب الموسیقی الكبیر از این اثرِ
بطلمیوس بهره گرفته است (نویگباور، II / ۹۳۱-۹۳۳
؛ كراوس،II / ۲۰۴؛ پاولی، .(XXIII
/ ۱۸۴۱-۱۸۴۷
۳. «درباره داوری و خرد
راهبر»
در باب تعلق این رساله فلسفی
به بطلمیوس تردیدهایی ابراز گردیده («زندگینامه»،
XI / ۲۰۱)، اما در حقیقت هیچ سخن جدی
در این زمینه گفته نشده است. این كتاب همواره به نام
بطلمیوس شناخته شده، و هیچگونه ناهماهنگی با اندیشه
وی ندارد. عنوان این كتاب را به صورت «دربارۀ تواناییهای
داوری و رهبری» نیز آوردهاند؛ اما در حقیقت موضوع آن
چگونگی حصول شناخت درست و موازین و شرایط آن، و رابطۀ میان
احساس و تعقل است و اینکـه در روند شناخت، قوه برتر كدام است و جایگاه
آن كجاست. هر دو واژۀ اصلی عنوان كتاب، داوری و رهبری (یا اشراف)
نخستینبار در مكتب رواقیان به كار رفتهاند. ۱۲ فصل
نخستین اثر به موضوع نخست، و ۴ فصل دیگر به موضوع دوم
اختصاص یافتهاند. بطلمیوس به دنبال بحثی كوتاه درباره
جسم و روح، به نقش این دو در فرایند شناخت میپردازد و
احساس و اندیشه را با یكدیگر میسنجد. وی بر آن
است كه هریك از این دو در درون مرزهای ویژه خود عمل
میكنند و هنگامی كه اندیشه بااحساس همراه شود، عقل و فهم
پدید میآید و دریافت (درك) روشن حاصل میشود.
ویژگیهای روح و بدنی كه آن را در بر میگیرد،
به عناصری كه
این دو از آنها تشكیل میشوند،
باز بسته است: خاك، آب، هوا و آتش. شریفترین حواس، یعنی
بینایی و شنوایی در نزدیكی مغز قرار
دارند كه جایگاه اندیشه و آمیختن احساس و دانش است. شكم
جایگاه میل و شهوت، و قلب جایگاه اراده و هیجان
است. برای دریافت واقعیت عقل كفایت میكند.
جای شگفتی نیست كه بطلمیوس در اینجا، گاه از
مشائیان و گاه از رواقیان پیروی میكند (نویگباور،II / ۹۴۰
؛ پاولی، XXIII / ۱۸۵۴-۱۸۵۸
؛ «زندگینامه»، همانجا).
۴. المناظر
(نک : تكملۀ ۲ همین
مقاله).
بطلمیوس در جهان اسلام
برخی از نخستین گزارشهایی
كه دربارۀ ترجمۀ آثار بطلمیوس در دست است، نشان میدهد كه وی در
سدۀ نخست هجری در محافل علمی جهان اسلام شناخته بوده است.
بیرونی در مقالة فی سیر سهمی السعادۃ خبر میدهد
كه كتاب الثمره منسوب به بطلمیوس، به سفارش خالدبن یزید
از یونانی به عربی ترجمه شده، و نیز عمربن فرُّخان
طبری همین كتاب را از فارسی به عربی درآورده است
(نک :.(GAS, VII / ۴۲ ابن صلاح همدانی از یك
ترجمۀ سریانی، و ۴ ترجمۀ عربی
مجسطی كه همۀ آنها را دیده است، یاد میكند.ترجمههای عربی،
یكی به قلم حسن ابن قریش، دومی به قلم حجاج بن
یوسف بن مطر و هلیابن سرجون است و این هر دو به فرمان
مأمون از یونانی ترجمه شدهاند. سومین نسخه، به خط اسحاق
بن حنین بوده، و وی آن را برای ابوالصقر بن بلبل از یونانی
ترجمه كرده است. نسخۀ چهارم اصلاح همین ترجمه اسحاق بن حنین به قلم ثابت
بن قره است. ابن صلاح در این نسخهها خطاها، اختلالها و تفاوتهای
بسیار دیده است (ص ۱۵۵). از این ترجمهها،
تنها ترجمه حجاج بن یوسف بن مطر و ترجمۀ اسحاق با اصلاح
ثابت بن قره برجا مانده است. موضوع جالب توجه، وجود ترجمه فارسی این
كتاب، مستقل از ترجمۀ عربی آن در سدۀ ۲ق / ۸م است. یعقوبی بیآنکـه دربارۀ دوران
زندگی بطلمیوس سخنی بگوید، از آثار وی در
اخترشناسی یاد میكند و دربارۀ محتوای
این آثار، بهویژه مجسطی گزارشی نسبتاً مبسوط نیز
میآورد (۱ / ۱۰۷- ۱۱۵).
بتانی در الزیج الصابی،
بارها از رصدهای بطلمیوس و تاریخ آن رصدها و فاصله زمانی
میان بطلمیوس و ابرخس یاد كرده است (ص
۶۲-۶۴، ۸۵ -۹۱). همچنین
مسعودی از مجسطی و نیز جغرافیای بطلمیوس
در وصف كرۀ زمین و كوهها و دریاها و جزیرهها و شهرها استفاده
كرده، و یادآور شده كه نامهای دریاها در این جغرافیا
به زبان یونانی آمده، و دریافت معانی آنها دشوار
است (۱ / ۱۰۳-۱۰۶،
۲۵۲، ۲ / ۱۳۶). همچنین نشانههایی
از اینکـه جابربن حیان، مجسطی و كتاب موسیقی
بطلمیوس را میشناخته، در دست است (كراوس،.( I / ۱۶۸, II / ۲۰۴
ابن ندیم كه شماری از
آثار بطلمیوس را نام برده است، از اهتمام یحییبن
خالد برمكی نسبت به این آثار، و ترجمههای مجسطی به
قلم حجاجبن یوسفبن مطر، اسحاقبن حنین و نیریزی
و دیگران، و اصلاحات ثابتبن قره در ترجمههای اسحاق و نیریزی،
و ترجمه كتاب جغرافیای وی به سفارش كندی و ثابتبن
قره، و ترجمۀ «جدولهای دستی» (زیج بطلمیوس) به قلم ایوب
ابرش و محمدبن عبدالله سمعان، و ترجمۀ كتاب الاربعه به قلم ابراهیمبن
صلت و ابویحیی بطریق، و اصلاحات حنین در ترجمه
نخستین و شرح عمربن فرخان و ابراهیمبن صلت و نیریزی
بر این كتاب یاد میكند (ص ۳۲۷-
۳۲۸، ۳۳۲). او به درستی از اینکـه
بطلمیوس در دوران فرمانروایی هادریانوس و آنتونیوس
پیوس میزیسته است، سخن میگوید و اندكی
بعد به گفتۀ كسانی اشاره میكند كه او را شاگرد ابرخس میشمردهاند.
از اینگونه نادرستیها در تخمین دوران زندگی بطلمیوس
در برخی دیگر از منابع اسلامی نیز دیده میشود.
به گزارش قفطی، در ۴۳۵ق /
۱۰۴۴م ریاضیدان و منجمی به نام
ابن سنبدی (سندبادی؟) در كتابخانۀ قاهره، كره
مسینی را كه گویا ساخت بطلمیوس بوده، دیده
است و نوشتهای بر روی این كره مسین حكایت از
این داشته كه خالدبن یزید آن را به قاهره آورده بوده است.
ابن سنبدی میافزاید كه او و همراهانش با شگفتی
محاسبه كردهاند كه از زمان ساخته شدن این كره،
۲۵۰‘۱ سال (!) میگذرد (قفطی،
۴۴۰؛ زوتر،.(۱۰۳یك سده پس از ابن
ندیم، صاعد اندلسی بار دیگر از تقدم زمانی
۲۸۰ سالۀ ابرخس بر بطلمیوس یاد میكند و یك سده پس
از قفطی، ابوالفدا از فاصلۀ زمانی ۴۹۰ ساله میان رصدهای
بطلمیوس و آغاز تاریخ هجری سخن میگوید (صاعد،
۲۹؛ ابوالفدا، ۸۶).
افزون بر اینها، شمار تحریرات
و اختصارات آثار بطلمیوس، و بهخصوص شرحهایی كه دانشمندان
جهان اسلام بر این آثار و بهویژه بر مجسطی نوشتهاند،
نشان دهندۀ اهمیتی است كه برای او میشناختهاند. در حقیقت،
بطلمیوس در میان مسلمانان دارای شهرتی همانندِ ارسطو،
اقلیدس و جالینوس بوده است (نک : (VII / ۴۴-۴۸
GAS,V / ۱۶۶-۱۷۴, VI / ۸۸-۹۶ . همچنین شایان ذكر
است كه ترجمههای لاتینی مجسطی از ترجمههای
عربی آن، و نیز ترجمههای شروح عربی مجسطی به
لاتینی، از سدۀ ۷ تا ۹ق / ۱۳ تا ۱۵م پایههای
اساسی آشنایی اروپاییان با دانش ستارهشناسی
را میساختهاند ( پاولی،.(XXIII / ۱۷۹۶
در اینجا از مهمترین
شرحها و تلخیصهای آثار بطلمیوس به زبان عربی و بررسیهایی
كه درباره آنها صورت گرفته است، یاد میشود:
الف ـ دربارۀ مجسطی
۱. المدخل فی المجسطی،
از احمدبن محمد بن كثیر فرغانی.
