responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 888

برغواطه


نویسنده (ها) :
یوسف رحیم لو
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

بَرْغَواطه، اتحادیه‌ای از تیره‌های بربر مصموده حاکم بر قسمتی از جنوب مغرب اقصى از سدۀ 2تا 6ق/8-12م، که اعتقادات بدعت‌آمیزشان در اسلام، آنان را به‌صورت فرقۀ دینی جداگانه‌ای در آورد.
این نام با تلفظهای گوناگون در منابع آمده است (ﻧﻜ : ابن‌حوقل، 1/81، 82؛ سراج، 1/222؛ ابوعبید، 134؛ ابن عذاری، 1/56، 223؛ هیله، 1/222). در نوشته‌های مربوط به فرق اسلامی نامی از این گروه نیامده است، اما اطلاعات مربوط به این جماعت را می‌توان در منابع و تحقیقات مربوط به مغرب در دورۀ اسلامی دید. خبرهای مربوط به شکل‌گیری و نیز اعتقادات این فرقۀ مذهبی یا دینی اساساً مأخوذ از گزارش دو جغرافی نویس بزرگ سده‌های 4 و 5ق، یعنی ابن حوقل و ابوعبید بکری است که ظاهراً از یک منبع برغواطی نقل، و با مختصر کاهش و افزایشهایی به وسیلۀ مؤلفان بعدی تکرار شده است (EI2, I/1044).
احوال این گروه را می‌توان در دو زمینۀ تاریخ سیاسی و اعتقادی مطرح کرد، هرچند در اشتهار تاریخی آنان این دو جنبه کاملاً به هم پیوستگی داشته است:
برغوطه شاخه‌ای ز مجموعۀ بزرگ قبایل مصموده (مَصامِده) بودند که در اوایل دورۀ اسلامی نسبت به مجموعه‌های ایلی دیگر بربرها در نغرب برتری داشتند و تیره‌ها و قبایل بسیاری را شامل می‌شدند (ابن خلدون، 6(2)/428). مسکن برغوطه در قسمت جنوبی مراکش ساحلی در دشتهای تامسنا، میان کنارۀ اقیانوس اطلس (ردیف) از سَلا، اَزَمور، اَنْفى، اَسْفى و قسمت باختری کوههای دَرَن (اطلس) بود (همو، 6(1)/201؛ 6(2)/428؛ EI2، همانجا). در وقاع حاشیۀ مغرب اقصى (مراکش یا پادشاهی مغرب امروز) از تنگۀ جبل‌الطارق به طرف جنوب، در ساحل کوهستانی مدیترانه (جبال الریف)، مسکن طوایف غُماره (از مصامده)، و در دشتهای جنوبی آن در کنارۀ شرقی اقیانوس اطلس، اقامتگاه طوایف برغواطه بود که از جنوب فاس تا مصب ام‌ربیع در منطقۀ سوس امتداد داشت (عبدالحمید، 1-97-98؛ ژولین، 2/31، 32).
شناخته‌شده‌ترین قسمت تاریخ سیاسی جنوب مغرب اقصى در واقع همان مقطع تاریخی بزرگی است که میان وحدت موقت، در نخستین دورۀ فتح اموی مغرب، و ایجاد وحدت موقت پسین، در عصر موحدون زمان عبدالمؤمن قرار دارد.