۲. تسهیل المجسطی،
از ثابت بن قره. از این اثر نسخههایی از جمله در تهران
(كتابخانۀ مجلس)، و نیز در كتابخانۀ ایاصوفیه هست كه
به چاپ نیز رسیده است (مُرلُن،.(۱-۱۷ترجمه لاتین
آن از گراردوس كرمونایی (اواخر قرن ۱۲م) نیز
چاپ شده است (كرمودی، .(۱۱۷-۱۳۹
۳. قول فی ایضاح
الوجه الذی ذكره بطلمیوس ان به استخرج من تقدمه مسیرات
القمر الدوریة، از همو.
۵. تفسیرالمجسطی، از
ابوجعفر خازن (وایدا،۱۹۰ ،GAS, VI /
۹۰, (۴۷۶.
۶. تفسیر كتاب المجسطی،
از فضلبن حاتم نیریزی، كه نقل قولهایی از آن
در منابع دیگر برجا مانده است (بیرونی، الآثار...،
۱۸۱؛۱۹۲ .(GAS, VI / ۹۰-۹۲,
۷. اغراض كتاب المجسطی،
از ابراهیم بن سنان بن ثابت.
۸. كتاب فی ما كان بطلمیوس
استعمله علێ سبیل التساهل فی استخراج اختلافات زحل و المریخ
و المشتری، از همو، دربارۀ برخی اشتباهات بطلمیوس در مجسطی (ابن ندیم،
۳۳۲؛VI / ۹۱,۱۹۴ .(GAS,
۹. شرح المجسطی، از
ابونصر فارابی (قفطی، ۲۷۹؛
زوتر،۵۵-۵۴ ؛ VI / ۹۱,۱۹۵
.(GAS,
۱۰. كتاب المجسطی،
از ابوالوفا بوزجانی كه به شیوۀ خود به حل
مسائل مطروحه در مجسطی بطلمیوس پرداخته است. بخشی از این
كتاب برجا مانده كه نسخهای از آن در كتابخانۀ ملی
پاریس موجود است (قفطی، ۲۸۷-
۲۸۸؛ زوتر، ۷۲-۷۱؛ وایدا،
۴۷۷؛ قربانی، ۱۸۱ بب ).
۱۱. شكوك المجسطی،
از ابوالصقر عبدالعزیزبن عثمان قبیصی
(زوتر،۶۱-۶۰ ؛ .(GAS, VI / ۹۱, ۲۱۰
۱۲. اختصار كتاب المجسطی،
از عیسی بن یحیی مسیحی (زوتر،
۷۹؛VI / ۹۱,۲۴۱ .(GAS,
۱۳- ۱۵. شرح
المجسطی، از ابن هیثم؛ حل شكوك فی كتاب المجسطی،
از همو؛ الشكوك علی بطلمیوس، از همو. ابن هیثم در این
اثر به بررسی خطاهای بطلمیوس در مجسطی، الاقتصاص و
المناظر پرداخته است (نک : ه د، ۵/۱۲۹،
۱۳۰؛ قفطی، ۱۶۸؛ ابن ابی اصیبعه،
۲/۹۳؛۲۵۸-۲۵۹ .(GAS, VI/۹۱,این
اثر در ۱۹۷۱م در قاهره به چاپ رسیده است.
۱۶-۱۷ قول فی
ثبت الخطأ و التصحیف العارضین فی جداول المقالتین
السابعة و الثامنة من كتاب المجسطی و تصحیح ما امكن تصحیحه،
از ابوالفتوح احمدبن محمد سری؛ ما ذكره بطلمیوس فی الباب
الثانی من المقالة الثانیة عشرۃ فی
معرفة مقدار رجوع زحل و فی الابواب الاربعة التی بعده لرجوع
باقی الكواكب، از همو. از این دو اثر نسخههایی باقی
مانده است (زوتر، ۱۲۰ ؛ .(GAS, VI / ۹۲-۹۳
۱۸. مختصر المجسطی،
از ابن رشد. این اثر به زبان عبری نیز ترجمه شده، و نسخههایی،
هم از این ترجمه و هم از بخشی از اصل عربی آن برجا
مانده است (زوتر، ۱۲۸-۱۲۷ ؛VI / ۹۳
(GAS,
۱۹. تحریر المجسطی،
از نصیرالدین طوسی. نسخههای متعددی از این
اثر در دست است (زوتر،۱۵۲؛ ظاهریه، ۱۴؛ GAS ،
همانجا).
ب ـ دربارۀ كتاب
الاربعـة
افزون بر شروحی كه پیشتر
به اختصار از آنها یاد شد، ابن رضوان مصری نیز شرحی
از این اثر فراهم آورد كه بسیار شهرت یافت و به زبانهای
لاتینی، فارسی و تركی نیز ترجمه شد. نسخههایمتعددی
ازآن برجا مانده است (روزنتال،۲۴۳؛ GAS,VII
/ ۴۴
منزوی، ۱ / ۱۴۶).
ج ـ دربارۀ جغرافیا
آشنایی جهان اسلام با
جغرافیای بطلمیوس از سدۀ ۲ق
آغاز شد. گذشته از ترجمهای كه برای یعقوببن اسحاق كندی
شده بود و ترجمۀ ثابتبن قره و حجاجبن یوسفبن مطر و تحریری كه
پیش از آن به زبان سریانی از این كتاب فراهم آمده
بود و ابن ندیم به آن اشاره دارد (ص ۳۲۸)، محمدبن
موسی خوارزمی نیز نامهای شهرها، كوهها، دریاها و
رودها را همراه با طول و عرض جغرافیایی آنها از این
كتاب استخراج كرد و در كتاب صورۃالارض خود، گرد آورد كه در ۱۸۶۶م به كوشش
هانس فُن مژیك در وین به چاپ رسید. پس از او سهراب
جغرافیانویس در صورالاقالیم (كه آن نیز در وین
به چاپ رسیده است) از همان شیوه خوارزمی در صورۃالارض
پیروی كرد و البته خود نیز مطالب فراوانی بدان افزودIX/۶۴;GAS,X/۱۰۳) , (EI۱ همچنین ابن خردادبه (د ح ۳۰۰ق/۹۱۳م)
در المسالك و الممالك از جغرافیای بطلمیوس بسیار بهره
برد.خود وی در مقدمه شرحمیدهد كه سخنان بطلمیوس را از
زبان دیگری بهعربی درآوردهاست(ص ۳). البته همه
مطالبی كه وی از بطلمیوس نقل میكند، در كتاب جغرافیای
وی وجود ندارد، از جمله اینکـه گویا بطلمیوس از وجود
۲۰۰‘۴ شهر در روی زمین سخن گفته است. از
اینگونه نقل قولها در دیگر منابع عربی نیز دیده
میشود و مثلاً مسعودی در مروج الذهب به نقل از بطلمیوس
در كنار شمار چشمهها و رودهای بزرگ از ۵۳۰‘۴ شهر
در روزگار وی سخن میگوید
(۱/۱۰۳-۱۰۶). بهرغم اینگونه
اختلافات و نقل قولهای نامستند، تأثیرپذیری از بطلمیوس
در المسالك و الممالك ابن خردادبه به خوبی آشكار است. در حقیقت،
دیگر جغرافینویسان معاصر وی ــ مانند یعقوبی،
ابن رسته و ابن طیب سرخسی ــ نیز از جغرافیای بطلمیوس
بهره بردهاند. مطالب جغرافیایی كتاب الخراج قدامةبن جعفر
غالباً از ابن خردادبه برگرفته شده است IX/۶۳-۶۵) ,(EI۱ بهرهگیری از جغرافیای
بطلمیوس در سدههای بعد نیز همچنان ادامه مییابد
و مثلاً یاقوت در معجم البلدان دهها بار از بطلمیوس یاد میكند
(۱/۱۷، ۱۷۹، ۲۲۰، جمـ).
در منابع اسلامی كتابهای
دیگری نیز به نام بطلمیوس ثبت شده است كه برخی
از آنها بخشهایی از آثار پیش گفتۀ او، و برخی
دیگر در شمار آثار منسوب به اویند. از جملۀ آنهاست:
الموالید، ذات الكرسی، ذات الصفائح و هی الاصطرلاب، المدخل
الی صناعة الكریة، الحرب والقتال، استخراج السهام، المرض و شرب
الدواء. از شماری از این آثار نسخههایی برجا مانده
است (ابن ندیم، ۳۲۷- ۳۲۸؛ قفطی،
۹۸؛V / ۱۷۱-۱۷۴, VI / ۹۵-۹۶, VII / ۴۷-۴۸ .(GAS,
Cantor, M., Vorlesungenuber Geschichte
der Mathematik, Stuttgart, ۱۹۶۵; Carmody, F. J., The Astronomical Works of Thabit
b. Qurra, Berkeley/Los Angeles, ۱۹۶۰; Dictionary of Scientific Biography, New York, ۱۹۷۵; EI¹ ; EI² ; Ellis, A. G.,
Catalogue of Arabic Books in the British Museum, London, ۱۹۶۷; Fachlexicon, Frankfurt, ۱۹۹۲; GAS; Greek Mathematics, London, ۱۹۶۸; Heath, Th., A History of
Greek Mathematics, Oxford, Clarendon Press; Kraus, P., Jabir ibn Hayyan,
Hildesheim, ۱۹۸۹; Morelon, R., Thabit ibn Qurra:
Oeuvres d'astronomie, Paris, ۱۹۸۷; Neugebauer, O., A History of Ancient
Mathematical Astronomy, Berlin etc., ۱۹۷۵; Pauly; Ptolemy, The Almagest, tr. R. C.
Taliaferro, Great Books, Chicago, ۱۹۵۲; Rosenthal, F., The Classical Heritage in Islam,
London, ۱۹۷۵; Sarton, G., Introduction to
the History of Science, Baltimore, ۱۹۲۷; Schoy, K., Beitrage zur arabisch - islamischen
Mathematik und Astronomie, Frankfurt, ۱۹۸۸; Suter, H., Die Mathematiker und Astronomen der
Araber und ihre Werke, Leipzig, ۱۹۰۰; Vajda, G. Index general des manuscrits arabes
musulmans, Paris, ۱۹۵۳.
محمدعلی مولوی
تكملۀ ۱ـ
الاقتصاص
این كتاب كه در متون اروپایی،
براساس عنوان اصلی یونانی آن، «فرضهای سیارهای»
نامیده میشود، در منابع اسلامی، اقتصاص احوال الكواكب
(ابن ندیم، ۳۲۷- ۳۲۸؛ قفطی،
۹۸) و المنشورات (بیرونی، تحقیق...،
۳۶۴، التفهیم، ۱۵۱) و كتاب بطلمیوس
فی اصول حركات الكواكب المتحیرة (ثابت بن قره، «فی حساب...»،
۱۰۴) نیز خوانده شده است. این كتاب پس از مجسطی
تألیف شده است، زیرا در مقدمۀ آن بطلمیوس از مجسطی
(با عنوان «كتاب السُنطَكسیس») سخن میگوید (ص
۱۶-۱۷). همچنین تألیف آن مقدم بر المناظر
است، زیرا توضیحی كه در آن دربارۀ پدیده
افزایش قطر ظاهری ماه و خورشید در نزدیكی افق
به دست داده شده، نسبت به توضیح همین پدیده در المناظر
ناقص است (نک : تكملۀ ۲ همین مقاله). از اصل یونانی كتاب كه در
دو مقاله بوده است، تنها نیمی از مقاله اول به دست آمده، اما
همۀ ترجمه عربی آن و نیز ترجمهای عبری كه از
روی ترجمۀ عربی صورت گرفته، باقی مانده است.
محتوای الاقتصاص
از مقدمۀ بطلمیوس
بر مقاله اول الاقتصاص پیداست كه وی این كتاب را به نوعی
دنباله و تكملۀ مجسطی میدانسته است. او خطاب به سوروس ــ كه مجسطی
هم خطاب به او تألیف شده است ــ مینویسد: در مجسطی
اصول حركات آسمانی را به طریق برهانی شرح، و نشان داده
است حركتی كه شایستۀ اجرامی است كه دارای طبیعت ثابت هستند و به هیچ
وجه افزایش یا كاستی نمیپذیرند (یعنی
اجرام آسمانی)، حركت دورانی است. اكنون در این كتاب میخواهد
كلیات این مطالب را شرح دهد و از این كار ۳ منظور دارد:
نخست اینکـه تصور و تخیل این امور سادهتر شود و كسانی
كه میخواهند برای این منظور ابزارهایی بسازند
آسانتر از عهدۀ این كار برآیند. دیگر اینکـه بتوان از راه
محاسبه موضعی را كه هر یك از ستارگان در حركت خود به آن رسیده
است، معین كرد. سوم اینکـه بتوان با وسایل مكانیكی
این حركات را بازسازی كرد. وی در توضیح نکـتۀ اخیر
میگوید: منظور او فقط ساختن كرات (كه احتمالاً در زمان او رایج
بوده است) نیست، زیرا این كرات نه تنها با آنچه درباره
حركات آسمانی گفته شده است، تناقض دارند، بلكه فقط ظاهر امور را نشان
میدهند و از نشان دادن وضع حقیقی حركات ستارگان
ناتوانند.
بنابر این، قصد بطلمیوس
از نوشتن اقتصاص این بوده است كه الگویی حقیقی
از حركات اجرام آسمانی به دست دهد، به طوری كه بتوان از روی
آن مدلی مكانیكی برای حركات این اجرام ساخت.
او در این باره مینویسد: هر چند «ممكن است نتوانیم
همه این حركات را به صورتی با هم تركیب كنیم كه
با این هدف سازگار باشد، با این حال، به این روش حركات
[اجرام آسمانی] را یكی یكی نشان میدهیم»
(ص ۱۴- ۱۷). بنابراین، اگر موضوع مجسطی
را نجوم ریاضی بدانیم، یعنی به دست دادن
الگوهایی هندسی برای حركات ستارگان بدون اندیشیدن
به واقعیت فیزیكی آنها، موضوع الاقتصاص را میتوان
نجوم فیزیكی یا كیهانشناسی دانست. به این
معنی، بطلمیوس در این كتاب قصد داشته برای هر یك
از حركاتی كه در مجسطی بیان شده است، ساز و كاری
مادی پیشنهاد كند.
در بخش ۱ از مقالۀ اول
(ص ۱۸- ۵۵) بطلمیوس برای هر یك از
حركاتی كه در هر یك از سیارات مشاهده میشود، دایرهای
در نظر میگیرد كه حركت دورانی یكنواخت دارد و از
مجموع حركات این دوایر حركت خاصی كه از طریق رصد برای
آن سیاره مشاهده میشود، تولید میگردد. شمار این
دایرهها درمورد خورشید یك، درمورد ماه ۴، درمورد عطارد
۵، درمورد زهره ۴ و درمورد هر یك از ۳ سیارۀ دیگر
(مریخ و مشتری و زحل) ۴ دایره است.
وی در بخش بعدی (ص
۵۶ -۶۱) دربارۀ علت اختلافاتی كه در
حركات سیارات دیده میشود و از وجود آنها اعتقاد به وجود
دوایر مختلف و متعدد لازم میآید، بحث میكند و میكوشد
كه این حركات را براساس دو نوع نیرو تبیین كند: یكی
نیرویی ارادی كه باعث حركت سیاره در روی
دائرة البروج میشود؛ دیگری نیرویی كه
باعث حركتی «قسری» میشود و تحت تأثیر خورشید
صورت میگیرد. این حركت، در مورد ستارگان ثابت، حركتی
دورانی و یكنواخت است، زیرا «فلك این ستارگان دارای
حركتی بسیار نزدیك به حركت كل جهان است كه ناگزیر طبیعتی
بسیط و بی هیچ آمیختگی دارد و نمیتواند
به هیچ روی پذیرای حالتهای متضاد شود» (ص
۵۶-۵۷). خورشید فقط یك اختلاف دارد، یعنی
«همان اختلافی كه در حركت آن در دائرة البروج مشاهده میشود، زیرا
در میان چیزهایی كه حركت میكنند چیزی
قویتر از آن نیست تا خورشید در حركت خود اختلاف دومی از
آن بپذیرد». بطلمیوس با چنین استدلالاتی سعی میكند
حركات گوناگون دیگر سیارات را هم تبیین كند.
در بخش بعدی از مقالۀ اول
(ص ۶۳ - ۸۵) بطلمیوس نخست به بیان ترتیب
كواكب میپردازد. به اعتقاد او، ترتیب افلاك سیارات را برپایۀ پدیده
«سَتر» (مخفی شدن یك سیاره هنگامی كه سیاره دیگری
میان خط دید و آن سیاره حائل شود)، بر حسب فاصلۀ آنها
از زمین بدینصورت میتوان تعیین كرد: ماه،
عطارد، زهره، مریخ، مشتری، زحل، ثوابت (ص ۶۳)؛ اما
ترتیب سیارات دیگر را نسبت به خورشید نمیتوان
از این راه تعیین كرد؛ بنابراین، ملاكی دیگر
وضع میكند و میگوید كه اگر اوج فلك هر سیاره (نسبت
به زمین) را منطبق بر حضیض سیاره بعدی بگیریم،
در این صورت تنها میتوان عطارد و زهره را از خورشید به زمین
نزدیكتر دانست و سیارات دیگر بالاتر از خورشید قرار
دارند. زیرا اگر حضیض فلك عطارد را بر اوج فلك ماه، و حضیض
فلك زهره را بر اوج فلك عطارد منطبق بگیریم، چون نسبت اوج هر
كوكب به حضیض آن (از روی محاسبات مجسطی) معلوم است، اوج
زهره در فاصلۀ ۰۷۹ ‘۱ واحدی زمین قرار میگیرد
(واحد اندازهگیری شعاع زمین است). چون با محاسبات مستقل
معلوم شده است كه حضیض خورشید در فاصله ۱۶۰
‘۱واحدی زمین است، بنابراین، زهره و عطارد نسبت به
زمین نزدیكتر از خورشیدند (ص
۶۵-۶۷).
به نظر میآید چیزی
كه باعث اطمینان نسبی بطلمیوس از درستی این
روش شده، تساوی تقریبی اوج زهره است كه از راه فرض
تماس اوج هر سیاره با حضیض ستاره، و نسبت میان اوج و حضیض
هر سیاره (كه آن هم از راه رصد به دست میآید) محاسبه میشود،
با مقدار حضیض خورشید كه به روشی كاملاً مستقل از این
روش به دست میآید. با اتكا به این یكسانی
نسبی ــ یا به گفته نویگباور «تصادف عددی باور نکـردنی»
(II / ۹۱۷) ــ بطلمیوس موفق میشود كه
نه تنها ترتیب ستارگان، بلكه فاصلۀ آنها تا زمین
را (بر حسب شعاع زمین) محاسبه كند. این محاسبات همه بر این
پایهاند كه «میان دورترین و نزدیكترین فاصله
[فلك ستارگان] و میان سطوحی كه افلاك را از هم جدا میكنند،
هیچ ناپیوستگی یا جای خالیی كه
اندازۀ [محسوس] داشته باشد وجود ندارد» (ص ۷۳). بطلمیوس این
فرض را محتملترین امور میداند، زیرا «ممكن نیست كه
در طبیعت اشیاء جای خالی بسیار یا چیزی
كه به كاری نیاید، یا معنایی نداشته
باشد، وجود داشته باشد». هرچند این گفته را میتوان به معنای
اعتقاد بطلمیوس به اصل ارسطویی امتناع خلا و نیز
امتناع حشو در طبیعت دانست؛ و این از او ــ كه از لحاظ فلسفی
شیوهای التقاطی دارد ــ بعید نیست؛ با این
حال، بطلمیوس میافزاید كه اگر میان آنها فاصله یا
جای خالیی هم باشد، ثابت میشود كه به هر حال این
ابعاد از آنچه گفتیم كمتر نیست» (همانجا).