با این نگاه می‌توان گفت که تاریخ بر غواطه قسمتی از تاریخ دورۀ تجزیۀ مغرب و به‌ویژه مغرب اقصى است که به صورتهای سیاسی و اعتقادی نمود یافته است. رفتارهای تنش زای حاکمیت اموی، از سخت گیریهای مالیاتی تا تبعیضهای قومی، در همان اوج دورۀ گسترش خود، زمینه را برای شورش گروههای غیر عرب بومی، از جمله در میان بربرهای مغرب، آماده می‌کرد. داستان مَیْسرۀ سقای مَطْغَری (مَدْغَری) معروف به فقیر یا حقیر، و رفتن او در رآس یک هیأت 20نفری مغربی برای دادخواهی نزد هشام اموی به دمشق، برخوردش به بی‌توجهی خلیفه، اطمینان یافتنش به اینکه ستمگریهای عامل اموی همانا اجرای خواستهای خود خلیفه است، و سرانجام، اقدامش به شورش در رأس خوارج صُفْری مذهب در طَنْجه در 122ق/740م با اشعار برابری مسلمانان، واقعیت تاریخی شناخته شده‌ای است. در واقع، اعتقادات خارجی (خوارج)، انگیزه و وسیلۀ مناسبی برای قیام بربرها برضد خلافت به‌شمار می‌رفت (ﻧﻜ : ناصری، 211؛ عبدالحمید، 1/284-285). این مدعا را از سرعت و وسعت گسترش خارجی گری و قیامتهای ضد خلافت اموی و سپس عباسی در قسمت بزرگی از مغرب می‌توان دریافت، در اوج قدرت منصور عباسی، هنگامی که در 144ق/761م، ابن‌اشعث برای حکومت بر مغرب وارد قیروان شد، مذهب خارجی چنان در میان قبایل بربر از شمال تا جنوب و از باختر تا خاور پراکنده شده بود که مرکز نمایندگی خلافت در افریقیه (قیروان) مانند جزیره‌ای در میان دریایی از دشمنان سیاسی و مذهبی خلافت به نظر می‌رسید (همو، 1/346). حرکت سیاسی ـ اعتقادی برغواطه امتداد و شاخه‌ای از همان نخستین قیام خوارج صفری به رهبری یکی از سردمداران آن، ابوالصالح طَریف، از سرداران طارق بن زیاد و موسی بن نصیر، نخستین فاتحان اندلس، و از یاران میسرۀ خارجی در قیام بر ضد خلافت بود، حرکتی که پس از آغاز، رنگ اعتقادی دیگری گرفت (همو، 2/431). دولت صفری مذهب برغوطه نخستین و پایدارترین دولت خارجی مذهب بود که پیش از نیمۀ 2ق/8م در مغرب تشکیل شد (لارویی، 97).
در چگونگی تشکیل دولت برغواطه به دست طریف، آغازگر فتح اندلس، گفته شده است که وی از «مُتَمَیْسِرین» یا «مَیاسره»، یعنی یاران میسره بود (ابوعبید، 138) و پس از شکست خوارج در قیروان به تامسنا آمد. بربرها برگرد او جمع شدند و او را پیشوای خود ساختند و او تا زمان مرگش در رهبری جماعت باقی ماند. خبر درونی از برغواطه حاکی از آن است که او تا پایان عمر بر دین اسلام ماند (ابن عذاری، 1/223-224؛ ابوعبید، 135). به قولی دیگر، طریف که از سران صفریه بود، در تامسنا ادعای پیامبری کرد و شریعتی نو آورد ( ابن عذاری، 1/57؛ ابن خلدون، 6(2)/428)و پس از مرگ طریف، پسرش صالح ــ که در جنگهای میسره همراه پدرش بود (همانجا) ــ ریاست گروه را برعهده گرفت و ظاهراً ادعاهای اعتقادی جدید و ارتدادآمیز باید از او بوده باشد (ابوعبید، همانجا).
اشاره به برخی اختلافات در مسائل مربوط به سران برغواطه و پیروانشان در این مرحلۀ آغازین، در منابع وجود دارد. روایت منقول از زمور، سفیر برغواطه در قرطبه در 352ق/963م، به وسیلۀ ابوعبید بکری (همانجا)، طریف ار از انسل شمعون بن یعقوب بن اسحاق، و تامنسا را سر زمین زَناته و زَواغه، و تاریخ فوت صالح، پسر طریف را درست 100 سال پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) آورده است (نیز ﻧﻜ : ابن عذاری، 1/223-224).
ابن خلدون نسبت دادن برغواطه راه به زناته، و صالح را به شمعون بن یعقوب، ونیز معرب دانستن کلمۀ برغواط را از بَرْط، از غلطهای آشکار نسب شناسان دانسته است (6(2)/434-435).