در مقالۀ دوم الاقتصاص،
بطلمیوس به وصف اَشكال اجسامی كه این حركات در آنها رخ
میدهند - به طوری كه «شایستۀ طبیعت
اجسام فلكی باشند» (ابن هیثم، ۴۵) - میپردازد،
زیرا «قیاس طبیعی ما را به این نظر راهبر میشود
كه اجسام اثیری نه انفعال میپذیرند و نه تغییر»
(ص ۱؛ ابن هیثم، همانجا). بنابراین، برای هر یك
از حركات آسمانی كه «در مقدار یا نوع متفاوت باشد» جسمی
در نظر میگیرد كه «بر گرد قطبهای خود حركت كند»؛ اما «قیاس
تعلیمی (ریاضی)» حكم میكند كه برای هر
حركت هر جسم آسمانی یا «كرهای توخالی در نظر گرفته
شود»، به طوری كه از مجموع آنها كراتی حاصل شود كه «بر یكدیگر
و بر زمین محیطند»، یا كرهای توپر (كه این فقط
درمورد افلاك تدویر ممكن است كه چیز دیگری در درون
آنها نمیچرخد). راه دیگری كه میتوان رفت، این
است كه به جای كره، برشی از یك كره را در نظر بگیریم.
این برش در واقع كمربندی از كره است كه به موازات یك
دایرۀ عظیمه بریده شود، به طوری كه این دایره
عظیمه مسیر حركت طولی سیاره را نشان دهد و عرض
كمربند به اندازۀ عرض سیاره باشد. در این صورت، شكلی دف مانند به
دست میآید كه بطلمیوس آن را «منشور» میخواند. وجه
تسمیۀ كتاب الاقتصاص به المنشورات نیز از همین جاست (ص
۲).
بیشتر مقاله دوم به بیان هیأت
آسمان براساس تركیبی از كرات توپر و توخالی یا منشورها
اختصاص دارد. بطلمیوس در این بخش برای حركت زحل ۵
كره در نظر میگیرد (ص ۱۶) كه چون یكی
از این ۵ كره برای تبیین فضای خالی
یا حشوی است كه میان فلك زحل و فلك مشتری وجود
دارد، آن را در شمار كراتی كه در حركات زحل تأثیر دارند، نمیشمارد
(ص ۱۸) و از همینرو، بعداً ۴ منشور را جانشین این
۵ كره میكند. هر یك از این منشورها در واقع منشأ یكی
از حركاتی است كه در مقاله اول برای زحل قائل شده است. به
عبارت دیگر، هر منشور جای یكی از دوایر مقاله
اول را میگیرد. به همین قیاس، بطلمیوس برای
هر یك از سیارات مجموعهای از كرهها یا منشورها در نظر
میگیرد: برای زحل و مشتری و مریخ و زهره، هر یك
۵ كره (۴ منشور)؛ برای عطارد ۷ كره (۵ منشور)؛
برای ماه ۵ كره و برای خورشید یك كره (ص
۲۹؛ ابن هیثم، ۴۸-۵۰).
به این ترتیب، هیأتی
مجسم برای افلاك، مركب از كرهها یا منشورهای تو در تو، به
دست میآید. مجموعۀ كرات یا منشورهای مربوط به هر سیاره بخشی از
آسمان را اشغال میكنند كه در مجموع شكل كرهای را دارد كه
بخشهایی از داخل آن برداشته شده باشد. نزدیكترین
نقطه این كره به مركز عالم (مركز زمین) حضیض سیاره،
و دورترین نقطۀ آن اوج سیاره است كه در عین حال حضیض سیارۀ بعدی
است. به این ترتیب، محاسباتی كه بطلمیوس در مقاله
اول الاقتصاص درمورد ابعاد و اجرام ستارگان انجام داده بود، به محاسباتی
در مورد ابعاد جهان تبدیل میشود. در آخر مقالۀ دوم ظاهراً
جدولهایی هم بوده كه از میان رفته است (نویگباور،.(II / ۹۰۰
اهمیت تاریخی و تأثیر
الاقتصاص
برخلاف مجسطی كه رویكردی
ریاضی به حركت سیارات دارد، بطلمیوس در الاقتصاص در پی
به دست دادن تصویری مجسم از افلاك است كه با اصول طبیعیات
آن زمان سازگار باشد. پیش از وی ارسطو كوشیده بود تا
براساس الگوی افلاك هم مركز ـ كه ائودوكس (۴۰۸-
۳۵۵قم) برای حركات سیارات عرضه كرده، و
بعداً به دست كالیپوس، منجم معاصر ارسطو تكمیل شده بود - هیأتی
مجسم تأسیس كند كه با مبانی طبیعیات او سازگار باشد
(حداد عادل، ۴۸۱-۴۸۴). این هیأت
كه براساس مجموعهای از كرات اصلی و «كرات واگردان» ساخته شده
بود (۳۳ كرۀ اصلی و ۲۲ كرۀ واگردان)، تاب تحولات نجوم را
نیاورد، زیرا تقریباً یك قرن پس از زمان ارسطو، الگوی
افلاك هم مركز جای خود را به الگوی افلاك
حامل و خارج از مركز و افلاك تدویر
سپرد كه اَبَرخس و آپولونیوس در قرن ۳قم ساختند. بطلمیوس
در الاقتصاص در واقع كوششی را كه ارسطو در «مقالة اللام» (كتاب لاندا)
مابعدالطبیعه برای بنا كردن هیأتی مجسم برای
افلاك كرده بود، براساس الگوی افلاك خارج از مركز و افلاك تدویر
از سر میگیرد. در این هیأت نیز همۀ حركات
دورانی و یكنواخت فرض شدهاند و برای هر حركت دایرهای
(در مقالۀ اول) یا كره یا منشوری (در مقالۀ دوم)
در نظر گرفته میشود كه با چرخش خود آن حركت را تولید میكند.
در این هیأت، افلاك یكدیگر را قطع نمیكنند و
در میان آنها فضای خالی وجود ندارد. گذشته از این،
در این هیأت ابعاد جهان هم معلوم، و در حدود ۲۰ هزار
برابر شعاع زمین است.
این هیأت را معمولاً
«نظام بطلمیوسی» میگویند. این نظام در سراسر
دوران اسلامی و سدههای میانۀ مسیحی
بر اندیشه كیهان شناسی حاكم بود و حتی كپلر نیز
ــ هم در «راز كیهان» و هم در «هماهنگی جهان» ــ بر آن متكی
بود (نویگباور، .(II / ۹۱۸
نه تنها الگویی كه بطلمیوس
در مورد كیهان، به صورت تركیبی از كرات تودرتو در این
كتاب عرضه كرده است، برای مردم عادی جاذبه داشت، بلكه بسیاری
از منجمان نیز در محاسبه ابعاد و اجرام سیارات (و ابعاد جهان به
طور كلی) از روش این كتاب - كه با كیهانشناسی عرضه
شده در آن پیوند ناگسستنی دارد - استفاده كردهاند. با این
حال، به رغم نفوذ پنهان این كتاب، ارجاع مستقیم به آن در میان
آثار دوران اسكندرانی نادر است. ظاهراً تنها پروكلس، فیلسوف
نوافلاطونی (۴۱۰- ۴۸۵م) در رسالهای
به نام هوپوتوپوسیس به طور غیرمستقیم به این رساله
اشاره كرده است (نک : هارتنر، (۳۲۳ff.و همو در شرح خود بر تیمائوس
افلاطون مقادیری را كه بطلمیوس در الاقتصاص برای
نسبت میان اوج و حضیض سیارات به دست آورده، نقل كرده
است (نک : همو،.(۳۲۵
در دوران اسلامی این
كتاب بسیار بیشتر مورد مراجعه بوده است. نام مترجم عربی
و تاریخ ترجمۀ آن معلوم نیست، اما در یكی از دو نسخۀ كامل
عربی موجود آن (نسخۀ لیدن) نام آن به صورت كتاب بطلمیوس القلوذی فی
اقتصاص جمل حالات الكواكب المتحیرة اصلاح ابی الحسن ثابت بن قره
آمده است (ص ۹) كه در این صورت، باید گفت: ثابت ترجمهای
از آن را كه از كسی دیگر بوده، اصلاح كرده است. چون ثابت همین
كار را در مورد ترجمۀ اسحاق بن حنین از مجسطی نیز انجام داده است، بعید
نیست كه مطلب نسخه لیدن درست باشد. به هر حال، مسلّم است كه
ثابت (د ۲۸۸ق / ۹۰۱م) این كتاب را
میشناخته است، زیرا چنان كه پیشتر گفته شد، در رساله خود
دربارۀ محاسبه رؤیت اهله ماه به آن ارجاع كرده است. ثابت همچنین
در «تسهیل المجسطی» خود (ص ۵) واژۀ فلك را به
معنای فیزیك آن، به كار برده است (یعنی به
همان معنایی كه در الاقتصاص به كار رفته) و از مماس بودن پایینترین
نقطۀ فلك هر سیاره بر بالاترین نقطۀ فلك هر سیاره
پیش از آن سخن گفته كه این مفهوم نیز به احتمال زیاد
از الاقتصاص گرفته شده است.
تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم
الاقتصاص در نخستین كتابهای هیأت دوران اسلامی
مانند جوامع علم النجوم فرغانی هنوز روشن نیست، اما در قرنهای
۴ و ۵ق / ۱۰ و ۱۱م بیرونی در
تحقیق ماللهند هنگام بحث در یكی از نظریههای
نجومی هندیان مینویسد كه این نظریه
«برخلاف پایهای است كه بطلمیوس كار [محاسبۀ]
ابعاد [سیارات] را در المنشورات بر آن استوار كرده است، و پیشینیان
و متأخران هم در این باره از او پیروی كردهاند. اصل ایشان
در این مورد این است كه دورترین نقطۀ هر ستاره نزدیكترین
نقطۀ ستارهای است كه بالای آن قرار دارد و میان كرات
آنها فضایی كه به كاری نیاید، وجود ندارد» (ص
۳۶۴).
بیرونی در التفهیم نیز
«قطر ستارگان سیاره و ثابته، و نسبتشان به دیدار چشم از قطر شمس
[را] كه چندند از وی» به صورتی كه بطلمیوس «در منشورات
پدید كرد» در جدولی نقل كرده است (ص ۱۵۱).
مقادیری كه بیرونی نقل كرده، درمورد سیارات و
ستارگان ثابت قدر اول همان مقادیری است كه در الاقتصاص آمده
است (ص ۷۵)، اما جدول بیرونی اندازه قطر ظاهری
ستارگان ثابت تا قدر ششم را هم به دست میدهد و این چیزی
است كه در نسخههای موجود الاقتصاص وجود ندارد (در اقتصاص تنها قطرِ
ظاهری ستارگان ثابت قدر اول ذكر شده است). معلوم نیست كه بیرونی
این مقادیر را خود محاسبه كرده، یا نسخهای كه از
الاقتصاص در دست داشته، در این موضع با نسخههای موجود تفاوت
داشته است.
معاصر بیرونی، ابن هیثم
در الشكوك علی بطلمیوس این كتاب را مورد نقد قرار داده
است. ایرادهای او بر ۳ دسته است: ۱.تناقضهایی
كه میان مطالب این كتاب و مجسطی وجود دارد، مثلاً در
مقاله اول الاقتصاص، بطلمیوس برای عطارد ۵ حركت در نظر
گرفته، و متناظر با آن به وجود ۵ دایره برای آن قائل شده
است؛ به این صورت، ۳ حركت دیگر را كه در مجسطی از
آنها گفت و گو شده، در نظر نگرفته است. در مجموع، در الاقتصاص برای سیارات
۲۶ حركت در نظر گرفته شده، در حالی كه شمار این
حركات در مجسطی ۳۶ است (ابن هیثم،
۴۲-۴۳)؛ همچنین حركاتی كه در این
كتاب برای سیارات قائل شده است، هم با مجسطی نمیخواند،
هم با آنچه از راه رصد به دست میآید (همو، ۴۴).
۲. تناقضهایی كه در میان مطالب خودِ این كتاب
وجود دارد، مثلاً در جایی بطلمیوس از وجود دو نوع حركت
(ارادی و قسری) در سیارات سخن میگوید و در جای
دیگر حركت سیارات را ارادی میداند، نه از روی
قهر و یا ضرورتی كه از بیرون باعث آن شود (همو،
۴۶-۴۷). ۳. مهمترین ایرادی كه
ابن هیثم بر این كتاب میگیرد، این است كه
نظامهای پیشنهادی بطلمیوس ــ چه نظام كرات تو در تو، چه
نظام منشورها ــ هیچ یك نمیتواند هیأت صحیح
حركت افلاك را بیان كند: «از همۀ آنچه گفتیم، معلوم میشود:
اجسامی كه بطلمیوس در مقاله دوم اقتصاص فرض كرده، با اصولی
كه در مجسطی و اقتصاص مقرر كرده است، تناقض دارد و از وصف حركاتی
كه در مجسطی تقریر كرده، ناتوان است و به امور محالی میانجامد
كه هیچ یك از متقدمان و متأخران آنها را جایز نمیشمرند»
(ص ۶۳).
ابن هیثم از نقد خود نتیجه
میگیرد كه «برای حركات ستارگان هیأتهایی
واقعی و صحیح و عمومی هست كه هیچگونه محال یا
تناقضی در آنها راه نمییابد؛ اما بطلمیوس به این
هیأتها واقف نشده، و فهم او به تخیل حقیقت آنها دست نیافته
است». جست و جوی این هیأت واقعی كاری بود كه
بسیاری از منجمان دوران اسلامی ــ به ویژه منجمانی
كه در مجموع با عنوان مكتب مراغه شناخته میشوند ــ به آن دست
زدند. دست كم یكی از منجمان این مكتب، یعنی
مؤیدالدین عُرضی (د ۶۶۴ق /
۱۲۶۶م)، به الاقتصاص نیز به همان اندازه مجسطی
نظر داشته است (عرضی، ۶۶، ۹۱، جم ). دیگر
منجمان این مكتب نیز این كتاب را عمدتاً از راه نقد ابن
هیثم میشناختهاند.
دربارۀ تأثیر
الاقتصاص بر مقالة فی هیئة العالم كه به حسن بن هیثم یا
محمد بن هیثم منسوب است، نظرهای متفاوتی وجود دارد. نالینو
مقالة فی هیئة العالم را متأثر از الاقتصاص دانسته است
(ص۹۹ ) و كسانی دیگر چون هانری كربن همین
نظر را با تصریح كمتر اظهار كردهاند (ص ۳۱۲)؛ اما لانگرمن
دست كم وجود ارتباطِ مستقیم میان این دو كتاب را نفی
میكند و یكی از دلیلهای او این است كه
از تمهیداتی چون كره و منشور كه در الاقتصاص برای تجسم
حركات افلاك به كار رفته است، اثری در مقالة فی هیئة
العالم دیده نمیشود (ص .(۱۱-۲۵
پژوهشهای جدید دربارۀ
الاقتصاص
از متن یونانی الاقتصاص
تنها در حدود آن (بخش اول از مقالۀ اول) باقی مانده است. این
بخش را نخستینبار بِینبریج در ۱۶۲۰م
با ترجمه لاتینی آن، و آلما در ۱۸۲۰م
همراه با ترجمه فرانسوی آن منتشر كرد. همین بخش را هایبرگ
در ۱۹۰۷م در جلد دوم از «مجموعۀ آثار بطلمیوس»
كه چاپ استاندارد این آثار محسوب میشود، انتشار داد كه با ترجمۀ آلمانی
همین بخش از عربی توسط نیكْس همراه بود (نویگباور،
.(II / ۹۰۰ همچنین این چاپ ترجمۀ متن
كامل مقالۀ دوم را هم كه بوهل و هگارد پس از مرگ نیكس به اتمام
رسانده بودند، در برداشت. در ۱۹۶۴م، ویلی
هارتنر در «نظرهای قرون وسطایی دربارۀ ابعاد كیهان
و المنشورات بطلمیوس» تردید نالینو را در اینکـه كتاب
المنشورات كه بیرونی به بطلمیوس نسبت داده است، از او
باشد، رد كرد و نشان داد كه المنشورات همان الاقتصاص است و به خصوص روشن
كرد كه مقالۀ اول الاقتصاص بخش دومی هم دارد كه تاكنون به دست نیامده
است و به غلط احتمال داد كه این بخش باید در دنبالۀ مقالۀ دوم
باشد. گلدستاین به تأثیرِ مقالۀ هارتنر، به
ترجمۀ عبری الاقتصاص كه در اوایل قرن ۸ق /
۱۴م به دست كالونیموس صورت گرفته بود، مراجعه كرد و دریافت
كه این بخش گمشده در واقع دنبالۀ مقالۀ اول
است كه نیكس و دو نفری كه كار او را ادامه دادهاند، به دلیل
نامعلومی به آن توجه نکـردهاند. گلدستاین متن كامل عربی
الاقتصاص را به صورت تصویری به چاپ رساند و بخش دوم مقالۀ اول
را به انگلیسی ترجمه و شرح كرد. متن كامل ترجمۀ عربی
الاقتصاص را رژیس مرلن تصحیح، و به فرانسه ترجمه كرده كه بخش
اول آن (مشتمل بر مقالۀ اول) منتشر شده است و بخش دوم با حواشی و توضیحات در
آینده منتشر خواهد شد.
Hartner, W., Oriens-Occidens,
Hildesheim, ۱۹۶۸; Langermann, T., Ibn
al-Haytham's on the Configuration of the World, New York/London, ۱۹۹۰; Nallino, C.A., «Sun, Moon,
and Stars: Mohammedan» , ERE, vol. XII; Neugebauer, O., A History of Ancient
Mathematical Astronomy, Berlin etc., ۱۹۷۵.