با اینهمه، تاریخ‌گذاری ابن‌خلدون دربارۀ آغاز حکمرانی صالح هم خالی از سهو و اشتباه نیست. اوظهور صالح را در زمان خلافت هشام بن عبدالملک در 127ق/745م، و طول فرمانروایی او را 47سال گفته است (6(2)/429-430)؛ درحالی‌که می‌دانیم هشام در 125ق/743م در گذشته است و خلیفۀ اموی در 127ق مروان دوم (حمار) بود. احتمالاً در روایت ابوعبید بکری، تاریخ فوت صالح به جای تاریخ ولادت او یاد شده است (قس: EI2, I/1044).
اطلاعات مربوط به حاکمان بنی طریف برغواطه را از لحاظ نام و سالهای حکمرانی، بر مبنای نوشتۀ ابن خلدون (6(2)/428-433) چنین می‌توان خلاصه کرد: 1. طریف؛ 2. صالح بن طریف (ظهور در 127ق، ﺣﻜ 47سال)؛ 3. الیاس بن صالح (ﺣﻜ50 سال)؛ 4. یونس بن الیاس (ﺣﻜ 44سال)؛ . ابوغُفَیر محمد بن معاذبن الیسع بن صالح بن طریف (د اواخر سدۀ 3ق/اوایل سدۀ 10م، ﺣﻜ 29سال)؛ 6.ابوالانصارعبدالله بن ابوغفیر محمد (د 341ق/952م، ﺣﻜ 44سال)؛ 7. ابومنصور عیسی بن ابوالانصار عبدالله که در 22سالگی به فرمانروایی رسید و در نبرد با نیروهای صَنهاجۀ بُلُکّین بن زیری (پس از 368ق/ 979م و پیش از 372ق/982م) کشته شد (ابن خلدون، 6(2)/433).
چگونگی حکمرانی در برغوطه از این زمان تا سدۀ 5ق/11م دانسته نیست. گفتنی است که پس از 420ق/1029م امیر تمیم یفرنی بر سرزمین آنان هجوم برد، شماری از آنها را اسیر کرد و بقیه ناگزیر تن به کوچ داند (ابوعبید، 141). سرانجام ابوحفص عبدالله امیر برغواطه به هنگام حملۀ سخت ابوبکر بن عمر لَمْتونی مرابطی کشته شد (ابن خلدون، 6(2)/434) با اینکه ابن‌خلدون حادثۀ اخیر را پایان کار برغواطه تا 543ق/1148م در برابر دولت نوپای موحدان مقاومت یا کارشکنی می‌کردند، تا اینکه در آن سال عبدالمؤمن آنان را تار و مار کرد. از آن زمان نام برغواطه از تاریخ برافتاد. (EI2، همانجا).
به نقل از زمور، قبایلی که به آیین برغواطه بودند، مانند جَراوه، زُواغه، بُرانِس، مَنجصه (مَجکصة)، مَطْغَرة، دمر، مطماطه، بنی وارزکیت (ابن خلدون، 6(2)/432)، بنی ابی نوح، بنی بوزغ و بنی‌ابی‌ناصر (ابوعبید، 140-141). توان تجهیز 10هزار سوار را داشتند (همانجا). طوایف دیگر مسلمان که بر آیین برغواطه نبودند، اما جزو مملکن برغواطه بودند، مانند زناتۀ جبل، بنی یلیت، نمالته، بنی واوسینت، بنی یَفرن، بنی ناغیت، بنی نعمان، بنی‌ابلّوسه، بنی‌یسکر، اصادة، رُکانه، ایزمین، مناده، ماسینه، رصانه و ترارته نیز شمار سوارانشان به 10 هزار تن می‌رسید (همانجا). ابن خلدون (همانجا) بنی یفرن، اصاده، رکانه، ایزمن، رصافه و رنمصزاره را بر آیین برغواطی دانسته است.
برغواطه می‌کوشیدند روابط خوبی با دولت اموی اندلس داشته باشند، اما از سوی موالی امویان و دیگر قدرتهای مستقر در هر دو سوی تنگۀ جبل الطارق، از جمله ادریسیان آزار می‌دیدند و شهر باستانی سلا (سله) یکی از پایگاههای تجمع نیروهای رزمندۀ مسلمان بر ضد برغواطه شمرده می‌شد (همانجا؛ ابن حوقل، 1/81-83).
نیروهای برغواطه هم در دورۀ قدرت، برضد دشمنان خود جنگهای خونین راه می‌انداختند که ابوعبید بکری (ص 136) به دو واقعۀ مهم از آن میان (قتل عام در شهر بزرگ تیمغس و کشتار در بَهْت) در زمان حکومت ابوغفیره اشاره کرده است. این جنگها هرچند با پوشش اعتقادی صورت می‌گرفت، اما علت مادی عمدۀ آن، قرار داشتن سرزمین متکی بر کشاورزی برغواطه بر سر راههای بازرگانی مغرب اقصى بود (لارویی، 127, 141-142؛ قس: لاکوست، 20-21: دربارۀ اهمیت و تأثیر جادۀ طلای سودان در تاریخ مغرب). این امر گاه موجب برقراری تجارت و همزیستی میان آنان و همسایگانشان تا فاس و بصره (بندر مغرب اقصى در ساحل اطلس) می‌شد (ابن‌حوقل، 1/83) و گاه قدرت جویانی را که درصدد تسلط بر راههای بازرگانی و ایجاد اتحاد سیاسی در منطقه بودند، به حذف رقیبان کوچک‌ترمحلی مانند برغواطه برمی‌انگیخت (لارویی، 143).
گذشته از وجوه سیاسی و اقتصادی تاریخ برغواطه، آنچه بیشتر موجب استثمار آنان به روایت نویسندگان تاریخ مغرب شده، ویژگی اعتقادی برغواطه نسبت به دیگر مسلمانان منطقه است که مؤلفان مسلمان تاریخ مغرب از آن به عنوان ارتداد (ابن‌عذاری، 1/56ﺑﺒ) و زندقه (عبدالحمید، 2/431) یاد کرده‌اند و برغواطۀ پیرو آن را مجوس (ابن ابی زرع، 119) دانسته‌اند. آغاز این اعتقاد جدید یا ارتداد را ابوعبید بکری (ص 135)، به نقل از زمور، به صالح بن طریف نسبت می‌دهد، درحالی که ابن عذاری (1/57) و ابن‌خلدون (6(2)/428) ادعای پیامبری و تشریع را به خود طریف نسبت داده‌اند.
ابن‌حوقل (1/82) بدون ذکر نام طریف و پسرش، از یک مغربی بربری اصل به نام صالح بن عبدالله یاد می‌کند که گویا در عراق از نجوم و اخترشماری چیزهایی فراگرفت و دربازگشت به میان بربرها به دعوی پیامبری و آوردن قرآن و احکام برخاست. با توجه به سابقه و مجاهدتهای طریف در دین اسلام و تأکید زمور و ابوعبیدبکری بر باقی بودن او بر اسلام، می‌توان گفت که آغاز این ادعاها باید از صالح پسر طریف بوده باشد که خود را مصداق تعبیر قرآنیِ «...صالِحُ المؤمنین...» (تحریم/66/4) می‌خواند (ابن‌حوقل، ابوعبید، ابن عذاری، ابن خلدون، همانجاها).
صالح گویا پس از 47 سال حکمرانی (همو، 6(2)/430)، پسرش الیاس را به جای خود گذاشت و او را به دوستی با امیراندلس سفارش کرد و خود به سوی مشرق رفت. وی وعده داد که در زمان فرمانروایی هفتمین امیر از خانوادۀ خود باز خواهد گشت و ادعا کرد که خودهمان مهدی بزرگ است که در پایان زمان برای جنگ بادبال خروج خواهد کرد و عیسی بن مریم از یاران او خواهد بود و زمین را پس از پرشدن از بیداد، با عدل و داد خواهد انباشت (ابوعبید، 135-136).
ظاهراً الیاس پسر صالح این سفارشها و اعتقادات پدر را از ترس پوشیده می‌داشت، اما یونس، پسر الیاس، پس از مرگ پدر و مادر، در دورۀ حکمرانی خود آن اعتقادات را آشکار ساخت و کسانی را که دعوت او را نمی‌پذیرفتند، از دم تیغ گذراند و مردم صدها شهر را قتل عام یا تبعید کرد (همو، 136).
قرآنی به زبان بربری که به صالح نسبت داده شده است، 80 سوره داشت که برخی سوره‌های آن با نام پیامبران و شماری با نامهای جانوارن نام‌گذاری شده بود. نخستین آنها سورۀ ایوب و آخرینشان سورۀ یونس بوده است (همو، 140).