حسین معصومیهمدانی
تكملۀ ۲ ـ
المناظر
تاریخ دقیق تألیف
این اثر معلوم نیست. با این حال، اسمیث معتقد است
كه بنابر قراینی كه در كتاب هست، المناظر پس از مجسطی و
الاقتصاص تألیف شده است؛ زیرا اولاً برخلاف مجسطی كه در
آن هیچ توجهی به مسأله شكست اتمسفری نشده، این مسألۀ در المناظر
به تفصیل موردبحث قرار گرفته است؛ ثانیاً نحوه بررسی
مسألهای كه بعدها «خطای بصریِ ماه» نام گرفته است (اینکـه
ماه وقتی نزدیك افق است، بزرگتر از هنگامی مینماید
كه در وسط آسمان است)، در این ۳ اثر، نشان میدهد كه نظر
نویسنده در این مورد تكاملی تدریجی یافته
است (ص.(۲اسمیث میافزاید كه بطلمیوس در مجسطی
این مسأله را به صورت نادرست طرح و تبیین میكند و
میگوید: علت این پدیده بخاری است كه در جو
وجود دارد؛ به عبارت دیگر، علت بزرگ دیده شدن ماه در نزدیكی
افق این است كه ماه از خلال محیطی غلیظ تر از هوا
دیده میشود، درست به همان صورت كه اشیاء غوطهور در آب
بزرگتر به نظر میآیند؛ اما هر دو مقدمۀ این
توضیح نادرست است، زیرا اولاً تصویرِ هرچه در افق باشد،
بزرگتر نمیشود، ثانیاً ماه به اعتقاد قدما در اثیر، یعنی
در محیطی رقیقتر قرار دارد، نه در محیطی چگالتر
(هوای آلوده به بخار)؛ و بنابراین، باید كوچكتر به نظر بیاید
(ص ۳-۲ ، حاشیه). آنگاه مینویسد: در الاقتصاص،
هرچند در مجموع راهی كه بطلمیوس برای حل این مسأله
برگزیده، درست است، نوعی آشفتگی در فكر او دیده میشود؛
اما در المناظر وی این مسأله را، به حق پدیدهای
روانی میداند (ص .(۲بنابراین، المناظر یقیناً
پس از ۱۴۱م (تاریخ آخرین رصد مجسطی )
تألیف شده است. لُژُن زمان تألیف آن را رُبع سوم قرن
۲م میداند («المناظر...»، ۲۶) و اسمیث معتقد است
كه این كتاب بین سالهای ۱۶۰ و
۱۷۰م تألیف شده است (ص.(۳
بطلمیوس كتابی نیز
به نام هارمونیكا (نک : همین مقاله، آثار، بخش ج، شم ۲)
در موسیقی نوشته است كه توجه به صوت آن را با المناظر پیوند
میدهد، زیرا موضوع بحث كتاب اخیر حس بینایی
است كه خواهر حس شنوایی است (اسمیث،.(۵ بطلمیوس
در رسالۀ «درباره داوری و خرد راهبر» (نک : همین مقاله، همانجا، شم
۳) دو قوه شنوایی و بینایی را از دیگر
حواس ممتاز میداند؛ از اینرو كه بیشترِ درك ما از جهان
خارج از طریق این دو قوه به دست میآید و در نتیجه،
این دو قوه بیشترین سهم را در نیل به غایت
وجودی ما ــ كه همان خوب زیستن است ــ دارند.
بینش فلسفی بطلمیوس
در این اثر ــ مانند غالب آثار او ــ التقاطی است، یعنی
از اینرو كه به واقعیات تجربی رؤیت (اِبصار) و تبیین
آنها توجه دارد، نگرش او ارسطویی، اما از آن حیث كه
سرانجام هدف او به اصطلاح «نجات پدیدارها» است، دید او افلاطونی
است (اسمیث، .(۱۸-۱۹
محتوای المناظر
تنها متنی كه از المناظر در دست
است، ترجمۀ لاتینی ناقصی است كه در قرن ۶ق /
۱۲م از روی ترجمهای عربی فراهم آمده است. این
ترجمه فاقد مقاله اول و بخش پایانی مقاله پنجم است.
هرچند عنوان كتاب المناظر است و این
اصطلاح را به سبب تحولات بعدی مدلول آن، عموماً به «نورشناسی»
تعبیر میكنند، اما این تعبیر نباید سبب گمراهی
شود. موضوع اصلی المناظرِ
بطلمیوس، نور و بیان خواس
فیزیكی آن نیست، بلكه توضیح پدیدۀ رؤیت
(ابصار) به كمك هندسه است و از این نظر موضوع آن را میتوان
«تحلیل هندسی رؤیت» نامید (سیمون،.(۱۱
این كار با استفاده از مفهوم «سیال بصرێ» صورت میگیرد
كه در امتداد خطوط مستقیم از چشم خارج میگردد، به طوری
كه هرچه بر سر راه آن قرار گیرد، دیده میشود. پیش
از بطلمیوس، اقلیدس در المناظرِ خود برخی از ویژگیهای
رؤیت مستقیم را به كمك این مفهوم و برپایۀ قضایای
هندسی توضیح داده بود. در المناظرِ بطلمیوس هیچ
ارجاع مستقیمی به المناظرِ اقلیدس دیده نمیشود،
اما پیداست كه این كتاب جزوِ منابع اصلی او بوده است.
به هر روی، دین بطلمیوس به المرایا ــ كه هرچند
انتسابش به اقلیدس اكنون سخت موردتردید است، اما بخش عمده آن
پیش از بطلمیوس تألیف شده ــ نمایانتر است (اسمیث،
.(۱۵با این حال، المناظرِ بطلمیوس را، نه میتوان
شرحی بر این دو كتاب دانست و نه ادامۀ مستقیم
آنها.
به سبب ناقص بودن المناظر، و به ویژه
در نبودِ مقاله اول آن، هر نظری دربارۀ ساختارِ كلی
این كتاب تا اندازهای مبتنی بر حدس و گمان خواهد بود. با
این حال، از خلاصهای كه بطلمیوس خود در آغاز مقالۀ دوم
از مطالب مقالۀ اول ترتیب داده است، و نیز براساس گواهیهای
برخی مؤلفان متأخر، میتوان تا اندازهای به مطالب این
مقاله پی برد. در مقاله اول، بطلمیوس به بحث دربارۀ ماهیت
سیال بصری و نور از دیدگاهی فیزیكی
پرداخته بوده است (لژن، «اقلیدس...»، .(۱۶به نظر او سیال
بصری و نور دو «نوع»اند كه به یك «جنس» تعلق دارند و از جنس
جوهری هستند كه آسمان از آن ساخته شده است (همو، «پژوهشها...»،
۱۴ ؛ سیمون، ۸۵)؛ بنابراین، ضمن آنکـه
دارای طبیعتی واحدند (لژن، «اقلیدس»،
۲۱)، هر یك خواصی دارند كه آن دو را از یكدیگر
جدا میكند (همان، .(۱۶در میان خواص مشترك آن دو از
همه مهمتر این است كه هر دو به خط مستقیم سیر میكنند
و نیز در بازتاب و شكست پیرو قوانین واحدند. در میان
فصول ممیزِ آن دو مهمتر از همه این است كه نور به صورت همگن
منتشر میشود، در حالیكه سیال بصری در امتداد محور دید
شدت بیشتری دارد و هرچه از محور دید دورتر شویم، ضعیفتر
میشود (سیمون، .(۸۶از این گذشته، هرچند رؤیت
تنها از طریق صدور سیال بصری از چشم صورت میگیرد،
وجود نور از جمله شرایط لازم برای حصول آن است.
در این نظریه، مانند همۀ نظریات
یونانی رؤیت (نک : اسمیث، ۲۱ ــ جز نظریۀ ارسطویی
ــ اصل بر این است كه میان جسم و شیئی كه دیده
میشود، باید نوعی تماس فیزیكی برقرار شود
(راسل، ۶۷۵-۶۷۹) و پرتوهای بصری
این تماس را تأمین میكنند. به رغم پژوهشهای پزشكان،
ساختمان چشم در این نظریه در نظر گرفته نمیشود و چشم به
صورت نقطهای فرض میشود كه پرتوهای بصری در امتداد
خطوط مستقیم از این نقطه كه مركز چشم است ، به بیرون گسیل
میشوند و چون حساسند، هنگامی كه به سطح جسمی برخورد میكنند،
خصوصیات مرئی آن را به چشم انتقال میدهند.
برخلاف اقلیدس، بطلمیوس
سیال بصری را به صورت یك مخروطِ پیوسته در نظر میگیرد
(لژن، همان، ۲۲)، نه به صورت شماری متناهی از خطوط
كه بین هر دو خط مجاور از آنها فاصلهای وجود داشته باشد. گذشته از
این، وی انتشار مستقیمالخط پرتوهای بصری و نور
را به صورت اصل نمیگیرد، بلكه میكوشد كه این امر
را از راه آزمایش و مشاهده نیز ثابت كند و برای این
منظور از نوعی لولۀ دیدگرسود میبرد (سیمون،.(۸۵ اطلاعات ما
دربارۀ آزمایشهای بطلمیوس كه در مقالۀ اول آمده
بوده، محدود به مطالبی است كه خود او در مقدمۀ مقالۀ دوم
آورده است. گفتنی است كه بطلمیوس - برخلاف اقلیدس - بحث
خود را به خواص هندسی محض اشكال محدود نمیكند، بلكه بسیاری
از پدیدههای فیزیولوژیكی و روانی رؤیت
و نیز بسیاری از خواص فیزیكی سیال
بصری را نیز موردبحث قرار میدهد (همانجا).
در مقالۀ دوم همچنین
كیفیاتی كه از طریق چشم ادراك میشوند، شمرده
شده كه تقریباً همان كیفیات مرئی ارسطویی
است (ارسطو، ۱۲۴). از این میان، رنگ ــ كه به
نور وابستگی ندارد، بلكه از خواص ذاتی اجسام است (لژن، همان،
۲۵) ــ متعلَّق خاص قوۀ بینایی است و
بقیه كیفیات مرئی (تجسّم، مكان، اندازه، شكل، و
حركت و سكون) به وساطت رنگ ادراك میشوند (همان، ۲۳؛ اسمیث،
.(۷۱با این حال، بطلمیوس در جای دیگری
میگوید: آنچه به واقع ادراك میشود، جسم نورانی و
چگال است (همان، و رنگ تنها به شرطِ همراهی نور و سیال بصری
قابل رؤیت است (همان، .(۳۰
بحث دربارۀ انتشارِ مستقیمالخطِ
سیال بصری در مقالۀ دوم ادامه مییابد و در جریان این بحث،
بطلمیوس مسألۀ دیدِ دو چشمی را مطرح میكند: دید دو چشمی
درست هنگامی حاصل میشود كه محورهای دو مخروطی كه از
دو چشم گسیل میشوند، در یك نقطه از سطح جسمی به
هم برسند. در غیر این صورت دوبینی رخ میدهد.
بررسی خطاهایی كه در ادراك هر یك از این كیفیات
پیش میآید، موضوع دیگری است كه در مقالۀ دوم
از آن نیز بحث شده است. این مقاله با بحثی درباره روانشناسی
رؤیت و نقش قوه فاهمه در رؤیت پایان مییابد.
در مقالۀ سوم قوانین
شكست پرتوهای بصری در آینهها به تفصیل بررسی،
و ۳ قانون شرح داده میشود كه در همۀ انواع آینهها
(تخت، كوژ و كاو) برقرار است. این ۳ قانون را با توجه به شكل
صفحۀ بعد میتوان چنین بیان كرد:
در این شكل، AB یك
آینه (در این مورد كاو) وC مركز آن است. جسم در نقطۀ O و چشم
در نقطۀ E قرار دارد. در این صورت:
۱. تصویر روی امتداد
شعاع بصریی قرار دارد كه از چشم به آینه میتابد
(شعاع EM) و پس از بازتاب از آینه (درنقطۀ M) در
امتداد MO به جسم میرسد.
۲. تصویر روی امتداد
خطی قرار دارد كه از جسم بر سطح آینه عمود شود (امتداد خط .(ON
درمورد آینههای كروی این خط ازC (مركز آینه) میگذرد
(امتداد .(CO
تشکیل تصویر در آینه
۳. شعاع بصری طوری
از سطح آینه بازتاب مییابد كه زاویههایی
كه میان شعاع تابش (EM) و شعاع بازتاب (MO) و خط قائم بر سطح آینه(CM) تشكیل
میشود (زوایای EMCو
(OMC مساویند (لژن، «پژوهشها»، ۳۴؛ اسمیث،
.(۱۳۱-۱۳۲
بطلمیوس درستی قوانین
۱ و ۲ را با آزمایشهایی تحقیق میكند
(نک : اسمیث، ۱۳۲-۱۳۶) و درمورد
قانون ۳ از یك تمثیل مكانیكی بهره میگیرد
(لژن، همانجا). بحث درباره قوانین تشكیل تصویر در آینهها
در مقالۀۀ چهارم هم ادامه مییابد. در این بحث تصویرِ
هر جسم تنها به موضع آن نسبت به آینه بستگی ندارد، بلكه تابع
موضع چشم نیز هست؛ به این اعتبار، او هیچگاه به مفهوم
تصویر به معنایی كه در نورشناسی هندسی امروز
مطرح است، دست نمییابد (دربارۀ علت این
امر، نکـ: همان، .(۴۶گذشته از این، آزمایشهایی
كه او برای تشكیل تصویر در آینههای غیرتخت
انجام میدهد، تنها برای اجسام نقطهای درستند و درمورد
اجسام كشیده دقت كافی ندارند (همان،.(۳۷با این
حال، بطلمیوس ثابت میكند كه در هر نوع آینه، به ازای
هر موضع داده شدۀ چشم و جسم، بازتاب هر پرتوِ بصری فقط از یك نقطه در روی
سطح آینه ممكن است و بنابراین، تصویرْ منحصر به فرد است
(مثلاً نکـ: مقالۀ ۴، قضیۀ ۲۰؛ اسمیث، .(۱۹۰این پدیده
را كه در المناظر بطلمیوس بسیار مهم است، استیگماتیسم
مینامند. مقالۀ چهارم همچنین شامل بحثی دربارۀ تشكیل
تصویر در آینههای مركب است.
مقالۀ پنجم به بحث
دربارۀ شكست (همچنان در مورد پرتوهای بصری) اختصاص دارد. در این
مورد، بطلمیوس، زوایای تابش و شكست را درمورد ۳ جفت
محیط (هوا به آب، هوا به شیشه، آب به شیشه) بررسی
میكند (مقالۀ ۵، بندهای ۵ -۱۲؛ اسمیث،
(۲۳۰-۲۳۴ و با اندازهگیری این
زوایا، جدولهایی ترتیب میدهد.
وی در این اندازهگیریها
از وسیلۀ آزمایشی خاصی استفاده میكند كه عبارت است
از یك قرص فلزی كه دو قطر آن را به ۴ بخش ۹۰
درجهای تقسیم میكنند و هر ربع دایرۀ آن
به بخشهای ۱۰ درجهای تقسیم شده است. با فرو
بردن این قرص در محیط غلیظ (آب یا شیشه) و با
حركت دادن یك زبانه در امتدادِ شعاع بصری، زاویه شكست به
ازای هر°۱۰ افزایش زاویۀ تابش اندازهگیری
میشود. هرچند بطلمیوس از این اندازهگیریها به
قانون شكست نور دست نمییابد ــ و با اینکـه دربارۀ نتایجی
كه او به دست آورده، بسیار بحث شده است ــ این كار او نمونهای
از كاربردِ روش آزمایشی است.
مقالۀ پنجم افزون
بر بحث دربارۀ علت فیزیكی شكست نور و اعوجاج تصاویرِ اجسام
بر اثر شكست (بندهای ۶۴ -۸۷)، شامل بحثی
دربارۀ شكست اتمسفری نیز هست (بندهای
۲۳-۳۰).
المناظر در جهان اسلام
نه زمان ترجمۀ المناظر به
عربی شناخته شده است و نه نام مترجم آن. در واقع المناظر جزو آثاری
كه ابن ندیم (ص ۳۲۷- ۳۲۸) و قفطی
(ص ۹۵- ۹۸) و كتابنامهنگاران و زندگینامهنویسان
دیگر دوران اسلامی از آنها نام بردهاند، نیست (برای
تنها استثنا، نک : صاعد، ۱۸۰-۱۸۱)؛ اما برپایۀ برخی
قراین میتوان گفت كه این ترجمه در اواسط قرن ۳ق/۹م
در دست بوده است. كندی در یكی از آثار خود، به نام فی
تقویم الخطأ و المشكلات التی لاوقلیدسفی المناظر به
آراء بطلمیوس دربارۀ سیال بصری اشاره كرده، و آن را بر نظر اقلیدس
ترجیح داده است (ص ۱۷۱-۱۷۳). با این
حال، تقریباً مسلّم است كه او متن المناظر بطلمیوس را در دست
نداشته، بلكه احیاناً به طور مستقیم و غیرمستقیم، اثری
دیگر ــ احتمالاً تعلیقۀ تئون اسكندرانی بر المناظر اقلیدس (و به ویژه
مقدمۀ آن) ــ در اختیار او بوده است كه مؤلف آن مفاهیمی
چون مخروط بصری و محور بصری را از بطلمیوس گرفته بوده، و
در كنار مفاهیم اقلیدسی آورده بوده است (همو،
۴۶). به اعتقاد لژن («پژوهشها»، ۲۸)، كندی در
رسالهای كه اصل آن از بین رفته، و تنها ترجمۀ لاتینی
آن به نام دِ آسپكتیبوس در دست است، بی آنکـه نامی از
بطلمیوس ببرد، از مطالب المناظر استفاده كرده است و بنابراین،
تاریخ ترجمه عربی المناظر پیش از مرگ كندی
(۲۶۰ق/۸۷۴م) است.
نخستین اشارۀ مستقیم
در دوران اسلامی به المناظر بطلمیوس از ابوسعد علاء بن سهل، ریاضیدان
قرن ۴ق / ۱۰م در رسالهای با عنوان «البرهان على
ان الفلك لیس هو فی غایة الصفاء» است در اثبات این
نکـته كه به رغم نظر ارسطو، تصور چیزی شفافتر از فلك هم ممكن
است؛ و در واقع فلك قدری كدر است. این رساله را ــ چنانکـه در
آغاز آن آمده است ــ ابن سهل هنگام بررسی كتاب المناظر بطلمیوس
نوشته، و جزئی از شرحی بوده است كه قصد داشته بر تمامی
مطالب مقالۀ پنجم المناظر بنویسد (ص ۵۳). معلوم نیست متنی
كه ابن سهل از المناظر در دست داشته، آیا شامل همۀ مطالب
مقالۀ پنجم بوده، یا مثل همین متن موجود ناقص بوده است.
همچنین دانسته نیست كه آیا او به بررسی همۀ مطالب
این مقالۀ توفیق یافته است، یا نه. هرچه بوده، تأثیر
این مقاله در كار خود او بسیار آشكار است: برپایۀ بررسی
پدیدۀ شكست در این مقاله است كه ابن سهل، در رسالۀ دیگر
خود به نام الحراقات به بررسی شكست نور در عدسیها میپردازد
و برای اولینبار قانونی را كه امروزه به قانون اسنل (یا
اسنل - دكارت) معروف است، به دست میآورد؛ اما تفاوت میان كار
ابن سهل و بطلمیوس نیز به همان اندازه اهمیت دارد.
برخلاف بطلمیوس كه پدیده شكست را درمورد پرتوهای بصری
و در چارچوب نظریه رؤیت بررسی میكند، ابن سهل شكست
نور را مورد بررسی قرار میدهد (در این باره، نکـ: معصومی،.(۵۸۲
در میان آثاری كه ابن
ابی اصیبعه به محمد بن هیثم نسبت میدهد، اثری
هست با عنوان «كتاب لخصت فیه علم المناظر من كتابی اقلیدس
و بطلمیوس و تممته بمعانی المقالة الاولی المفقودة من كتاب
بطلمیوس» كه پیش از سال ۴۱۷ق تألیف شده
(ص ۹۴)، و همانگونه كه از عنوان آن برمیآید، مؤلف
سعی كرده است مطالب مقالۀ اول المناظر را بازسازی كند. این رساله از میان
رفته است و انتساب آن به حسن بن هیثم نیز موردتردید است.
مهمترین گواه بر اینکـه
دانشمندان مسلمان از ترجمه المناظر استفاده میكردهاند، كتابی است
از ابن هیثم (ه م) به نام الشكوك علی بطلمیوس كه نویسنده
در آن فصلی را به نقد برخی از آراء بطلمیوس در المناظر
اختصاص داده است. از این نقد میتوان نتیجه گرفت كه در
زمان ابن هیثم (نیمۀ دوم قرن ۴ق / ۱۰م) المناظر فاقد بخش پایانی
مقاله پنجم بوده است، زیرا ابن هیثم از آزمایش بطلمیوس
درمورد تشكیل تصویر در ۳ ظرف به شكلهای مختلف به
عنوان آخرین مطلب مقالۀ پنجم سخن میگوید و متن لاتینی موجود نیز
به همین مطلب ختم میشود؛ اما چون ابن هیثم دربارۀ محتوای
مقاله اول این رساله چیزی نمیگوید، نمیتوان
مانند اسمیث (ص حكم قطعی كرد كه متن عربیای كه
ابن هیثم در دست داشته، از لحاظ كاستیها عین همان متنی
بوده كه ترجمه لاتینی از روی آن صورت گرفته است. تقریباً
در همان زمان ابن هیثم، ابوریحان بیرونی نیز
در تحدید نهایات الاماكن این كتاب را المناظر خوانده، و
نظر بطلمیوس را در این باره كه چرا ستارگان پیش از آنکـه
به افق برسند، در مشرق دیده میشوند و چرا پس از پنهان شدن در
افق مغرب نیز مدتی در مغرب به چشم میآیند، از مقاله
پنجم آن نقل كرده، و گفته است كه به نظر بطلمیوس، علت این
پدیده شكست (انعطاف) پرتو بصری در محل تلاقی اثیر و
هواست (ص ۱۷۲). اشارۀ بیرونی بیشك
به بندهای ۲۳ و ۲۴ المناظر است (نک : اسمیث،
۲۳۸-۲۳۹) كه پدیدۀ شكست
اتمسفری پرتوهای بصری در آن بررسی شده است. افزون
بر این، ابن رضوان مصری (د پس از ۴۵۹ق /
۱۰۶۷م) و صاعد اندلسی (د ۴۶۲ق)
نیز به این كتاب اشاره كردهاند (اسمیث، .(۵۸
از مجموع این گواهیها نتیجه
میگیریم كه ترجمۀ عربی المناظر بطلمیوس
در قرنهای ۳-۵ق / ۹-۱۱م و حتی پس
از آن، مورد مراجعۀ دانشمندان اسلامی بوده است. ابن هیثم - با وجود نکـتههایی
كه در شكوك بر این كتاب میگیرد - در رسالة فی الكرة
المحرقة كه آن را نیز پس از كتاب المناظر نوشته، و از طریق تحریر
كمالالدینفارسی بهدست ما رسیدهاست (۲ /
۲۸۵-۳۰۲؛راشد،«هندسه...»،
(۱۱۱-۱۳۲- در بررسی شكست نور در یك
كرۀ شیشهای، همان مقادیر عددیی را كه بطلمیوس
در المناظر برای زاویههای تابش و شكست به دست آورده
بود، به كار میبرد و درمورد برخی از خصوصیات زوایای
تابش و شكست، در عبور نور از هوا به شیشه، به مقالۀ پنجم
این كتاب، در كنار مقالۀ هفتم كتاب المناظر خود، ارجاع میدهد (نک : همان،۱۱۰
، نیز برای تحریر كمالالدین فارسی، نک :
.(۱۳۳
المناظر در سدههای میانه
و دوران جدید
مترجم المناظر از عربی به لاتینی
اوژن سیسیلی، از مقامات عالی رتبۀ سیسیل
در نیمۀ دوم قرن ۶ق / ۱۲م در دوران حكومت نرمانهاست كه
جز این كتاب، متون دیگری را هم از یونانی به
لاتینی و از عربی به یونانی ترجمه كرده بوده
است. اوژن دو نسخۀ عربی در دست داشته، اما ترجیح داده است كه متن را از
روی نسخۀ جدیدتر ترجمه كند، زیرا آن را «بهتر» میدیده
است. به هر حال، جز دو بخش گمشدهای كه از آن یاد كردیم،
در این ترجمه آشفتگیها و جابهجاییهایی هم
هست كه نشان میدهد متن عربی، پیش از آنکـه به دست
اوژن برسد، دستخوش تحریفهایی شده بوده است.
ترجمۀ اوژن از
المناظر ــ هر چند تا اندازهای مورد توجه نورشناسان سدههای میانه
چون راجر بیكن (اشتهار ح ۱۲۶۵م)، ویتِلو
(اشتهار ح ۱۲۷۵م) و جان پِكام (اشتهار ح
۱۲۸۰م) بود (اسمیث، همانجا) ــ در بخش مهمی
از این دوران تحت الشعاع ترجمۀ لاتینی گراردوس
كرِمونایی از المناظر ابن هیثم قرار گرفت كه نه تنها از
لحاظ حسن تألیف و تفصیل بر آن برتری داشت، بلكه نظریهای
هم كه دربارۀ نور و رؤیت عرضه میكرد، با نظریۀ بطلمیوسی
در تضاد بود و همین نظریۀ ابن هیثم بود كه در میان
نورشناسان لاتینی زبان قرن ۷ق / ۱۳م مورد قبول
واقع شد؛ از همینروست كه بیشترِ نسخههای باقی ماندۀ ترجمۀ اوژن
(۸ نسخه از ۱۳ نسخه)، نه به این قرن، بلكه به قرن
۱۰ق / ۱۶م تعلق دارند، یعنی به دورانی
كه در آن اروپاییان به هرچه به یونان باستان تعلق داشت،
علاقه نشان میدادند. با این حال، همین اقبال - هرچند دیرهنگام
- به المناظر باعث شد كه كاستیهای آن در مقایسه با كتاب
ابن هیثم هرچه بیشتر معلوم شود (همو، .(۹در اواسطِ قرن
۱۳ق / ۱۹م توجه به این كتاب چنان كم شده بود
كه مونتوكلا، مورخ بزرگ ریاضیات آن را گمشده میپنداشت.
نخستین بار در ۱۸۸۵م متن لاتینی
اوژن توسط محقق ایتالیایی گُوی چاپ شد، اما این
چاپ كه تنها از روی یك نسخۀ خطی صورت گرفته بود، به
هیچ وجه درخور قدر این كتاب نبود.
در ۱۹۵۶م آلبر
لژن متن منقح ترجمۀ لاتینی المناظر را براساس همۀ نسخههای
خطی موجود آن به چاپ رساند كه نمونهای است از تصحیح
علمی یك متن دشوار. چاپ دوم این كتاب در
۱۹۸۹م با ترجمۀ فرانسوی و تعلیقاتی
از مصحح، پس از مرگ او منتشر شد. ویرایش لژن مبنای ترجمۀ انگلیسی
این كتاب از اسمیث است كه در ۱۹۹۶م با
عنوان «نظریه بطلمیوس دربارۀ ادراك بصری» (نک : مل
) منتشر شده است.
Lejeune, A., Euclide et Ptoleme e,
deux stades de l'optique geomet- rique grecque, Louvain, ۱۹۴۸; id, L'Optique de Claude Ptoleme e, Leiden etc., ۱۹۸۹; id, Recherches sur la
catoptrique grecque d'apres les sources antiques et medievales, Brussels, ۱۹۵۷; Masoumi Hamedani, H., «Ibn
al-Haytham et la nuova fisica» , La Civilta islamica (Storia della scienza),
Rome, ۲۰۰۲, vol. III; Rashed, Roshdi,
Geometrie et dioptrique au X e siecle: Ibn Sahl, al-Quhi et Ibn al-Haytham,
Paris, ۱۹۹۳; id, Oeuvres philosophiques
et scientifiques d'al-Kind , New York/Koln , ۱۹۷۷, vol. I; Russel, G.A., «The Emergence of
Physiological Optics» , Encyclopedia of the History of Arabic Sciences, ed. R.
Rashed, London, ۱۹۹۶, vol. II; Simon, G., Le
Regard, l'etre et l'apparence dans l'optique de l'antiquite , Paris, ۱۹۸۸; Smith, A.M., Ptolemy's
Theory of Visual Perception, Philadelphia, ۱۹۹۶.