در شریعت برغواطه روزۀ ماه رمضان به ماه رجب انتقال یافت؛ نمازها 5 نوبت در روز و 5 نوبت در شب ادا می‌شد؛ قربانی روز یازدهم محرم انجام می‌گرفت؛ در وضو، شستن و مسح اعضای دیگری از بدن افزوده شد و ارکان و اجزاء نمازشان متفاوت شد. احکام مربوط به ازدواج، زکات، مجازاتها، حلال و حرامها هم ویژگیهایی یافت (همو، 139-140).
برخی محققان این اقدامات اعتقادی را بربری کردن دین اسلام به‌عنوان یک دین وارداتی به مغرب تلقی کرده‌اند (ژولین، 2/48-49). لارویی یادآور شده است که در تحریف اسلام، به دست برغواطه، در واقع، به جای طرد اسلامی از الگوی آن پیروی شد و تطبیقی با سنتها و رسوم بربری صورت گرفت و این نوعی به رسمیت شناخته شدن اسلام به عنوان یک نیروی معنوی و تمدن سازی از سوی برغواطه می‌تواند تلقی شود (ص 108).
این تحلیل‌گر تاریخ مغرب پرسش قابل توجهی را طرح کرده است که چرا این اسلام بربری شدۀ برغواطه در جهات مختلف آن سرزمین گسترش نیافت؟ (همانجا). برای پاسخ به این پرسش می‌توان به چند نکته از تاریخ مغرب و بربرها اشاره کرد: اولاً بربری‌کردن اسلام صورت یگانه‌ای نداشت که همان راه کار برغواطه بوده باشد. چه، مدعی پیامبری دیگری به نام حامیم در منطقۀ غماره شکل دیگری از بربری‌کردن اسلام را نشان داد (همانجا؛ عبدالحمید، 2/519). جالب‌تر اینکه غماره هم مانند برغواطه از مصامده بودند و دو قرن پس از صالح بن طریف، حامیم آنان هم قرآنی به زبان بربری آورده است (ناصری، 212-213؛ دربارۀ حامیم، ﻧﻜ : IA, V(1)/122). ثانیاً از بربرها که بر هیچ اصل اعتقادی، سیاسی و اجتماعی وحدت نظر نداشتند، نمی‌توان انتظار توافق عمومی بریک باور دینی «بربری» مشخصی داشت، وانگهی، بربرهای برغواطه ظاهراًبه سبب اعتقادات ارتداد آمیزشان دشمنان بسیار سرسختی از میان دیگر بربرهای همسایۀ خود داشتند، مانند امیر الوالکمال تمیم یفرنی که هرسال دوباره به «جهاد» با «مجوس برغواطه» می‌رفت و تا زمان مرگ در 448ق/1056م این قاعده را فرونگذاشت (ابن ابی زرع، 110).

مآخذ

ابن ابی زرع، علی، الانیس المطرب، رباط، 1972م؛
ابن حوقل، محمد، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938م؛
ابن خلدون، العبر؛
ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1983م؛
ابوعبیدبکری، عبدالله، المغرب، بغداد مکتبةالمثنى، ژولین، ش.ا. تاریخ افریقیا الشمالیة، ترجمۀ محمد مزالی و بیشرین سلامه، تونس، 1985م؛
سراج اندلسی، محمد، الحلل السندسیة، به کوشش محمد حبیب هیله، بیروت، 1984م؛
عبدالحمید، سعدرغلول، تاریخ المغرب العربی، قاهره، 1979م؛
قرآن کریم؛
لاکوست، ایو، جهان بینی ابن خلدون، ترجمۀ مهدی مظفری، تهران، 1354ش؛
ناصری طاهری، عبدالله، مقدمه‌ای بر تاریخ سیاسی و اجتماعی شمال آفریقا، تهران، 1375ش؛
هیله، محمد حبیب، حاشیه بر الحلل السندسیة (نک‌ : ﻫﻤ، سراج)؛
یاقوت، بلدان؛
نیز:

EI2;
IA;
Laroui, A., The History of Maghrib, tr. R. Manheim, New jeresey, 1977.

یوسف رحیم‌لو

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 888
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست